وصیتنامه شهید محمد حسین خلیلی فر
اما برای تمام خدمتگزاران و مسئولان انقلاب که باید در هر کجا پاسدار انقلاب باشند و این صحنه های تاریخ را فراموش نکنند و مبارزه با هواهای درونی و برونی را فراموش نکنند
ولا تقولوا لمن یقیل فی سبیل الله امواتاً بل احیاء و لکن لاتشعرون
کسی که در راه خدا کشته شده مرده مپندارید بلکه زنده است و لکن شما نمی دانید.
درود و سلام بر منجی انسان ها، حضرت بقیه الله الاعظم و بر نایب حق او امام امت و بر تمامی خدمت گزاران به این انقلاب اسلامی.
بارخدایا! از آنجایی که بر خود تکلیف و وظیفه را شناختم دیگر طاقت تحمل را نداشتم و هر روزه بار گناه و پاسداری از انقلاب و اسلام و خون شهیدان بر دوشم سنگینی بیشتری را احساس می کردم که باید بار هجرت دنیا را بست و حال که این بدنها و جانها برای مردن خلق شده چه بهتر که خود به سوی مرگ باسعادت و برای رضایت خداوند باشد و حال که دشمنان اسلام کمر به نابودی این انقلاب بسته اند، پس چه بهتر که خود فدا شویم تا اسلام زنده بماند.
هرگز دشمن از خارج مرزها جرأت و به فکر اینکه به این مرز و بوم تجاوز کند را نخواهد داشت و تنها خطری که احساس می کنم برای این انقلاب همین ستون پنجم که یک عده آگاه که تعیین کننده خط و توطئه ها می باشد، هستند و یک عده ناآگاه که گول و فریب افراد ناشناخته که هرروز به راهی وارد می شوند را می خورند که این عده، حرفها و کارهایی انجام می دهند که نمی دانند چه کسانی نفع آن را می برند؟ و اکنون در زمانی قرار گرفته ایم که قدرت رزمی نیروهای مکتبی اسلام را دشمنان دریافته اند و هیچ قدرتی توان جلوگیری این دریای خروشان را ندارد و امیدوارم که همینطور بماند و با همین وحدت، این انقلاب را که صاحب اصلی آن حضرت بقیه الله امام زمان (عج) است، تحویل دهیم.انشاءالله
و اما برای تمام خدمتگزاران و مسئولان انقلاب که باید در هر کجا پاسدار انقلاب باشند و این صحنه های تاریخ را فراموش نکنند و مبارزه با هواهای درونی و برونی را فراموش نکنند و این نعمتی را که خداوند به این ملت عنایت کرده و من و شما را به عنوان مسئول قرار داده تا آزمایش خود را بدهیم، لذا هوشیاری کامل تا آخرین لحظات باید داشت و با قلم و زبان و حرکت در صحنه انقلاب باشیم.
و اما ای پدر و مادرم همچون کوه با استقامت و استوار باشید که در حال امتحان الهی هستید و این خود سعادتی است که نتیجه زحمات شما در راه اسلام می باشد.
و به برادرانم که لباس رزم مقدس بر تن کرده اند: تا آخرین ما، باید سنگر به سنگر را حفظ کنیم.
و اما به تمام همسایگان و دوستان که محبت های زیادی کردند، از اینکه فرصت جوابگویی محبت های شما را نداشتم همه اینها را به خاطر خدا ببخشید. بهترین دوستان من کسانی هستند که در خط انقلاب و ادامه دهنده راه شهدا باشند و در هر سنگر که خدمت می کنند فقط به عشق خدا خدمت کنند.
اما تو ای همسرم که از اول زندگیمان در این زندان دنیا با هم نبودیم و از زمانی که در تشکیلات خانواده راه یافتیم هرگز استراحتی را در خود ندیدی و همه این دوری ها را به خاطر خداوند تحمل کردی، از این به بعد هم برای او (خدا) صبر و استقامت داشته باش.
و برای آخرین بار به یاری خداوند این قلم را در دست گرفتم و از شوق اینکه آماده یک عملیات سرنوشت ساز هستیم نمیدانم دیگر چه بنویسم؟ به هر حال قبول کنید. از شوق با عجله آماده می شوم…
درباره شهید پاسدار محمدحسین خلیلی فر
شهید محمدحسین خلیلی فر فرزند عبدالله در تاریخ 1/8/1340 ه.ش در روستای بیهود، از توابع شهرستان قائنات، در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدایی را در همان روستا و در حین کمک به خانواده گذراند. از آنجایی که علاقه مندان به دانش برای ادامه تحصیل می بایست به شهرهایی چون قائن، گناباد، بیرجند و… رجوع می کردند و از طرفی دیگر نیز به دلیل مشکلات مالی و شرایط سخت زندگی، امکان ادامه تحصیل به مقاطع بالاتر وجود نداشت به همین دلیل این بزرگوار برای تأمین زندگی خویش به تهران هجرت و شغل خبازی (نانوایی) را پیشه خود نمود. وی در سال 1356 ه.ش با دیگر دوستان خود تیمی سیاسی و فعال در تهران تشکیل دادند. وی به دلیل علاقه خاصی که به امام خمینی (ره) داشت برای مبارزه با رژیم شاه و پخش اعلامیه های امام(ره) و تظاهرات و راهپیمایی ها از هیچ کوششی دریغ ننموده که در این راستا چندین مرتبه مورد ضرب و شتم و تهدید نیروهای رژیم شاه قرار گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی سعی و تلاش خود را چندین برابر کرد و آنچه در توان داشت را خالصانه انجام داد. با شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق به نبرد حق علیه باطل شتافت و دوران سربازی خود را به نحو احسن انجام داد و سپس با مراجعه به بسیج به جبهه اعزام شد. پس از چندین مرتبه اعزام و تلاش و کوشش به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و به دلیل شجاعت و شهامت و کارآیی والایی که داشت بعد ازمدتی به فرماندهی گروهان یکم گردان جبار از تیپ امام صادق(ع) منصوب شد. پس از چندی در تاریخ 24/12/1363 ه.ش در عملیات بدر، که عملیاتی سخت و آبی و خاکی بود و فرماندهی آن را به عهده داشت، در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت نائل شد. لازم به ذکر است پیکر این شهید بزرگوار همچون دیگر همرزمانش پیدا نشد و پس از حدود یازده ماه جستجو تنها نشانی که از وی به دست آمد، پلاک شناسایی بود. وی در تاریخ 24/11/1364 ه.ش بدون پیکر وتنها با همان پلاک شناسایی تشییع و در گلزار شهدای روستای بیهود به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی و راه شهیدان همیشه پررهرو باد.
وی علاقه فراوانی به علم و دانش داشت. بینش سیاسی بالا، اخلاص در عمل و کردار، وفای به عهد، دوری از اسراف از دیگر ویژگی های این بزرگوار بود.
این شهید عزیز عاشق شهادت بود و چون برادر بسیجی ایشان، اسماعیل خلیلی فر، در تاریخ 18/3/1361 ه.ش به درجه رفیع شهادت نائل شده بود، کنار مزار برادر شهیدش می آمد و زمزمه می کرد که کنار مزارت برایم جا بگذار که زود می آیم و زیر لب می گفت:
بارالها من نمی خواهم که در بستر بمیرم/یاریم کن تا برایت در دل سنگر بمیرم
دوست دارم در میان آتش و خون و گلوله/دور از کاشانه و مادر و پدر بمیرم
دوست دارم خاک ایران را زِ دشمن پاک سازم/در ره آزادی و اسلام این کشور بمیرم
گویا به وی وحی شده بود که صبح سعادت نزدیک است و هرچه زودتر به برادرش می پیوندد و به آرزویش می رسد که رسید. لازم به ذکر است وی پایین مزار برادر شهیدش، اسماعیل، آرام گرفت.
گفته های همرزم شهید، محمد محمودی، درباره آن بزرگوار:
شهید محمدحسین خلیلی فر فرمانده دلاور گروهان یکم گردان جبّار از تیپ امام صادق(ع) بود. زمانی که گردان در منطقه سایت 4 و 5 مستقر بود، شهید خلیلی فر بیشتر شب ها در محل استقرار نیروها می رفت و جلسه می گذاشت. وی یک تخته سیاه گرفته بود و قرآن جیبی کوچکی همراه داشت، که ترجمه های برخی آیات قرآن را می نوشت و همیشه سخنرانی های خود را با آیه ولاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءهم عند ربهم یرزقون شروع می کرد. وی همیشه تأکید می کرد امروز ما در حال دفاع از اسلام و نوامیس و حیثیت و شرف خود هستیم و تا هرموقع که اسلام و رهبر صلاح بدانند بر مبارزه بی امان خود ادامه خواهیم داد. وی همچنین می گفت: دوستان این را بدانید این دنیا دنیای امتحان است و ما امروزه در معرض امتحان هستیم. پس تلاش کنید و هرچه توان دارید برای حفظ اسلام و انقلاب بگذارید تا بتوانید در پیشگاه امام حسین(ع) و سایر شهداء رو سفید باشد.
شهید خلیلی فر همیشه دیگران را بر خود مقدم می دانست و با توجه به اینکه فرمانده گروهان بود به پشتیبانی گروهان سفارش می کرد که سنگر فرماندهی باید آخرین سنگری باشد که غذا بدهید. این شهید بزرگوار بسیار ساده زیست بود. وی فقط یک دست لباس خاکی داشت و می گفت تا زمانی که این لباس قابل استفاده باشد نیازی نیست که لباس بگیرم. محمدحسین عزیز فردی بسیار متواضع بود و همیشه در سلام کردن پیشی می گرفت و چهره ای خندان داشت.
منبع : سایت فاتحان