مبارز خستگی ناپذیر، کلامش بر دلها حکمرانی می کرد
شهید محمد باقر طباطبایی نژاد درسال 1341 در جنوب شهر تهران در خانواده ای روحانی متولد شد. پدرش حاج سید عباس طباطبایی نژاد و اجداد بزرگوارش از طرف پدر و مادر هر دو از علما و فضلای بنام منطقه اردستان و زواره می باشند. او که الفبای عشق حسین(ع) و ائمه اطهار(ع) را از کودکی آموخته بود به دلیل برخورداری از غنای فکری و فرهنگی، به سهم خود در بسط ارزشهای اسلامی کوشش می کرد.
قلم و زبان از بیان ایثارها و مبارزات ایشان ناتوان است
با صدای اولین گلوله های دشمن بعثی که سکوت مرزها را در هم شکست و ضدانقلاب کوردل جدی تر از همیشه در خاک مقدس کردستان، ندای هل من مبارز سر می داد، آن بزرگوار (که یک ماه پیش از این حادثه، به عضویت سپاه در آمده بود)، پس از گذشت یک هفته از جنگ تحمیلی، همراه با عده ای دلاورمردان سپاه عازم کردستان شدند تا به وظیفه خود عمل کرده و کردستان مظلوم را از لوث وجود این یاغیان پلید، پاک سازند.
به راستی قلم و زبان از بیان ایثارها و مبارزات ایشان ناتوان است. سزاوار است تا صخره های هولناک، دره های مرگبار کردستان و ارتفاعات سر به فلک کشید ه و صعب العبور غرب، زبان گشوده، روایت شیرین سردار سرفراز و همرزمان دیگرش را نقل نمایند و سرود حماسه ها و ایثارشان را بسرایند.
ایشان در مدت هشت سال مبارزه خستگی ناپذیر در محورهای غرب کشور، با مسئولیت های متفاوت مانند مسئولیت پرسنلی ستاد غرب، فرماندهی سپاه سقز، فرماندهی سپاه باختران، فرماندهی سپاه پاوه و فرماندهی قرارگاه نصر رمضان، به دفاع از آرمانهای والای جمهوری اسلامی ایران پرداخت.
دیده یا شنیده نشد که کسی را برنجاند و بیازارد
شهید طباطبایی نژاد تواضع و فروتنی خاصی در کنار اخلاص و ایثارش داشت. شهامت و شجاعت، به کار بستن عقل سلیم و تجارب به دست آمده در انجام امور، علاقه شدید همسنگران و همرزمانش به ایشان و برخورد خوب و مردم داری او باعث شده بود که مردم منطقه نیز شیفته و شیدای او شوند. چیزی که آن شهید بزرگوار را به کارش دلگرم و علاقمند کرده بود، عشق و ایمانی بود که نسبت به کار در کردستان داشت.
همیشه از مظلومیت افراد و فقر فرهنگی که به آنان روا داشته اند، سخن می گفت و بر احوال ایشان خون دل می خورد. هنوز خاطره زیبای آن تبسمهای شیرین و دلنشین که نشان از قلب رئوف و مهربانش داشت، در اذهان همکاران و آشنایانش باقی است.
او با قرآن مانوس بود و علاقه فراوانی به مطالعه کتابهای اعتقادی، بویژه نهج البلاغه داشت و در گفتار و کردارش، از احادیث و آیات، بسیار بهره می برد.
التزام عملی و تقید او به احکام اسلام باعث شده بود که کلامش بر دلها بنشیند و در نصایح خود ارزشهای متعالی اسلام را گوشزد کند. او با احساس تعهد و مسئولیتی که داشت در جهت خالص کردن نیت ها برای خدا و تبعیت از حضرت امام (ره) و ولایت فقیه و دوری از مظاهر فریبنده دنیوی برادران پاسدار را سفارش می کرد.
دائماً به نیروها تاکید و توصیه داشت که آموزش نظامی را خوب بیاموزیند، زیرا که جنگ ما با دشمنان اسلام هر روز پیچیده تر می شود. بنابراین تقویت بنیه دفاعی کشور اسلامی برای پاسداری از ارزشهای انقلاب، را عاملی مهم می دانست.
او کلامی شیرین داشت. دیده یا شنیده نشد که کسی را برنجاند و بیازارد. هرگز دیده نشد که غیبت کند، یا دروغ گوید و یا حرف لغوی بزند.
این راهی را که ما انتخاب کردیم سختی های زیاد دارد
پدرش نقل می کند: “در سال 1357 نیمه شبی که سید باقر خسته از تظاهرات برگشته و از فرط خستگی تاب نداشت، دراز کشید و همان طور خوابش برد. مدتی بعد به آرامی بلند شدم و خواستم زیر سرش بالش بگذارم که یک مرتبه بلند شد و بالش را به کنار گذاشت. وقتی دلیل آن را پرسیدم گفت: این راهی که ما آن را شروع کردهایم از این سختی ها زیاد دارد باید از حالا به این چیزها عادت کنیم.”
ایشان در مدت هشت سال مبارزه خستگی ناپذیر در محورهای غرب کشور با مسئولیتهای متفاوت مانند مسئولیت پرسنلی ستاد غرب، فرماندهی سپاه سقز، فرماندهی سپاه باختران، فرماندهی سپاه پاوه و فرماندهی قرارگاه نصر رمضان، به دفاع از آرمانهای والای جمهوری اسلامی ایران پرداخت.
شهادت سید مبارز
سید باقر با وجود آن همه مجاهدت خالصانه و مستمر، دلش در عالم دیگری بود و ناراحت از اینکه چرا پس از هشت سال حضور در صحنه های ایثار و شهادت و مصاحبت با ابرار، هنوز در این دنیای خاکی باقی و به فیض شهادت نایل نیامده است، لذا با ابتهال و تضرع به آستان ربوبی طالب شهادت بود، تا اینکه لطف حق شامل حالش شد.
که سرانجام در پنجم مرداد 1367در حالی که عازم عمق خاک عراق بود با عدهای دیگر از همرزمانش در کمین بعثیان ملحد گرفتار و پس از نبردی سخت به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در جوار حق مأوا گزید.
منبع:سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات