فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

وصیت نامه شهید على‌اصغر بشکیده

14 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

خدایا : کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهیم در مقابل طوفانها به من دیده‌اى عبرت بین ده تا ناچیزى خود را ببینم و عظمت و جلال تو را بفهم و ترا بدرستى تسبیح کنم .

« بسم الله الرحمن الرحیم »
ان الله الشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فى سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فى التوریة و الانجیل و القرآن … و ذلک هو الفوز العظیم .
همانا خداوند جان و مال مؤمنین را به بهاى بهشت از ایشان خریدارى نمود که در راه خدا جهاد میکنند پس بکشند و کشته شوند و این وعده حقى است در تورات و انجیل و قرآن و این است رستگارى .

خدایا : هدایتم کن براى اینکه میدانم گمراه بودن چه خطرى دارد .
خدایا : مرا از غرور و خودخواهى نجات بده تا حقایق وجود و جمال زیباى تو را ببینم .
خدایا : کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهیم در مقابل طوفانها به من دیده‌اى عبرت بین ده تا ناچیزى خود را ببینم و عظمت و جلال تو را بفهم و ترا بدرستى تسبیح کنم .
خدایا : دوست دارم که تنها و گمنام باشم تا در غوغاهاى کشمکش‌هاى پوچ مدفون نشوم .
خدایا : دردمندم ، روحم از زیادى درد مى‌سوزد ، قلبم مى‌طپد ، احساسم شعله مى‌کشد تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش .
خسته شده‌ام ، دلشکسته‌ام ، ناامید شده‌ام ، دیگر آرزوئى ندارم ، احساس میکنم که دنیا دیگر جاى من نیست ، میخواهم تنها با خدا باشم و با همه وداع کنم .
خدایا : تو خودت میدانى که همه مرا از خود راندند ولى امیدم به توست که همه را میخوانى .
خدایا : در این دنیاى شلوغ و مارک زدنها چه مارکها که بر من نزدند و چه تهمتها که بمن نگفتند ولى خدایا من از حق خود گذشتم چون میدانم هدایت شده‌اند همچون که خودم نشده‌ام ، پس از تو میخواهم که هم مرا و هم دیگران را هدایت کنى به راه انبیاء ، اولیاء ، شهداء ، صدیقین ، صالحین ، متقین الى الله المصیر .
صحبت زیاد داشتم ولى همین راز و نیاز شهید چمران را که مطالعه کردم خیلى چیزها درونش نهفته بود و ما هم از سوز دلمان و آن چیزى که بر دلمان نشست گفتیم .
خدایا : تو خودت شاهد باش و شاهد بودى که در چه راهى قدم برداشتم و چگونه راه را ادامه دادم و چگونه بازگشتم .
تو خودت آگاهى اگر حرف نمى‌زنم بگذار که این دردها در دلم بماند ناگهان سر برآورد و مرا بسوى تو رهنمون سازد چون :
در ناامید بسى امید است پایان شب سیه سپید است در مسلخ عشق بجز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خوى را نکشند گه عاشق صادقى ز مردن مهراس مردار بود هر آنکه او را نکشند خدایا در این راه که قدم برداشتم ثابت قدم بدار و راضیم به رضاى تو و فقط بخاطر تو آمده‌ام اگر نبود این قید بندگى هرگز نمى‌آمدم یا اگر مى‌آمدم براى قیود دنیائى و پست مى‌آمدم . ولى تو را شکر که این لطف و مرحمت را بمن کردى که در این راه قدم بردارم .

خطاب به خانواده :

پدر عزیزم چون شیر باش و به دل و قلب تمام دشمنان داخلى و خارجى و باطنى و ظاهرى بزن که پیروزى یا رزمنده با نفس است .
مادر عزیزم : اى گرامیم چون کوه باش استوار و قوى و محکم . از خودت ضعفى نشان مده گریه مکن در خلوت براى تسکین دردت و روشنى دیدگانت و براى آمرزش گناهانم و گناهانت اگر چه میدانم که گناهى ندارى اى زحمت‌کش در برابر دشمنان داخلى و خارجى انقلاب و اسلام قوى بایست و پشتیبان پدرم باش و کمکش کن تا بتواند خواهران و برادرانم را خوب تربیت کند .
و تو اى پدر تو هم پشتیبان او باش تا با دو دست اتحاد بتوانید مشکلات را از سر راه خود بردارید .
دست از ولایت فقیه - روحانیت مبارزه و دست از اسلام و قرآن و خدا و پیغمبر و ائمه اطهار (ع) برندارید که اگر دست بردارید در گمراهى بسر خواهید برد .
دعا کنید براى رهبر انقلاب براى مسئولان دلسوز و مهربان مملکت براى پیروزى حق بر باطل و براى آمرزش گناهان من و خودتان و دیگران .
با خواهران و برادرانم با مهربانى رفتار کنید آنها را با مسائل اسلامى آشنا کنید و آنها را زینب‌وار و حسین‌وار بزرگ کنید و تحویل اجتماع بدهید تا هم براى خودشان و هم براى شما سعادت همراه داشته باشند . هدایت کوچولو را عوض من ببوسید .
و اما شما اى خواهران عزیزم ، شما اى مادران آینده‌ساز تاریخ ، شما اى دامن‌هاى عفت و شما اى مربیان فرزندان آینده ، شما هم مرا ببخشید . چقدر شما را اذیت کردم ولى چکنم لطف خواهر و برادرى و پدر و مادرى هم به همین چیزهاست امیدوارم شما در راه خدا گام بردارید و براى اسلام و انقلاب مفید باشید و فقط پیرو ولایت فقیه باشید و وابسته به هیچ دسته و گروهى نباشید . البته همکارى و همفکرى با اسلامیان بکنید ولى وابسته نباشید که اگر خطا کردند بتوانید آنها را از خود دور کنید نه اینکه وابستگیتان باعث شود که بر ضد قرآن و اسلام قدم بردارید ، به درستان ادامه دهید و فعالیت و کوشش بیش از حد در راه انقلاب بکنید انشاءالله که خداوند شما را پیروز کند بر شیطانهاى درونى و بیرونى .
شما باید همانند زینب باشید ، زینب‌وار پیام‌آور خون شهید باشید با صداى بلند به جهان بگوئید ( قالوا لا لله الا الله تفلحوا ) پیام قرآن را برسانید ، مستضعفین د رانتظارند تاش ما انقلابتان را صادر کنید با خون و پیام و خون از ما و پیام از شما .
و تو اى برادر عزیزم محمد ، تو هم به دست ادامه بده و فعالیت را فقط براى رضاى خدا خالص کن و از حالا که جوانى سراپا اسلامى شو و سعى کن کارى خلاف اسلام انجام ندهى تو هم در آینده باید یا خون بدهى و با خون خود درخت اسلام را آبیارى کنى و یا با قلمت به فکر پیشرفت و نجات اسلام باشى که هر دو در نزد خداوند متعال داراى قدر و منزلت خاصى است . تصمیمت را قوى کن و فقط به فکر اسلام باش مکتبى باش و دست از خدا و رهبر و مکتب و قرآن و امام برندار ، انشاءالله .
و اما کوچولو : هادى ریزه و خوشمزه و سفید و دوست داشتنى تو را فقط مى‌سپارم به دست خداوند و بعد هم به دامان گرم مادر و آغوش پدر تا تو را تربیتى اسلامى کنند و تربیتى حسینى کنند و از همین کودکى تو را قوى و مکتبى تربیت کنند فقط تو را از راه دور مى‌بوسم و به مادر و پدر و خواهر و برادرم گفتم که تو را عوض من ببوسند .
انشاءالله که موفق شوند انشاءالله .
اموالم متعلق به خانواده و با اجازه پدرم هر کارى میخواهید بکنید وسائل نظامى را به سپاه بدهید ، کتابهایم را بدهید خواهران و برادرانم بخوانند و بعد یا نگه دارید یا بدهند کتابخانه حسینیه با میل خودشان .
اگر جنازه‌ام بدستتان رسید هر کجا راحت بودید دفن کنید و اگر هم نرسید که هیچ . فقط مرا حلال کنید و از طرف من از همه دوستان اقوام دور و نزدیک خداحافظى کنید و برایم حلالیت بخواهید . امیدوارم اگر فرزند خوبى برایتان در این دنیا نبودم در آن دنیا خداوند مرا در زمره شهداء قرار دهد . برایم زیاد خرج نکنید و مجالس سوگوارى را خیلى ساده بگیرید فقط رهبر را تنها نگذارید و اسلام را یارى کنید و فرزندانتان را خوب تربیت کنید برایم از خدا طلب آمرزش کنید . نماز بخوانید و قرآن بخوانید .
خدایا مرا از سربازانت قرار ده که سربازانت همیشه پیروزند .
خدایا مرا از قربت قرار ده که قربت همیشه پیروز است .
خدایا مرا از اولیائت قرار ده که اولیاء تو هیچ وقت ترسى و اندوهى بدل ندارند .
قوى و استوارم بدار ، از عمرم بکاه و به عمر رهبرم بیفزا و انقلابم را به انقلاب جهانى مهدى موعود (عج) متصل بگردان .
خدمتگزار اسلام اگر خدا قبول کند

اصغر بشکیده

آخرین پیام شهید اصغر بشکیده به خانواده
« بسمه تعالى »
درود برهبر کبیر انقلاب امام خمینى دام برکاته و درود بر شهیدان راه حق و فضیلت .

پدر و مادر گرامیم سلام امیدوارم که همیشه در حال خدمت به اسلام و جمهورى اسلامى باشید و مورد تأئید خداوند و حجت برحقش امام زمان (عج) و نائب عظیم الشأن امام خمینى باشید و سلام مرا از فرسنگها راه دور و سنگرهاى خونین بپذیرید .

خواهر گرامیم … سلام ، سلام بر تو اى خواهر عزیزم که خداوند تو را همیشه در کارهایت موفق کند امیدوارم همیشه خدمتگزار اسلام باشى و قدم در راه مجاهدان راه الله بگذارى .

سعى کن در کارهایت رضاى خداوند مورد نظرت باشد که خداوند کسانى را که او را ستایش میکنند و او را مى‌پرستند دوست میدارد .
خواهران نور چشمى‌ام سلام مرا بپذیرید و شما را از راه دور دعاگو هستم .

برادران عزیزم محمد و هادى کوچولو خدمت شما سلام عرض میکنم امیدوارم شما عزیزان هم در سایه حکومت اسلامى موفق و مؤید باشید .
خواهران و برادران نور چشمى ، اى عزیزان دستهاى کوچکتان را بلند کنید و با قلبهاى پاکتان که از همه پلیدیها پاک است از خدا بخواهید امام را طول عمر دهد اسلام را پیروز کند و کفر را نابود کند و فرزندان خمینى کبیر در جبهه با پیروزى کامل و سرافرازى براى اسلام بجنگند .

آرى سلام بر شما اى عزیزان ، اى دوستان شما بودید که مرا هد کدامتان به سک صورتى کمک کردید تا بتوانم خود را در راهى که انتخاب کردم بیشتر غرق کنم همچون کشتى‌اى که در قعر دریا غرق میشود من هم در این راه خود را غرق میکنم به معنى شهادت و شهید شدن در راه خدا تا این حد که از من بر مى‌آید انشاءالله این عملم براى خدا باشد و مورد رضاى خدا هم باشد اگر چه مورد رضاى عده‌اى از خدا بیخبران نباشد و یک پاسدار اسلام یک پاسدار قرآن باید خود را آماده کند آماده هر لحظه براى پذیرفتن این راه راه حسین راه اسلام راه على راه شهادت که شهادت تا آخرین حد کمال یک انسان است و با شهادت خود به حد کمال مى‌رسد .
اى عزیزان مى‌بخشید اگر چه نتوانستم زحمات شما را جبران کنم . پدر زحمتهایت و تو اى مادر تو را نیز فراموش نمیکنم .

و اى خواهر که چگونه مرا دوست میداشتى و اى عزیزان شما را هرگز فراموش نمیکنم ولى چکنم که دست تقدیر چنین خواست چکنم وظیفه شرعى بود و اگر نبود این راه راه کمال راه رسیدن بخدا به همان خدا قسم اگر قدم برمیداشتم ولى من این راه را با آگاهى قبول کردم و بر من تحمیل نشد بلکه نفهمیم شد و فهمیدم که راه خدا راه خدا راه رسیدن به کمال اینست یعنى راه شهادت راه حسین راه عاشورا و راه شهیدان خدا .

پس از شما عزیزان میخواهم خود را براى چنین شهادتى آماده کنید که مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است و بعد از من همچگونه ناراحتى به خود راه ندهید .
از همه دوستان برایم حلالى بطلبید و سلام مرا به همه برسانید .
خدا یارتان باد آخرین نامه شهید بکشیده همراه با وصیتنامه شهید که در روز 61/1/1 نوشته و در عملیات بیت المقدس به لقاءالله پیوست .
فرمانده گردان عمار و مسئول سپاه منطقه یک تهران

درباره شهید

نام :على‌اصغر
نام خانوادگى :بشکیده
نام پدر :هاشم
تاریخ‌تولد :1338/09/09
ش.ش :707
محل‌صدورشناسنامه :ملایر
تاریخ شهادت :1361/02/20

زندگینامه از زبان خواهر شهید:

علی اصغر در سال 1338 در یکی از روستاهای ملایر به نام هریرز به دنیا آمد. ما 5 خواهر و سه برادر بودیم و علی اصغر برادر بزرگترمان بود. از همان سنین پایین هم نگاه خاصی به برخی از مسائل پیرامونش داشت و با همین روحیه و عمق‌نگری بود که در فعالیت‌های قبل از انقلاب و دوران دفاع مقدس در عرصه‌های مختلف حضور پیدا کرد.

قبل از آغاز جنگ به فرماندهی سپاه منطقه یک تهران منصوب شد و با شروع جنگ تحمیلی هم در مقدمات عملیات بیت المقدس برای آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید. بعد از علی اصغر برادر دومم محمد مفقودالاثر شد. محمد هم سوم دبیرستان بود و از علی اصغر کوچک‌تر. ما در ابتدا فکر می‌کردیم که محمدمان مفقودالجسد است ولی بعد از چهار سال به همراه اسرا در 8 شهریور آزاد شد. برادر سومم هادی نیز وارد دبیرستان سپاه شدند و با علاقه‌ای که پدرم به فرستادن بچه‌ها به سپاه داشت همه آنها را در این راه قرار داد.

علی اصغر از سال 53 که دوره دبیرستان را طی می‌کرد در مهدیه سبلان فعالیت داشت و کلاس‌های حفظ و قرائت قرآن و اصول اعتقادات را برای نوجوان‌ها برگزار می‌کرد و حتی خاطرم است که همان زمان هم دوچرخه‌ای را با هزینه شخصی خریده بود تا به بچه‌هایی که در مسابقات قر‌آن امتیاز می‌آورند، جایزه بدهد.

فعالیت‌های مذهبی و انقلابی علی اصغر در سال 57 و با پیروزی انقلاب اسلامی رنگ و بوی جدی‌تری به خود گرفت؛ ضمن اینکه علی اصغر از دبیرستان سپاه در محله نظام آباد که در آن زمان به نام محمد علی فروغی بود توانست دیپلم ریاضی بگیرد.

این فعالیت‌ها را اصلا به ما بروز نمی‌دادند و وقتی که تصاویر شهدای موتلفه و یا نواب صفوی را بر روی دیوار اتاقش می‌دیدیم احساسمان این بود که علی اصغر وارد فعالیت‌های انقلابی شده است. کتاب‌هایی از شهید مطهری و دکتر شریعتی را در میان وسایل به دردنخور و در پشت بام پنهان می‌کرد و ما بعد‌ها فهمیدیم که علی اصغر الگوی فعالیت‌های انقلابی و مبارزاتی خود را با مطالعه این گونه کتب انتخاب کرده است.

زمانی که استاد مطهری به شهادت رسید، علی اصغر وضع روحی خوبی پیدا نکرد. به خانه که آمد مستقیم به اتاقش رفت و با همان حال بدی که داشت از شدت ناراحتی به دیوار تکیه داد و به روی زمین نشست. زمانی که از او پرسیدیم چه اتفاقی افتاده است گفت: استاد شهید را کشتند؛ و ما در آن موقع بود که پی بردیم شهید مطهری چه شخصیت عظیمی داشته است.

پدرم با همه این اوضاع و با اطلاعی که از فعالیت‌های انقلابی علی اصغر داشت هیچ‌گاه با او مخالفت نکرد بلکه سایر برادرانم را نیز تشویق به حضور در این مراسمات و فعالیت‌ها می‌کرد.

عکس شهید

 

منبع : www.fatehan.ir

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید علی‌ رضائیان‌

14 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

این همه خونی که برای اسلام ریخته شد و این همه جوانانی که فدای اسلام شدند را دست کم نگیرید و بدانید که سستی و کاهلی نزد خداوند متعال مسئولیت دارد.

بخشی از وصیتنامه شهید علی‌ رضائیان‌

این همه خونی که برای اسلام ریخته شد و این همه جوانانی که فدای اسلام شدند را دست کم نگیرید و بدانید که سستی و کاهلی نزد خداوند متعال مسئولیت دارد. سعی کنید دوستی و دشمنی شما بر اسایس حق باشد، از تقصیر افراد زود در گذرید و زیاد سخت گیر نباشید. هیچ دوستی بهتر از قرآن نیست ، رفاقت با او را ترک نکنید. سعی کنید آن را خوب فرا گیرید، خوب تلاوت کنید، خوت عمل نمایید و خوب به دیگران یاد دهید، حتی اگر یک نفر باشید.

درباره شهید

زندگینامه شهید علی رضائیان
به سال 1326ه.ش در خانواده ای مذهبی در فیروز آباد تهران به دنیا آمد و پس از مدتی همراه خانواده‌اش به شهر اصفهان عزیمت و در آنجا سکنی گزید. او به دلیل مشکلات اقتصادی روزها کار می‌کرد و شبها به تحصیل می‌پرداخت و این روال را تا پایان دوره ابتدایی ادامه داد. پس از تحصیل دوران ابتدایی ، پدرش برای پرورش روحیه مذهبی ، او را به محضر یکی از علمای اصفهای فرستاد تا روح تشنه وجودش را به زلال معرفت الهی شاداب نماید. وی از کودکی علاقه‌مند به فراگیری قرآن بود و صوت و لحنی دلنشین داشت.آشنایی ایشان با معارف غنی اسلامی تنها به انس با قرآن محدود نمی‌شد، بلکه بوستان روحش با عطر گلواژه های تالی قران کریم (نهج البلاغه)‌مصفا بود و مقدار زیادی از نهج البلاغه را حفظ بود. این شهید عالیقدر از فقر و تنگدستی مردم در رنج بود و در آمد اندک خودر ا که از راه بنایی به دست می‌آورد در جهت بهبود معیشت افرادی که با آنان سرو کار داشت صرف می‌کرد.

فعالیتهای سیاسی و مذهبی
شهید رضائیان طی مسافرتی به تهران، در منزل شهید آیت الله سعیدی به کار ساختمان سازی مشغول شد و در همین ایام ، شدیدا تحت تاثیر آن شهید گرانقدر قرارگرفت. ایشان در این مورد می‌گوید: ارتباط با شهید سعیدی ، شعله های خشم درون مرا علیه رژیم پهلوی بر افروخت. به گونه ای که شجاعانه به افشاگری جنایتها و خیانتهای دستگاه طاغوت می‌پرداختم. بر این اساس شهید رضائیان مبارزه دامنه داری را علیه رژیم پهلوی شروع کرد ودر دوره سربازی ، بارها تحت تعقیت قرارگرفت. او که از تسلط بیگانگان بر مقدرات کشورمان سخت به تنگ آمده بود. با الهام از افشاگریها و رهنمودهای حضرت امام ( قدس سره) مفاسد و بدبختیهایی را که به خاطر تصویب لایحه کاپیبولاسیون دامن گیر ملت اسلامی ایران شده بودبه دیگران گوشزد می‌کرد. شهید رضائیان در پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی (ره) نقش به سزایی داشت و برای آنکه شناسایی نشود ، منزل مسکونی خود را دائما تغییر می‌داد. او با تشکیل جلسات مذهبی و در اختیار قرار دادن کتب اسلامی و انقلابی، جوانان مستعد و مذهبی را با معارف الهی آشنا می‌کرد. ایشان با همکاری شهید محمد منتظری دامنه فعالیتهای انقلابی خود را علیه رژیم طاغوت به کشورهای همسایه کشاند و بدین گونه نقش مهم و موثری در جهت افشای چهره کریه رژیم پهلوی ، در خارج از مرزها داشت. او با برقراری ارتباط با خارجیان مقیم اصفهان و چاپ اعلامیه به زبانهای خارجی برای افشای ظلم و جنایات حکومت طاغوت و بیداری افکار عمومی ، از هیچ کوشش فروگذار نکرد.

فعالیتهای شهید بعد از پیروزی انقلاب
همزمان با پیروز انقلاب اسلامی شهید رضائیان به همراه عده‌ای از برادران حزب الله مبادرت به تشکیل کمیته دفاع شهری اصفهای کرد و با تشکیل سپاه در شهرستاهای داران، فریدن، خوانسار و مبارکه بود. شهید رضائیان در اوایل سال 1359 با تعدادی از برادران سپاه به کردستان مامور شد و با رشادتهای خود در آزاد سازی شهر سنندج نقش مهمی را ایفا کرد. در یکی از درگیریها بر اثر اصابت گلوله از ناحیه سر و گلو، به شدت مجروح گردید و مدتها در بیمارستان حالت اغماء داشت.

حضور در جبهه های جنگ
شهید رضائیان در سال 1360 ( قبل از عملیات فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا‌به جبهه دارخوین اعزام شد،که بر اثر جراحت شدید ، به پشت جبهه منتقل گردید. پس از بهبودی نسبی به سمت مسئول معاونت عملیات سپاه منطقه 2 اصفهان منصوب گردید و تا دی ماه 1361 در همین مسئولیت باقی ماند. بعد از آن به درخواست سردار رحیم صفوی به تهران آمد و در ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان یکی از معاونتهای طرح و عملیات مشغول به کار شد سپس مامور راه اندازی قرارگاه مقدم حمزه(ع) در منطقه غرب گردید. شهید رضائیان فعالیت خود را از یک رزمنده عادی در روزهای اول جنگ کردستان شروع کرد و مرحله به مرحله ، همزمان باگذشت زمان ، مراتب مختلف فرماندهی را با موفقیت پشت سر گذاشت، تا به فرماندهی قرارگاه عملیاتی حمزه سید الشهداء(ع) منصوب گردید. هنگامی که ایشان به مریوان آمد،‌تعدادی از یگانها از جمله لشکر 14 امام حسین ( ع) و لشکر 8 نجف اشرف در منطقه حضور داشتند و از اینکه قرار بود تحت فرماندهی او عملیات والفجر 4 را انجام دهند،‌اظهار رضانت می کردند . در زمان کوتاهی ارکان ستادی این قرارگاه به همت ایشان شکل گرفت و مجموعه معاونتها در جهت آماده سازی عملیات فعال شدند. شهید رضائیان انسان دقیق و منظمی بود و همواره سعی می کرد سنجیده عمل کند. قبل از هر تصمیمی با بسیج عناصر اطلاعاتی ، آخرین وضعیت دشمن را از جنبه‌های مختلف به دست می‌آورد و بر اساس استعداد، تجهیزات و توان رزمی دشمن، به کمک طرح و عملیات و نظر خواهی از فرماندهای ، چگونگی انجام عملیات و مراحل آن را طراحی می کرد. از این به بعد همه توجه ایشان روی کیفیت سازماندهی نیروها و آرایش و مانور یگانها بر اساس نوع ماموریتشان بود. از ظرافتهایی که ایشان در عملیات داشتند، بررسی و کنترل طرح مانور گردانهای عمل کننده یگانها بود. این فرمانده دلاور و دلسوز اسلام ، قبل از هر عملیات فرماندهان تحت امر را در خصوص رسیدگی به نیروها توجیه و برای افزایش روحیه معنوی آنان سفارش زیادی می کرد. تلاش همه جانبه وی در عملیات حماسه آفرین والفجر4 در موفقیت رزمندگان اسلام بسیار موثر بود و می‌توان گفت بخش مهمی از پیروزی حاصله در دشت شیلر مدیون زحمات شبانه روزی این شهید عزیز بود.

گذری بر زندگانی شهید
تولد در فیروز آباد تهران. تاثیر از شهید آیت الله سعیدی در تهران ( در منزل شهید به کار ساختمانی اشتغال داشت) مبارزه بر علیه رژیم پهلوی. موسس سپاه پاسداران شهرستاهای داران، فریدن، خوانسار و مبارکه. اعزام به کردستان و آزادسازی سنندج از دست اشرار. معاونت سپاه منطقه 2 اصفهای تا دی ماه 1361حضور در تهران با پیشنهاد سردار رحیم صفوی. ماموریت برای راه‌اندازی قرارگاه مقدم حمزه(ع) در منطقه غرب. فرماندهی قرارگاه عملیاتی حمزه سیدالشهدا(ع) شهادت در آبانماه 1362 قبل از مرحله سوم عملیات والفجر 4.

ویژگیهای اخلاقی شهید
شهید رضائیان از مصادیق عملی و الگوی یک فرمانده سپاه اسلام بود. هر کس حتی برای مدت کوتاهی با ایشان و تحت فرماندهی‌اش انجام وظیفه می‌کرد. با تمام وجود آن را احساس می‌نمود. توانمندی وشخصیت والای شهید رضائیان در حدی بود که نقل می‌کنند در روزهایی از عملیات والفجر 4 در حالی که منطقه عملیاتی مورد بازدید سردار فرماندهی محترم کل سپاه قرار می‌گرفت. ایشان خطاب به برادران حاضر اظهار می‌دارندکه ماباید فرماندهی جنگ را به دست افرادی چون ایشان ( شهید رضائیان ) بسپاریم. جلسه‌ای با حضور ایشان نبودکه بر پا شود و ذکر قران و حدیث و دعا در آن فراموش شده باشد، حتی اگر وقت هم ضیق بود. این امر صورت می‌گرفت. در ظواهر فردی ، آن گونه بود که اگر نا آشنا و تازه واردی به جمع آنها می‌پیوست ایشان را با رزمنده عادی تمیز نمی داد. او فردی منظم ، دقیق و سخت کوش بود و در قبول و انجام کارهای سخت از دیگران سبقت می‌گرفت. عموما سعی می‌کرد با نیروها بر سر یک سفره غذا بخورد. فردی رئوف، مهربان و رفیق القلب بود. شبها تا همه به خواب نمی‌رفتند. نمی‌خوابید. پس از اطمینان از به خواب رفتن افراد ، به سنگرها سرکشی می‌کرد و چنانچه رزمنده‌ای بدون روانداز خوابیده بود، روی او را می‌پوشاند. شهید رضائیان در بعد عبادی مقید، اهل تهجد و راز و نیاز عاشقانه با خدا بود. هرگز نماز شب را ترک نمی‌کرد و فردی خود ساخته و مهذب بود و شدیدا مراقب اعمال و رفتار خود بود. در انجام واجبات کوشا و در پرهیز از محرمات و ارتکاب گناه ، حتی صغیره، دقت نظر داشت. در کارها از مشورت دیگران استفاده می‌کرد و روحیه انتقاد‌پذیری بالایی داشت. شهید رضائیان در کنار فعالیتهایش ، غافل از تحصیل علم نبود و مخصوصا به مطالعه علوم قرآنی و نهج البلاغه علاقه زیادی داشت. یکی از فرماندهان می‌گوید: قبل از عملیاتفرمانده کل قوا، خمینی روح خداهمه ما را جمع کرد و فرمایشات مولا امیر المومنین حضرت علی ( ع)‌از نهج البلاغه را در خصوص صفات رزمندگان را بر ایمان قرائت و ترجمه نمود. ایشان آشنایی بسیاری با احادیث و روایات داشت و ده جزء قرآن مجید را حفظ بود. فرزندان خود را در انجام فرایض و یادگیری علوم قرآنی با زبانی شیرین توام با بیان احادیث و اهدای جایزه، تشویق و ترغیب می ‌رد. او با پدر و مادر خود رفتاری متواضعانه داشت.شهید رضائیان در حفظ بیت المال دقت و توجه خاصی داشت و با ابنکه ماشین سپاه در اختیارش بود، اما در کارها از موتور سیکلت شخصی استفاده می‌کرد.

شوق وصال
آن دشنه‌ها می‌وزیدند، آن دشنه‌هایی که هر بار /بر شانه‌های صبورم ، نعش برادر کشیدند/آه ای دل من! دل من! برخیز و شیون رها کن!/شمشیرهای شکسته، از داغ تو سرکشیدند/هرجا که خون بود گشتیم ، ناباورانه گذشتیم/دیدیم جا مانده‌ایم آه! دریادلان پر کشیدند/امشب پریشان خاطر و دلتنگ هستم/دلتنگ بوی جبهه ، بوی جنگ هستم/دلتنگ شور و حال شبهای غریبی/دلتنگ عطر خیس قرآنهای جیبی/کو لاله‌هایی که سراسر داغ بودند؟/حیثیت گل ، آبروی باغ بودند/آنان که دریا وامدار روحشان بود/خورشید، زخم سینه مجروحشان بود/آنان که اخلاص عمل قدیسشان کرد/آنانکه باران شقایق خیسشان کرد/رفتند آنان ، لیک تیغی سرخ مانده ست/این تیغ را در دل ، دریغی سرخ مانده ست /این تیغ، طعم خون ئ باران را چشیده ست/این تیغ فکر ننگ و مام هود نبئده ست/این تیع، آب از غیرت عباس خورده /دست حبیب ابن مظاهر را فشرده /این تیغ ، پیموده ست آداب طلب را /بوسیده دستان حسین تشنه لب را /این تیغ را باند دوباره اب دادن /از خون سرخ یک ستاره اب دادن/این تیغ که آوازه خوان خشم رعداست/در انتظار دستهای نسل بعد است

نحوه شهادت
قبل از مرحله سوم عملیات والفجر 4 ،( آبانماه 1362) هنگامی که برای شنایایی و بررسی منطقه عملیاتی به همراه چهار تن از فرماندهان و مسئولین قرارگاه به دامنه‌های جنوبیارتفاعات لری رفته بودند،‌در حین صعود به قله ارتفاع لری به علت عدم پاکسازی کامل منطقه ، روی مین رفته و به شدت مجروح شد. مسئول وقت اطلاعات قرارگاه چنین نقل می‌کند: وقتی بالای سر او رفتم ، دیدم به علت ترکش زیادی که به بدنش خورده بود،‌جانسوزانه ناله می کرد. بادیدن چنین حالتی یاد خاطرات زندان او افتادم که برای ما تعریف می کرد. او می گفت: همگامی که مامورین ساواک یکی از مبارزان مسلمان را با بخاری برقی شکنجه می دادند آیه یا نار کونی بردا و سلامارا قرائت می کرد. این خاطره را به نادش اوردم . ایشان ارام شد تا اینکه او را به سختی به پشت جبهه منتقل کردند. در بیمارستان بود که به آرزوی دیرینه خود رسید و به لقاء معبود و معشوقش نایل گشت ودر یای متلاطم روحش به کرانه وصال ،آرامش گرفت.

عکس شهید

 

منبع : www.fatehan.ir

 نظر دهید »

وصیت‌نامه شهید جوهر مرادی

14 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

ای کسانی که بعد از مرگ من که انشاءالله شهادت خواهد بود زنده‌اید، دفترچه‌ یادداشت مرا به دقت مطالعه کنید.

فرازی از وصیت‌نامه شهید جوهر مرادی:

ای کسانی که بعد از مرگ من که انشاءالله شهادت خواهد بود زنده‌اید، دفترچه‌ یادداشت مرا به دقت مطالعه کنید.

خدایا، در این مدت انقلاب و در طول نهضت به خاطر تو از همه چیز گذشتم و جز به رضای تو فکر نکردم. همه‌ سلاح‌ و مهمات پاسگاه و دولت و هرچه در اختیارم بود چون تربت مقدس از آن نگهداری کردم و هیچ گاه استفاده‌ شخصی نکرده‌ام.

خدایا نمی‌خواهم رنج و خون دلی را که به خاطر تو متحمل شده‌ام را شرح دهم، تنها خوشحالم که با سربلندی به پیشگاه عدالت تو می‌آیم؛ به کسی بدهکار نیستم و طلبکاری‌هایم را نیز یادداشت کرده‌ام و خدا را شاهد می‌گیرم از بیت‌المال و امانت و هرگونه وجهی که متعلق به شخص خودم بوده نه کم و نه زیاد دخل و تصرف نکردم و اگر وجهی در اختیارم بوده به مصارف شرعی رسانیده و آنچه از خودم داده‌ام بین خودم و خدایم بوده است.

درباره شهید

شهید جوهر مرادی در سال 1317 در خانواده‌ای مذهبی ومتدین متولد شد. او از همان دوران کودکی دارای سیمایی نورانی بود و اخلاقی بسیار زیبا داشت.

دو چیز در زندگیش اصلا مفهومی نداشت، یکی ترس و دیگری مادیات. آنقدر شجاع بود که در زمان طاغوت در بخش کوچک ایوان به کرات مخالفت خود را با رژیم شاه نشان داد.

وی اولین معلم قرآن و مروج اسلام در ایوان بود. او انسانی نواندیش و طراح و خلاق بود، به گونه‌ای که استانداری ایلام همواره از طرح‌ها و پیشنهاداتش استفاده می‌کرد.

شهید مرادی در مبارزات انقلاب رهبری جوانان و مردم ایوان را به عهده داشت و از طرف ساواک تحت تعقیب قرار گرفت، اما قبل از آن که ساواک او را دستگیر کند به خوزستان متواری شد و پس از چندی دوباره به ایوان مراجعت کرد.

وی پس از پیروزی انقلاب مسئولیت‌های مختلفی همچون (مسئولیت کمیته، ژاندارمری و بخشداری) را به عهده داشت. او پس از مدتی مسئولیت جهاد سازندگی را به عهده گرفت و شب و روز فعالیت می‌کرد. وی هنگامی که جنگ شروع شد به عنوان سرپرست بسیج ایوان منصوب شد.

این شیفته ولایت دائما در تکاپو بود تا این که مانند حضرت سیدالشهدا(ع) در روز تاسوعا بعد از غسل شهادت به جبهه سومار رفت و در آنجا پس از ارشاد و روشنگری به یارانش گفت:” امشب شب عاشورا است و من عازم نبرد هستم چنانچه مایلید بسم الله، با من بیایید!”

شهید مرادی شب پیش از شهادتش حضرت امام خمینی را در خواب می بیند که در آن خواب حضرت امام، شمشیری را به او هدیه می‌کند. او یک شب بعد از رویت این خواب سرانجام به اتفاق شش نفر از بهترین دوستانش حسین وار به سوی دشمن حمله کرد و پس از تصرف چند سنگر، هر شش نفر با هم به سوی خدا پر کشیدند و بدین سان خواب او با نثار خونش تعبیر شد.
قهرمان “سارات” که بود؟

عکس شهید

 

منبع : www.fatehan.ir

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 1112
  • 1113
  • 1114
  • ...
  • 1115
  • ...
  • 1116
  • 1117
  • 1118
  • ...
  • 1119
  • ...
  • 1120
  • 1121
  • 1122
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

آمار

  • امروز: 208
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 973
  • 1 ماه قبل: 7289
  • کل بازدیدها: 238614

مطالب با رتبه بالا

  • بگو 7 هزار سال! (از خاطرات عملیات خیبر) (5.00)
  • صيت نامه شهيد غلامرضا صالحی (5.00)
  • ماجرای سحری دادن سرهنگ عراقی به اسرای ایرانی در موصل (5.00)
  • شهیدی که در عید قربان به قربانگاه رفت (5.00)
  • عید قاصدک ها (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس