فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

پدرو پسری که تاریخ شهادتشان یکی بود

21 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

گفتگوبا همسر و مادر2 شهید؛
در کوچه پس کوچه های منطقه طلاب مشهد نشانی شیر زنی را می گیریم که همسر و مادر دو شهید است.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا،در کوچه پس کوچه های منطقه طلاب مشهد نشانی شیر زنی را می گیریم که همسر و مادر دو شهید است. پس از کلی پرس و جو بالاخره به خانه شهیدای جهادگر (سنگرسازان بی سنگر) رسیدیم.

همسر شهید نادر منصوری و مادر شهیدان عطاءالله و احمد الله منصوری از همسر و فرزندانش برایمان می گوید:
دوفرزندم را تقدیم اسلام کردم

چهار فرزند داشتم، سه پسر و یک دختر که پسر اول و پسر آخرم را تقدیم اسلام کردم.

همسرم برایم هم پدر بود و هم مادر.قبل از شهادت رفتارش عوض و نگاههایش متفاوت شده بود.علت تغییر رفتارش را که می پرسیدم سکوت می کرد. خدا می داند که چه دیده بود و چه فکر می کرد که چنان پدرانه دست بر سرم می کشید .اما وقتی خبر شهادتش را برایم آوردند متوجه شدم که به خاطر خوابیست که دیده بود.او در خواب دیده بود که این رفتنش را برگشتنی در کارنیست.

همسر و فرزندبزرگم تنها با فاصله یک ساعت از هم شهید شدند

همسر و فرزند بزرگم در سال 62 یک روز و به فاصله یک ساعت شهید شدند و محل شهادتشان منطقه مهران بود.

همسر شهیداز آخرین دیدار می گوید: حاج نادر بار آخری که به جبهه رفت از اینکه دیگر برنمی گردد خبرداد و گفت این بار که بروم دیگر نه من برمی گردم و نه عطاءالله.

از عشق بی اندازه به فرزند کوچکش گفت که این علاقه باعث شده او را بارها در خواب ببیند.

می گوید آخرین باری که احمد به من گفت برای خداحافظی آمده ام و می خواهم بروم خط مقدم با او صحبت کردم که نرود .اما او با صحبت هایش می خواست مرا قانع کند که به خاطر علاقه شدید به او راضی نشدم و با او قهر کردم . پاسخ من به او آنقدر برایش سنگین بود که نیمه شب دیدم در تب می سوزد بیدارش کردم و به او گفتم که راضی هستم بروی و او با شنیدن این جمله آرام گرفت و حالش بهبود یافت.

جان عزیزان ، عزیزتر از دین و ناموس نیست

وقتی خبر شهادتشان رسید گریه کردم اما گلایه نکردم چرا که حکم خدا بود و جان عزیزان از دین و ناموس عزیزتر نیست.

تنها یادگارشهید که تقدیم حرم امام رضا(ع) شد

از لحظه دیدن پیکرهمسرش که از او پرسیدیم گفت: پیکر حاج نادر کاملا سوخته بود و جز یک تکه استخوان از او چیزی باقی نمانده بود و تنها یادگاری که از همسرم به جا مانده یک انگشتر است که تقدیم حرم امام رضا(ع) کردم.

فرازی از وصیت نامه نادرمنصوری/سقوط ایران سقوط اسلام است

سراغ وصیت نامه شهیدان را که گرفتیم، گفت: وصیت نامه آنها به بنیاد شهید تحویل داده شده اما در قسمتی از وصیت حاج نادر آمده که تأکید کرده است: ایران پایگاه اسلام است.اگر ایران سقوط کند اسلام سقوط می کند با چنگ و دندان از ایران دفاع کنید.
منبع : مشهد پیام

 

 نظر دهید »

پدر و مادری که راضی به قربانی فرزندشان شدند+سند

21 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

در همین لحظه سروصداهایی نگاهم را به آسمان جلب کرد؛ باورنکردنی بود؛ آسمان خیلی شلوغ بود؛ همه در آسمان جمع اند، دیگر کسی روی زمین حرکت نمی کرد. طبل و شیپور و سنج می زدند. عمویم آمده بود تا مرزبان را با خودش ببرد و آسمانی ها هم به استقبالش آمده بودند.

بسیجی شهید مرزبان سلیمی قادیکلائی از شهدای لشکر ویژه 25 کربلا اهل شهرستان قائمشهر، در 30 اردیبهشت ماه 1366 در جبهه شلمچه، در ماه مبارک رمضان شهد شیرین شهادت را چشید، در ادامه خاطراتی از پدر و همسر شهید و تصویر امضای رضایتنامه والدین شهید برای شهادتش را تقدیم مخاطبان می کنیم.

****

پدر شهید می گوید: مرزبان به مرخصی آمده بود. گفت:

- «پدرجان ! شما چرا به جبهه نمی آیی؟»

گفتم:

- «پسرم! تو را فرستادم، نیازی به من نیست. من باید در خانه بمانم و امورات زندگی را رسیدگی کنم.»

گفت:

- «پدرجان! شما باید به جبهه بیای، جبهه از همه کارها و امورات واجب تر و مقدم تر است حتی اگر شده خانه و مادر را رهاکن و بیا.»

با صحبت های مرزبان به فکر فرو رفتم. تأثیر زیادی روی من گذاشته بود. بالاخره من هم به پیروی حرف های پسرم مجبور شدم به جبهه بروم.

هر وقت از منطقه می آمد، ناراحت بود و می گفت:

- «نمی دانم چرا شهادت نصیب من نمی شود. همیشه بی تاب شهادت بود و برای رسیدن به آن، لحظه شماری می کرد.»

□□□

ساعت 6 صبح، شیفت کاریَم در کارخانه تمام شد و با بدنی خسته و کوفته به خانه آمدم. همین که خواستم بنشینم و استراحت کنم درب خانه به صدا در آمد. رفتم درب را باز کردم، یک روحانی و دو پاسدار دم درب بودند. ناخودآگاه از حضور بی وقت شان، هول و اضطراب وجودم را فرا گرفت. یعنی چه کاری باید داشته باشند؟! بعد از سلام و احوالپرسی، گفتند:

- «پدرجان! از پسرت خبری داری؟»

گفتم :

- «بی خبر نیستم. نامه اش به دستم رسید. چیزی شده؟»

بعد از چند لحظه سکوت، به راحتی و بدون مقدمه گفتند:

- «پدرجان! پسرت شهید شده.»

نمی توانم توصیف کنم که با شنیدن آن خبر چه حالی داشتم، چون فقط این حال را پدران شهدا می توانند درک کنند. سست و بی حال شدم و فقط گفتم: خدا را شکر!

همسر شهید(خانم مسافری)می گوید: خیلی وابسته و شیفته امام بود. هرجا اگر می خواست حرفی بزند، تمام حرف هایش تکیه داشت به حرف های امام.

زمانی هم که در منطقه با برادر شهیدم(شهید مسافری) با هم بودند به شوخی می گفت: «اگر من شهید شدم سعی کنید اول جنازه ام را پیش امام ببرید.» برادرم به مرزبان می گفت: «حالا جنازه تو را کجا پیش امام راه می دهند؟! تو هم دلت خوشه آ !!!»

□□□

یک شب قبل از شهادتش، خانه پدرشوهرم بودم. ماه رمضان بود، یک دفعه حالم بد شد و بی حال شدم به مادرشوهرم گفتم: «برای سحری مرا بیدار نکن، حالم خوب نیست. صبح می روم دکتر». خوابیدم ؛ در عالم رویا عموی شهیدم را دیدم، آمده بود سر کوچه ی ما ایستاده بود ولی داخل خانه ی ما نمی آمد. تعجب کردم که چرا عمویم داخل نمی آید. در همین لحظه سروصداهایی نگاهم را به آسمان جلب کرد؛ باورنکردنی بود؛ آسمان خیلی شلوغ بود؛ همه در آسمان جمع اند، دیگر کسی روی زمین حرکت نمی کرد. طبل و شیپور و سنج می زدند. عمویم آمده بود تا مرزبان را با خودش ببرد و آسمانی ها هم به استقبالش آمده بودند.
نویسنده: سجاد پیروزپیمان

□□□

فرازی از وصیت نامه:
برادران و خواهران در این مقطع زمانی که شیاطین غرب و شرق توسط عروسک کوکی خود یعنی صدام کافر، دست به تجاوز و تعرض به حریم کشور اسلامی مان زده، بر من و تو ای برادر و خواهر لازم است که هرکجا و به هر شکل ممکن با دشمن تجاوزگر به حریم سرزمین و ناموسمان به جنگ و ستیز برخیزیم و همان طور که خداوند متعال می فرماید با سران شیطان پیکار کنید، بر ما لازم است این اصل از فروع دین را انجام دهیم و در مقابل این متجاوزین گرگ صفت مهر خاموشی بر لب نزنیم و سکوت اختیار نکنیم و از خود عکس العملی نشان ندهیم که ائمه طاهرین و حسین(ع) در صحرای کربلا به آن تعداد کم ، اما مخلص نشان دادند…

در این راه هر گلوله ای که بر پیکرم اصابت کند و هر تکه خمپاره ای که به بدنم بنشیند، برای خدا و به یاد خدا تحمل می کنم و اگر سعادت شهادت نصیبم گردد برایم بهترین شیوه مردن است …

خدایا! از تو می خواهم زمانی که قلم تقدیرت مرگ مرا امضاء می کند، آن لحظه، شهادت در راهت باشد و خونم قابل آبیاری درخت اسلام و وصیت اصلی من به شما برادران و خواهران و امت عزیز ایران این است که امام امت را به هیچ عنوان ترک نکنید. گوش به فرمان او باشید و در کنار او مستکبران را تا ظهور امام زمان خار و زبون سازید.

 نظر دهید »

یک شهید با سه مزار

21 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

خدایی رفتن به گردان تخریب خیلی دل و جرأت می‌خواست. از اعزام چند هزار نفری که به لشگر ما میومد شاید 20 نفر داوطلب حضور در گردان تخریب می شدند.

بچه‌هایی که در گردان تخریب فعالیت می‌کردند را می‌توان شجاع‌ترین افراد نامید. کمتر کسی این جسارت را پیدا می کرد تا این گونه با جان و تن خود به صورت مستقیم با مرگ دست و پنجه نرم کند. مطلب زیر از وبلاگ الوارثین است که به بخشی از این دلیرمردی‌ها اشاره دارد:

یکی از شعارهایی که موقع دویدن در دوی صبحگاهی جبهه می‌خوندیم و شادی و شعف خاصی به جمع رزمندگان می‌آورد این شعار بود که با آهنگی خاصی خوانده می‌شد و رزمنده‌ها کلمه آخرش که «نرو» بود با هم تکرار می‌کردند و اون شعار این بود که:

مادرم می‌گفت جبهه نرو

جبهه میری،بسیج نرو

بسیج رفتی تخریب نرو

تخریب رفتی رو مین نرو

رو مین رفتی هوا نرو

هوارفتی زمین بیا

و… این جملات یکی از شوخی های جبهه بود.

شاید یکی از سخت ترین ماموریت تخریبچی ها، مین گذاری مقابل خط دشمن بود و سخت تر وقتی که دشمن خط رو زیر آتش می‌گرفت و با توپ و خمپاره می‌کوبید و امکان انفجار مین وقت کار گذاشتن مقابل دشمن وجود داشت و کار وقتی دلهره آور بود که از مین های سنگینی مثل مین ام 19 که برای انهدام تانک از آن استفاده می‌شود و حداقل هر کدوم بیش از10 کیلو مواد منفجرهT.N.T داشت استفاده می‌کردی.این ها همه مقدمه بود برای تعریف دو حکایت بود.

شهید رحمان میرزازاده

*حکایت اول:
دشمن برای باز پس گیری فاو یک لحظه آروم و قرار نداشت. نگه داشتن خط پدافندی در فشارهای پی در پی دشمن، دست کمی از عملیات نداشت. تخریب لشگر 10 سیدالشهداء(ع) برای مین گذاری مقابل خط پدافندی 3 کیلومتری در محدوده جاده فاو -البحار و کارخانه نمک مامور شد و در این عملیات مین گذاری، به علت آتشباری دشمن در منطقه و رسیدن موج انفجار به مین های ضد تانک ( ام 19 )که توسط بچه های تخریب کار گذاشته شده بود تعدادی از مین‌ها منفجر شد و در نتیجه انفجار ده ها کیلو مواد منفجره، هفت تن از رزمندگان تخریب به شهادت رسیدند که به هفت تن آل صفا معروف شدند. از این هفت شهید سه نفر از آنها به علت نزدیکی به کانون انفجار ابدان مطهرشون کاملا متلاشی شد. به طوری که بچه ها توانستند از محل انفجار مقداری گوشت له شده و دو تا ران پا پیدا کنند و به معراج شهدا تحویل دهند. در آن شرایط سخت و زیر نور اندک ماه، مجزا کردن تکه های بدن هر شهید کار مشکلی بود ولی به هر ترتیب این بدن‌های پاره، پاره شده به تهران برگشت و تحویل خانواده ها شد.

شهید منصور احدی

*حکایت دوم:

بعد از اتمام کار مین گذاری، بچه های تخریب به مرخصی اومدند. رسم بود بین رزمندگان که قبل از دیدن خانواده خودشان به دیدار خانواده همسنگران شهیدشان می‌رفتند . ابتدا به دیدار خانواده شهدای هفت تن آل صفا رفتیم. خیابان نبرد تهران و دیدار با خانواده شهید رحمان میرزازاده اولین مقصد ما بود. پدر این شهید به گرمی از همسنگران فرزند شهیدش استقبال کرد و هنگام خداحافظی فرمانده ما، شهید سید محمدزینال الحسینی را کنار کشید و در گوشش جمله ای گفت و سید هم برادر محمد رضا جعفری رو صدا کرد و به او گفت جواب بده.

ما هم از نزدیک نظاره گر این سوال و جواب بودیم. پدر شهید میرزازاده سوال کرد که برادر، مگر یک شهید چند تا پای راست داره!؟ و محمد رضا هم با بغضی که در گلو داشت جواب داد. حاج آقا، آخه از شهید شما و شهید احدی و شهید ملازمی در اون تاریکی شب و از داخل چاله انفجار، فقط ما تونستیم دو تا ران پا و چند کیلو گوشت و پوست جمع کنیم، سری و بدنی نبود که قابل تشخیص باشد. بعد جمله ای گفت که گریه همه را درآورد. او گفت :حاج آقا شهید شما در حقیقت سه مزار داره . و شما باید شهید رحمان رو در سه جا زیارت کنی.

شهید توحید ملازمی

شهید رحمان میرزا زاده، شهید توحید ملازمی و شهید منصوراحدی در شب ولادت علمدار کربلا قمربنی هاشم(ع) در روز 25 فروردین ماه سال 65 در شهر فاطمیه (فاو) با انفجار مین ام 19 به عرش رفتند و باقیمانده اجزای بدنهای مطهرشان در گلزار شهدای بهشت زهرا در قطعه 53 مهمان خاک شد .

فارس

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 355
  • 356
  • 357
  • ...
  • 358
  • ...
  • 359
  • 360
  • 361
  • ...
  • 362
  • ...
  • 363
  • 364
  • 365
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • کوثر نهاوند(مهاجر إلی الله)
  • زفاک

آمار

  • امروز: 1028
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت‌نامه شهید شهید حمید احدی (5.00)
  • اولین شهید دهه هفتادی ایران ( از خاطرات شهید حامد جوانی ) (5.00)
  • وصیت نامه شهید محمد حسین یاوری (5.00)
  • شهید اقتداری که با اصرار جواز شهادت گرفت (5.00)
  • بعثی ها با دست های بسته پاهای ما را به پنکه سقفی می بستند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس