فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

وصیت نامه شهید حسین تاجیک

15 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

خدایا شهادتم را در راه اسلام و قرآن که خاری در چشم دشمنان است بپذیر.

فرازی از وصیت نامه شهید

تا حالا من مرده بودم و این لحظه آغاز جهاد و شهادت است و این احساس را درخود می بینم که تازه متولد شدم و زندگی جدید را آغاز میکنم، شهادت انسان را به درجه اعلای ملکوتی می رساند و چقدر شهادت در راه خدا زیباست و مانند گل محمدی می ماند که وارثان خون پاک شهید از آن می بویند .

خدایا شهادتم را در راه اسلام و قرآن که خاری در چشم دشمنان است بپذیر.

ای پدر ارجمندم مرا حلال کن و با استقامت و صبر و شکیبایی از انقلاب اسلامی دفاع کن مبادا روحیه خود را ببازی و گریه کنی چون گریه تو باعث ناراحتی روح من می گردد و و برای پاسداران و رزمندگان اسلام هر کجای جهان باشند دعا کن.

درباره شهید

“حسین تاجیک” در اولین روزهای سال 1342 در روستای شادبهار که اکنون از توابع شهرستان کهنوج است در یک خانواده کشاورز و تهیدست به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در یکی از روستاهای اطراف شادبهار گذراند و دوره راهنمایی را به جیرفت رفت و دبیرستان را در سیرجان به پایان برد.

روزهای نوجوانی و تحصیل حسین با روزهای گرم و خونرنگ انقلاب همراه شد. او برای پیروزی انقلاب از هیچ تلاشی فروگذاری نکرد و با همه نوجوانی‏اش نسیم پیروزی انقلاب را به جان و دل احساس کرد. صدای پرطنین جنگ حسین را به میدان‏های نبرد کشاند.

وي براي تحصيل در دبيرستان راهي شهر سيرجان شد و تا پايان اين دوره در آنجا اقامت گزيد. روزهاي نوجواني و تحصيل حسين با روزهاي گرم و پرشور مبارزات انقلابي مردم ايران همراه بود و او نيز چون ديگر هموطنان خود شور قيام و مبارزه در دل داشت. انقلاب به پيروزي رسيد و گل اميد در دل هاي ميليون ها انسان مشتاق شكوفا شد.

حسين از همان دورهٔ نوجواني عضو بسيج شد و در سال ۵۹ به كردستان اعزام شد، اما چندي بعد غريو شيپور جنگ، حسين و ديگر مردان غيور اين آب و خاك را به پشت خاكريزهاي دفاع فراخواند. حسين در شعبان سال ۶۱ همان طور كه آرزو و خواستهٔ قلبي اش بود با دختري از خانواده اي روحاني و سادات ازدواج كرد. ديري نگذشت كه حسين با همان سن كم فرمانده عمليات سپاه سيرجان شد.

از آنجا كه حسين نيرويي ورزيده و كامل محسوب مي شد هيچ ارگاني نمي خواست او را از دست بدهد و فرماندهان اجازهٔ اعزام به او نمي دادند. او پس از اصرار زياد به جبهه هاي نبرد اعزام شد و از عمليات والفجر ۱ به صورت ماموريتي در عمليات ها شركت كرد.

وي بعد از مسئوليت پادگان امام حسين (ع) در سال ۶۳ به درخواست سردار سليماني به طور دائم به لشكر ۴۱ ثارالله پيوست و فرمانده گردان ۴۱۵ شد. سال ها تلاش و مجاهدت از او فرماندهي دلير و خستگي ناپذير ساخت و سرانجام در بهمن ماه سال ۱۳۶۵ (عمليات كربلاي ۵) صداي پر طنين حسين تاجيك، فرمانده گردان ۴۱۵ لشكر ۴۱ ثارالله در اطراف نهر جاسم به خاموشي گراييد تا شعله يادش براي هميشه در دل ها روشن بماند. او با اشتياق سفير شهادت را در آغوش كشيد و به آرامش جاويد دست يافت.

عملیات‏های زیادی یاد و نام او را در خاطره سرخ خود با عنوان فرمانده متوکل و بی‏باک حفظ کرده‏اند.

عملیات کربلای پنج آخرین سفر حسین به آن خاک مرد آفرین بود. در سرمای بهمن‏ ماه 1365 در اطراف نهر جاسم صدای گرم این فرمانده دلاور خاموش شد تا شعله یادش برای همیشه در دل وفاداران خمینی روشن بماند.

از سردار شهید حسین تاجیک دو فرزند به نام‏های محمدحسین و محمدمهدی به یادگار مانده است.

از زبان همسر شهید

وقتی پسر اولم می‏خواست به دنیا بیاید، حسین گفت:«طبق سنّت و سفارش پیامبر اکرم(ص) باید اسم بچه را مشخص کنیم.»

گفتم: شما انتخاب کنید.

گفت:«اگر دختر بود اسمش را فاطمه می‏گذارم و اگر پسر بود محمد؛ البته نه محمد تنها بلکه اسم دیگری هم می‏خواهم در کنارش باشد.»

گفتم: چرا دو اسم؟

گفت:«دوست دارم اسم پسرم را حسین بگذارم تا اگر من شهید شدم، تسکینی برای تو و مادرم باشد که حسین به جای حسین است. اما چون می‏دانم وجود فاطمه و محمد در هر خانه‏ای باعث برکت و صفای خانه است اگر خدا، دوازده پسر هم به من بدهد، اول اسم همه را محمد می‏گذارم. اگر من شهید شدم اسم پسرم را محمد حسین بگذارید.»

عکس

منبع : فاتحان

 نظر دهید »

وصیتنامه شهید ایرج سمیع

15 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

اكنون كه زمان پیروزی اسلام بركفر جهانی فرا رسیده است من هم با آگاهی كامل ،عاشقانه این راه را برگزیدم تا كوچكترین سرباز اسلام باشم وبتوانم به ندای (( هل من ناصر ینصرنی)) حسین زمان ، خمینی بت شكن لبیك گویم
بسم رب الشهدا والصالحین

إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ.

خداوند وضع هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنكه آن قوم خود را تغییر دهند.

با درود فراوان به مهدی موعود تسكین دهنده دلهای مومنان وبا درود فراوان به نایب برحق آن امام خمینی وبا سلام به ملت شهید پرور ایران سخنم را آغاز می كنم .

انقلاب اسلامی ایران انقلابی است الهی كه با رهبری قاطع وآگاه درحال صدور به جهان است. رهبری كه چندین هزار مسلمان در خواب رفته را بیدار كرد وبه جهانیان ثابت كرد كه باید ظلم وفساد را از بین برودوبه جای أن حكومت خدایی برپا كرد.

اكنون كه زمان پیروزی اسلام بركفر جهانی فرا رسیده است من هم با آگاهی كامل ،عاشقانه این راه را برگزیدم تا كوچكترین سرباز اسلام باشم وبتوانم به ندای (( هل من ناصر ینصرنی)) حسین زمان ، خمینی بت شكن لبیك گویم .برادران عزیزم ، كسانیكه می خواهیددر راه اسلام خدمتی بكنید امیدوارم جهاد اصغر وجهاد اكبر یادتان نرود كه امام عزیز نیز بسیار روی این دو مسئله تكیه می كند به خدا زندگی مادی فایده ای ندارد چون همه از این دنیا می روند بسیار روی معنویات تكیه كنید البته من كوچكتر از آنم كه برای شما سخنی بگویم امیدوارم خدای یكتا گناهان مرا ببخشد وشما ای پدر ومادر م گریه نكنید برای من چون من راه خود را یافتم من گمشده خود را یافتم وبه آن ملحق شدم وهمه خواهیم رفت . پس گریه یعنی چه شما هم خواهید رفت .به جای گریه كردن برایم دعا كنید تا از گناهانم كاسته شود وهمگی من را حلال كنید .

برادر حقیرشما ایرج سمیع

به امید پیروزی رزمندگان اسلام وسلامتی امام

درباره شهید

در سپیده دم یكی ازروزهای زمستان لحظه ای كه صدای دلنشین اذان صبح خبراز بیداری وراز ونیازهای انسانهای حق جو وخداپرست می داد ومردان وزنان یكتا پرست را به شوق راز ونیاز با ایزد منان ندا می داد، صدای كودكی در خانواده متوسطی كه شغلشان چون انبیاء ، چوپانی ودامداری بود با صدای موذن در هم آمیخت . وخبر از تولد فرزندی بود كه همواره در طول عمر كوتاهش جز یكتا پرستی به چیزی نمی اندیشیداودر دامن مادری مهربان ومومن كه نماز وروزه وسایر اعمالشان را هیچ وقت از یاد نمی بردند وهر بهاربه منطقه ایل نشینی سفر می كردند تا اعضاء خانواده خود را یاری كند پروریده شد. شاید اوسختی عزمش را از سنگلاخها وكوهها ی صعب العبور وبلندی روحش را از بلندی قله ها وخروشندگیش را از رودهای بزرگ وپر خروش كرخه وكارون كه هر بهار وتابستا ن را در كنار آنها می گذراند آموخته بود وهمچنین آزادگیش را از تمام اینها…

ایرج سمیع در ششم بهمن ماه 1342در فرخ شهر چشم به جهان گشود وپس از گذراندن دوران كودكی در سن هفت سالگی وارد دبستان سنایی شدو به تحصیل پرداخت .اوكه ولی در ابتدا علاقه ای به درس نداشت در اول مهرماه 55به همراه برادرش علی به روستای سرتشنیزا رفت ودر آنجا تحصیل كرد. تا اینكه در سال 58مدرك پنجم ابتدایی را گرفت . چون به كار عملی علاقه داشت به شغل مكانیكی روی آورد. اومی گفت : همه نباید پشت میز نشین باشند. با رفتن در كارگاه كار آموزی پس از چند ماه مدرك مكانیكی را دریافت كرد وبعداز یك سال واندی در كارگاه مكانیكی فرخ شهر وشهركرد مشغول به كار شد روزها در كارگاه وشبها در سپاه می ماند.اودر محیط كارش اخلاقی خوب وقلبی مهربان داشت كه تمام افراد وهمكارانش با او انس گرفته بودند واورا همچون برادری یافته بودند. اودر دوران انقلاب ،وظیفه خویش را به خوبی انجام داد. در پخش اعلامیه ها وراهپیمایی ها شركت فعال داشت وخودرا مقلد امام می دانست وعلاقه فراوانی به امام داشت اوعكس های كتابهای درسی رامی كند وشعار مرگ برشاه ودرود برخمینی روی آنها می نوشت ولای كتابهای نمایشگاه كتاب دائر در سالن پیشاهنگی فرخ شهر قرار می دادكه دیگران درحین بازدید شعار مورد نظر را مشاهده كنند.

او با گذشت چند ماه از جنگ تحمیلی دست از كار كشید وهمراه فدائیان اسلام به آبادان شهر حماسه وخون رفت او به تعمیر ماشینهائی كه در جبهه رفت وآمد می كردند پرداخت بعداز مدتی در حین كار در هوای گرم خوزستان دست و صورتش می سوزد ولی بازهم دست از كار نمی كشد وبا دست وصورت باند پیچی به كار خود ادامه می دهد.هر روزوضع صورتش بدتر می شود تا اورا به بیمارستان شیراز انتقال می دهند وبعداز مداوا شدن به خانه برمی گردد.بهبودی اومدتی طول می كشد.ودر این دوره مرخصی ، هرباركه شهیدی می آوردند با او برای ادامه دادن راه او جز مقابله با دشمن راهی نیافت . او دوره آموزشی لازم را طی كرد ودر بهمن ماه 1360راهی جبهه شوش دانیال شد درنامه ای به تاریخ 12/12/60به برادرش می نویسد از شما می خواهم كه ما را دعا كنید واز خدا بخواهید كه ما را بیامرزد وگناهان مارا ببخشد سپس از این دنیا ببرد . اگر من را ندیدید حلالم كنید كه از بار گناهانم كاسته شود وخود را برای پذیرایی نعش من آ ماده كنید . در تاریخ 22/12/60 برای دیداربرادرش منوچهر به دزفول می رود تا شاید اورا بیابد وآخرین دیدار را انجام داده باشد اما اورا نمی یابد.او به محضی كه به جبهه برمی گردد نامه ای به برادرش می نویسد وشرح حال خودرا بیان می كند. در تاریخ 2/1/1361 در عملیات فتح المبین با رمز یا زهرا در منطقه شوش به شهادت می رسد. چند روز بعداز شهادت ، اورا به خاك می سپرند. در دعای تحویل سال می خوانیم:خدایا همینطور كه در طبیعت ، تغییر حال ایجادمی كنی در من هم ایجادكن وشهدا به بهترین تحول كه همان احسن حال است رسیدند.

عکس

 

منبع : فاتحان

 نظر دهید »

وصیتنامه شهید ایرج دستیاری

15 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

من صداقت و پاکی امام خمینی را اصل مسلم میدانم و روش مبارزاتی او را بهترین روش تلقی می کنم

بسمه تعالی

من صداقت و پاکی امام خمینی را اصل مسلم میدانم و روش مبارزاتی او را بهترین روش تلقی می کنم بهمین خاطر او را به عنوان معیار اصلی تشخیص انقلابی از ضد انقلاب بحساب می آورم کروهها سازمانها و افرادی را که در سر راه او ایجاد موانع می کنند دشمن می دارم و آنهایی را که صادقانه و خالصانه برای پیاده شدن اهدافشان تلاش می کنند دوست میدارم

بسمه تعالی

دورود بر امام خمینی و ملت ایران پدر مادر برادر خواهر شاید نامه یا حرف آخر من باشد امیدوارم از من که به خاطر اسلام عزیز می جنگم ناراحت نباشید اگر شهید شدم برای من گریه نکنید که من زنده هستم چون این یک تحولی است از دنیا به دنیا پس سلام مرا به تمام

والسلام برادر ایرج دستیار

درباره شهید

شهید ایرج دستیاری از همان دوران کودکی انسانی اجتماعی و مسئولیت پذیر بود و سعی می کرد نسبت به اطرافیانش احساس مسئولیت داشته باشد . شهید فردی معتقد بوده و نسبت به اقامه نماز اول وقت و انجام واجبات شرعی اهتمام و توجه خاصی داشت.اوبه ورزش خصوصا فوتبال علاقه وافری داشت و به عنوان یکی از دروازه بان های مطرح منطقه امیدیه زبانزد همه ورزشکاران بود و در باشگاه های شاهین ، بانک ملی و استقلال بازی می کرد . به دلیل حضور در میادین ورزشی افراد با سلایق و گرایش های مختلف گرد ایرج جمع می شدند و شهید سعی می کرد همچون شمعی در میان جمع عامل وحدت همه جوانها باشد تا بتواند با جذب نوجوانان و جوانان منطقه امیدیه به ورزش آنها را از بلاهای اجتماعی دور سازد.

ایرج به عنوان پسر ارشد خانواده مجبور گردید در سال دوم دبیرستان به دلیل شرایط اقتصادی خانواده موقتا ترک تحصیل نماید و برای کار دریکی از شرکت های خصوصی وابسته به شرکت نفت مشغول شود . برای پیشرفت در محیط کاری به مدت 4 ماه با هزینه شخصی یک دوره تخصصی تکنسینی برق را در شهر اصفهان پشت سر می گذارد و به دلیل شرایط سنی راهی خدمت سربازی می شود . دوران آموزشی خدمت سربازی به پادگان دژ در خوزستان منتقل شده و درهمین مقطع نیز موفق به یادگیری و آشنایی کامل به زبان عربی می شود .

موفق گردید در یکی از شبها یک از نیروهای ضد انقلاب را دستگیر نماید که پس از انجام بازجویی به سپاه خرمشهر تحویل داده شد و در بازجویی بعمل آمده مشخص شده که عامل بمب گذاری در چهار راه امام بوده که منجر به شهادت یک زن باردار و کودکش شده است

مبارزات انقلابی :

با شکل گیری کمیته از ابتدای پیروزی انقلاب شهید به همراه نیروهای مخلص انقلابی مسئولیت حفاظت از مسیر لوله های نفتی و چاه های نفت منطقه آغاجاری را بر عهده گرفتند و از ساعت 10 شب تا 6 صبح به مدت 6 ماه این وظیفه را با موفقیت به انجام رساندند. شهید ایرج دستیاری در آبان 1358 به عضویت نیروی مقاومت سپاه امیدیه و آغاجاری در آمده و دوره های مختلفی را زیر نظر سردار شهید غیور اصلی و سایر همرزمانش در اهواز پشت سر می گذارد. سپس به منطقه باشت در استان کهگیلویه و بویر احمد اعزام و پس از مدتی به دلیل لیاقت ها و هوش ذاتی و نظامی که از خود نشان می دهد به عنوان مسئول گروه اعزامی انتخاب می شود. سال 1359 در منطق شلمچه و خط مرزی با کشور عراق تحرکاتی از سوی گروه های معارض و ضد انقلاب گزارش شد که عوامل آنها مقادیر زیادی اسلحه و مواد انفجاری را وارد منطقه می کردند. لذا شهید دستیاری به همراه جمع دیگری از جوانان منتخب سپاه پس از پشت سر گذاشتن، یک دوره پیشرفته نظامی و تکاوری به عنوان سرگروه یکی از گروههای اعزامی به نوار مرزی و پاسگاه خیَن انتقال می یابند.

حضور فعال و اثر گذار در روزهای نخستین دفاع مقدس :

پس از حضور در مناطق مرزی شلمچه و در مدت کمی شهید ایرج دستیاری اقدام به شناسایی محل های نفوذ عناصر ضد انقلاب کرده و با توجه به آشنایی و تخصص شهید بعنوان تکنسین برق و هوش ذاتی و نظامی وی سبب گردید با مشورت شهید جهان آرا و دیگر همرزمان وی در سپاه خرمشهر خط آتشی از مواد انفجاری به طول 4 کیلومتر در طول خط مرزی ایجاد کند ک با احداث آن موفق گردید در یکی از شبها یک از نیروهای ضد انقلاب را دستگیر نماید که پس از انجام بازجویی به سپاه خرمشهر تحویل داده شد و در بازجویی بعمل آمده مشخص شده که عامل بمب گذاری در چهار راه امام بوده که منجر به شهادت یک زن باردار و کودکش شده است. بعد ازاین مسئولین سپاه خرمشهر که فرماندهی آن را شهید جهان آرا بر عهده داشت متقاعد گردید با تکمیل طرح شهید دستیاری، اقدام به تقویت و تداوم این خط دفاعی کرده و کنترل جامع تری با توجه به امکانات آن زمان نیروی سپاه در منطقه داشته باشند. که برهمین اساس تجهیزات انفجاری بیشتری در اختیار تیم که مسئولیت آن را شهید دستیاری بعهده داشت قرار می گیرد.

لحظه شهادت « وداع با برادر و همرزمان» :

شهید مورخ 20/6/59 به همراه برادر کوچکتر خود بیژن دستیاری و سرهنگ پاسدار حاج احمد سلحشور فر، مشغول چینش مواد انفجاری در طول خط مرزی بودند در این لحظه شهید با توجه به آگاهی و اشرافیتی که به خطرات مواد انفجاری داشتند از همراهان خود درخواست می کند از محل دور شده تا آخرین چاشنی را بازرسی و خط را آماده نماید که ناگهان یک از تله ها در اثر ریزش خاکریز منفجر و شهید در اثر شدت موج انفجار به درون نهر خیَن پرتاب می شود و در اثر وجود درگیری در منطقه پیکر مطهرش تا یک هفته مفقود می گردد که پس از گذشت یک هفته در کنار اسکله خرمشهر شناسایی و پیکرغرق به خونش به زادگاهش شهر امیدیه انتقال داده می شود.

بازگشت پیکر شهید ایرج دستیاری آن چنان تحولی در منطقه به وجود آورد که سبب گردید بار دیگر آحاد مردم شهر امیدیه حول آن شمع فروزان جمع شوند و جوانان سلحشور شهر فوج فوج تقاضای عضویت در سپاه امیدیه و آغاجاری را می نمودند. هم اکنون پیکر مطهر کارگر بسیجی شهید ایرج دستیاری به همراه سایر شهدای خوزستان در گلزار شهدای اهواز در خاک آرمیده و میزبان تمامی مردم ولایتمدار این خطه دلاور خیز می باشد. آری بازگشت هر یک از شهیدان و پاسداشت یاد و خاطره هر یک از آنان برگ زرین دیگری را در دفتر خاطره های نسل های انقلاب ثبت خواهد کرد.

اولین شهید دفاع مقدس

ايرج يك فوتباليست هم بود. كارگر شركت گاز بود. به بسيج و سپاه مأمور شد. مهم‌ترين ويژگي‌اش تعامل زيبا و ارتباط قلبي‌اش بود. هركس او را مي‌ديد، دوستش مي‌شد. چون او واقعاً دوست‌داشتني بود. رفيق مي‌شد و هرچه در توان داشت در رفاقت به كار مي‌گرفت.

دروازه‌بان اول اميديه بود. در سلامت جسمي‌اش همين بس كه ورزشكار بود. در سلامت روحي و قلبي‌اش چه بهتر از اينكه درك شگرفي داشت. از آينده خبر مي‌داد. مي‌گفت حتماً به زودي جنگ خواهد شد. وقتي از او سؤال مي‌شد چطور؟! مي‌گفت شك نكنيد كه به زودي خودش را نشان خواهد داد.

حاج احمد سلحشور لحظۀ شهادت ايرج همراهش بوده. مي‌گفت وقتي تله منفجر شد همه جا را گرد و غبار و دود انفجار فرا گرفت. بيژن، برادر ايرج، به شدت مجروح شد (اولين جانباز دفاع مقدس). از ايرج خبري نبود. اينجاها كه حالا خشك و بي‌سايه است آن روزها پر از نخل و بوته‌هاي سبز بود.

نفهميديم چي شد وقتي دود و گرد و غبار فروكش كرد. خيلي تلاش كرديم. هيچ خبري از ايرج نبود. درگيري‌ها هم شدت گرفت. عراقي‌ها تيراندازي غير معمولي‌اي آغاز كردند كه ديگر قطع نشد.

وقتي درگيري‌ها و تبادل آتش شدت گرفت و نوع اسلحه‌هاي دو طرف تغيير كرد و پاي توپ 106 و آرپي‌جي وسط آمد يادم افتاد كه ايرج بهم مي‌گفت احمد، قطعاً جنگ مي‌شود و من ديگر نيستم. از رفتن خودش مي‌گفت! برايم عجيب بود. حتي وقتي كه با واقعيت جنگ هم روبه‌رو شده بودم حيرت داشتيم كه چطور ايرج خبر داشت. حتي از رفتن خودش در آغاز درگيري‌ها و شكل‌گيري جنگ؟!
«بعد از يك هفته جسد ايرج را در گمرك خرمشهر از آب مي‌گيرند و براي تشييع به اميديه مي‌برند. تشييع جنازه با تحولي در شهر همراه مي‌شود و جمع كثيري از جوانان و نوجوانان براي عضويت در بسيج و سپاه داوطلب مي‌شوند كه به ميدان جنگ بروند. سپس بدن شهيد ايرج دستيار (كه با سروده‌اي و نوحه‌اي مشهور به دستياري مي‌شود) به اهواز منتقل مي‌شود و به عنوان اولين شهيد دفاع مقدس در بخش جديد قبرستان، كه آن روز بيابان بوده دفن مي‌شود.»

نام و نام خانوادگی: ایرج دستیار

نام پدر: محمد

تاریخ تولد: ۱۳۳۵/۱۰/۰۱

تاریخ شهادت:۱۳۵۹/۰۶/۳۰

محل تولد:آغاجاری

محل شهادت: خرمشهر

عکس

 

منبع : فاتحان

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 1099
  • 1100
  • 1101
  • ...
  • 1102
  • ...
  • 1103
  • 1104
  • 1105
  • ...
  • 1106
  • ...
  • 1107
  • 1108
  • 1109
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • ترنم گل
  • فرهنگی تربیتی مرکز آموزش های غیر حضوری
  • سيدصالحي
  • صفيه گرجي
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)

آمار

  • امروز: 518
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • دلیل امروز و فردای ما ... ( زندگینامه شهید علی چیت سازیان ) (5.00)
  • پوتین ( از خاطرات شهید زین الدین ) (5.00)
  • بخشداری که کارگر خوبی بود (5.00)
  • ماجرای نظافت حرم اباعبدالله الحسین(ع) به دست اسرای ایرانی (5.00)
  • شهید است مسافر هفت اقلیم عشق (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس