فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

خاطره از شهید حمزه خسروی

20 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

تشیع جنازه شهدای کازرون بود شهید حمزه خسروی کنارقبری خالی نشته وگریه می کرد

…رفتم به حمزه گفتم چه چیزی شده حمزه روبه من کرد وگفت من هم یک روزی شهید می شوم وجسدم رادرون همین قبری که اینجاست خاک می کنند من به شوخی به او گفتم بادمجان بم آفت نداره این واقعه گذشت وحمزه شهید شد وهمان طور که خودش گفته بود درهمان قبر در گلزار شهدا به خاک سپرده شد

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

سردار شهید (احد طاهری پور

20 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

… در آخرین بار که به جزیرة مجنون می رفتیم ،نزدیکی ظهر بود ودر جفیر )ماندیم تا مشکل ورود به جزیره برایمان حل شود ؛ماهم در سایة مینی بوس دراز کشیده بودیم که به “اَحَد “گفتم هوا چطور است ؟در جواب گفت (خنکتر از جهنم )

شاید این جواب می توانست برای من مطالبی در بر داشته باشد ،هم پاسخی در مقابل شرایط قیامت و هم اینکه شاید پرواز خودش را . او در برخوردهایش با جملاتی کوتاه انسان را متوجه مطالبی خاص می کرد .

سردار شهید (احد طاهری پور)در فروردین ماه 1340 مصادف با محرم حسینی در کازرون و در خانواده ای کشاورز پا به عرصة وجود گذاشت . در سن پنج سالگی به نماز ایستاد ودر همان کودکی به دیگران ، آموخته های خود را تعلیم می داد . او هر روز بچه های هم سن و سال خود را جمع می کرد و خود به عنوان امام جماعت جلو آنها نماز می خواند .

تحصیلات خویش را تا پایان مقطع متوسطه در مدارس مرآت ،جلوه و هنرستان دکتر شریعتی گذراند .در اوایل انقلاب در حالی که درهنرستان مشغول به تحصیل بود و با توجه به اینکه او مدتی در مسجد و جلسات خصوصی حضور داشت ،لذا زودتر از دوستانش به فعالیت علیه رژیم مشغول شد ،به طوری که چندین بار مورد هجوم مزدوران رژیم قرار گرفت و در این مسیر بارها ضربةباتومهای آن خود فروختگان ،پیکر نازنینش را چون – ماهپاره ای که در خسوف قرار گیرد – کبود ساخت . بعد از پیروزی انقلاب در بسیج به فعالیت پرداخته و دوره های مختلف آموزشی را با موفقیت پشت سر گذاشت . بعد از مدتی راهی جبهه های غرب گردید و بعد از بازگشت از جبهه ،در امتحانات شرکت کرده و موفق به اخذ مدرک دیپلم گردید . هنوز مدرک دیپلم را به دست نیاورده بود که به جمع سبز پوشان سبز اندیش سپاه پاسداران پیوست و با ورود او به سپاه ،حضورش رادر جبهه های نبرد نمایان ساخت ود رجبهه های سر پل ذهاب ،بستان،چزابه،شوش،پاسگاه زید ،جزیرة مجنون، دشت عباس،ابو غریب،حاج عمران،فکّه و بسیاری دیگر از مناطق غرب و جنوب به مبارزه با دشمنان همیشة اسلام و انقلاب پرداخت . با تأسیس تیپ فاطمه الزهرا(س)از لشکر 19فجر مسؤولیت جانشینی گردان به این پاسدار جان بر کف محول گردید واونیز با تقدیم جان عزیز خویش به خوبی از عهدة انجام این مسؤولیت سنگین برآمد. زمانی که برای مدتی به مرخصی می آید ،مأموریتش را پایان یافته نمی بیند ،لذا راهی پادگان آموزشی شده ودر آنجا به آموزش نیروهای اعزامی مشغول می شود ؛کمتر کسی می توان یافت که مانند او درجبهه ها و یادر حال آموزش باشد . سردار شهید احد طاهری پور بعد از حماسه آفرینیهای بسیار در عملیاتهای فتح المبین ،خیبر ، بیت المقدس،بدر و … ،جزیرة مجنون رابا قطرات خون خویش گل افشان ساخت و بهاران واقعی رادر دوازدهمین روز از فروردین 1364به میهمانی روزهای زخمی مجنون فرا خواند . پیکر مجروح و غرقه به خون او توسط همرزمان دلسوخته اش به بیمارستان صحرایی انتقال یافت . اما احد ، تنهایی جبهه ها ،که دلش راآن سوی آسمان جا گذاشته بود ،ساعتی بیشتر میهمان حماسه سازان مجنون نبود . او رفت تا عاشقانه به مردان سرانجام بپیوندد.

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

یک «بیل» برنج!

20 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

سهم اسرا در ماه‌های رمضان یک لیوان کوچک آش و یک «بیل» برنج برای 10 نفر بود.

جملات بالا بخشی از خاطره امین توانا از آزادگان دوران دفاع مقدس است. اظهار داشت: اولین ماه رمضانی را که در زندان عراق تجربه کردم تیرماه سال 60 بود که گرمای هوا به شدت طاقت‌فرسا بود و ساعت روزه داری از چهار صبح تا 21 شب بود.

در روزهای غیر ماه رمضان هم تنها دو وعده غذایی صبحانه و ناهار به اسرا داده می‌شد. در ماه رمضان غذاها را با تاخیر پخت می‌کردند و صبحانه را ساعت 16 و ناهار را 24 شب دریافت می‌کردیم و برای اینکه غذا برای استفاده در سحری گرم بماند آن را بین پتوهای انفرادیمان می پیچیدیم.

برای صبحانه نوعی آش به ما می‌دادند که برای 10 نفر در یک ظرف ریخته می‌شد و همه دور همان ظرف جمع می‌شدیم و می‌خوردیم. برای وعده ناهار هم یک بیل برنج برای 10 نفر داده می‌شد. تمام سال‌های اسارت را با همین میزان سهمیه غذا سپری کردیم.

آفتاب بعد از ظهرها رو به آسایشگاه ما قرار می‌گرفت.از سوی دیگر در روزهای رمضان ما را به بهانه تفتیش ساعت‌ها جلوی آفتاب نگه می‌داشتند، در حالی که در روزهای غیر ماه رمضان چنین کاری انجام نمی‌شد. البته چون شرایط سخت بود بیشتر می‌شد معنویت را حس کرد. افرادی که دعای روزهای ماه رمضان را از حفظ بودند آن را می‌نوشتند که بقیه هم بتوانند بخوانند. معتقدم «رمضان‌»های اسارت قطعه‌ای از بهشت بودند.

امین توانا که از سال 59 تا 69 در اردوگاه اسرای موصل عراق به سر برد درحوالی قصرشیرین اسیر شده بود.

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 373
  • 374
  • 375
  • ...
  • 376
  • ...
  • 377
  • 378
  • 379
  • ...
  • 380
  • ...
  • 381
  • 382
  • 383
  • ...
  • 1182
 << < شهریور 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • ترنم گل
  • صفيه گرجي
  • نویسنده محمدی

آمار

  • امروز: 873
  • دیروز: 548
  • 7 روز قبل: 1607
  • 1 ماه قبل: 5281
  • کل بازدیدها: 259535

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت‌نامه شهید شهید حمید احدی (5.00)
  • اولین شهید دهه هفتادی ایران ( از خاطرات شهید حامد جوانی ) (5.00)
  • وصیت نامه شهید محمد حسین یاوری (5.00)
  • شهید اقتداری که با اصرار جواز شهادت گرفت (5.00)
  • بعثی ها با دست های بسته پاهای ما را به پنکه سقفی می بستند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس