فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

وصيتنامه شهيد ياور احساني

15 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به پدر و مادرم بگویید در رثای من گریه و بی تابی نکنند

چند جمله از وصیت های شهید:

به پدر و مادرم بگویید در رثای من گریه و بی تابی نکنند، چرا که من در راه مولایم امام حسین (ع) کشته شدم و این آرزوی ابدی من بود که بتوانم مورد رضایت پدر و مادرم باشم.

درباره شهید

شهید یاور احسانی
فرزند : رمضان
نام مادر : آقا بیگم مظهری
تولد 01/06/1340 نیر
شغل: سر آشپز
شهادت : 1361
مزار: گلزار شهدای نیر

شهید یاور احسانی اولین شهید نیر در اول شهریور 1340 از پدری غیور و متدین به نام رمضان و مادری نجیب و نورانی به نام آقا بیگم مظهری به دنیا آمد.

چهارمین فرزند خانواده بود و پدر به امید و چشم یاری که از بزرگ سالی وی داشت ، یاورش نامید تا عصای دست پیری او و گرمی پشت برادرش هوشنگ باشد.

در سایه دعای خیر والدین ، جوانی مذهبی و اهل نماز و روزه به دنیا آمده بود و از ادب و نزاکت و تربیت صحیحی برخوردار بود.

هنوز مشغول کار در هتل بود که درخت انقلاب به بار نشست و همزمان هنگام سربازی او نیز غرا رسید. بلافاصله به زادپاهش برگشت تا اعزام شود.

روز شانزدهم مهر ماه سال 59 در میان جمع خانواده از زیر قرآن رد شد.

بعد از گذراندن دوران آموزشی عازم مناطق جنگی غرب و جنوب کشور شد .و از آن پس زمستان های سرد و تابستان های گرم ، خاطرات تلخ و شیرین را هر چهل و پنج روز که برای مرخصی می آمد ، برای همه تعریف می کرد.

ضبط صوت کوچکی خریده بود و به خاطر علاقه ای که به نوحه داشت ، درون سنگر به نوحه گوش می داد.

گاه از طعم شیرین پیروزی ها قصه می گفت و گاه از تلخی شکست.

گاهی که خانواده از رفتنش دلگیر و ناراحت می شدند ، می گفت : آیا دوست دارید دشمن تا شهر ما بیاید؟

به خاطر شرکت در عملیات آزاد سازی بستان هفتاد روز بود که به مرخصی نیامده بود و در شهر شایع شده بود که به شهادت رسیده است.

وقتی با مژده آزادسازی بستان آمد، با خوشحالی گفت: در این عملیات پیروز شدیم ، بستان با کمترین تلفات (حدود 300 نفر) آزاد شد. اما از دشمن صدها نفر کشته و اسیر کردیم.

این بار برای آزاد سازی خرمشهر می رویم شاید برنگردم.

پنج ماه از دوران سربازی این یل آذری باقی مانده بود که در عملیات بیت المقدس در جاده خرمشهر – آبادان سر خود را اهدای حضرت دوست کرد ، که رسمشان سربازی بود و عشق بازی .
ترکشی به سر او اصابت کرد.

دو روز در بیمارستان بود و آن گاه …

مزار پاکش در گلزار شهدای نیر میعادگاه عاشقان دلسوخته و رفیقان از قافله مانده است، و در هر شب جمعه نیز یاد او گرامی داشته می شود.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

عکس

شهید احسانی در سنگر(نفر اول از سمت چپ)

 

منبع : فاتحان

 نظر دهید »

وصيتنامه شهيد احدالله مرادی

15 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

با درود و سلام فراوان به پیشگاه مقدس تنها منجی عالم بشریت، امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی رهبر مستضعفان و با درود و سلام بی کران بر ارواح طیبه شهدای اسلام و…..

بسم الله الرحمن الرحیم

به: حضور محترم گرامی پدر عزیزم جناب آقای حاجی حبیب الله مرادی رسیده. ملاحظه فرمائید:

وصیت نامه اینجانب، رزمنده جان برکف اسلام سرباز وظیفه احدالله مرادی:

با درود و سلام فراوان به پیشگاه مقدس تنها منجی عالم بشریت، امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی رهبر مستضعفان و با درود و سلام بی کران بر ارواح طیبه شهدای اسلام و مسلمین که در راه دفاع از انقلاب اسلامی ایران به عرت ابدی رسیده اند و شربت شیرین شهادت را نوشیده اند. سلام و درود ما بر آنها.

پدرجان و مادر جان، از شما حق حلالیت می طلبم که شما پدرم و مادرم در بزرگ کردن من مخصوصا مادرم در بزرگ کردن بنده حقیر خیلی خیلی زحمت کشیده است. شبها بی خواب مانده است و با زحمات فراوان و رنج و مشقت زیادی روبرو شده است و مرا بزرگ به بار آورده است و به اسلام تحویل داده اید. از شما (….) تشکر می کنم چون شما مرا به این مقام رساندی و من به هدف خودم رسیدم و این هدف را، هدف (با)افتخاری می دانم و هم نصیب من شد خدا را شکر می کنم و امیدوارم که حقتان را به بنده حقیر حلال کنید و مرا ببخشید. من که نتوانستم جبران زحمات شما باشم چونکه بتوانم از آتش سنگین دشمن متجاوز برآییم.(به دلیل حضور در جبهه نتوانستم لطف شما را جبران کنم.) و از یکایک برادرانم، آقای ذبیح الله مرادی، خلیل الله مرادی، ابراهیم مرادی و دیگر برادرانم (…) آقای قربانعلی شهریاری و محمد علی کردلو حق حلالیت می طلبم و امیدوارم که حقشان را به من حلال کنند. از خواهرانم یک به یک حلالیت می طلبم و امیدوارم که ایشان نیز حقشان را حلال کنند و دیگر وصیتم این است که از تمام اهل خانواده از کوچک و بزرگ باریک آب(نام روستا)، پدرجان به عوض من حلالیت بطلبید. وصیت دیگرم این است که پدرجان نگذار مادرم و برادرانم و خواهرانم بروی مزار من گریه و زاری کنند و سر و صدا راه بیاندازند و وصیت می کنم که عکس مرا بروی مزارم بگذارید.

خداحافظ، خداحافظ

امیدوارم که در امان و آسایش خداوند قرار بگیرید.

وصیت نامه اینجانب برادر رزمنده دلیر اسلام احدالله مرادی.

وصیتنامه آغشته به خون شهید

درباره شهید
شهید احدالله مرادی متولد 1348، روستای بارک آب زنجان در 4 خردادماه سال 67 در منطقه ماووت عراق به شهادت رسید. وی در حالی به جمع دیگر یاران و همرزمانش پرکشید که تنها حدود یک ماه قبل از شهادت، وصیتنامه ای را نوشته بود که در آن اوج سادگی و بار سبک شهید به وضوح قابل مشاهده است. این شهید روستایی، با دلی صاف تنها دغدغه هایش را در این دنیای پرهیاهو با خانواده اش در میان می گذارد. در دنیایی که مردمانش آنچنان درگیر جزئیات شده اند که شاید برای رفتن از این دنیا کوله باری سنگین بر پشت داشته باشند. وصیتنامه و برخی از لوازم شخصی شهید، مدتی بعداز شهادت به دست خانواده اش می رسد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

 

منبع : فاتحان

 نظر دهید »

وصيتنامه شهيد جلال بارنامه

15 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

آرزو دارم تمام فرزندانم راه اسلام همچنانكه عموهاي شهيدشان و ديگر عموها، دائي ها و پسر دائي هايم انتخاب كردند و لباس سبز برتن داشتند شماها هم لباس سبز حريم اسلام و قرآن برتن كنيد، هيچوقت از اسلام جدا نشويد و من راهي را كه رفته ام راه واقعي اسلام را در آن پيدا كرده ام ، فرزندانم مواظب همديگر باشيد

اينجانب جلال بارنامه فرزند مرحوم علي به اهل خانواده و فرزندانم وصيت و سفارش مي نمايم همچنان كه يك وصيت نامه ديگري در خصوص مسايل خصوصي خانواده ام مكتوب كرده ام، مجدداً سفارش مي نمايم كه اهل خانواده ام راه خدا و قرآن و اسلام را در پيش بگيرند، راهي كه در آن صداقت وپاكي وخلوص نيّت هست، راهي كه از طريق آن به خداوند منان رسيد، نسبت به فقر و فقراء سخاوتمند و مساعدت نماييد و با افراد ناپاك و خائن رفت وآمد ي نداشته باشيد، همواره از حق دفاع كنيد.

آرزو داشتم و دارم همچنان كه خودم زندگي كرده ام تمام فرزندانم همين طور باشند و راهي را كه من رفته ام و آن را مي پيمايم، شماها آن راه را نيز بپيماييد، توكل بخدا داشته باشيد، شايد اين دنيا براي شماها سخت و دشوار به اتمام برسد و اين همان خواست پروردگار است كه براي افراد صالح خودش اين دنيا را دنياي مشقت و سختي قرار داده و در آخرت اجر وپاداش آن را عطاء مي فرمايد.

آرزو دارم تمام فرزندانم راه اسلام همچنانكه عموهاي شهيدشان و ديگر عموها، دائي ها و پسر دائي هايم انتخاب كردند و لباس سبز برتن داشتند شماها هم لباس سبز حريم اسلام و قرآن برتن كنيد، هيچوقت از اسلام جدا نشويد و من راهي را كه رفته ام راه واقعي اسلام را در آن پيدا كرده ام ، فرزندانم مواظب همديگر باشيد و اتحاد و همبستگي درميان شماها باشد و از خود غافل نشويد كه دشمن در شماها رخنه كند، در وصيتنامه ديگرم به مسايل شخصي و خانوادگيم پرداخته ام و هيچ موقع از خير و ثواب در حق اينجانب دريغ نورزيد و يك باغ را كه در روستاي بلكر كاشته ام از ثمره آن بعنوان خيّرات تحت هيچ عنواني كوتاهي نكنيد، مرگ حق است و هيچ كس نمي تواند از آن بگريزد و از خداوند متعال خواستارم كه مرگ حقيقي و واقعي به من عطاء بفرمايد كه شهادت در راه او باشد.

مي دانم وصيت كردن جهت مكان خاكسپاري شايد از نظر شريعت اسلام درست و جايز نباشد ولي دوست دارم يا در باغ شخصي خود يا در كنار برادران شهيدم جمال و عبدالله دفن شوم.

درباره شهید

قبل از پيروزي انقلاب اسلامي هراس رژيم ستم شاهي از دلاورمردان كرد و همچنين حضور خان هاي طماع خون مردم كرد را در شيشه كرده بود و با پيروزي انقلاب مردمي سال 57 اجير شدگان اجنبي بارديگر به جان مردم اين ديار افتادند و به خيال خام خود خواستند تا كردستان را از مام وطن جدا كنند و اين معركه يي شد تا ديگر بار مردمان خوب اين سرزمين طعم تلخ ظلم را بچشند.

در اين ميان با حضور جواناني چون محمد بروجردي، مصطفي چمران، احمد متوسليان و بسياري ديگر كه براي آزادي كردستان به اين سرزمين با صفا رفته بودند مرداني كرد نيز با تشكيل سازمان پيش مرگان كرد مسلمان در برابر ضد انقلاب ايستادند و مردانه جنگيدند.

شهيد كاك جلال بارنامه يكي از اين سربازان گمنام است. كاك جلال اهل روستاي باغان مريوان بود و به سال 1329 پا به جهان گذاشت . پدر بزرگش ماموستا (روحاني ) محمد از همان كودكي ، به كاك جلال قرآن آموخت و چون هميشه در برابر تعدي خان ها مي ايستاد، نوه اش درس آزادگي را هم آموخت . در همان كودكي بخاطر فشار شديد خان باغان ، خانواده ماموستا محمد بارنامه مجبور شد تا به روستاي بلكر مريوان مهاجرت كنند. كاك جلال نوجواني خود را در بلكر گذراند و در كنار پدر كشاورزي كرد.

سال 44 كاك جلال ازدواج كرد و ثمره آن تولد ۴ دختر و ۹ پسر است . در سال 57 با آغاز تظاهرات مردم عليه رژيم ستم شاهي كاك جلال به جمع مبارزان پيوست و در تمامي تظاهرات هاي مريوان حضور داشت . عهده دار توزيع اعلاميه و نوارهاي سخنراني حضرت امام (ره ) در روستاهاي مريوان بود.

در اين دوران كاك جلال به همراه دو برادر شهيدش جمال و عبدالله بارنامه و چهل نفر از بستگانش بخاطر شرارت هاي شبانه روزي ضد انقلاب مجبور شدند تا راهي كرمانشاه شده و به سازمان پيش مرگان كرد مسلمان ملحق شد.

مدتي بعد با توجه به رشادت ها و مبارزات شبانه روزي اش فرماندهي اين سازمان را برعهده گرفت و در كنار حاج احمد متوسليان و يارانش در پاكسازي شهرهاي كامياران ، سنندج ، سروآباد و سرانجام مريوان از لوث وجود ضد انقلاب بارها تا پاي شهادت پيش رفته . با آزادسازي مريوان در كنار حاج احمد متوسليان نقش بسزايي در پاكسازي شهر و جلوگيري از اشغال اين شهر مرزي توسط رژيم عراق و همچنين باز پس گيري نقاط اشغال شده توسط رژيم بعث عراق از جمله : قوچ سلطان ، ارتفاعات مشرف بر شهر مريوان و طرح عمليات هاي چريكي نقش اساسي داشت و در اين مدت سه بار مجروح شد.

با آزادسازي مريوان و بازگشت آرامش به مريوان و سروآباد عهده دار سازماندهي و آموزش نيروهاي مردمي و ايجاد پايگاه هاي مقاومت بسيج در روستاهاي مختلف شد و بزودي محبوب مردم شد.

با پايان جنگ تحميلي عراق عليه ايران كاك جلال كه سال ها جنگيده بود، از سپاه پاسداران بازنشسته شد اما سنگر را خالي نكرد و به عنوان فرمانده گردان 101 عاشوراي شهرستان مريوان و همچنين فرمانده سازمان پيشمرگان كرد مسلمان مريوان در صحنه حاضر بود.

كاك جلال از هر ۹ پسر خود خواسته بود تا براي حفظ و حراست از نظام مقدس جمهوري اسلامي در سنگر سپاه پاسداران حضور داشته باشند و راه پدر را ادامه دهند. كاك جلال كشاورزي مي كرد و دوباره در روستاي بلكر به كشت و كار پرداخته بود.

همچنين در سال هاي پس از دفاع مقدس ، او روايت گر سال هاي دفاع بود و چه بسيار كاروان هاي راهيان نور دانشجويي كه حكايت مظلوميت كردستان و مريوان را از كاك جلال شنيده بودند.
ضد انقلاب مي ديد كه حالا كاك جلال بارنامه در سنگر فرهنگي و با روايت جنايات آنان به مبارزه پرداخته و انگار كه نمي خواهد حتي لحظه يي آنان را راحت بگذارد، پس سرانجام بارديگر شرايط ترور او را فراهم كردند. كاك جلال زراعت مي كرد و حالا ترورش زياد مشكل نبود.
با توجه به شواهد موجود در محل سه تن از عناصر ضد انقلاب در عصر شانزدهمين روز خردادماه سال 83 در مسير بازگشت شهيد كاك جلال از مزرعه به منزل پس از استفاده از مشروبات الكلي در ساعت 18 و 40 دقيقه غروب وي را از راه دور به گلوله مي بندند و حتي جرات نمي كنند كه بر سر پيكرش بروند.
درست يك ماه قبل از شهادتش او را ديده بودم. يك روز ميهمانش بوديم ، از صبح مناطق مختلف را نشانمان داد و از يارانش مي گفت ، از دلاوري ها و مظلوميت ها، از حاج احمد متوسليان مي گفت و… نيمه هاي شب بود كه از او پرسيدم : «كاك جلال حالا چه آرزويي داري؟» آهي كشيد، لحظه اي سكوت كرد و نگاهش را به مهتاب دوخت و با آن لهجه شيرين كردي آرام گفت: «دو چيز از خدا مي خواهم ، اول كه قبل از مرگ حاج احمد متوسليان را ببينم، دومي هم اينكه خدا مرگم را شهادت كند!»

و وقتي خبر شهادتش را شنيدم دلم گرفت كه چرا آرزوي اولش اجابت نشد و او همرزم قديم و دوست عزيز و فرمانده مهربان خود، حاج احمد متوسليان را نديد و به شهادت رسيد.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 1101
  • 1102
  • 1103
  • ...
  • 1104
  • ...
  • 1105
  • 1106
  • 1107
  • ...
  • 1108
  • ...
  • 1109
  • 1110
  • 1111
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • ترنم گل
  • فرهنگی تربیتی مرکز آموزش های غیر حضوری
  • صفيه گرجي
  • رهگذر
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)

آمار

  • امروز: 465
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت نامه شهید یوسف راسخ (5.00)
  • کوه خضرنبی ( از خاطرات شهید مهدی طهماسبی (5.00)
  • یا حسین(ع) (5.00)
  • کفاره گناه ( از خاطرات شهید مهدی باکری ) (5.00)
  • وصیت نامه شهید عباس بنایی (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس