عزیزان و هموطنان، در برابر مسائل پایدار باشید. از مشکلات و سختی ها ناراحت و دل سرد نباشید.اگر خدای نکرده چنین حالتی برایتان پیش آمد و دچار یاس شدید مروری به تاریخ انقلاب از آغاز تاکنون بیاندازید…
بسم الله الرحمن الرحیم
عزیزان و هموطنان، در برابر مسائل پایدار باشید. از مشکلات و سختی ها ناراحت و دل سرد نباشید.اگر خدای نکرده چنین حالتی برایتان پیش آمد و دچار یاس شدید مروری به تاریخ انقلاب از آغاز تاکنون بیاندازید…
ببینید که این انقلاب چگونه پیش رفت. چگونه مصائب و سختی ها آسان شد. تا چه رسد به حالا که این شجره طیبه، درختی تنومند شده و به خواست خدا پابرجاتر خواهد شد. پس در سختی ها از حرکت نایستید که: ان مع العسر یسرا مسلمانان، در زندگی از ذکر خدا و یاد خدا غافل نشوید. اکثر ناراحتی های عصبی و سختی های زندگی به خاطر دوری از خداست.
این کلام حق را آویزه گوش خود کنید: هر کس از یاد من غافل شود و سرپیچی کند. به درستی که در زندگی به سختی می افتد.(طه آیه 124)
با مسائل فانی و زودگذر دنیا همدیگر را آزار ندهید. دنیا را برای اهل آن که همانا غافلان هستند واگذارید.
در برابر مشکلات صبر داشته باشید. توسل را فراموش نکنید.
هموطنان، اطاعت از ولایت فقیه را فراموش نکنید ، از ولی فقیه عقب نمانید که هلاک می شوید و جلوتر نروید که گمراه خواهید شد….
درباره شهید
بسیجی شهید «محمد رضا حقیقی» بچه اهواز است .متولد 14 آذر 1344. زمانی که امام خمینی به نوکران پهلوی گفت «سربازان من هنوز در گهواره اند» محمد رضا کمتر از دو سال سن داشت. شب 21 بهمن 1364 ، یعنی در هفتمین سالگرد انقلاب اسلامی ، محمد رضا در منطقه عملیاتی «والفجر8»به شهادت رسید و فقط خدا می داند که چند روز بعد ، هنگام قرار گرفتن در قبر خویش ، این گونه لب به خنده باز کرد . جالب است بدانید که برادر او یعنی «محمود رضا حقیقی» (متولد 1346) هم در عملیات کربلای 4 به شهادت رسید ولی فرقش با برادر خود این بود که 14 سال بر سر سفره حضرت فاطمه زهرا (صلوات الله علیها) نشست و بقایای پیکرش پس از تفحص ، در کنار مزار برادرش در گلزار شهدای اهواز به خاک امانت داده شده تا در روزی دیگر ، به یمن ظهور حجت حق (عج) از خاک برآیند و از سازندگان جهانی عاری از ظلم و پلیدی باشند.
این شهید بزرگوار در گوشه اي از دفتر خاطراتش شعر زيباي حافظ را به خط خوش نوشته بود: آذر ماه 1364
روز مرگم نفسي وعده ي ديدار بده
وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر
اصل شعر حافظ :
روز مرگم نفسي وعده ي ديدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
چه كسي مي دانست اين دعا دو ماه ديگر مستجاب خواهد شد؟ اجابت اين دعا همان و آن خنده ي دندان نما همان!
محمد رضا! من مانده ام كه تو چه كردي كه خدا اين گونه سخنت را شنيد و دعايت را اجابت كرد؟
تو چه ديدي كه با لب خندان رفتي؟ آن چه جذبه اي بود كه دگر بار روح تو را به جسم تو بازگرداند؟
لبخند زیبای شهید محمد رضا حقیقی هنگام خاکسپاری
وقتی صلوات مردمی که برای تشییع پیکر محمد رضا حقیقی آمده بودند تمام شد ، پیکر شهید به آرامی از داخل تابوت درون قبر قرار داده شد. لحظاتی بعد محمد رضا آرام تر ازهمیشه درون قبر خوابیده بود. تا این لحظه همه چیز روال عادی خود را طی می کرد. اما هنوز فرازهای اول تلقین تمام نشده بود که عموی شهید فریاد زد: «الله اکبر! شهید می خندد!»
او که خم شده بود تا برای آخرین بار چهره ی پاک،آرام ونورانی محمد رضا را ببیند، متوجه شده بودکه لب های محمد رضا در حال تکان خوردن است و دو لب او که به هم قفل و کاملاً بسته شده بود ، درحال باز شدن و جدا شدن است و دندان های محمدرضا یکی پس از دیگری در حال نمایان و ظاهرشدن است.
عموی او می گفت: ابتدا خیال کردم لغزش حلقه های اشک در چشمان من است که باعث می شود لب های شهید را در حال حرکت ببینم، با آستین، اشک هایم را پاک کردم و متوجه شدم که اشتباه نکردم.
لب های او در حال باز شدن بود و گونه های او گل می انداخت.
پدرومادر شهید را خبر کردند.آن ها هم آمدند و به چهره ی پاک فرزند دلبندشان نگریستند. اشک شوق از دیدن چنین منظره ای به یک باره بار غم و رنج فراق محمدرضا را از دل آن ها بیرون آورد. مادرش فریاد زد: «بگذارید همه بیایند و این کرامت الهی را ببینند»
تمام کسانی که برای تشییع پیکر شهید به بهشت آباد اهواز آمده بودند، یکی پس از دیگری بالای قبر محمدرضا آمده و لبخند زیبای او را به چشم دیدند.
روی قبر را پوشاندند، درحالی که دیگر آن لب ها بسته نشد و تبسم شیرین و لب های باز شده ی شهید باقی بود.
دست نوشته ی شهید در دفترچه ی یادداشت:
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را گو همه باد ببر
روز مرگم نفسی وعده ی دیدار بده وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر
این سخن شهید در خصوص تبسم لحظه ی تدفین است که پس از شهادت در خواب به مادر می گوید: مادرم! آن چه را که شما فکر می کنید در دنیا و آخرت بهتر از آن نیست، مشاهده کردم!
مناجاتی از شهید محمد رضا حقیقی
(اللهم املاء قلبی من محبتک و اهدنی الی صراط المستقیم)
خدایا کسی جز تو ندارم اگر تو که خود فرمودی (خدا نور آسمان ها و زمین است) راهنماییم ننمایی چه کنم، سیدا قلبم را از معرفتت مملو گردان تا بواسطه ان محبتت را درک نمایم الها معترفم که از راه فلسفه یا چیز دیگری جزعشق به تو نمی توانم به سویت سالک شوم.خدایا پستی و دنائت دنیا را به ما بنما تا به چیزی غیر از جهان اخروی و رضای تو چشم ندوزیم.معبودا به ما توفیق درک این مطلب را که همه بنده تو هستیم و همه سایه ای ناچیز از ان ذات مقدسیم عطا فرما تا بیخود سر مسائل پست خاکی به هم خصومت پیدا نکنیم.خالقا دلم تنگ است حال معنی این آیه را که فرمودی (هرکس از یادم سر پیچی کرده و فراموشم نماید زندگی سختی برایش فراهم می کنم) را دریافتم. سیدا تا مدتی فراموشت می کنم با خبر تکان دهنده شهادت عزیزی به لرزه می افتم که خدا اگر دفعه بعد مرا بانگ رحیل زند چه کنم که کوله باری سنگین از ذنوب را حاملم و دستی از حسنات تهی ، اما کریما درمانده گشتم در این دار غروب سرگردانم ، می دانم که اینجا وطن و منزلم نیست جای خالی عزیزانم را درک می نمایم ولی رحیما همانند مرغی که به واسطه بسته بودن وزنه ای سنگین به پایش قدرت پرواز ندارد،کوهی از معاصی و خطایا به دوش دارم،توانایی حرکت ندارم و وامانده ام،یا سیدالسادات به وطنم برسان،خدایا گم گشته ام،وامانده ام راهنمایم باش که هر کس تو هادیش باشی ضلالت ندارد.
1364/9/24
منبع : سسایت فاتحان