مسجد جامع صدام حسین
به نام خدا
دشمن برای تظاهر به مسلمانی، مسجد جامع قصر شیرین را با همان بنا و فرشهای یک دست، به رنگ کرم و به نام مسجد جامع صدام سالم نگه داشته بود.
صدام ملعون به خیال خام خود در فکر حضور فوری در همه مناطق کشورمان بود و هر نقطه ای را که تصرف میکرد نام آن را به اسم خود تغییر می داد. روایت زیر بیان یکی از خاطرات است.
***
در سال 1361، عراقیها شکست سنگینی از سپاه اسلام خورده بودند. خرمشهر که آزاد شد، امام خمینی(ره) فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.» در همین زمان دشمن بعثی برای اینکه روحیه شکست خورده نظامیان خود را تقویت کند، و به جهانیان اعلام کند که ما خود عقبنشینی کردهایم، به سمت زیادی از مناطق اشغال شده غرب کشور عقب نشینی تاکتیکی کرد.
دشمن که از طرفی نگران بود که مبادا در غرب کشور هم عملیات سپاه اسلام شروع شود، از بیشتر محورهای عملیاتی عقب نشست. در حین عقبنشینی؛ ما که در منطقه جنگی بین گیلان غرب و سرپل ذهاب، از شهرهای استان کرمانشاه، به عنوان نیروی اطلاعات و گشتی ـ شناسایی بودیم؛ خطوط ارتباطی خط مقدم را هر شب کنترل میکردیم.
در یکی از شبها صدای زیاد ماشین آلات سنگین به گوش میرسید. ما طبق معمول فکر کردیم، دشمن با بلدوزر و بیل مکانیکی اقدام به ایجاد خاکریز و سنگر میکند. صبح روز بعد متوجه شدیم، این سر و صداها مربوط به عقب نشینی تانکها بوده است.
بی درنگ در مسیر جاده گیلان غرب به سمت قصر شیرین، با گروه تخریب و فرمانده منطقه؛ شهید احمدلو و به تعداد 20 نفر از نیروهای رزمی، با یک جیپ جنگی فرماندهی و با تجهیزات لازم به سمت قصر شیرین حرکت کردیم.
اولین پل ارتباطی یکی از رودخانههای منطقه به نام چم امام حسن(ع) به وسیله مواد منفجره منهدم شده بود. ما با احتیاط کامل از پایین دست پل تغییر مسیر دادیم و در ادامه به چندین پل برخورد کردیم که دشمن به جای انهدام، تله انفجاری گذاشته بود.
گروه تخریب، مینها را جمعآوری کرد. ما هم مواد منفجره را از محلهای پنهان شده ی زیر پل، بیرون آوردیم و به مسیر خود ادامه دادیم. در یکی از مقرهای بعثی، از دور لولههای تانک و آدم دیده میشد.
همه نیروها، الله اکبر گویان به سمت آن محل پیش رفتند، تا اگر دشمن در آنجا کمین کرده باشد بلافاصله آنها را نابود کنند. پس از رسیدن به آنجا مشخص شد، دشمن بعثی برای کاستن از سرعت پیشروی نیروها، ماکتهایی را به صورت تانک درست کرده بود.
همه آنها توسط نیروها تخریب شد و عصر همان روز به قصر شیرین برگشتیم. در آنجا با پل اصلی شهر که توسط بعثیها منهدم شده بود، مواجه شدیم. به خاطر رعایت تاکتیکهای جنگی صبر کردیم.
صبح روز بعد به سمت داخل شهر و بخش خسرویه به راه افتادیم. همه با لباسها و تجهیزات کامل از رود قصر شیرین گذشتیم.
وقتی وارد شهر شدیم، دیدیم متأسفانه شهر قصر شیرین توسط دشمنان به تلی از خاک تبدیل شده است. فقط چند مکان به خاطر استفاده نیروهای بعثی سالم نگهداری شده بود.
دشمن برای تظاهر به مسلمانی، مسجد جامع قصر شیرین را با همان بنا و فرشهای یک دست، به رنگ کرم و به نام «مسجد جامع صدام» سالم نگه داشته بود. تابلوی مسجد جامع صدام را پایین کشیدیم و به سمت خسروی به راه افتادیم.
در حال حرکت بودیم که ناگهان صدای انفجار مهیبی به گوش رسید. یکی از نیروهای با تجربه اعلام کرد، که بچهها روی مین رفتهاند. بلافاصله برگشتیم. نزدیک پل، یک دستگاه بلدوزر سپاه هنگام عبور از رودخانه، با مین کار گذاشته شده در کف آن، برخورد کرده بود.
فیلمبردار صدا و سیما مرکز ایلام هم از جمله سرنشینان بلدوزر بود که متأسفانه به دلیل شدت جراحت و سقوط در آب، به شهادت رسیده بود. علاوه بر او تعداد دیگری هم شهید و زخمی شده بودند.
راوی: عباسعلی صفایی