فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

وصیت شهیدافغانستانی جنگ ایران: «موتورم را هم بفروشید و خرج جبهه‌های امام کنید»

15 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

شهید «رجب‌علی غلامی» متولد شهر لار کابل در افغانستان بود. به مدت دو سال در کردستان در تیپ ویژه شهدا به عنوان تخریب‌چی فعالیت می‌کرد. سرانجام در خرداد ماه سال ۶۴ به شهادت رسید و پیکر او در تیرماه سال ۸۴ به خاک سپرده شد.

شهید «رجب‌علی غلامی» متولد شهر لار کابل در افغانستان بود. شهیدی که 16 خرداد سال 64 در عملیات والفجر 9 به شهادت رسید. روی مزار این شهید که در بجستان قرار دارد، نوشته شده است: «مادران و خواهران بر سر مزار من گریه کنید که من در این شهر غریبم و پدر، مادر و خواهری ندارم که برایم گریه کنند». وی در زمان بمباران افغانستان توسط شوروی از خانواده‌اش جدا و برای فرار از خدمت به حکومت کمونیستی در سن 11 سالگی به ایران مهاجرت کرد و در شهر بجستان سکنی گزید.

تولد: «کابل» شهادت: «عملیات والفجر1»

او دفاع از ایران و اسلام را وظیفه خود می‌دانست. مدتی در پایگاه‌های چمران و بهشتی فعالیت می‌کرد با شروع جنگ راهی جبهه شد و به مدت دو سال در کردستان در تیپ ویژه شهدا به عنوان تخریب‌چی فعالیت می‌کرد. سرانجام در خرداد ماه سال 64 به شهادت رسید و پیکر او در تیرماه سال 84 به خاک سپرده شد. بخشی از وصیتنامه این شهید به شرح ذیل است:

پدران و مادران عزیزی که در تشییع جنازه‌ام شرکت کردید افسوس نخورید بلکه به جای این افسوس خوردن خواسته فرزندانتان را جواب مثبت دهید و آنها را روانه جبهه کنید که امروز خط سرخ حسینی، خون می‌طلبد. اگر جسدم به دست دوستان افتاد در کنار دیگر برادران و عزیزان شهید بسجتان به خاک بسپارید. برادران عزیز همانطور که می‌دانید من غریبم پدر و مادر ندارم و همچنین برادر و خواهری.

از شما عزیزان تقاضا دارم گاه گاهی که بر سر قبرم حاضر می‌شوید فاتحه‌ای بخوانید و اگر ممکن بود یک شب جمعه دعای کمیل بر سر مزارم برگزار کنید انشاءالله. در ضمن موتورم را هم بفروشید و پولش را به جبهه واریز کنید در پایان از کلیه برادران و خواهران بجستانی امید عفو و بخشش دارم اگر خطایی از من مشاهده کرده‌اند خواهند بخشید. از برادران عزیزم احمد باغبان و علی پور اسماعیل می‌خواهم که به جای برادرم جنازه‌ام را به خاک بسپارند.

«علی اسماعیل‌پور» همرزم شهید «رجب غلامی» می‌گوید: در تیپ 21 امام رضا بودیم اسم گردان را فراموش کردم و این قدر یادم است نام یکی از سوره‌های قرآن بود فرمانده گردان شهید حافظی بود ما در منطقه عمومی دشت عباس منتظر عملیات بودیم روزی در مرخصی به شهر اهواز رفتیم. جلوی مخابرات شهر اهواز رزمندگان صف می‌کشیدند و هر رزمنده سه دقیقه فرصت داشت با خانواده‌اش صحبت کند صف بسیار طولانی بود رزمندگان دو سه ساعت در نوبت می‌ماندند تا بتوانند سه با خانواده خود صحبت کنند.

ما خیلی خوشحال بودیم که با خانواده خود صحبت می‌کنیم یک لحظه دیدم که شهید رجب غلامی بر دیوار مخابرات تکیه کرده و با حالت تفکر نگاه می‌کند. احساس کردم که ناراحت است رفتم کنارش پرسیدم آثا رجب چه شده ناراحتی؟ یک دفعه بغضش ترکید و شروع کرد به گریه کردن. گفتم برای چه گریه می‌کنی؟ من که چیزی نگفتم. برگشت و به من گفت: «شما پدر و مادر دارید». دقیقا دوبار تکرار کرد «و حالا هم با آن‌ها صحبت می‌کنید ولی من نه پدر دارم و نه مادر که با آن‌ها صحبت کنم».

دو سه نفر از دوستان که از لحاظ سنی هم بزرگتر بودند دور و برش را گرفتند و از سر دلجویی گفتند: «بالاخره هرکسی سرنوشت خودش را دارد. مقام شما ارزشش بالاتر است چون اول هجرت کردید. شاید وظیفه شما نباشد که به جبهه می‌آمدید. شما علیرغم مهاجرت از کشورتان در اینجا هم به وظیفه شرعی‌تان عمل می‌کنید قطعا مقام شما بالاتر است» و او را آرام کردند.

«حیف است بسیجی سیگار بکشد»

بعد که کمی آرام شد رفتیم به سمت کارون. یکی از دوستان که چند سالی از ما بزرگتر و نامش حسن بود در حاشیه خیابان کارون سیگاری روشن کرد. دیدم که شهید رجب غلامی با استواری تمام پیش آمد و گفت: «حسن آقا سیگارت را بده به من». خیلی تعجب کردم غلامی که سیگاری نیست با سیگار حسن چه کار دارد؟ نگاهش می‌کردم دیدم که سیگار را گرفت خیال می‌کردم که حالا او پکی به سیگار می‌زند. آن بنده خدا سیگارش را تازه روشن کرده بود. اما دیدم که شهید غلامی سیگار را زیر پایش گذاشت و له کرد.

حسن آقا خیلی ناراحت شد من هم ناراحت شدم و به رجب گفتم چرا اینکار را کردی؟ شهید جمله‌ای گفت که خشک مان زد. او گفت: «حیف است بسیجی سیگار بکشد». با این که او اصلا سواد نداشت این جمله آنقدر برای ما تکان دهنده بود که حد نداشت. با وجود آن که در اول جنگ رسما در بین رزمندگان سیگار توضیع می‌کردند. جمله شهید غلامی باعث شد که حسن آقا سیگار را در جبهه ترک کند.

عکس

خبرگزاری تسنیم

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید «حمیدرضا مدنی قمصری»

15 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

خواهرم! اگر حجاب و پوشش اسلامی خود را حفظ کنی هیچ کس نمی‌تواند با چشمان از خدا بی‌خبرش به تو خدشه‌ای وارد سازد پس حجاب اسلامی تو مشتی است بر دهان دشمنان اسلام.

بسم الله الرحمن الرحیم

ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء ولکن لا تشعرون

اسلام از 1403 سال پیش از هنگامیکه رسول خدا از طرف معبودش دین اسلام را به جهانیان عرضه داشت،دین مبین اسلام در مقابل کلیه زورها قرار گرفته است.
اما غارتگران که نمی دانستند چگونه با دین مبین اسلام مبارزه نمایند، به تاخت و تاز و ضرب و شتم و قلع و قمع مسلمین پرداختند و آنها را به شهادت رساندند و تا کنون که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسیده و پیروی از دین رسول الله را می نماید، هر کدام از کشورهای ایادی غارتگر منطقه می خواهند ایران اسلامی را لقمه ای برای خود سازند ولی این شهادت است که نمیگذارد کاری را این ابر جنایتکاران انجام دهند. و انشاالله این خون شهدا از صدر اسلام تا کنون است که راه را برای مسلمین جهان باز می نماید ،باید توجه داشت که اگر مسلمین جهان دست در دست یکدیگر بگذارند، در آن موقع است که هیچکس نمیتواند به آنها زور بگوید و به گفته امام عظیم الشان باید وحدت کلمه را حفظ نمود.

اگر وحدت کلمه را مسلمین حفظ نمایند،به گرسنگی ها سختی ها و به تمام مشکلات پیروز خواهند شد.پس دست از اماممان برنداریدو او را یاری نمائید و صدای لبیک یا خمینی که همان صدای لبیک یا حسین است را بلند کنید تا دشمنان و منافقین از خدا بیخبر بدانند که ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند.
ای منافقین کوردل ای دشمنان اسلام و مسلمین بدانید و آگاه باشید که زنان شیردل ما با حجابشان و مردان ما با ایمان به خداوند یکتا و توکل به خدا و جوانان با جهادشان دهان شما یاوه گویان را خورد خواهند نمود.

آری خداوند در آیه ای از قرآن میفرماید:ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم

دیدیم که مصداق این آیه چگونه تبلور در ایران پیدا نمود و چگونه ابرجنایتکاران جهان را به زانو درآورد.اگر ابرجنایتکاران با موشک ها و توپ هاو کلیه سلاح های مدرن خود ما را تکه تکه کنند هر قطره ای از خون ما صدا در میدهد:لبیک یا خمینی، لبیک یا حسین بن علی(ع)

خواهرم! اگر حجاب و پوشش اسلامی خود را حفظ کنی هیچ کس نمی‌تواند با چشمان از خدا بی‌خبرش به تو خدشه‌ای وارد سازد پس حجاب اسلامی تو مشتی است بر دهان دشمنان اسلام.

برادرم!شما اگر به فرمان های پیامبرگونه اماممان گوش کنید و آنها را مو به مو انجام دهید و مساجد را که یکی از سنگرهای مهم و اساسی انقلاب اسلامی است، خالی نکنید، دیگر هیچ زورگویی در دنیا تاب مقاومت در برابر شما را نخواهد داشت.

به امید آنکه همگی شما مردم شهیدپرور سربازان راستین حضرت مهدی باشید و خداوند انشاله همه جوانان ما را به صحن و سرای حضرت اباعبدالله الحسین برساند تا خانواده های شهدا و معلولین و دیگران بتوانند به حاجات خودشان برسند.انشاءالله.

والسلام علی من اتبع الهدی

من آن سرباز جانباز حسینم سرافرازم که سرباز حسینم
من آن قربانی راه خدایم شهیدی از دیار کربلایم
وضو بگرفتم از خونم به سنگر سرودم نغمه الله اکبر
خمینی را ز جان یاری نمودم ره عزت روی عالم گشودم
پیامم را شنو ای مادر من ایا ای مادر غم پرور من

پایان وصیت نامه 62/11/22

درباره شهید

جانباز شهید «حمیدرضا مدنی قمصری» اهل شهرستان قمصر از توابع کاشان در استان اصفهان است که بعدها به تهران عزیمت کرد، در تهران به مدرسه رفت و تحصیلات خود را تا اخذ مدرک کارشناسی ارشد رشته مهندسی برق ادامه داد.

مهندس مدنی قمصری، سال 58 به عضویت بسیج در آمد و بعد از آن هم به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ملحق شد؛ وی در عملیات خیبر در طلائیه به عوارض شیمیایی مبتلا شد و سرانجام در مهر ماه 1371 به شهادت رسید.

نام:حمیدرضا مدنی قمصری
نام پدر :جعفر
تاریخ تولد:30آبان 1342
رشته تحصیلی:مهندسی برق
تاریخ شهادت:24 مهر 1371

عکس

سمت چپ شهید مدنی قمصری

 

 

منبع : فاتحان

 

 نظر دهید »

وصیت نامه سردارشهید علی قنبری

15 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

این چندمین وصیت نامه است که می نویسم و شاید سرنوشت این هم مثل بقیه پاره شدن باشد، اما این بار احساس می کنم که این وصیت نامه ماندنی است و زیاد عمر نخواهم کرد احساس عجیبی وجودم را احاطه کرده همه چیز از همه سو تغییر کرده است.

در بخش هایی از وصیت نامه این شهید والا مقام آمده است:

این چندمین وصیت نامه است که می نویسم و شاید سرنوشت این هم مثل بقیه پاره شدن باشد، اما این بار احساس می کنم که این وصیت نامه ماندنی است و زیاد عمر نخواهم کرد احساس عجیبی وجودم را احاطه کرده همه چیز از همه سو تغییر کرده است.

می بینم زمین و زمان از وجود من احساس سنگینی می کند، کوه ها گویی که به سویم فرو می آیند، صبحگاهان خورشید با حالتی عجیب و غریب مرا می نگرد، ستارگان در گوشم نجوا می کنند، حالاتی غیر قابل وصف در خود مشاهده می کنم، عمر چندین ساله ام را جز یک خواب رویایی بیش نمی بینم، از این همه خیال، احساس شعف و خوشحالی می کنم در پوست نمی گنجم هرلحظه منتظر ملاقات با معبودم بسر می برم.

دیگر نمی توانم گریه ام را پنهان کنم، وقتی احساس می کنم که فردا بین من و او فاصله باشد بغض گلویم را می فشارد و بلاخره او که همیشه شاهد و ناظر بوده بر اعمال ما قطرات اشک لرزان توام با شرمساریم را می بیند که بر روی شن های داغ و معطر جبهه می ریزد.

خداوندا قلبم در فشار است تپشی عجیب قلبم را در سینه احاطه کرده، روحم در قفس است، دنیا و آسمان بر من تنگ شده است خدایا روحم و جانم را و بقول شهید چمران عشقم را بگیر، نمی خواهم دیگر احساس کنم که شعله های سرکش عشق پاکم تا ستارگان نمی رسد.

خداوندا از تو پوزش می طلبم رحم کردی، عصیان کردم، دعوتم کردی، فرار کردم، عطا کردی، خطا کردم، عفو کردی، گناه کردم و اکنون، این دست کوتاهم بسوی تو دراز است دستم را بگیرو مرا بسوی خود فرا خوان.

الهی راضیم به رضای تو که خیر خواه صالحین و مومنینی مرا شرم می آید که رهبرم، سرور آزادگان و شهدا امام حسین (ع) با آن همه مظلومیت و با آن همه مصائب سخت جان دهد و من که غلام اویم در هوای سرد و غرق در آمال و آرزوها در بستر مرگ جان دهم.

و تو ای برادر و خواهر، چشم بصیرت بگشا و به اطرافت نظر کن به جهان گذرا بیاندیش چه می بینی، غوغای عظیم زندگانی، دریای خروشان و امواجی توفنده و بی امان و قایقی بی سکان و سرگردان.

دنیا این است، آنهایی که در بهترین کاخ ها بودند بهترین خوراک ها را خوردند و بهترین پوشاک ها را پوشیدند چه شدند، آخرالامر گل کوزه گران، پس به دنیا و ظواهر فریبنده اش خیره مشو که این جهان عروس هزار داماد است، خودت را به هیچ چیز جز رضای پروردگار مفروش که شیطان در کمین است.

عدالت، حساب، کتاب و پرسش و بازخواست هست، برادران جبهه ها را گرم نگه دارید.

ای ملت بزرگوار و شهید پرور، بخدا قسم این جنگ نعمت خیلی بزرگی است قدر این نعمت الهی را بدانید ببینید این عزیزان برادران و فرزندان و پدران شما که از جبهه های حق علیه باطل بر می گردند چقدر معصوم، مظلوم و نورانی اند.

نگاه های عمیق به چهره های آنها بیاندازید، قلب این عزیزان را رنگ الهی گرفته رنگ قلبشان، قلب پاک همچون آیینه شان در ظاهرشان هم اثر گذاشته است.

ای عزیزان بعد از برگشتن به خانه برای دیگران یک معلم و راهنما باشید، مبادا با اعمال و رفتار ناپسند مردم را به جبهه بدبین کنید که عذاب الهی سخت در کمین است.

بیشتر از هر چیز قرآن بخوانید که قلب را صفا می دهد و بدانید که قصد دشمنان این است که ما را از قرآن جدا کنند. نماز اول وقت را فراموش نکنید که هر چه هست همه از نماز است و اگر می خواهید خدا را خوب درک کنید و بشناسید و خدا را در دلتان جا دهید نماز شب را فراموش نکنید.

ای خواهران و برادرانی که سر قبرم می آیید فاتحه و آیة الکرسی بخوانید، زیرا خیلی محتاجم و اگر گمنام شدم روبه کربلا کنید و فاتحه برایم بخوانید.

از شما می خواهم دنباله روی خون شهدا باشید و سپاه را تنها نگذارید که هر که سپاه را تنها گذاشت، اسلام را تنها گذاشته است.

حداقل هفته ای سه بار زیارت عاشورا را بخوانید، روحانیت خط امام را تنها نگذارید، مسجد ها و نماز جماعت را ترک نکنید.

آخرین پیامم این است که همه یکی شوی،. گروه گروه نشوید و همه برای یک هدف بزرگ که پیروزی و سرافرازی انقلاب اسلامی و آب و خاک عزیزمان می باشد تلاش کنید و بدانید که شما شیعیان علی ابن ابی طالب هستید و امروز در جهان نظیر ندارید.

برادرم و خواهرم تو انقلاب کرده ای و جهان را به جنب و جوش انداخته ای، به خدا متصل شده ای، به ائمه (ع) پیوسته ای خود را مباز، مغرور مشو، عقب نشینی مکن محکم باش تو علیه ظالمان جهان قیام کرده ای و به تبع جهانی علیه تو به پا خاسته است.

تو ای رسالت حسین (ع) بردوش و پرچم پر افتخار اسلام بر دست، راهی را که شروع کرده ای باید به انجام برسانی خون پاک و معطر شهداء، شاهد و یاور توست.

این پرچم سرخ حسینی را که امانت در دست توست محکم نگه دار، مگذار بر زمین افتد، از خدا بخواه تا تو را یاری نماید تا انتقام مظلومان و مستضعفان جهان را از مستکبران بگیری.

درباره شهید

سردار شهید حاج علی قنبری در سال 1334 در شهر ˈریزˈ که در آن دوران روستایی کوچک در جنوب شرق استان بوشهر بود در خانواده ای مذهبی و فقیر چشم به جهان گشود، در سن سه سالگی از سایه پدر محروم شد و در سن شش سالگی برای فراگیری علم وارد دبستان شد.

پس از سه سال تحصیل به علت فقر و ناتوانی در تامین مخارج زندگی درس و مشق را رها کرد و برای تامین نیازهای روزمره خانواده اش به کسب و کار مشغول شد.

در سن 15 سالگی ازدواج و زندگی مشترک خود را در خانه ای بسیار محقر و ساده و بی آلایش آغاز کرد که حاصل این ازدواج پنج فرزند دختر و دو فرزند پسر است.

در سن20 سالگی برای تامین هزینه زندگی و یافتن شغل راهی بوشهرشد و پس از مدتی برای کارگری از بوشهر به کشور قطر مهاجرت کرد و درهمین دوران بود که توفیق زیارت حرم امن الهی نصیب وی شد.

بازگشت وی به کشورهمزمان بود با اوج گیری حرکت های عظیم انقلاب اسلامی و در این مسیر فعایت های برجسته ای از خود نشان داد و هم صدا و همگام با روحانیت به مبارزه با رژیم طاغوت پرداخت.

با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج به دستور امام خمینی (ره)، به عضویت بسیج درآمد و با شروع جنگ تحمیلی با تعدادی از بسیجیان بوشهری نخستین گروهی بودند که در گروه های چریکی جنگ های نامنظم شهید چمران شرکت کردند.

پس از مدتی خدمت در جبهه های نبرد حق علیه باطل به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و از تاریخ یکم مهرسال1360عضو رسمی سپاه شد.

عاشق شهادت در راه خدا بود و داوطلبانه با برادران سپاهی راهی جبهه ها شد و در ناوتیپ 13 امیرالمومنین (ع) فرماندهی گروهان عملیاتی را به عهده گرفت.

پس از مدتی ماموریت در جبهه به سپاه بوشهر بازگشت ولی چون حضور وی در جبهه موثر بود و خودش نیز اشتیاق زیادی برای حضور درجبهه داشت، دوباره به جبهه رفت و در عملیات های مختلف به عنوان پیشگام و راهگشای عملیات ها شرکت می کرد.

شهید قنبری مشتاقانه و درعملیات های مختلف شرکت کرد و پس از هر بار شرکت در عملیات شوق او به لقا الله بیشتر می شد و این روحیه شهادت طلبی در سرتاسر وجود او موج می زد.

سردارشهید علی قنبری در شب 21 بهمن ماه 1364 در یکی از عملیات های پیشواز عملیات پیروزمندانه ˈوالفجر 8ˈ در منطقه اروندرود، براثرجراحت ناشی از ترکش خمپاره مزدوران بعثی به درجه رفیع شهادت که آرزوی دیرینه اش بود نایل و پیکر پاکش در گلزار شهدای شهر ریز از توابع شهرستان جم به به خاک سپرده شده است.

عکس

 

منبع : فاتحان

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 1100
  • 1101
  • 1102
  • ...
  • 1103
  • ...
  • 1104
  • 1105
  • 1106
  • ...
  • 1107
  • ...
  • 1108
  • 1109
  • 1110
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • ترنم گل
  • فرهنگی تربیتی مرکز آموزش های غیر حضوری
  • سيدصالحي
  • صفيه گرجي
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)

آمار

  • امروز: 485
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیتنامه شهید محمد رضا قوس (5.00)
  • وصیت نامه شهید قاسم میر حسینی (5.00)
  • بگو 7 هزار سال! (از خاطرات عملیات خیبر) (5.00)
  • صيت نامه شهيد غلامرضا صالحی (5.00)
  • ماجرای سحری دادن سرهنگ عراقی به اسرای ایرانی در موصل (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس