فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

وصیت‌نامه شهید حسین خادم پر

15 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

چرا وصیت نامه مینویسم ، زندگى و ارزش زندگى و حرف من با شما وصیت نامه اى كه من اكنون ترسیم مى كنم ,شاید به صورت یك نامه گله آمیز بیش نباشد,
چرا؟ چون من از دنیا چیزى ندارم و نه مایل هستم كه داشته باشم . این نه بدان منظور است كه من از زندگى سیر شده ام بلكه همه این مطلب را می دانید كه در درون وذات تمامى افراد حب دنیا و لذت بردن از دنیا وجود دارد و در مجموع زندگى را همه دوست دارند و من نیز مستثنى نیستم . من هم دوست دارم كه از زندگانى لذت ببرم .
ولى شما را مخاطب سوال قرار می دهم ,با وجود شهادت عزیزانى چون شهید بهشتى و شهدای محراب و عزیزانى كه خود شما با آنها نزدیك و مرتبط بوده اید, مانند حسین ها و حمیدها ,چگونه مى توانیم از پا بنشینیم ؟ و مثل این عزیزان در راه آنها نباشیم ؟ و تا هنگامى كه دشمنان راه این عزیزان هنوز پا بر جایند, چگونه مى توانیم سكوت كنیم و بیگانه از خون این همه شهید از لذایذ دنیوى بهره مند شویم ، و در عمل و جهاد و حركت تن به خوارى دهیم ولى در شعار بگوییم ( هیهات مناالذاله ) ما زیر بار ستم نمى رویم .
بارها از برادرانى كه در جبهه هاى كردستان بوده اند شنیده ایم كه چه جنایاتى را این اشرار آمریكایى ,به نام كومله و دمكرات مرتكب شده و مى شوند و چگونه چشم عزیزانى كه به دور از پدر ومادر و فرزندان و اقوام خود در جبهه هاى كردستان به حراست از انقلاب اسلامى پرداختند را بیرحمانه از حدقه در مى آورند و چگونه قلب این عزیزان را از سینه هایشان بیرون مى كشند و چگونه آنها را مثله كرده وپوست صورتشان را كنده ، دستایشان را قطع نموده و بدنشان را سوراخ سوراخ مى كنند. آیا با دیدن این مطالب و با در نظرگرفتن این مهم كه شهدا زنده اند و شاهد بر اعمال ما هستند مى شود راحت زندگى كرد و راحت به لذایذ زندگانى رسید .
پروردگارا تو خود شاهدى كه هر چه بر روى صفحه كاغذ میاورم وآنچه كه در خونم میگذرد از اعماق وجودم مى جوشد و بیرون میاید .
به خودت سوگند كه من عاجزو ناتوانم از اینكه شكر نعمتهایت را به جا آورم, تو خود به من توفیق عبادت دادى در صورتى كه لیاقتش را نداشتم . به من توفیق عطا فرمودى كه به عنوان یك پاسدار اسلام و یك پاسدار قرآن واقع گردم در صورتى كه من لایقش نبودم . به خودت سوگند اگر امر خودت نبود یك قدم در راهت بر نمى داشتم و عبادت نمى كردم و به عنوان یك پاسدار اسلام واقع نمى شدم ؛چرا كه من بنده گنه كار و روسیاه چگونه مى توانستم در راهى حركت كنم و در مقابل كسى عبادت كنم و پاسدارى از فرامین كسى را انجام دهم كه خود او تمامى گناهان و اعمال مرا مشاهده كرده و چگونه مى توانستم به خود جرات دهم كه در مقابلش سر فرود آورم, آنهم سرى كه اصلا وجود نداشت و با گناهان بى شمار از بین رفته بود .
اى معبودا ، اى الله ، اى معشوقم, اگر امرت نبود حتى یك ركعت نماز به جاى نمى آوردم چرا كه تو بزرگتر از آن هستى كه من با تو سخن بگویم و بزرگتر از آنى كه من در مقابلت سجده كنم . بارها این فكر را در اندیشه داشتم كه اصلا از ایران و از جمهورى اسلامى ایران و كشور اسلام بیرون روم ,چرا كه من لیاقت این راندارم در كشورى كه اسلام بر آن حكم فرماست و رهبریت آن را فقیهى همچون آیت الله العظمى امام خمینى به عهده دارد و صاحب اصلى آن امام زمان (عج ) مى باشد ,زندگى كنم .
پس اى الله به من توفیق بده بتوانم امر تو را اطاعت كنم و قدمهایم را استوار گردان كه بتوانم این راه را بپیمایم .
خدایا بر من مپسند كه عمرى را سپرى كنم و شاهد این باشم كه گلهائى چون بهشتى ها شهداى محراب ، رجائى ها ، با هنرها ، حسین ها و حمیدها پرپر شوند و من بنشینم و نظاره گر باشم كه عزیزانم اینچنین از میانمان بروند .
خدایا توفیق جهاد در راهت را نصیبم گردان و گرچه لیاقتش را ندارم آرزوى شهادت را كه در قلبم و روحم جا پیدا كرده و تنها خواسته من از توست بر آورده كن .
شاید واژه شهادت را نشناخته ام كه اینچنین گستاخانه طلب آنرا مى كنم و لیكن مى خواهم در راه تو بدنم قطعه قطعه شود, تمامى اجزای بدنم را تكه تكه و پیكرم را جدا از هم و قطعات جدا شده از بدنم را سوخته در راه تو ببینم, گر چه مرا شهید نخوانى كه من لیاقت شهید شدن و نام شهید به خود گرفتن را ندارم, آرزو دارم كه بد نم در زیر طوفان تیرها و خمپاره هاى دشمن قرار گیرد ,بسوزد, تكه تكه شود و گر نه توان ندارم كه فردا جوابگو ى على اكبر حسین (ع ) باشم ,توان ندارم جوابگوى حسین (ع ) باشم, توان ندارم جوابگوى شهداى كربلاى ایران باشم چه رسد جوابگویى در مقابل تو اى معبود و اى الله؛ پس توفیق مردن و كشته شدن در راهت را نصیبم گردان و مرا نا امید نكن .
اى الله به من توفیق عنایت كن كه در این نیت و در این حالت باقى بمانم و قلب و روح و دست و پا و تمام جوارحم در رفتن راه تو هماهنگ باشند .
به من توفیق عنایت فرما اگر پاهایم حركت كرد و اگر چشمهایم دید و اگر گوشهایم شنید و اگر زبانم به سخن آمد و اگر دستهایم به حركت درآمد, این حركت و این دیدن و این شنیدن و این سخن گفتن براى تو باشد و این اعمال از اعماق وجودم گرفته باشد و از اعماق وجود متوجه تو باشم و قلبم یك لحظه از یاد تو غافل نشود .
سخنى با روحانیت:
در نهج البلاغه از زبان حضرت على (ع ) در مدح اصحاب می شنویم كه بعد از جنگ جمل ایشان سخنانى ایراد می فرمایند :
انتم الانصار على الحق ، و الا خوان فى الذین ، و الجنن یوم الباس ، والبطانه دون الناس بكم اضرب المدبر ، وارجو طاعه المقبل ،فاعینونى بمنا صحه خلیه من الغش ، سلیمه من الریب ، فوالله انى لاولى الناس .
شما حق را یاوران ، و در در روز جنگ چون سپر محافظ دور كننده ضربت‏ها و خواص اصحاب دیگر و یاران من هستید, با كمك شما پشت كنندگان به حق را مى‏كوبم و به راه مى‏آورم وفرمانبر دارى پذیرنده گان دین را امیدوارم. پس مرا با خیر خواهى خاالصانه و سالم از هر گونه شك و تردید یارى كنید به خدا سوگند من به مردم از خودشان سزاوارترم.
شما هر روز شاهد هستید كه چگونه یاران امام با عشق به الله با دشمنان اسلام مى جنگند و هر روز حماسه مى آفرینند و ما پیكر مطهرشان را تشیع مى كنیم و مى بینیم كه یاران امام, این بسیجیان جان بر كف چگونه یك یك از گلستان انقلاب جدا مى شوند و به لقاء حق مى پیوندند . مطلب قابل گفتن این است كه اینان خود را تسلیم حق نموده اند, تسلیم امام نموده اند و هر فرمانى كه از طریق فرمانده شان صادر گردد آن را از امام مى دانند و بدان عمل مى كنند. همین نیروها در پشت جبهه نیز احتیاج به فرمانده و راهنما دارند كه بتواند آنها را هر چه بیشتر با مفاهیم اسلام آشنا سازد . وظیفه شما عزیزان روحانى است كه به عنوان طبیب در جامعه آنها را راهنما باشید وآنها را از خود بدانید. اگر چه علم ندارند ولیكن عمل دارند, اگر چه بى سوادند ولیكن اخلاص دارند و این بسیج را شما باید حركت بدهید شما باید ارشاد كنید. اینجاست كه به بعضى از شما عزیزان مى گویم كه :
چرا بى تفاوت به بسیج مى نگرید, شماها كه حتى در مراسم رسمى (رژه ها و سمینارها ) بعد از دعوت هم از آمدن خودداری می كنید, شما كه باید این بسیج را تقویت كنید ولیكن در بعضى اوقات كوتاهى مى كنید, آیا مى توانید جواب رسول خدا را بدهید ؟ آیا مى توانید جواب على (ع ) را بدهید ؟ آیا مى توانید در صورت اطلاع پیدا كردن امام از این موضوعات ,جواب حسین زمان خمینى كبیر را بدهید؟ آیا این همه گذشتها واین همه فداكاریها و ایثارها را نمى بینید یا فراموش كرده اید ؟
والله قسم ,به خون پاك شهدا قسم من افرادى از بچه هاى سپاه و بسیج را مى شناسم كه شاید بیش از دو یا سه سال است كه حتى یك شب هم در خانه خودشان نخوابیده اند, شب وروز براى رضاى خدا در خدمت مردم و شما هستند. افرادى را مى شناسم كه در طول مدت خدمت خود در سپاه و بسیج تمامى حقوق دریافتى خود را على وار صرف انقلاب و كمك به مردم مى كنند آیا اگر اینان را ارشاد نكنید و این بندگان مخلص خداوند به گمراهى كشیده شوند, مى توانید جواب حضرت ابا عبدالله الحسین (ع ) فاطمه زهرا (س ) وجد گرامیشان حضرت رسول (ص ) را بدهید . به خدا سوگند كه اگر كوتاهى كنید نمى توانید جوابگو باشید. در مراكز بسیج و سپاه حضور فعال داشته باشید, ارشاد كنید ,ضعفها را از بین ببرید, اینان را از خود و خود را از اسلام بدانید. البته همه ما مى دانیم كه پیروزى انقلاب اسلامى ما با رهبریت عزیزان روحانى و در راس آنها امام عزیز بود و در اکثر نقاط روحانیون زحمت كشى داریم كه بسیج وسپاه را در یافته اند و به ارشاد مشغولند. از ائمه جمعه گرفته تا ائمه جماعات در سراسر كشور لیكن سخن من با آن تعداد اندكى است كه مقدارى از این امرحساس غافلند . عرض مى كنم عزیزان روحانى ما فرزندان انقلاب كه به عنوان بسیجى و سپاهى و جهادى مشغول خدمت شده ایم, احتیاج زیادى به ارشاد داریم .
همه ویا اكثر برادران خالصانه جلو آمدند و باید توسط شما ارشاد شوند وشما باید راه را براى اینان هموار كنید .انشاءالله كه خداوند امام عزیز را تا ظهور حضرت مهدى (عج ) و انقلاب ایشان براى ما نگه دارد و به حق مقربان در گاهش ما را به وظایفمان آشنا بگرداند.
در خاتمه طول عمر یاران عزیز امام آیت الله مشكینى , آیت الله موسوى اردبیلى و رئیس جمهور حجت الاسلام خامنه ای , رئیس مجلس حجت الاسلام رفسنجانی و تمامى یاران امام را از درگاه ایزد منان خواهانم . من ا… توفیق
سخنى با رزمندگان:
به تمامى شما عزیزانم هشدار مى دهم مواظب باشید كه گرگان آمریكا , شوروى - ,فرانسه ,انگلیس وغیره در فكر واندیشه خود ,جمهورى اسلامى ما را به عنوان یك خطر جدى تلقى كرده اند و مجدانه مى كوشند تا آن را از بین ببرند. پس لازمه پدافند, پیروزى سریع كفر ستیزانمان مى باشد و به دنبال آن وحدت كلمه بین مسلمین واین یك مسئله حیاتى ماست :
وحدت ، وحدت ، وحدت
حرفم را با عزیزان پاسدار و بسیج در یك جمله خلاصه كنم وبه تمامى برادران پاسدار این را بگویم كه شكر كنید خداوند را از بابت اینكه توفیق پاسدارى ودفاع از اسلام را به ما عنایت فرمود وشكر این نعمت دفاع از انقلاب اسلامى است . تا آخرین نفس شكر كنید مقلد امام بودن را وشكر این نعمت تابع مطلق بودن در برابر اوامر حضرت است.
شكر كنید در جمهورى اسلامى زندگى كردن را وشكر این نعمت در خدمت مسلمین بودن است. شكر كنید خداوند را به خاطر این كه ما در موقعیت زمانى قرار گرفته ایم كه با دشمنان دین اسلام جهاد مى كنیم و شكر این نعمت مردانه و مثل مسلمانان صدر اسلام جنگیدن است ، مثل جعفر طیار ,مثل على اكبر حسین و مثل امام حسین (ع ) این معلم انسانیت جنگیدن است .
مطمئن باشید اگر ما در جنگ حسین وار پشتیبان حسین زمان باشیم و در مقابل كفار صهیو نیستى و بعثى عراق بجنگیم ,پیروزى قریب الوقوع را شاهد خواهیم بود .
سخنى با خانواده:
سلام بر پدر ومادر عزیزم پدرى كه با نهایت بزرگى و در كمال بزرگوارى مشكلات بى شمارى را تحمل نمود تا اینكه بتواند مرا به این درجه برساند . راستى اگر زحمات شما نبود آیا مى توانستم كه در این راه قدم بردارم. به هر حال من خودم را مدیون زحمات شما مى دانم و امید آن دارم كه مرا حلال كنید زیرا كه تا كنون نتوانستم هیچگونه كارى ویا مشكلى از مشكلات شما را حل نمایم.
مادرى كه همچون پدرم برایم زحمتهایی كشیده, از دوران كودكى تا جوانى ,از كجا بگویم, از شب نخوابیدنها, از چشم انتظار بودنها و…
از پدر و مادرم یك چیز را من سراغ دارم وآن نهایت بزرگوارى است كه هر دوى آنها دارا هستند و از شما مادر مهربانم هم مى خواهم مرا حلال كنید . پدر ومادر عزیزم من نمى توانم زحمات شایان شما را در رابطه با پرورش خودم حتى عنوان كنم تا چه رسد به اینكه بخواهم تشكرى در این رابطه از شما به عمل آورم. من در دوران نادانى و جهالتم باعث اذیت وآزار شما شدم و از شما پدر گرامیم و شما مادر مهربانم مى خواهم و این تنها تقاضاى من است شما را به خدا و شما را به جان امام و شما را به فرزند زهرا (س ) مرا حلال كنید كه اگر بخشش شما در این باب و یا در رابطه با اعمال گذشته من نباشد واى برمن .
و اما برادر عزیزم تر از جانم, تورا به اندازه اى دوست دارم كه شاید نتوان تصورش را كرد ولیكن دوستى من در ارتباط با شما باعث مى شود كه انتظارم نیز از شما بیشتر باشد امیدوارم كه در سایه خداوند متعال این پیوند جاودانه بماند وانشاءالله به نفع اسلام ومسلمین باشد . انتظارى كه از شما مى رود اینكه نگذارید سلاحم بر زمین بماند و نگذارید كه دشمن از مرگم خوشحال شود. برادرم باید جنگید. باید كوشش كرد و باید با دشمن اسلام مقابله كرد و خون داد. عاقبت خون بر شمشیر پیروز است. شاید كه مرگم مرحله اى از تحول در زندگى این خانواده باشد و در ارتباط با اینكه دوستانى كه ایشان را مى شناسم و مطمئنا مورد اذیت من بوده اند, از ایشان حلالیت بخواهید .مخصوصا از پدر و مادر حمید وحسین كه در واقع خودم را در وجود این دو شهید یافتم . آن حسینى كه مانند امامش سر از تن جدا داشت و آن حمیدى كه مانند امامش پیكرش تكه تكه شده بود ولى در مورد حمید این مطلب را فراموش نكنید كه اگر امام حسین را سر از تنش جدا كردند و نیزه بارانش نمودند در مورد حمید باید بگویم كه دستهایش را جدا كردند, بدنش را تكه تكه كردند كه این پیكر پاك مطهر ویا لااقل عكس آنرا دیده اید ,پس چگونه مى شود مسلمان اینها را ببیند سكوت كند آیا مى شود ؟
من خودم را مدیون این شهدا مى دانم و مدیون امام و انقلاب. بارها از خداوند خواسته ام كه ایكاش میلیونها جان داشتم و در راه انقلاب و اسلام و امام عزیز نثار مى كردم تا شاید دین خود را نسبت به انقلاب ادا نمایم . نمى دانم آیا دین شهدا و این انقلاب را با دادن جان خود مى توانم ادا كنیم ؟والله قسم كه نمى توانم .
پس برادرم سخت كوشش كن كه بتوانى آن دینى كه بر گردن شماست ادا كنى .
و اما شما خواهران عزیزم از شما مى خواهم كه راه زینب و زینب گونه ها را ادامه دهید و نگذارید كه خون شهدا از بین برود . دست یك یك شما را مى بوسم چرا كه با رعایت حجاب اسلامى در بین جامعه خانواده ما را رو سفید كرده اید. این بنده حقیر و گنه كار و روسیاه را نیز ببخشید و اگر احیانا شما ها را اذیت وآزار كرده ام, حلالم كنید . شما را به خدا و جان امام در مرگ من گریه نكنید و اگر لفظ مرگ را به كار مى برم به این دلیل است كه نمى توانم نام شهید را بر خودم بگذارم چرا كه این بنده گنه كار و روسیاه و شرمنده كه در دنیا نتوانستم جوابگوى گناهانم باشم ,چگونه مى توانم در قیامت در نزد امام حسین (ع ) در نزد فاطمه زهرا (س ) ودر نزد على (ع ) روسفید باشم ,پس نام شهید را هم بر من مگذارید .
من براى رضایت و خوشنودى خداوند در این راه قدم برداشتم و مى خواهم كه در این راه كشته شوم و این كشته شدن را مرگ در راه خدا میدانم و از خداوند متعال خواستارم و مكرر این موضوع را خواسته ام كه پیكر من در آتش بسوزد و تكه تكه شود و اگر خواست خودش باشد جان در بدنم باشد وسوختن را حس كنم كه شاید گناهانم بخشیده شود و خداوند قلم عفو بر گناهان بكشد .
اگر پیكرم به دست نیامد بدانید كه خداوند خواسته ی این بنده حقیر را اجابت فرموده است و نگران این موضوع نباشید چرا كه پیكر عزیزانى چون محقق ها به دست نیامد ولیكن نامشان تا ابد باقى خواهد ماند .
و باز شما خانواده عزیزم كه حق فراوانى نسبت به من دارید مى خواهم كه در مرگ من جشن بگیرید و نگذارید كه خداى ناكرده از گریه شما دشمن خوشحال شود و موقعى كه به یادم مى افتید به یاد آورید كه حسین (ع ) چگونه على اصغرش را و على اكبرش را قاسم جگر گوشه و بازمانده برادرش و 72 تن از یاران با وفایش و جان خودش را در راه خدا داد و خانواده اش یعنى زینب (س ) و سكینه (س ) و امام زین العابدین (ع ) و تمام خانواده اش نیز به اسارت برده شد .
پس در مقابل خون على اصغر و على اكبر حسین (ع ) خون فرزند شما چه ارزشى مى تواند داشته باشد و هر موقع به یاد من افتادید ,به یاد مظلومان و اسرا زندانهاى بعثى و بیاد امام موسى كاظم (ع ) آن اسیر مظلوم و بیاد بدن پاره پاره حسین (ع ) گریه كنید و باز از شما عزیزان مى خواهم كه در مرگ من اشك نریزید و خوشحال باشید .
فرصت نیست لذا در یك جمله از خواهران و برادر عزیزم كه ایشان را از صمیم قلب دوست داشته و دارم و كلیه پسر خاله هایم وآقاى حبیبى كه قبل از اینكه داماد ما باشد, به عنوان برادر بزرگتربر گردن من حق دارد و كلا از تمامى فامیل و بستگان وآشنایان و تمامى كسانى كه مرا مى شناسند عاجزانه مى خواهم كه مرا حلال كنند و از خداوند براى این حقیر كمترین طلب آمرزش نمایند .
در طول مدت عمر خواسته ام كه در راه خدا رنج و زحمتى را تحمل كرده باشم گر چه توفیق در راه او حركت كردن را نیز خداوند به من عنایت فرموده و اوست كه مرا هدایت نموده و گر نه خود میداند كه نفس با من چه مى كرد .
اعوذ بالله من شرور انفسنا ان نفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى .
خداوند اگر ما را رحم نكند نفس اماره انسان را به طرف بدى سوق مى دهد . از آنجائیكه دوستانم در این راه مرا زیاد یارى كرده اند و وسیله هایى بودند كه خداوند توسط آنها مرا راهنمایى كرد از جمله (عسگرى - پرزاد - غفارى - مرادى و… همه عزیزان ) حلالیت مى طلبم و مى خواهم كه از خداوند براى این حقیر طلب مغفرت نمایید . هر چه فكر مى كنم جمله اى رسا كه وصف كند حالم را نمى یابم ولیكن شعرى ازا شعار علامه طباطبائى رحمه الله علیه به نظرم مى رسد و آن :
من خسى بى سر وپا یم كه به رود افتادم آنكه مى برد ، مرا هم به دل دریا برد
من اموال شخصى ندارم كه بگویم واگذار كنید یا نه ، مبلغى از سپاه به عنوان كمك هزینه به من پرداخت مى شد كه از گرفتنش خجالت مى كشیدم آن را بر داشت نكنید ، بگذارید براى صندوق بیت المال .
از آنجائیكه مدیون همسایه ها و فامیل هستم از شما مى خواهم از آنها حلالى بگیرید و از تمام عزیزانى كه در سپاه و یا بسیج مزاحم آنها بوده ام كمال شرمسارى را دارم و از این عزیزان نیز طلب مى كنم كه مرا حلال نمایند . مخصوصا مسئولین بسیج ، مخصوصا برادر غفارى .
و در نهایت در مورد مال دنیا باید بگویم كه در نزد من از زهر تلخ تر است و هر گونه علاقه اى كه باعث شود مرا از هدف اصلى ,یعنى خداوند دور كند به آن علاقه ای ندارم و از خداوند پیروزى كامل حق را بر باطل خواستارم . واین آیه شریفه نشانگر این موضوع است :
و نرید ان نمن على الذین استضعفو افى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین
یك مطلب كه لازم هم نمى دانستم نوشته شود با توجه به شناختى كه از خانواده ام دارم ولیكن به عنوان تذكر مطرح مى كنم این است كه بعد از من هیچگونه مزایائى از سپاه ویا بنیاد شهیدقبول نكنید چرا كه شما با جمهورى اسلامى معامله نكرده ایم كه بخواهیم خون بهاء بگیریم لذا هر چه مى خواهید از طرف اصلى معامله یعنى خدا بگیرد و این را بدانید كه یك عده از خدا بى خبر فقط منتظر این هستند كه مشاهده كنند شما فلان كمك را از سپاه یا بنیاد گرفته اید ,اعلام كنند خانواده شهدا سوء استفاده كرده اند. مقدار سى هزار تومان كه از مهدیه قرض گرفته ام از حقوقم پرداخت شود. دیگر حقوقى را مطالبه نكنید و اگر هم دادند نگیرید چه از سپاه و چه از بنیاد و یا هر چیز دیگر . اگر توانستید خانه را تكمیل كنید و گر نه آن را بفروشید ویك خانه كوچك براى خودتان بخرید و خودتان را براى پرداخت وام و غیره به زحمت نیندازد .
اللهم صل على محمد و اله و بلغ بایمانى اكمل الا یمان و اجعل یقینى افضل الیقین و انته بنیتى الى احسن النیات و بعملى الى احسن الاعمال .
و لا ترفعنى فى الناس درجه الا حططتنى عند نفسى مثلها و لا تحدث لى عزا ظاهرا الا احدثت لى ذله باطنه عند نفسى بقدرها . والسلام 9/6/65حسین خادم پر
درباره شهید

سردار رشيد اسلام شهيد حسين خادم پر
نام پدر : غلام
نوع عضويت : سپاه
محل تولد : همدان
تاريخ تولد :  ۰۹ / ۰۱ / ۱۳۴۰
تحصيلات : ديپلم برق
سمت : جانشين اطلاعات لشگر3 ويژه شهداء
محل شهادت : پيرانشهر
عمليات : كربلاي 2 - اصابت تركش
تاريخ شهادت :  ۱۰ / ۰۶ / ۱۳۶۵
زندگی نامه
سال ۱۳۴۰ بر صفحه تقويم نشسته بود و خانواده شهيد حسين خادم پر مشتاقانه منتظر ميلاد او بودند. قدوم مبارکش محفل گرم و صميمي آن خانواده متدين و مذهبي را روشن نمود و به فضاي نورانيشان رونق بيشتري بخشيد.
از همان اوان مهر و محبت خاندان طاهر نبوت در دلش افتاد و با همين علاقه دروني سال‌هاي کودکي و نوجواني‌اش را پشت سر گذاشت. شهيد خادم پر در هر محفلي به آراستگي روحي و خلق نيکو شهرت داشت و اين برکت را از حرمت قرآن کريم کسب نموده بود.
تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت پشت سرگذاشته و مشغول گذراندن مقطع متوسطه بود که مبارزات ملت انقلابي عليه رﮊيم پليد طاغوت علني گرديد و به اوج خود رسيد. او در اين موقعيت به جمع آزادي‌خواهان پيوست و پشت امام خويش به مبارزه برخاست. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به نهاد مقدس و مردمي بسيج ملحق شده و در کنار آن به ورزش‌هاي مورد علاقه خود از جمله کشتي ادامه داد. جنگ که برپا شد، قرار از دل شهيد خادم پر رخت بر بست و به‌سرعت عازم جبهه‌هاي حق عليه باطل گرديد. او در قالب لشگر ۳۲ انصارالحسين (ع) مدت‌هاي زيادي به جهاد و مبارزه پرداخت و در اين سال‌ها به‌عنوان فرماندهي رشيد و دلاور خدمات قابل توجهي به سازمان رزم کشور نمود. شهيد حسين خادم پر آخرين بار فرماندهي اطلاعات و عمليات لشگر را برعهده داشت که در روز دهم شهريور ۶۵ در منطقه پيرانشهر مستانه شهادت را در آغوش گرفت و به‌ديدار حق نائل گرديد.

 نظر دهید »

وصيت نامه شهيد ناصر احمدي پري

15 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بعد از من ديگر جبهه را فراموش نكنيد بلكه بايد بيشتر جبهه ها را پر كنيد كه جنگ بين اسلام و كفر است و اگر در اين مسئله يا مسائلى ديگر كم توجه اى بكنيم ضربه آنرا خواهيم خورد.
بسم الله الرحمن الرحیم


رهسپاریم با خمینى تا شهادت

حضور محترم خدمت مادر گرامیم دعا و سلام عرض می نمایم و پس از سلام و احوالپرسى سلامتى شما مادر گرامیم را از خداوند بزرگ طلب مینمایم و امیدوارم كهسلامت بوده باشى و ملالى در بین نباشد و جاى هیچگونه نگرانى در بین نباشد .خدمت برادران عزیزم همگى دعا و سلام میرسانم و امیدوارم كه حال همگى آنها خوب باشد خدمت خواهران عزیزم و بچه هایشان دعا و سلام میرسانم و سلامتى همگى آنها را از پروردگار طلب مینمایم امیدوارم كه همگى شما صحیح و سلامت باشید .

اگر از احوال اینجانب فرزند خود ناصر خواسته باشید به حمدالله سلامتى برقرار می باشد و به دعاگوئى شما مشغول می باشم .

مادرم هم اكنون كه این نامه را دارم برایتان می نویسم عازم به یك ماموریت هستیم كه در این ماموریت اگر خدا بخواهد و بعد از انجام كارمان توفیق شهادت نصیبم شد ,می خواستم چند كلمه اى با شما مادر زحمتكش و برادران باوفا و خواهران دلسوز و عزیزم صحبت كنم . در اول صحبتم ، مادرم از شما درخواست مینمایم كه مرا حلال كنى چون كه میدانم كه واقعا من براى شما و پدر مرحومم فرزند خوبى نبودم چون شما سالها زحمت كشیدید . به یاد زحمتهاى پدرم می افتم كه با چه مشكلاتى لقمه نانى براى ما درمی آورد تا كه ما شكم خودمان را سیر كنیم در صورتیكه خودش گرسنه بود. به یاد روزهائى می افتم كه پدرم با زبان روزه به دنبال كار می رفت و كار می كرد تا بتواند مخارج ما را فراهم كند. آنهم چه كار پرزحمتى كه كوه را آب می كند. به یاد دارم وقتى آن مرحوم به سر كار می رفت اگر چیزى براى خوردن براى او مى آورند كه بخورد به خود می گفت كه من این چیز را چطور بخورم در صورتیكه فرزندانم رنگ آن را ندیده و آن غذا یا هر چیز دیگر را نمی خورد و آن را براى ما می آورد. به یاد روزهائی كه برایم تعریف می كردند می افتم وقتی كه ما مریض می شدیم یا چیزى نداشتیم لباس خودش را می فروخت تا اینكه ما را خوب كند یا كه ما را سیر كند,تا نكند در بین در و همسایه ما كوچك باشیم . به یاد صحبتهاى او می افتم كه می گفت كار می كنم كه اگر از همسایگان بالاتر نیستیم ولى پائین تر نباشیم .

خلاصه با این همه مشكلات كه شما و پدر مرحوم براى بزرگ كردن ما كشیدید تا كه وقتى ما بزرگ شدیم عصاى دستتان باشیم و با بزرگ شدن ما حاصل زحمتهاى خود را به دست بیاورید ولى خوب وقتى كه من به سنى رسیدم كه می خواستم جبران زحمتهاى شما را بكنم, جنگ شروع شد و بعد از گذشت چند سال از جنگ وظیفه خود دانستم كه من باید دین خودم را به اسلام ادا نمایم و وارد سپاه شدم و اینكه در این مدت چند سال نتوانستم لااقل روزهاى بیشترى را در آغوش گرم خانواده ام باشم ولى خوب مسئله جنگ را مهمتر از اینها می دانستم. با تمام این حرفها از شما مادر زحمتكش و دلسوزم كه شما هم زحمت هاى زیادى كه نمی دانم آنها را چطور بیان كنم, از شب نخوابى هاى شما بگویم ,از نان درآوردن شما بگویم؛ خلاصه با این همه حرفها كه زدم امیدوارم كه این بنده را كه زیاد شما را اذیت كردم و این را خودم میدانم از ناقص عقلى من بوده, امیدوارم كه مرا ببخشى و حلالم كنى .

مادرم اگر خداوند من را قبول درگاهش نمود ,باید بدانى كه مسئولیتت زیاد می شود ,مردم به چشمى دیگر به تو می نگرند و تو را الگوى خود قرار می دهند چرا چون كه توانستى با این همه مشكلات فرزندت را مثل ام لیلا روانه میدان كارزار كنى.

در صحبت كردن ، در رفتارت در كردارت باید اینقدر مواظب باشى كه به گفته ی امام عزیزمان :شما خانواده هاى شهدا چشم وچراغ این ملتید. شما در میان مردم احترام پیدا می كنید. خلاصه باید مواظب باشید. بعد از من شما باید بیشتر به مسائل اهمیت بدهید خود را در فراق من ناراحت مكن چونكه باید مثل ام لیلا و زینب مقاوم باشى و تنها خواسته دیگر دیگر من به تو این است كه صبر و مقاومت را پیشه خودسازى تا اینكه خداوند شما را در آن دنیا با فاطمه محشور كند.

و اما برادرانم امیدوارم كه همیشه سلامت بوده باشید و از اینكه نتوانستم براى شما هم برادر خوبى باشم امیدوارم كه شما هم مرا ببخشید و حلالم كنید و خواستم حالا كه این نامه را مینویسم چند كلمه اى با شماها هم صحبت كنم, امیدوارم كه به حرفهاى این برادر كوچكتان گوش دهید. همانطور كه می دانید مملكت ما اسلامى است و ما هم باید همه كارهایمان به دستور اسلام باشد. نكند خداى نكرده كارى را بكنیم كه خلاف اسلام باشد كه فرداى قیامت شهدا جلوى شما را می گیرند و اگر خداوند مقام عظیم شهادت را نصیب من كند ,كار شما هم مشكل می شود چون شما از خانواده شهدا به حساب می آئید و همانطور كه گفتم شما در كوچه و محله الگو می شوید و باید مواظب رفتارتان باشید . اگر من شهید شدم ,نكند خداى نكرده ناراحت بشوید بلكه دست دعا به سوى آسمان بلند كنید و بگوئید خداى را سپاس كه ما هم در این زمان توانستیم براى اسلام خدمتى بكنیم .

بعد از من شما باید خدمت كردنتان به اسلام بیشتر باشد ,باید بیشتر پایبند به انقلاب و اسلام و روحانیت باشید. روحانیت كه از جانشان مایه گذاشتند و دارند براى انقلاب خدمت می كنند .نكند شما را گمراه كنند و بر علیه آنها حرفى یا خداى نكرده توهینى كرده باشید كه به گفته امام عزیزمان توهین به روحانیت ضربه به اسلام است .پشتیبان ولایت فقیه باشید تا خداوند شما را نصرت كند .

بعد از من دیگر جبهه را فراموش نكنید بلكه باید بیشتر جبهه ها را پر كنید كه جنگ بین اسلام و كفر است و اگر در این مسئله یا مسائلى دیگر كم توجه اى بكنیم ضربه آنرا خواهیم خورد. در تربیت خانواده هایتان بكوشید آنها را به مسائل اسلام آشنا كنید. مساجد را خالى نكنید كه به گفته اماممان شیاطین از مساجد می ترسند .بیشتر از همه چیز و در همه كارهایتان امام عزیز را الگوى خود قرار بدهید و به حرفهاى او گوش بدهید .

خوب همه ما امانت در این دنیا هستیم و هر وقت كه باشد همه مان باید برویم, یكى زود و یكى دیر ,یكى در بستر و یكى در سنگر و شهید . از اینكه برادرتان را در جبهه از دست دادید هیچ ناراحت نباشید بلكه به شكرانه خدا بپردازید. در فراق من خود را زیاد اذیت نكنید و دعا كنید كه خداوند این شهادت را ازبرادرتان و خانواده تان قبول نماید.

و اما خواهرانم امیدوارم كه همیشه شادكام باشید و چند كلمه اى با شما خواهران عزیزم و دلسوزم از زبان الكن این برادر كوچكتان ؛ خواهرانم این را بدانید كه شما هم بعد از من وظیفه تان سنگین می شود ,شما خواهران شهید می شوید و در بین دیگر خواهران الگو باید باشید . شما زینب زمانه می شوید و بعد از من شما باید مثل زینب امام حسین (ع)پیام رسان خون شهدا باشید و باید مثل زینب صبر پیشه خود كنید. در تربیت فرزندانتان باید كوشا باشید. فرزندانتان را با مسائل اسلامى آشنا كنید .خودتان به مسائل اسلام اهمیت بدهید. خودتان را در فراق من ناراحت نكنید و از اینكه من نتوانستم برادر آنچنانى كه می خواستم باشم و حق برادر و خواهرى را ادا نكردم, امیدوارم شما هم مرا ببخشید و حلالم كنید و این را بدانید كه من راهم را آگاهانه انتخاب كردم و آگاهانه در این راه قدم برداشتم .

اگر یك عده پشت سرم حرفى می زنند و یا چیزهائى می گویند اهمیت ندهید چون ضد انقلاب همیشه و در همه حال می خواهد ضربه بزند . انشاءالله كه در آخرت شما هم با زینب و حضرت زهرا محشور گردید.

خوب بیشتر از این صحبت نمیكنم و امیدوارم كه همگى شما این بنده فقیر و كوچك را ببخشید در آخر سلامتى امام عزیزمان و سلامتى شما خانواده عزیزم و سلامتى تمامى خانواده هاى شهدا و رزمندگان و مجروحین را از خداوند طلب می نمایم . از اینكه زیاد صحبت كردم مرا ببخشید و از همگى شما التماس دعا دارم. خدانگهدار.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار . والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته .

ناصر احمدى پرى

 

درباره شهید

نام : ناصر
نام خانوادگی : احمدی پری
نام پدر : رضا
محل تولد : روستای پری - ملایر
تاریخ تولد : 15/01/1354
تاریخ شهادت : 09/11/1365
محل شهادت : خوزستان - خرمشهر
نام گلزار : روستای پری- پیروز

 نظر دهید »

وصيت نامه سردار شهيد محسن حاجي بابا

15 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

از عموم برادران تقاضامندم اين بنده عاجز را حلال نمايند و از امام امت مي خواهم که براي قبول شهادت من بدرگاه خداوند تبارک و تعالي دعا نمايد

بسم رب الشهدا و الصديقين

اين وصيت نامه بنده سر پا تقصير محسن حاجي بابا است اميد است کليه برادران و خواهران و پدران و مادران مسلمان مواردي که امام امت به عنوان اتمام حجت و شهدا براي امت بازگو مي کنند موبه مو به اجرا در آورند من آگاهانه در اين راه قدم گذاشتم و فقط براي پيروزي اسلام و قرآن در جبهه حاضر شدم از عموم برادران تقاضامندم اين بنده عاجز را حلال نمايند و از امام امت مي خواهم که براي قبول شهادت من بدرگاه خداوند تبارک و تعالي دعا نمايد .به خدا قسم من شرمنده اين همه شهيد و مجروح انقلاب و جنگ تحميلي هستم .

والسلام عليکم و رحمه الله برکاته

آمين رب العالمين

26- 9 – 60

اربعين سنه 1401 هجري قمري

درباره شهید

شهید محسن حاجی بابا در سال ۱۳۳۶در یكی از محلات تهران، در خانوادهای مذهبی ودوستدار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) متولد شد .از همان كودكی ، الفبای تقوا را در خانواده خدا جویش آموخت . وی در سن 7 سالگی قدم در راه مدرسه و تحصیل گذاشت . محسن از همان بدو ورود به مدرسه هوش استعداد خود را با كسب نمره های عالی نشان می دهد .
او دوره ابتدایی را با موفقیت به پایان می رساند و وارد دبیرستان می شود . پیش از شروع تكلیف ، با عشق و علاقة تمام ، نسبت به انجامفرائض دینی اهتمام می ورزد . در این راه چنان پیش می رود كه در میان همسالان به تقوا و تقید ممتاز می گردد . او همزمان با تحصیل ، در جلسات مذهبی و محافل قرآن شركت می جوید . و به عنوان عضو فعال و جدی مسجد ( قدس )) كه امامت آنرا آیت الله امامی كاشانی به عهده داشت، شناخته می شود .

فعالیتهای شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی:

از انجا كه او در دروة نوجوانی اهل مسجد بود ، از شروع نخستین جرقه های انقلاب اسلامی ، وارد مسائل سیاسی می شود .
وی از وجود پر بركت حضرت آیت الله امامی كاشانی بهره مند شده و با الفبای مبارزه آشنا می گردد .
در توزیع اعلامیه های حضرت امام (ره ) نقش فعال ایفا می كند و در راهپیماییها و تظاهرات ، همراه و همگام با مردم شركت می جوید .
در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی ، محسن جزو اولین نفرات بود كه در خلع سلاح مراكز نظامی و انتظامی محل خود وارد عمل می شود و اسلحه را از كلانتریها و دگر جاها به مسجد می آورد.

فعالیتهای پس از پیروزی انقلاب :
محسن ، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، به دستور آیت الله امامی كاشانی به انجام وظیفه می پردازد .وی در تشكیل (( كمیتة انقلاب اسلامی )) منطقه ، همراه افرادی چون (( شهید علیرضا موحدی كرمانی )) حضور جدی و فعال می یابد و دراستقرار امنیت در منطقة پیروزی ، ایفای نقش می كند و مدتی در این نهاد نوپا و انقلابی از دستاوردهای انقلاب حراست نمی نماید .

فعالیتهای شهید در دوران دفاع مقدس:

حاجی بابا در جنگ تحمیلی نیز مردانه وارد می شود و به خاطر هوش سرشار و استعداد نظامی كه داشت ، در مسیر رشد می افتد و لیاقت و كفایت و توانمندیهای نظامی خود را در عملیات گوناگون به نمایش می گذارد .

او بعداز اموزش در پادگان امام حسین (ع) مدتی به عنوان مربی و مسئول گروهان درپادگان خدمت میکند وبعد از آن در گردان 7 پادگان ولیعصر(عج) به سمت منطقه غرب اعزام میگردد.

در فتح ارتفاعات (( بازی دراز)) كاری می كند كارستان و اوج ایثار ، فداكاری و شهامت را به نمایش می گذارد .

حاجی بابا دربارة این عملیات ، طی مصاحبه ای با مجلة پیام انقلاب می گوید : برای فتح ارتفاعات بازی دراز ، به اتفاق چند تن دیگر از

فرماندهان سپاه ، طرح همه جانبه و گسترده ای تهیه كردیم كه لازمة آن ، فداكاری و ایثار در سخت ترین و كمترین امكانات بود.

در این عملیات موفق شدیم از پشت ارتفاعات ((بازی دراز )) عكس و فیلم تهیه كنیم كه به شناساییهای بعدی كمك كرد .

این عملیات از چند محور شروع شد و دلیل موفقیت نیز تا حدودی الحاق تمام محورها با یكدیگر بود كه دشمن هیچ فكر نمی كرد بتوانیم از اینارتفاعات در هم پیچیده بالا برویم .

جالب این است كه اگر به ارتفاعات دقیق نگاه كنیم ، صخره ها طوری است كه حتی كوهنوردها هم نمی توانستند ظرف مدتی كه ما رفتیم ، بالا بروند و این امر محقق نشد ، مگر به مدد غیبی الهی كه ما را به آن ارتفاعات كشاند .

این امدادهای غیبی محسوس به ، نیروهای عمل كننده روحیه می داد و حالت معنوی عملیات را به حدی بالا می برد كه در سخت ترین شرایط ، به نیایش و خواندن دعای توسل مشغول بودند .

امداد نیروهای غیبی و فرماندهی امام زمان (عج ) در عملیات كاملاً محسوس بود .
حاجی بابا در عملیات (( بیت المقدس )) ، حماسه می آفریند و جوهرة انقلابی خود را نشان می دهد.

چگونگی شهادت:

سر انجام این عاشق صادق و لایق كه سر در گرو محبوب نهاده بود ، در ۲۲ اردیبهشت1361 در جبهه سر پل ذهاب به همراه شهیدان
شوندی وبیابانی با اصابت گلوله مستقیم تانک به شهادت رسید و به آرزوی قلبی خود نایل آمد .

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 970
  • 971
  • 972
  • ...
  • 973
  • ...
  • 974
  • 975
  • 976
  • ...
  • 977
  • ...
  • 978
  • 979
  • 980
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • زفاک

آمار

  • امروز: 2099
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • دلیل امروز و فردای ما ... ( زندگینامه شهید علی چیت سازیان ) (5.00)
  • پوتین ( از خاطرات شهید زین الدین ) (5.00)
  • بخشداری که کارگر خوبی بود (5.00)
  • ماجرای نظافت حرم اباعبدالله الحسین(ع) به دست اسرای ایرانی (5.00)
  • شهید است مسافر هفت اقلیم عشق (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس