در سال 1339 خانواده شهید بزرگوار «محمدعلی دشتی» به کربلای معلی مشرف میشوند و از سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (علیهالسلام) فرزندی طلب میکنند که لبیکگوی «هل من ناصر ینصرنی» آن حضرت باشد.
این استغاثه و دعا به مقام استجابت میرسد و در سال 1340 محمدعلی دیده به جهان میگشاید. وی از 5 سالگی بـه مکتبخانه میرود و قرآن را فرا میگیرد و از هفت سالگی به دبستان میرود.
او از کودکی فردی مستقل و متین بود و دوست داشت که بتواند روی پای خود بایستد، محمدعلی هنگامی که دانشآموز سال اول راهنمائی بود، تحصیل را رها کرد و برای کارگری به کرج رفت و با طبقات گوناگون مردم برخورد کرده و به خوبی ظلم و ستم مستکبران و فقر و فلاکت مستضعفین را درک میکند.
محمدعلی در جریان نهضت مقدس حضرت امام خمینی قرار میگیرد و در جلسات قرآن و جلسات خصوصی سیاسی و مذهبی که در کرج تشکیل میشد شرکت میکرد و آگاهیهای سیاسی و اجتماعی خود را بالا می برد.
وی در جریان انقلاب یکی از محرکین امواج خروشان ملت در کرج بود. در جریان حکومت نظامی تهران فعالانه در تظاهرات شرکت میکند و به زخمیها کمک میکند و در جریان حمام خونی که در میدان ژاله به راه افتاد بارها تا مرز شهادت پیش میرود و این ایثارگری و تلاش مداوم تا طلوع پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان در تهران میماند، تا زمانی که به خدمت سربازی فرا خوانده شد و بلافاصله از تهران به یزد آمد و به همراه گروهی از سربازان به مرکز آموزشی بیرجند اعزام شد و پس از 4 ماه آموزش نظامی به تیپ 55 هوابرد شیراز اعزام شد و از آنجا همراه با دیگر همرزمانش برای پاکسازی ضد انقلاب و تأمین امنیت مرزی به منطقه سردشت اعزام شد.
سرانجام در روز 17 شهریور 1359 به هنگام رویارویی با مزدوران عراقی در نقطه صفر مرزی مورد اصابت گلوله آن مزدوران بعثی قرار گرفت و به شهادت رسید.
وی یک روز قبل از شهادتش به یکی از نزدیکان خود در کرج تلفن میکند و میگوید برای شهید شدن چهل شب نماز شب خوانده است و آرزویی جز شهادت ندارد.
منبع:سایت فاتحان(خط هشت)
برای شادی روح شهیدان صلوات