فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

روایت منهدم شدن دیده‌بان صدام در «بازی‌دراز»

17 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

رزمندگان ایرانی در عملیات فتح بازی‌دراز با ایستادگی در برابر آتش توپخانه بعثی‌ها دیده‌بانی که به‌خاطر اهمیتش به‌نام صدام نام‌گذاری شده بود را منهدم کردند.

مرادعلی محمدی مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمانشاه ضمن گرامیداشت سالروز عملیات غرورآفرین بازی‌دراز، اظهار کرد: در وصف بازی‌دراز همین بس که شهید بهشتی در مورد آن بیان داشت که عرفان واقعی خانقاهش بازی‌دراز است.

وی ادامه داد: ارتفاعات بازی‌دراز یکی از موانع مهم برای هر نوع حرکات یگان‌های نظامی بود و مجموعه آن محور سرپل‌ذهاب ـ قصرشیرین را از گیلان‌غرب ـ قصرشیرین جدا می‌کند.

وی در خصوص اهمیت این ارتفاعات، افزود: در اختیار داشتن این مکان معابر وصولی به محورهای مواصلاتی را کنترل کرده بود و دیده‌بانی فوق‌العاده‌ای را در تمام جهات به‌ویژه شمال، شرق و جنوب را فراهم می‌کرد.

ایشان خاطرنشان کرد: نیروهای متجاوز بعثی در ابتدای جنگ سعی در تصرف کردن این ارتفاعات داشتند تا به‌عنوان یک منطقه برای دیده‌بانی از آن استفاده کنند به‌طوری که با آتش‌های توپخانه‌ای مشکلاتی را برای رزمندگان به‌وجود می‌آوردند.

به گفته محمدی، موقعیت خاص قله‌های مرتفع شمالی و جنوبی به‌دلیل داشتن مزیت و برتری دیده‌بانی و هدایت آتش‌های توپخانه، دشمن را مجبور به احداث جاده‌ای آسفالته در مسیر قصرشیرین ـ گیلان‌غرب به دامنه غربی بازی‌دراز و استقرار یک تیپ پیاده و یک گروهان تانک کرد.

مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمانشاه بیان داشت: دشمن دیدگاه واقع روی این قله را که از تسهیلات ارتباطی برخوردار بود به‌نام صدام نام‌گذاری کرد تا از دستیابی رزمندگان اسلام به ارتفاعات مورد نظر جلوگیری کند.

وی با اشاره به برتری دشمن در این ارتفاعات در ابتدای جنگ، یادآور شد: رزمندگان اسلام توانستند از پیشروی دشمن جلوگیری کنند، اما موفق نشدند در مرحله اول درگیری اقدام موثری برای بازپس‌گیری بازی‌دراز انجام دهند.

به گفته این مسئول، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران درصدد بودند در ابتدای سال 60 برای بیرون راندن دشمن از ارتفاعات بازی‌دراز اقدام به انجام عملیات مشترکی کنند و به‌همین دلیل فرماندهان نیروهای مسلح ارتفاعات بازی‌دراز را به‌عنوان نخستین هدف خود در غرب انتخاب کردند.

محمدی خاطرنشان کرد: در روز دوم اردیبهشت‌ماه سال 60 رزمندگان اسلام که متشکل بودند از نیروهای نظامی ارتش، سپاه و بسیج مردمی از چهار محور پیش‌بینی شده به‌سمت اهداف در نظر گرفته شده حرکت کرده و حملات خود را آغاز کردند.

مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمانشاه با بیان اینکه رزمندگان اسلام در ابتدای آغاز عملیات بخش عمده‌ای از ارتفاعات را تصرف کردند، گفت: این عملیات هفت روز به‌طول انجامید.

وی یادآور شد: در طول عملیات دشمن چندین مرتبه اقدام به پاتک‌های سنگین می‌کرد که هر بار با ایثارگری‌ها و فداکاری‌های رزمندگان این پاتک‌ها دفع می‌شد.

این مسئول با اشاره به شهادت خلبان دلاور ارتش شهید علی‌اکبر شیرودی و فرمانده گردان تکاور مالک‌اشتر شهید حسین ادبیان در جریان عملیات بازی‌دراز، گفت: سرداران شجاعی همچون غلام‌علی پیچک، محسن وزوایی و حاجی‌بابا در هدایت و موفقیت این عملیات نقش بسزایی داشتند.

محمدی بیان داشت: آزادسازی بخش‌های عمده‌ای از ارتفاعات بازی‌دراز موجب به اسارت درآوردن 458 نفر از نیروهای ارتش بعثی شد و به تجهیزات و بخش عظیمی از نیروهای دشمن خسارت بسیاری وارد کرد.

 نظر دهید »

روایت یک شهید از شهادت هفت تخریب‌چی

17 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

همزمان با حرکت بچه‌ها،تانک‌های دشمن تک و توک شلیک‌هایی انجام می‌دادند. بچه‌ها که رفتند ما هم در خط مشغول بودیم که صدای انفجار مهیبی به گوشمان رسید. با توجه به شلیک تانک‌ها ما اهمیتی به این صدا ندادیم.

سردار جانباز شهید حاج‌اصغر احمدی - فرمانده دلاور گردان حضرت قاسم لشکر10سیدالشهدا(ع) - چندی پیش از شهادتش در جمع هیأت گردان حضرت قاسم(ع) چگونگی شهادت هفت تن از رزمندگان تخریب‌چی لشکر 10 را روایت کرد.

این سردار شهید درباره شهادت شهیدان «حسین مسیبی»، «توحید لازمی»، «صاحب‌علی نباتی»، «رحمان میرزازاده»، «منصور احدی»،«غلامرضا زند» و «مجید رضایی» در وسط میدان مینی در منطقه «فاو» روایت می‌کند:من در زمان اجرای عملیات «والفجر8» به عنوان نیروی آزاد گردان حضرت علی اکبر (ع) بودم و این گردان درخط پدافندی مستقر شده بود. عراق در مقابل ما حدود 90 دستگاه تانک چیده بود به همین خاطر تعدادی از بچه‌های تخریب در یکی از شب‌ها برای مین‌گذاری جلوتر رفتند. این تانک‌ها مدام روی خاکریز ما آتش می‌ریختند. هر از رزمندگان یکی دو عدد مین «ام 19» با خود حمل می‌کردند. یادم می‌آید که شهید نباتی با خودش مین نداشت. برای همین این گروه در مجموع 12 مین ضد تانک به همرا داشت.

همزمان با حرکت بچه‌ها تانک‌های دشمن تک و توک شلیک‌هایی انجام می‌داند. بچه‌ها که رفتند ما هم در خط مشغول بودیم که صدای انفجار مهیبی به گوشمان رسید. با توجه به شلیک تانک‌ها ما اهمیتی به این صدا ندادیم تا اینکه یکی از رزمندگان تخریب که پشت خاکریزمنتظر دیگران بود پیش ما آمد و با نگرانی گفت که بچه‌ها برنگشتند.

هوا تاریک بود. من وارد میدان مین شدم.دشمن گاهی گلوله منور شلیک می‌کرد. در مدت زمان روشنایی منورها هرچه نگاه کردم کسی را ندیدم. نباتی را صدا کردم. چند بار گفتم: «بچه‌های ‌تخریب، بچه‌های تخریب» اما اثری از آن‌ها نبود تا اینکه چاله انفجار بزرگی توجهم را جلب کرد. مقداری که دقیق شدم، اثری از تعدادی پیکر قطعه قطعه شده دیدم. برگشتم پشت خاکریز تا کمک بیاروم.

چند تا از بچه‌های تخریب که منتظر برگشتن دوستا‌نشان نگران پشت خاکریز ایستاده بودند. حکایت انفجار را به آنها گفتم و با هم وارد میدون مین شدیم. با هم به چاله انفجار رسیدیم. هرچه وارسی کردیم از آن هفت نفر که رفته بودند هیچ خبری نبود.
خاطر جمع شدیم که همه با انفجار شهید شدند و این قطعه‌ها باقی مانده آن هفت نفر است. بنابراین مشغول جمع آوری بدن‌های قطعه قطعه شهدا شدیم.

بعضی از این شهدا سر و صورتشان سالم بود و می‌شد تشخیص داد و از چند نفر دیگر جز چند تکه له شده چیزی باقی نمانده بود. موج انفجار پاره‌های گوشت و استخوان را به اطراف پاشیده بود. با بچه‌های تخریب در آن تاریکی شب تا جایی که توانستیم اجزای پیکرها را جمع‌آوری کردیم.

از سه شهید چند تکه گوشت و استخوان مانده بود بود که آن را به سه قسمت تقسیم کردیم و سپس شهدا را برای تحویل به معراج، به عقب انتقال دادیم.

به گزارش ایسنا، این هفت شهید در بین رزمندگان پیشکسوت تخریب‌چی لشکر10 سیدالشهدا به «هفت تن آل‌صفا» معروف هستند.

شهیدان میرزازاده، احدی و ملازمی از جمله شهدایی بودند که پیکرشان قابل شناسایی نبود و از چاله انفجار، فقط دو قطعه ران پا و چند تکه گوشت و پوست جمع کردند. خانواده‌های این‌شهدا هنگام زیارت مزار فرزاندانشان بر سر مزار سه شهید حاضر می‌شوند.

سردار جانبازحاج‌اصغر احمدی نیز روز یکشنبه دهم اسفند ماه 1393 به یاران شهیدش پیوست.

شهید اصغر احمدی
ایسنا

 نظر دهید »

وعده شهید از سلب توفیق شهادت: در همین دنیایی که وابسته به آن هستی خواهی ماند

17 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

بوی مرگ چنان در مغز و جانم پیچیده بود که به کلی خودم را از یاد برده بودم. در یکی از شب‌ها شهید امام جمعه به خوابم آمد و گفت: آقا جان! شما خیلی چیزها با خودت اندیشیدی. فعلاً در همین دنیایی که وابسته به آن هستی خواهی ماند.

شگفتی‌های فراوانی در جریان رزم، شهادت و تشییع شهدا وجود داشته و دارد. شگفتی‌های منظمی که برای جنگ با همه خشونت و ناملایماتش یک وجه ساختارشکن به‌ نام زیبایی‌های جنگ می‌سازد که فقط در نبردهایی همچون جنگ هشت ساله ما رؤیت شده است، موقعیت‌هایی که از جنگ ما چیزی به‌نام هشت سال دفاع مقدس ساخت. محمود رفیعی جانباز و رزمنده هشت سال دفاع مقدس در روایتی در دفتر اول لحظه‌های آسمانی کاری از معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران به یکی از همین شگفتی ها اشاره می‌:ند و از تحقق وعده ای سخن می‌گوید که شهید امام جمعه به او پیش تر داده بود. او این خاطره را اینگونه تعریف می‌کند:

یک شب که در جبهه غرب در سنگر خوابیده بودم، یکی از دوستانم که در عملیات بیت المقدس - فتح خرمشهر- به فیض شهادت نائل آمده بود به خوابم آمد. آن دوستم شهید «محمد سعید امام جمعه» شهیدی بود که در سال ١٣٣٨ در قزوین متولد شد. در منطقه عملیاتی در دوران خدمت سربازی و با عضویت بسیج در سایر مناطق عملیاتی حضور یافت و چند بار مجروح شد و در 4 خرداد ماه سال 61 در مرحله اول عملیات بیت المقدس (فتح خرمشهر) به شهادت رسید.

در خواب دیدم شهید امام جمعه بعد از احوالپرسی به من گفت: آقا محمود وسایلت را جمع کن، وصیت نامه‌ات را بنویس و آماده شو که چند روز دیگر قرار است بیایی پیش ما.من که می‌دانستم او به شهادت رسیده است، پرسیدم: تو از کجا می‌دانی که من چند روز دیگر می‌آیم پیش شما؟! گفت: اینجا کسانی هستند که به من اشاره می‌کنند به شما بگویم: پیش ما خواهد آمد.

بعد از این خواب نیمه‌های شب با ترس و اضطراب از خواب برخاستم. تمام وجودم به شدت می‌لرزید. بوی مرگ چنان در مغز و جانم پیچیده بود که به کلی خودم را از یاد برده بودم. بلند شدم و دو رکعت نماز خواندم. پس از این خواب روزهای متمادی در این فکر بودم که چرا خداوند مرا برای شهادت برگزیده است. از یک طرف حالت شوق داشتم که می‌خواستم دنیا را پشت سر بگذارم ولی با خود می‌گفتم به راستی پس از رفتنم از این دنیای خاکی پدر و مادرم چه حال و روزی پیدا خواهند کرد. حالت توأم با ترس و شادی مرا در کش و قوس انداخته بود.

چند روزی در این حالت بودم که بالاخره در یکی از شب‌ها همان دوستم به خوابم آمد و گفت: آقا جان! شما خیلی چیزها با خودت اندیشیدی. خیلی فکرها کردی، فعلاً در همین دنیایی که وابسته به آن هستی خواهی ماند. ما دست و پاهایت را از تو می‌پذیریم، اما خودت فعلا نمی‌آیی. پرسیدم: بعداً چی؟ گفت: بعداً خواهی دانست. پرسیدم: اما حالا چه؟ گفت: به آن جایی که اشاره می‌کنم نگاه کن. نگاه کردم دیدم همان دوستانی که قبلاً به شهادت رسیده‌اند، دور هم نشسته‌اند و یک جای خالی در بین آن‌هاست. گفت: آن جای تو است، ولی حالا نه، چون خودت خواستی بمانی. از خواب که بیدار شدم به خود گفتم: دیگر شهادت بی شهادت منتها دانستم که دست و پایم قطع می‌شود.

زمان گذشت. پس از مدتی در یک صبح خونین که هنوز آفتاب نزده بود، کسی مرا از خواب بیدار کرد و گفت: پاشو. در منطقه بچه‌ها درگیر شده‌اند، شما باید سریع خودتان را به جلو برسانید. پرسیدم: چند نفر؟ فرمانده گفت: هشت نه نفر آماده باشند، بروند ببینند وضعیت چطور است و گزارش را سریع به ما برسانند. همین که بلند شدم فهمیدم روز حادثه است و در این روز آن خواب محقّق می‌شود و همانطور هم شد. در کمین ضد انقلاب افتادیم و از ناحیه دست و پا تیر خورده و مجروح شدم. هفده گلوله به من اصابت کرد و تمام دوستانم در اطراف من به شهادت رسیدند.

تسنیم

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 391
  • 392
  • 393
  • ...
  • 394
  • ...
  • 395
  • 396
  • 397
  • ...
  • 398
  • ...
  • 399
  • 400
  • 401
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

آمار

  • امروز: 1599
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • چرا رکعت دوم نمازت رو این قدر آروم خوندی؟ ( از خاطرات شهید عبدالهی ) (5.00)
  • وصيت نامه شهيد عبدالله غلامي (5.00)
  • دهشت‌زده و تعجب‌زده (5.00)
  • وصیتنامه شهید محمد رضا قوس (5.00)
  • وصیت نامه شهید قاسم میر حسینی (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس