فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

مهمانی خدا

12 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

آن شب،نورانی شده بود. بیشتر از هر وقت دیگر.نگاهش که می کردی،نشانه ی شهادت را می توانستی بر پیشانی اش ببینی.
خاطره ای از زبان سردار شهید حاج محمد علی صادقی درباره سردار شهید حسین سبحانی :

شب عملیات بود.
-حاج صادقی!تو رو به جان عزیزت قسم!امشب نذار حسین بیاد.نمی دونم نگاهش کردی یا نه؟چهره اش پر از نوره،اگر بیاد،شب آخریه که اونو می بینی.
این جمله ها را چندین بار از بچه ها شنیدم.
سراغ حسین رفتم،به چشم هایش که نگاه کردم،دلیل آن همه اصرار بچه ها را فهمیدم.نور بالا میزد.دستم را سر شانه اش گذاشتم.بااینکه می دانستم قبول نمی کند،گفتم:
-سبحانی جان!شما -امشب لازم نیست بیاین.اگه به کمک احتیاج شد،خبرتون می کنم.
او با لحنی معصومانه و استوار،در جواب من گفت:
-حاج آقا!خودت که می دونی من برای عملیات آماده ام.
کلامش جای هیچ حرفی برای من نگذاشت.
بچه ها دوباره آمدند سراغم.
-حاجی!چهره ی حسین داره می گه امشب قراره شهید بشه،تو رو به خدا!شما نذارین بیاد.
صدایم سنگین شده بود و چشمانم پر از اشک.بریده بریده گفتم:
- من چی کار می تونم بکنم… کسی رو که خدا مهمانش کرده باشه و پذیرفته باشه،من نمی تونم نگه دارم.
و حسین همان شب ، ما زمینیها را ترک کرد.
پیکرش، آرام و چهره اش نورانی شده بود،درست مثل همان سر شب. من بالای سرش ایستاده بودم و نگاهش می کردم. حسین،رو به قبله آرمیده بود و رو به قبله نیز به شهادت رسیده بود. …با پیشانی بند یا حسین(علیه السلام).

راوی:سردار شهید حاج محمد علی صادقی-دوست و همرزم سردار شهید حسین سبحانی
نقل از کتاب:تاک نشان

شهید حسین سبحانی
قائم مقام فرمانده گردان کوثر تیپ 21امام رضا(ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
«حسین سبحانی کوهسرخی» سال 1331 در روستای «ایور» دربخش« کوهسرخ »در شهرستان«کاشمر »ودر خانواده ای مذهبی به دنیا آمد .در خردسالی قرآن را از پدر روحانی اش فرا گرفت. در زادگاهش دوره ابتدایی را گذراند و در کشاورزی کمک دست پدر شد .
پس از چند سال قالی بافی و بعد از مدتی اشتغال به کار بنایی ، به تهران رفت و در کوره آجرپزی به کارگری پرداخت .اهل مطالعه بود و اوقات تنهایی و فراغتش را با کتاب های مذهبی پدر می گذراند .لذا با آگاهی هایی که به دست آورده بود، وارد فعالیت های سیاسی شد و در راهپیمایی های انقلاب اسلامی به کاشمر می رفت و با کفن شرکت می کرد .
سال 1357 با خانم «زهرا ارمند» پیوند زندگی مشترک بست که در نتیجه این پیوند مبارک دارای یک پسر و سه دختر هستند.حسین به ورزش به ویژه کوهنوردی دلبسته بود .کشتی قهرمانی را تا مقام دومی استان پی گرفت و در وزن 48 کیلو گرم کشتی می گرفت .
حسین سبحانی با تشکیل سپاه در سال 1358 ، عضو سپاه کاشمر گردید . پس از مدتی بر ای مقابله با ضد انقلاب در کردستان ، عازم سنندج شد و چند ماه در آن منطقه حضور داشت .پس از آن دوره آموزش عمومی سپاه را در مشهد گذراند و در واحد آموزش نظامی مربی تخریب گردید و در پادگان شهید مدنی کاشمر مشغول خدمت شد. خاطرات حسین برهانی به عنوان همکارش خواندنی است .
وی درباره مهارت نظامی شهید سبحانی می گوید :حسین در کارهای نظامی بسیار ورزیده بود و روحیه خوبی داشت. در عملیات عبور از گلدسته مسجد جامع تا میدان مرکزی کاشمر از جمله افراد اندکی بود که توانایی انجام دادن آن را داشتند .
برهانی می افزاید :حسین چون کارش آموزش تخریب بود و همواره با مواد منفجره سر و کار داشت ؛ خود را با شهادت احساس می کرد و این انتظار و احساس ، روحیه تعبد و راز و نیاز را در او تقویت کرده بود .او با وجود خستگی ، کم خوابی و کارهای زیادش شب ها از نماز شب و راز و نیاز غافل نمی شد .حسین سبحانی دوره آموزش تانک را نیز گذراند و دیگر بار راهی جبهه نبرد شد .در عملیات طریق القدس با تانک جلو نیروهای پیاده حرکت می کرد و مدتی را در گردان ادوات، مسئول قبضه خمپاره 60 میلی متری بود .

حسین عاقبتی همرزم دیگر شهید می گوید :

او مدتی در «جماران» و در حفاظت از امام خدمت می کرد و سال 1360 حدود دو ماه در جبهه ها فرمانده گروهان بود و سال 1363 به لشگر 25 کربلا اعزام شد و هشت ماه در آنجا فرمانده گردان ادوات بود . سپس به «کوهسرخ» برگشت و حدود یک سال فرمانده بسیج آنجا بود.
این سردار شجاع و حماسه آفرین برای چندمین بار در ماه مبارک رمضان به جبهه نبرد شتافت و در تیپ 21 امام رضا معاون اول گردان کوثر شد .در منطقه «مهران» برای از کار انداختن قبضه کالیبر دشمن متجاوز ، با شجاعت حرکت کرد که با اصابت گلوله ای به ناحیه قلب و با ذکر یا حسین و یا مهدی، نقش زمین گردید و در تاریخ 30/ 2/ 1365 به کاروان شهیدان همیشه جاوید اسلام پیوست .
پیکر پاک سردار شهید حسین سبحانی کوهسرخی روز نوزدهم رمضان با حضور گسترده مردم قدر شناس کاشمر تشییع و سپس در زادگاهش ایور به خاک سپرده شد .

روانش شاد ،یادش گرامی و راهش پر رهرو باد !

در بین خانواده و دوستان اسوه صبر و تحمل و حوصله بود و به دیگران توصیه اش این بود :صبر پیشه کنید ؛ چون صبر مومن به منزله سر برای پیکر است ؛ اگر صبر نداشته باشید مثل این است که بدنتان سر ندارد ؛ و بدن بی سر پس از چند ساعت متعفن می شود و صبر اگر نباشد ایمان متعفن می شود .

منبع:"افلاکیان خاکی"نوشته ی علی اکبر نخعی،

نگارنده : fatehan1

 نظر دهید »

پاسداری که می خواست عالِم شود

12 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

 

هدف من اين است که يکی ازعلمای فيلسوف اسلام در عصر خودباشم و تا آنجا که می توانم غرق دراين قسمت ازعلوم اسلام شوم و سپس آن را با فلسفه های مکاتب ديگر مقايسه کنم…

یوسف سجودی به سال 1337 در شهرستان «بابل» متولد شد 26 سال بعد، زمانی که به تاریخ 23 اسفند 1363 در عملیات بدر بال در بال ملائک گشود، فرماندهی تیپ سوم از لشکر 17 علی ابن ابی طالب را برعهده داشت.
در پیش رویتان، نوشته ای است از آن سردار شهید. این یادگارِ مکتوب، احتیاج به شرح و توصیف چون مایی ندارد. بخوانید و مستفیض شوید:

هدف من اين است که يکی ازعلمای فيلسوف اسلام در عصر خودباشم و تا آنجا که می توانم غرق دراين قسمت ازعلوم اسلام شوم و سپس آن را با فلسفه های مکاتب ديگر مقايسه کنم تا امتيازات فلسفه اسلامی برای من بيشتر روشن شود وبعد از آن علم را برای خوشنودی خدای متعال نشر و تدريس دهم نه برای خودنمايی وجاه طلبی و مقام پرستی انشاألله و تعالی برای رسيدن به اين هدفم حتماً بايد مراحلی را پشت سر بگذارم و آن شامل چند قسمت می شود:

1. حداقل خوابم بايد درشبانه روز 4 ساعت و حداکثر 6 ساعت باشد.

2. غذا بايد به اندازه نياز بخورم.

3. از هر فرصتی بايد استفاده بکنم و درباره مسائل دنيوی نبايد زياد فکر کنم و همچنين در مورد چيزهايی که مربوط به هدفم نيست نبايد فکر کنم يا وقتم را صرف اين نوع کارهای بيهوده کنم .

سردار شهید یوسف سجودی (نفر اول از راست)

4. بايد قاطع باشم، که هستم و دارای اراده توانا و مستحکم که هرمشکلی برای من هيچ باشد. چنانکه استاد جعفر سبحانی فرمودند: رمز موفقيت داشتن اراده توانا است که مشکلات را از ميان بردارد.

5. کنترل نفس - يکی اينکه بايد تا آنجا که می توانم نفسم را تحت کنترل و غلام عقل درآورم و چنانکه آقای محلاتی می فرمايند: اين نفسهای سرکش را مهار کنيد که لجام گسيخته وخودسرند اگر از آنها پيروی کنيد شما را به بدترين پرتگاه می افکند.

6. الکسيس کارِل (صاحب کتاب؛"انسان موجود ناشناخته") فرمود: هنگام ولادت افراد با هم اختلافاتی در ظرفيت فکر دارند ولی برای رشد آن تمرين دائمی و شرايط خاصی ازمحيط که بخوبی نمی شناسيم ضروری است، مطالعه کامل و عميق اشياء و عادات به قضاوت صحيح ونظم و آشنايی با منطق و استعمال زبان رياضی قدرت فکر را می افزايد، برعکس مشاهدات ناتمام و عجولانه، توجه سراسری، تنوع تصورات و فقدان نظم و کوشش رشد فکری را مانع می شود.

7. نمازم را آهسته بخوانم با حضور قلب و سطور کل هيچ فکری جز معانی نماز درنظرم نيايد و شب جمعه را نماز شب بخوانم وسعی کنم که نماز قضاء خود را بخوانم .

سردار شهید یوسف سجودی (نفر وسط)

8. سه روز در هفته را روزه بگيرم روز شنبه، دوشنبه و پنج شنبه.

9. سير مطالعات تا مهرماه آينده بايد به اين ترتيب باشد: 1- اصول جامع المقدمات 2- صرف ونحو(تاليف:رضايی) 3- عربی آسان (هردوجلد) 4- صرف ساده /فروع، سخنرانی ها، نوارسخنرانی آقای مطهری و کتابهايش و روزنامه ها و اخبار تلويزيون، مقاله نويسی، داستان نويسی، تمرین خطابه، تمرين دستورزبان فارسی/

10. طريقه مطالعه ودرس خواندن بايدبه صورت زيرباشد:

الف. تمام فکر و قوای ذهنی خودم را بايد متمرکز مطلب درس يا کتب مطالعه، بکنم و آهسته و بدون هيجان و آرام بخوانم و از تندخواندن و سريع يک مطلب را خواندن و با هيجان خواندن، دوری کنم و مطالب مهم يک کتاب را در دفتر بنويسم.

ب. به هيچ وجه نبايد به کسانی ديگر که از من بهتر بلد هستند و پر استعدادترند حسودی کنم؛ زيرا خداوند استعداد و ذوق را در همه به وديعه گذارده است. پس نبايد به ديگران حسودی کرد بلکه بايد خوشحال شد و از خداوند خواست که آنها را در تحصيلشان موفق کند و بعد اگر هرکسی از من يک انتقاد کرد چه درمورد درس و چه درمورد رفتار، نبايد ناراحت شوم بلکه بايد خوشحال شوم و از آن شخص تشکر کنم و بعد هرچی ياد گرفتم به هيچ وجه آنرا احتکار نکنم، بلکه آنرا برای پيشرفت انسانها در دسترس مشتاقان علم و دانش قرار دهم و هم اينکه بطور کل نبايد به علم خودم مغرور شوم و يا بر ديگران فخر بفروشم.

ویژه پاسداران

1. برادران سپاهی همچنانکه پيامبر عظيم الشان اسلام حضرت محمد(ص) فرمودند: يک پاسدار بايد با تقوی باشد و از تمام کارهائی که خداوند حرام کرده است دوری نمايد.

سردار شهید حاج حسین بصیر(نفر دوم از چپ) - سردار شهید یوسف سجودی (نفر اول از راست)

2. پاسدار اسلام باید با خلوص و بی ريا باشد و بکوشد همواره کارهايش برای خدا باشد و عملی که انجام می دهد برای مدح و ستايش نباشد چون اين کار هيچ ارزش اخروی ندارد، برای نفست بود نه خدا.

3. پس تو ای برادر پاسدار که لباس سپاه بر تن پوشيدی اين را بدان وقتی مردم برای تو ارزش قائل می شوند و احترام ميگذارند، نکند که خدای ناکرده به خود مغرور شوی و فکر کنی منی هستی.

4. برادر عزيزم هر زمان که شيطان سويت آمد، اين را به خودت بگو: که ای نفس مکاره مگر من چه کاری انجام دادم که به خود ببالم. به اين ارزش که مردم برای من قائل می شوند به خاطر خون پاسدارانی هست که در سراسر کربلای ايران به زمين ريخته است. اين را پاسداران شهيد به ما داده اند وگرنه من کاری انجام نداده ام.

5. برادران سپاهی، سعی کنيد تا می توانيد به سپاه نظم دهيد و از بی نظمی دوری کنيد که اين بی نظمی ها ضررهای بزرگی به ما زده است.

6. برادران عزيزم تا می توانيد خود را بسازيد و در نماز جمعه ها شرکت کنيد و دعای کميل را به جای بياوريد و نماز شب را حتماً بخوانيد و دعای فرج امام زمان(عج) را هر روز و شب بخوانيد تا خداوند فرجش را هر چه زودتر نزديک بگرداند و از خداوند بخواهيد تا انقلاب مهدی (عج) عمر امام عظيم الشان (آية الله العظمی روح الله الموسوی الخمينی) را طولانی بگرداند. انشا ألله

7. برادرانم، سفارشم به شما اين است که به فکر ماديت و اين دنيا نباشيد که همه اينها آزمايش است برای انسان. همچنانکه علی (ع) فرموده است: دنيا همانند ماری است که وقتی به رويش دست می کشی نرم و لطيف است ولی زهرش کشنده ، سعي کنيد بيشتر به فکر آخرت باشيد و به فکر معاد و به فکر مردم باشيد به فکر آن روزی بيافتيد که خداوند از همه کس حساب می کشد و می گويد: ای انسان که من تو را خلق کرده ام و به تو انواع و اقسام نعمت ها داده ام تو در دنيا چه کار کرده ای؟ آيا به مستمندان کمک کرده ای؟ آيا به خدا و روز معاد ايمان آورده ای؟

8. برادران به هوش باشيد که نکند خدای ناکرده اسير دنيا شويد و دنيا شما را در شکم خود ببلعد که ديگر پس از مردن توبه قبول نمی شود. در نماز خواندن کاهلی نکنيد و همواره پيرو ولايت فقيه باشيد تا با ديد وسيع در خط اصيل انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمينی قدم برداريد.

ديگر سفارش نمی کنم زيرا سفارشات زياد در قرآن کريم و نهج البلاغه ، و ساير کتب اسلامی برای هدايت بشر موجود است.
والسلام
يوسف سجودی

سردار شهید یوسف سجودی (نفر دوم از راست)

هدیه به روح بلندش، صلوات

نگارنده : fatehan

 1 نظر

روایت جهادگري كه روی حلقه ازدواجش نوشت: ایمان، جهاد، شهادت – تنها ره سعادت

12 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

غلامرضا و همسرش بلافاصله پس از پایان مراسم عقد به گلزار شهیدان، بهشت زهرا می‌روند و پیوند خویش را با شهیدان برای ادامه راهشان مستحکم‌تر می‌کنند. آنها ایمان و آرمان خود را حتی در حلقه‌های ازدواج خویش نشان دادند.

بسيج : غلامرضا اشک ریزان آرزوی شهادت خویش را با امامش در میان گذاشت و امام به او فرمود: «انشاء‌الله پیروز شوید» غلامرضا و همسرش بلافاصله پس از پایان مراسم عقد به گلزار شهیدان، بهشت زهرا می‌روند و پیوند خویش را با شهیدان برای ادامه راهشان مستحکم‌تر می‌کنند. آنها ایمان و آرمان خود را حتی در حلقه‌های ازدواج خویش نشان دادند. روی حلقه‌هایی که به هم هدیه کردند، به جای هر نگینی کلمات مقدس و پرمعنای «ایمان، جهاد، شهادت – تنها ره سعادت»حک شده بود.

اولين گام هاي يك شهيد

شهید غلامرضا صادق زاده در سال ۱۳۳۹در شهر تهران به دنیا آمد.در تمام دوران تحصیل از شاگردان خوب کلاس بود. از همین زمان با شرکت در سخنرانی‌های مذهبی و مطالعه کتب اسلامی با اسلام بیشتر آشنا شد، تا حدی که به فرایض دینی اهمیت زیادی می‌داد و نماز و روزه خود را قبل از پا گذاشتن به سن بلوغ آغاز کرد. رفته رفته تقوا و راستگویی جزء خصایل نیک او شد، و اجازه ورود به میدان فرهنگ رژیم شاهنشاهی را از او گرفت.
غلامرضا در اوج‌گیری نهضت اسلامی مردم ایران پا به پای امت مسلمان در مبارزات علیه رژیم طاغوت و درگیری با مزدوران شاه حضور داشت.
هوش سرشارش به او کمک کرد که پس از کسب دیپلم ریاضی – فیزیک در بهار سال ۱۳۵۸بلافاصله در دانشگاه صنعتی شریف، در رشته مهندسی کامپیوتر پذیرفته شود. «غلامرضا صادق زاده» در دانشگاه و در اوج تبلیغات رنگارنگ گروه‌های وابسته، در کنار دانشجویان مسلمان باقی ماند.
در اردیبهشت سال 1359 زمانی که با همت انجمن‌های اسلامی دانشگاه ها اولین پایه‌های انقلاب فرهنگی بنا شد، غلامرضا قاطعانه و پیگیر از این حرکت مردمی دفاع کرد و بلافاصله با توجه به رهنمودهای امام امت، به ندای محرومان جامعه پاسخ گفت و به سوی روستاهای گنبد هجرت کرد تا از طریق جهاد سازندگی، دین خویش را به انقلاب و به مردم ادا کند. عشق به مستضعفان و ستمدیدگان آنچنان در غلامرضا شعله‌ور بود که برای خدمت به آنها لحظه‌ای سر از پا نمی‌شناخت، به طوری که اغلب روزها قبل از طلوع آفتاب به روستاها می‌رفت و شبها زمانی به جمع دوستان جهادی بر می‌گشت که دیگر مردم شهر در خواب بودند.

جهاد سبز ،جهاد سرخ

پس از مدتی به کمک هیئت هفت نفر تقسیم زمین گنبد رفت و به خاطر لیاقت و صداقت و قاطعیتش مسئولیت دبیر «هیئت کشت» به او سپرده شد. در این زمان او به راستی محبوب رنجدیدگان و ستمدیدگان و مورد غضب و خشم فئودال های آن منطقه بود. آنچنان پر تحرک و خستگی ناپذیر خدمت می‌کرد که به خوبی مشخص بود هجرت و دوری و زحمات شبانه‌روزی برای او به قدری لذت بخش است که حاضر نیست آن را با هیچ مسئله دیگری عوض کند، به جز یک چیز آن هم «هجرتی در هجرت» و صعودی دیگر به سوی کمال متعالی‌تر.
تحمیل جنگ به ملت مظلوم و ستم کشیده ایران، غلامرضا را واداشت تا بین دو جهاد: «جهاد سبز» و «جهاد سرخ» جهاد دوم را انتخاب کند. پس از هفده ماه خدمت خالصانه در جهاد گنبد و روستاهای آن با عده‌ای دیگر از دوستانش از شمال سبز به جنوب سرخ از آتش و خون شتافت و داوطلبانه وارد گروه تخریب شد.
در ۱۶فروردین ماه ۱۳۶۱به سعادت حضور در محضر مراد و رهبر و امام خویش دست یافت و در همان جا توسط امام عزیز در فضایی ملکوتی و روحانی با همراه و همسرش پیوندی بست که عمر آن کوتاه بود، زیرا خالصانه از مرادشان دعا برای شهادت در دنیا و شفاعت در آخرت» را طلبیده بودند ،امام چه زیبا در مورد این گونه جوانان می‌فرمودند: «هیچ کجای تاریخ جز در یک برهه جوانانی مثل جوانان ما سراغ ندارد..»
غلامرضا اشک ریزان آرزوی شهادت خویش را با امامش در میان گذاشت و امام به او فرمود: «انشاء‌الله پیروز شوید» غلامرضا و همسرش بلافاصله پس از پایان مراسم عقد به گلزار شهیدان، بهشت زهرا می‌روند و پیوند خویش را با شهیدان برای ادامه راهشان مستحکم‌تر می‌کنند. آنها ایمان و آرمان خود را حتی در حلقه‌های ازدواج خویش نشان دادند. روی حلقه‌هایی که به هم هدیه کردند، به جای هر نگینی کلمات مقدس و پرمعنای «ایمان، جهاد، شهادت – تنها ره سعادت» حک شده بود.

“نورخرمشهر”

غلامرضا پس از آموزش تخریب در واحد مهندسی – رزمی ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران به عنوان تخریبچی در جبهه‌های اهواز مشغول فعالیت شد و در اولین مرحله عملیاتی که با نام طریق القدس و با رمز «یا حسین» در جبهه سوسنگرد بستان انجام گرفت، شرکت نمود. در مدتی که در جبهه فعالیت می‌کرد به علت داشتن لیاقت، زهد، و مدیریت خیلی خوب در زمینه فرماندهی، مسئولیت‌هایی را به وی محول کردند که عبارت بودند از:فرماندهی واحد تخریب تیپ ۴۶فجرو فرماندهی واحد تخریب لشگر ۵سپاه پاسداران

پس از مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس که ارتش و سپاه مشترکا می‌خواستند جاده اهواز – خرمشهر را به تصرف در آورند، برای ادامه طرح عملیات و فتح خرمشهر، نیاز شدیدی به پاکسازی میدان‌های مین دشمن – که دارای حدود ۳۰کیلومتر عرض و ۴۰۰متر طول بود – داشتند. میدان مین زیر آتش دشمن بود و این کار را بسیار مشکل می‌نمود. یکی از افسران ارتش پس از بازدید از میدان به وسیله چکمه‌های ضد مین و شناسایی توسط هلی‌کوپتر در ارتفاع کم، به این نتیجه رسیده بود که واحد تخریب ارتش کلا میدان را به هر طریقی که شده منفجر نماید، در غیر این صورت کار در این میدان خیلی مشکل خواهد بود. این طرح مدت زمان زیادی وقت می‌برد و برای سپاه و ارتش میسر نبود. باید راه‌حل دیگری ارائه می‌شد تا عملیات بیت‌المقدس بدون وقفه ادامه می‌یافت.
غلامرضا صادق زاده در جلسه مشترک سپاه و ارتش (لشگر ۲۱حمزه و لشگر ۵نصر سپاه) درباره پاکسازی این میدان طرحی دادند که همه حاضرین آن را تحسین کرده و امکانات مورد نیاز او را در حد توان در اختیارش گذاشتند. غلامرضا با توکل به خداوند متعال با نیروهای تحت فرمانش وارد عمل شده و در عرض ۳۶ساعت و بدون دادن تلفات میدان را پاکسازی کرده و زمینه را برای ادامه عملیات بیت‌المقدس و فتح خرمشهر آماده کرد.پس از فتح خرمشهر، غلامرضا مسئولیت پاکسازی میادین مین را به عهده گرفت و خرمشهر را از شر مین‌های دشمن خلاص کرد. در همین زمان بود که از سوی دوستانش به «نور خرمشهر» ملقب شد.

پيكر متلاشي و حلقه ازدواج

و بالاخره در تاریخ 6تيرماه 1364 در شب سالگرد شهادت بهشتی مظلوم و ۷۲تن از یاران انقلاب، همزمان با انفجار ۱۲۰٫۰۰۰چاشنی مین، به آرزوی خویش که پرواز به سوی معبود بود رسید و به ملکوت اعلی پر کشید، به بدنی سوخته و خونین.تنها چیزی که در پیکر پاک و متلاشی اش به چشم می‌خورد همان حلقه ازدواجش بود که عبارت حک شده بر آن راه آینده را برای بازماندگان نشان می‌داد.: ایمان، جهاد، شهادت – تنها ره سعادت

نگارنده : fatehan

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 448
  • 449
  • 450
  • ...
  • 451
  • ...
  • 452
  • 453
  • 454
  • ...
  • 455
  • ...
  • 456
  • 457
  • 458
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

آمار

  • امروز: 157
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 973
  • 1 ماه قبل: 7289
  • کل بازدیدها: 238614

مطالب با رتبه بالا

  • وصیتنامه شهید محمد رضا قوس (5.00)
  • وصیت نامه شهید قاسم میر حسینی (5.00)
  • بگو 7 هزار سال! (از خاطرات عملیات خیبر) (5.00)
  • صيت نامه شهيد غلامرضا صالحی (5.00)
  • ماجرای سحری دادن سرهنگ عراقی به اسرای ایرانی در موصل (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس