فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

وصیت نامه شهید مهدی خندان

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

آرزوی زیارت کسی را بعد از امام زمان(عج) و ائمه معصومین(ع) ندارم، مگر امام عزیزم را، که جانم فدایش باد، و اما شما پدر و مادر عزیزم، شما خواهران و برادران و شما اقوام نزدیک و آشنایان، ‌شما که وصیتنامه مرا می‌خوانید،
بدانید که خمینی حجت و دست هدایت خداست، پس وای بر ما اگر اطاعتش نکنیم
مرا حلال کنید و از آزارهایم درگذرید که از روی جهل شما را بسیار آزار دادم
در ساختن خود و محل خودتان کوشا باشید، هر قدر که می‌توانید قرآن و دعا زیاد بخوانید و از نمازتان مراقبت نمایید
شما باید شمع باشید، بسوزید و دیگران از روشنی شما استفاده کنند، برای رضای خدا
و به قول امام عزیز نگویید انقلاب برای ما چه کرده،‌ شما برای انقلاب چه کرده‌اید
بار پروردگارا! مرا ببخش از این‌که غفلت داشتم و نتوانستم‌ برای انقلاب اسلامی کاری انجام بدهم. و تو همسرم صابر باش و شاکر، و راضی باش به رضای خدا و از یاد خدا غافل مباش. از نمازت بسیار مراقبت کن و راه هدایت پیش‌گیر. در امر تزکیه نفس نهایت سعی را کن، که جز این کار عبس است و بهترین کار توکل به سوی خداست و وسیله این کار ائمه معصومین هستند، پس توسل بر آنان جو که بهترینند
بسیار دوست می‌دارم که زینب‌گونه زندگی کنی، و الگوی خودت را زهرا(س) و زینب کبری(س) قرار بده
و من آرزوی خوشی دنیا و آخرت را برای تو و خانواده‌ات را دارم
پیرو بی‌چون و چرای امام باشید و جنگ را فراموش نکنید.
سلام مرا به امام برسانید، بگویید تنها آرزویم، یک‌بار دیگر زیارت آن صورت ملکوتی شما بود. و از امام عزیز تقاضا دارم برای قبول شهادتم دعا کند…
مهدی خندان
۱۳۶۲/۸/۱۰

منبع:سایت ابرو باد

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

زیارت قبول ( از خاطرات شهید مرتضی خدادادی )

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 بسم الله الرحمن الرحیم

پارسال همه رفتن کربلا شهیدمرتضی بخاطرکارش مشغله کاری زیاد نتونست مسافر کربلا باشه خیلی غصه میخورد براش شده بود یک اندوه شده بود یه غصه …همیشه سر زبانش همین بود خدایا ازقافله حسین (ع)جاموندم تا برج 6 امسال وقتی اعزام شد سوریه به خانوادش گفت امسال صددرصد میرویم کربلا تودلم افتاده امسال کربلایی میشم من میروم سوریه انشاالله اربعین برگشتم آمادگی داشته باشید همینکه برگشتم برویم کربلا …روزیکه قراربود اعزام بشن صبحش تعریف میکرد که فقط برام دعا کنید اسیر نشم چون خواب دیدم این دفعه شهید میشم همسرش ناراحتی کرد پس من اجازه نمیدم توبری سوریه… مادرش گفت من دوست ندارم بری سوریه چند وقته رفتی جهاد کردی بسه !!!!اگه بحث جهاد باشه بنظرم کافیه توجهادتو کردی با حرف مادرش آقا مرتضی خیلی ناراحت شد بعد به جواب مادرش گفت شما چطور دلتون راضی میشه سرباز بی بی زینبو مانع رفتنش بشید با این حرفش مادرش بغض کردو اشک ازچشماش جاری شد اون روز مادرش راهی شیراز بود بااین حرف شهیدمرتضی اون روزمادرش که هم ذوق کرده بود هم بغض بخداوندی خدا مادرش ازتهران تا شیراز گرسنه وتشنه رفت یک مادر پیرفقط با صبحانه ای که ساعت 8 میل کرده بود راهی شدتا صبح فردای اون روز …بعد رفتن شهید مرتضی به سوریه چندوقتی گذشت تا اینکه یکروزتماس گرفت به خانوادش گفت که من دارم میام حاضر باشیدبریم کربلا خواب دیدم رفتم کربلا انشاالله رسیدم سریع میرویم هممون کربلا… یک هفته به اومدنش مونده بود که گوشیش خاموش شد تا 10روز خانواده چشم انتظار ازدنیا بیخبر که یک روزرفیقش کوله پشتی و وسایلاشو آوردخبر شهادتش را به خانواده داد!!!دوستان وهمرزمانش تعریف کردن که اونروزیکه شهید شربت شهادتو نوشیدن صبح ازخواب بلند شده موقع صبحانه برای دوستانش تعریف کرده که امشب خوابی دیدم منو حلالم کنید فک میکنم امروز نوبت منه بچه ها زدن زیر خنده به شوخی گرفتن بعد صبحانه سریع رفت دوش گرفت لباسای تمیز پوشید بعد لباس مخصوصشو پوشید رفت دنبال کارای روزانش هیچ وقت کسی متوجه نشد مرتضی چطوری رفت چطوری شهید شد همان روز شهیدمرتضی با چندتا ازدوستان عزیزش راهی کربلا شدو با کاروان (اباعبدلله الحسین کاروان شامودمشق) همسفرشدن… سوم وهفتم شهید عزیز با اربعین سروروسالار شهیدا یکی شد !!!!!!خودش به تنهایی بدون خانوادش رفت کربلا..

منبع:سایت ابرو باد

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس

 نظر دهید »

زندگینامه شهید علی اکبر درویشی

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید علی اکبر درویشی : فرمانده گردان حضرت ابوالفضل) ع) لشگر25 کربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)


در سال 1336 در روستای “ولشکلا” از توابع شهرستان “ساری” متولد شد. قبل از تولد علی اکبر در حين شکار، تيری به سر پدرش خورد و مصدوم شد. بعد از اين حادثه به کشاورزی روی آورد اما پس از مدتی در اثر همان تير از دنيا رفت و مادرش اداره زندگی را به عهده گرفت. علی اکبر تحصيلات ابتدايی و راهنمايی را در مدارس قاديکلا و ولشکلا سپری کرد. در دوره راهنمايی برای امرار معاش مجبور شد روزها در قالی شويي رفوگری کند و شبها در يک درسه راهنمايی به تحصيل بپردازد. مدتی بعد از ادامه تحصيل باز ماند و تصميم به فراگيری علوم دينی گرفت. به مدت سه سال در مسجد مصطفی خان ساری به فراگيری علوم دينی مشغول بود اما نتوانست دروس حوزه را نيز ادامه دهد. سه ماه پس از ترک تحصيل علوم دينی در تاريخ 16 آبان 1355 برای انجام خدمت سربازی، خود را به حوزه نظام وظيفه ساری معرفی کرد و پس از اعزام تا تاريخ 16 آبان 1357 در اهواز خدمت سربازی را انجام داد. در طول مدت تحصيل در ساری يا دوره سربازی در اوقات فراغت و مرخصی در کارهای کشاورزی به خانواده کمک می کرد . پايان خدمت سربازی او با اوجگيری مبارزات مردم شهرهای کشور عليه حکومت پهلوی همزمان بود. پس از اتمام سربازی به راهپيمايی مردمی عليه حکومت مرکزی در شهر ساری پيوست و در راهپيمايی خونين ميدان شهدا اين شهر حضور داشت. با بازگشت به زادگاهش برگزاری جلسات آموزش قرآن برای خردسالان و نوجوانان روستای ولشکلا را از سر گرفت. در شب 10 محرم سال 1357 که در بيشتر شهرها و روستاهای کشور به دعوت رهبر انقلاب و آيت اللّه طالقانی راهپيمايی و تظاهرات بر پا بود، درگيری شديدی در روستای ولشکلا ميان عوامل رژيم و مردم در رفت و علی اکبر در اين درگيری مورد ضربت و شتم عمال دولتی قرار گرفت.
در اين روز پس از مراسم نماز در مسجد روستا بيست و پنج نفر از مخالفان حکومت پهلوی از جمله حسن پور، احمد بهرامی، رمضانپور و درويشی به اعتصاب غذا دست زدند و در مسجد محل به بست نشستند. سپس در ساعت يک بعد ازظهر به طرف روستای مجاور راهپيمايی کردند و نسبت به برنامه ها و عملکرد های دولت اعتراض کردند. آنها پس از تجمع در آن روستا و سخنرانی حجت الاسلام بهاری به ولشکلا بازگشتند.
با پيروزی انقلاب اسلامی، درويش به عضويت کميته انقلاب اسلامی در آمد. با گذشت پنج ماه از پيروزی انقلاب اسلامی در 16 تير 1358 به استخدام رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. پس از عضويت در سپاه مسئوليت اسلحه خانه سپاه را به عهده گرفت و تا 28 مرداد با شرکت در آموزش نظامی با فنون نظامی آشنا شد. سپس دوره آموزش تکاوری را در مريوان در شهريور 58 گذراند. پس از اتمام آموزش در واحد عمليات ساری به خدمت مشغول شد. در همين سال با خانم “زبيده حسينی” ازدواج کرد. چند روز پس از ازدواج با شروع درگيری عوامل ضد انقلاب در گنبد به اين منطقه اعزام شد و يک هفته در آنجا بود. پس از بازگشت به ساری در واحد عمليات سپاه ساری مشغول به کار شد. در نخستين مأموريت يک ماهه که با ماه رمضان مقارن بود در شهرهای مهاباد، سقز و اروميه برای سرکوبی ضد انقلابيون به فعاليت پرداخت. فرماندهی گروه مزبور را که دويست و پنجاه و پنج نفر بودند دکتر مصطفی چمران به عهده داشت که در پاوه در محاصره ضد انقلاب قرار گرفتند. درگيری پاوه با پيام حضرت امام خمينی و حمايت نيروهای نظامی با پيروزی نيروهای انقلاب در تابستان 1358 خاتمه يافت. علی اکبر درويشی پس از اتمام مأموريت به ساری بازگشت و چندی بعد مسئوليت روابط عمومی سپاه پاسداران سورک را به عهده گرفت و حدود شش ماه در اين مسئوليت باقی مانده. پس از آن دوباره به ساری برگشت و مسئوليت واحد آموزش نظامی سپاه ساری را به مدت يک ماه به عهده گرفت و به آموزش نظامی نيروهای بسيج و ديگر گروههای مقاومت در پادگان شهيد يداللّه زاده گهرباران پرداخت. در اين مدت پنج ماهه کلاسهای آموزش قرآن و اسلحه شناسی مختلف تشکيل می داد. در اين زمان عناصر ضد انقلاب در شهرها و مناطق گوناگون کشور، دست به اقدامات ضد انقلابی می زدند. بنابراين علی اکبر درويشی در بيشتر اين درگيريها در مناطق شمال کشور شرکت می کرد از جمله در درگيری مجدد شهر گنبد و قائمشهر در زمستان 1358 حضور داشت. همچنين به مدت يک هفته به همراه شهيد تورانی به عنوان يکی از محافظان محمدعلی رجايی رئيس جمهور وقت مشغول بود. سپس به مدت يک ماه در چالوس به آموزش نيروهای بسيجی پرداخت و در اوايل نيمه دوم سال 1360 به منطقة جنوب کشور اعزام شد. در جاده آبادان ـ ماهشهر مأموريت يافت و در عمليات ثامن الائمه مدت سه ماه در اين منطقه بود و عملاً فرماندهی تيپ تازه تأسيس کربلا را به عهده داشت.
با پايان يافتن مأموريت در مناطق عملياتی جنوب، به ساری مراجعت کرد و از آنجا عازم مريوان شد و فرماندهی نُهصد نفر از نيروهای نظامی را به مدت دو ماه به عهده گرفت. در اين زمان همسر و فرزند درويشی با مشکلات اقتصادی مواجه بودند و در منزلی استيجاری در ساری سکونت داشتند. همسرش بنا به توصيه علی اکبر برخی مواقع به روستا رفته و در کارهای منزل و کشاورزی به مادرش کمک می کرد. او انگيزه خود از رفتن به جبهه را کسب رضای خدا، نابودی ابر قدرتهای جهان و حفاظت از ناموس ملت عنوان می کرد. در روزهايی که به مرخصی می آمد، علاوه بر تشکيل کلاس آموزش اسلحه، تعدادی از بانوان را نيز برای امدادگری با خود به کردستان می برد. تنها فرزندش حسين در سال 1360 به دنيا آمد.
دربارة او به همسرش گفته بود : بايد فرزند ما در خط امام باشد، دوست دارم در کف دست او بنويسم پيرو خط امام شو تا وقتی که بزرگ شد خودش اين نوشته را بخواند. همچنين وصيت کرده بود بعد از من، حسين را به حوزه بفرستيد تا تحصيل علوم اسلامی کرده و مبلغ اسلام شود.
علی اکبر دوست داشت به تحصيل علوم دينی بپردازد و به تلاوت قرآن و مطالعه نهج البلاغه اهميت می داد. علاقه زيادی به ديدار امام خمينی داشت و در آخرين مرخصی که به ساری آمده بود به اتفاق همسرش با امام خمينی (ره) ديدار کردند. با اعلام اعزام نيرو برای کمک به رزمندگان لبنانی، آمادگی خود را اعلام و ثبت نام کرد. از استانهای گيلان و مازندران از ميان داوطلبان با تقاضای علی اکبر درويشی و حسن پور موافقت شد. اما پس از فرمان امام مبنی بر اينکه راه قدس از کربلا می گذرد. اعزام نيرو به لبنان منتفی شد و آن دو نيز از اعزام به لبنان منصرف شدند. درويشی سپس داوطلبانه رهسپار اهواز گرديد و پس از نوزده روز حضور در يک منطقة عملياتی شناسايی که همرزمش حسن پور در آن به شهادت رسيد، جانشينی فرماندهی تيپ تازه تاسيس کربلا را به مدت يک ماه به دوش گرفت. سپس از 10 اسفند 1360 تا 10 خرداد 1361 جانشين فرمانده تيپ مزبور بود. پس از بازگشت از منطقه عملياتی به عنوان مسئول بسيج سپاه ساری مشغول به کار شد اما در تاريخ پنجم تيرماه 1361 بار ديگر به اهواز رفت و فرماندهی يکی از گردانهای تيپ کربلا را به عهده گرفت. در عمليات رمضان در منطقه شلمچه نامه ای نوشت و روی سينه دوست شهيدش گذاشت و سپس به برادر خانم خود ـ علی اکبر حسينی ـ گفت : «اگر شهيد شدم جسمم را به عقب برگردان. من در اين عمليات دو الی سه روز ديگر شهيد می شوم.» سرانجام طبق پيش بينی، علی اکبر در 23 تير ماه 1361 که مصادف با روز بيست و سوم ماه مبارک رمضان بود در حالی که فرماندهی یک گردان از نيروهای تيپ کربلا را به عهده داشت بر اثر اصابت ترکش کاتيوشا در شلمچه به شهادت رسيد. جنازه علی اکبر پس از تشييع در زادگاهش ولشکلا به خاک سپرده شد. از شهيد علی اکبر درويشی پسری به نام “حسين” به يادگار مانده است.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 981
  • 982
  • 983
  • ...
  • 984
  • ...
  • 985
  • 986
  • 987
  • ...
  • 988
  • ...
  • 989
  • 990
  • 991
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • زفاک

آمار

  • امروز: 2096
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • مروری برزندگی شهید علی بیگی (5.00)
  • گوشه ای از خاطرات شهداء (5.00)
  • هر وقت که راه کربلا باز شود(از خاطرات شهید علیرضا کریمی ) (5.00)
  • امر به معروف ( از خاطرات شهید حاج رضا فرزانه ) (5.00)
  • حج وتولدی دوباره ( ازخاطرات شهید آوینی ) (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس