فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

دلیل امروز و فردای ما ... ( زندگینامه شهید علی چیت سازیان )

30 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

روز تولد حضرت علی (ع) به دنیا آمد؛
یعنی سیزدهم رجب 1343.
به خاطر این اسمشو گذاشتند علی.
از شاگردی کارخانه یخ شروع کرد.
باباش نذر کرده بود سقا بشه.
سرِ نترسی داشت.
ساواکی و اینجور چیزا سرش نمی شد.
عقلش خیلی بیشتر از سن و سالش بود.
هجده سالگی شد مربی استاد آموزش های نظامی از همه جورش؛
تاکتیک رزمی، اسلحه شناسی، اطلاعات و عملیات
اولین بار رفت جبهه مهران.
نبوغ و خلاقیت بی مثال او را علی شادمانی کشف کرد.
تا بیخ سنگر عراقیا می رفت.
چهار گردان چشمشان به اشاره او بود.
نوجوونیش رسید به انقلاب و جوونیش سهم جنگ شد.
مو توی صورتش نروئیده بود که یه گروهان رو دادند دستش!
توی عملیات مسلم بن عقیل، پاش تیر خورده بود اما وقتی آمد، یه تنه هفت تا اسیر هم آورد.
حاج همت براش نقشه ها داشت، اما همدانی زودتر جنبید و کردش فرمانده.
یه نوجوان 19 ساله شد فرمانده اطلاعات-عملیات یه لشگر!
تا کی!؟ تا آخر جنگ…
از کله قندی مهران شروع کرد.
بالای کله اسبی حاج عمران ترکش خورد.
تو سومار تیر خورد به پاهاش.
توی جزیره مجنون، روی برانکار فرماندهی می کرد!
توی شلمچه اول ترکش به بازوش خورد، بعد تیر به پهلوش
و توی ماووت مهمان مین والمری شد.
اطلاعات و عملیات رو کرده بود دانشگاه آدم سازی.
توی کلاسش هم “ممد عرب عراقی” بود که از بصره در رفته بود،
هم “شیر محمد افغانی” که تو مهران باهاش گشت می رفت،
و هم “علی شاه حسینی” که تکنیسین F4 که آموزش تو آمریکا رو گذاشته بود یه طرف و شده بود شاگردش!
داشت یادم می رفت. توی دانشگاه علی آقا سواد ملایی و افاده های دانشگاهی هم خیلی بُرد نداشت؛
نه اینکه دانشگاهی ها در رکابش نبودند،
بودند اما یه بچه صافکار روستایی زاده مثل “مصیب مجیدی” شد معاونش،
چون دل شیر می خواست با علی کار کردن.
شرط و مرزی هم برای یادگیری وجود نداشت؛
سراغ قفل بُر ها توی شهر می رفت،
می آوردشان جبهه ازشان آدم می ساخت!
البته همه ی اینایی که اسم آوردم شهید شدند؛
به عبارت این دفتر “دلیل” شدند.
گشتاش شبیه یه رویاست.
در زمان خودش براش افسانه ها درست کردند؛
مثل اینکه تا کربلا می ره،
تو صف عراقیا وا می ایسته،
اینا راست نبود اما روایت بچه هاش توی این دفتر راسته راسته.
علی همون بچه مو زرد چشم آبی برای قریب 90 نفر شد دلیل؛
یعنی راه رو نشون داد تا جایی که رسیدند.
خودشم دنبال یه دلیل می گشت تا اینکه اون خواب به دادش رسید.
اون خواب که از مصیب معاونش که توی فاو شهید شده بود،
پرسید: “از کدام راهکار به این مقام رسیدی؟”
مصیب هم جواب داد: راهکار اشک!
از اینجا به بعد راه کار علی آقا به قول خودش قلف و به قول بچه مدرسه ای ها قفل شد.
هر هفته با گریه بچه ها رو صدا می کرد،
همون 90 نفر رو.
دلش می خواست دینش کامل بشه.
اینو به دوستاش گفته بود.
زن گرفت.
یه یادگاری ازش موند که هیچ وقت ندیدش؛
به اسم محمد علی.
برادرش امیر هم که رفت،
علی ماند با تنی زخمی که شش زخم از شش عملیات داشت.
جنگ هم هفت ساله شده بود
و علی دلتنگ همه چیز.
سال های آخر جنگ می گفتند می خواد فرمانده بشه،
اما عشق او اطلاعات بود
و بچه های اطلاعات
و شهدای اطلاعات.
توی شناسایی؛
یعنی دلالت آخر،
همه رو گذاشت سرِ کار،
یه عده رو برگردوند عقب و خودش تنها رفت به جایی که دلیل امروز و فردای ما شد.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهد

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 2 نظر

زندگینامه شهید علی چیت سازیان

30 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

در سال 1341 همزمان با سال‌روز تولد حضرت اميرالموُمنين(ع) کودکي چشم بر خاکيان گشود که نور اميد در چشمان تيزبينش برق مي‌زد. در دامان خانواده مستضعف و مذهبي خود رشد کرد و با موفقيت دوران ابتدايي و راهنمايي را طي کرد، ورود او به هنرستان فني ديباج مصادف بود با قيام ملت قهرمان که مي‌رفت تا در اوج شکوه به ثمر نشيند. و او که از ابتدا انساني الهي و فردي انقلابي بود از هستي و جان خود در اين قيام مايه مي‌گذاشت. با پيروزي انقلاب اسلامي در ميان امواج خروشان مردم مسلمان وارد شد و از دم عيسوي امام(ره) تولدي دوباره يافت. پيرو فرمان امام خميني(ره) مبني برتشکيل ارتش بيست ميليوني از طريق هنرستان وارد درياچه مواج بسيج شد و در پادگان قدس مشغول سپري کردن دوره آموزش شد.
هوش و زکاوتش در کسب فنون نظامي طوري بود که در مدت کوتاهي به‌عنوان مربي نيروهاي آموزشي، انتخاب گرديد. علي براي تشکل بخشيدن به نيروهاي بسيجي، به همراه همرزمان اقدام به تشکيل گردان کوهستاني انصارالحسين نمود و خود مسئوليت آموزش‌هاي آنان را به‌عهده گرفت همراه همين بچه‌ها پا به عرصه اخلاص و ايثار جبهه نهاد. و به‌عنوان مسئول دسته و بعد مسئول گروهان به پاسداري از انقلاب پرداخت به خاطر علاقه خاصي که به گشت داشت تيم‌هاي گشتي و اطلاعات و عمليات را راه اندازي کرد در عمليلت نفوذي مسلم بن عقيل عليرغم سن کمش 14 مزدور عراقي را اسير کرده و از خاک عراق به پشت جبهه انتقال داد. که اين خود دال بر شجاعت و ايمان محکم او بود. با تشکيل تيپ انصارالحسين وي مسئول واحد اطلاعات و عمليات گرديد و در اين مسئوليت حماسه‌ها آفريد در عمليات والفجر 2 بعد از تلاشها و دلاوري‌هاي فراوان مجروح گرديد. و مدتي در بيمارستان بستري شد در عمليات والفجر5 چهره فعال و موفق علي و واحدش نقش مؤثري در پيروزي‌هاي اسلام داشت. آنان والفجر 8 را نيز با حماسه آفريني‌هاي خود در صحنه تاريخ ماندگار کردند به گونه‌اي که فرمانده محترم کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي آنان را حافظان تنگه احد در نبرد فاو لقب داد. در اوايل سال65 با حفظ مسئوليت در واحد اطلاعات و عمليات مأموريت يافت تا محور عمليات بعد را تشکيل دهد در عمليات‌هاي کربلاي 4 و 5 علي با حفظ مسئوليت قبلي مسئول محور عمليات نيز گرديد. در تير ماه سال 66 برادرش امير چيت سازيان که مسئول گردان فتح جهاد سازندگي استان همدان بود در عمليات نصر 4 به شهادت رسيد. بالاخره اين مظهر صفات برجسته والاي انساني بعد از ساليان متمادي جهاد در راه خدا و زندگي علي وار در روز چهارشنبه 4/9/66 در خون خود غلطيد.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید علی چیت سازیان

30 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

حمد و سپاس خداوندى را كه در رحمت خود را در اين عصر و زمان بر روى بندگان خود باز كرده و راه و روش اسلام شناسى را به ما آموخت و ما را از ظلمت و تاريكى به صبح سفيد و آشنائى و پيروزى بر نفس سركش كشاند و از خواب غفلت به بيدارى كشيد و از مردن در رختخواب و يا در راه غير خدا به شهادت در راه خودش كشاند و چنين پدر بزرگوارى را ، الگوى تمام خوبيها ، مرد تقوا و عمل ، انسان پاك و فرعون كش ، بت شكن زمان ، انسان سخن و عقل ، پير شكست ناپذير و گوهر جماران را به عنوان رهبر بر بالاى سر ما يتيمان نهاد و درس تقوا و آزادگى را از زبان حسين (ع) بر ما آموخت و قلب سياه و كدر ما را با گذشت و جان بازى و ايثار و صبر و استقامت در راه خدا سفيد و پاك گرداند و حال اگر شب و روز شكرگزارى كنيم قدر اين نعمت خدا را نتوانيم دانست خداوند در اين مدت انقلاب يك نعمت بزرگى باز به ما بخشانيد و آن هم جنگ با كافران و خداشناسان روى زمين تا بتوانيم خودمان را در صحنه عمل امتحان كنيم و براى رسيدن به جهاد مقدس (اصغر) بايد موانع هاى بزرگى را از سر راه برداريم و آنهم مبارزه با نفس و يا جهاد اكبر است. واقعا كه جبهه دانشگاه الهى است ، دانشگاهى كه در آن درس تقوا ، درس گذشت، استقامت، فداكارى ، جانبازى ، صبر و غيره آموخته ميشود ، جبهه جائى است كه انسانهائيكه در آن قدم مى گذارند بايد از ته قلب بر سرور شهيدان آقا ابا عبدالله لبيك گويند و حسين گونه تا آخرين لحظه عمر خود باشند ، جبهه جايى است كه انسان يك قدم از ديگران نسبت به خدا نزديكتر است. خاك جبهه ايران همچون خاك كربلاست چون زمانيكه عزيزان سر بر زمين مى گذارند و زمين را با خون خود آبيارى ميكنند به عشق رسيدن به آقا ابا عبدالله (ع) و بياد آن بزرگوار هستند و خداوند در اين راه پاداش قرار داده است كه بالاترين پاداشش شهادت در راه اوست .

در مسلخ عشق جز نكو را نكشند روبه صفتان زشت خو را نكشند.

پيام به مردم حزب الله و زحمت كش

البته اينجانب كوچكتر از آن بودم كه بعد از رفتن خود پيامى بدهم خودم را در مقابل تمام موجودات خداوند كوچكتر مى دانم ولى گفتنيهاى زيادى براى مردم دارم كه بعد از خاموش شدن چراغ عمرم شما مقدارى از آن را روى كاغذ مى خوانيد . اول اينكه امام عزيز را تنها نگذاريد و به پيامهاى پدرگونه او از ته قلب گوش فرا دهيد و مانند مردم كوفه نباشيد كه ابا عبدالله را تنها گذاشتند اگر تا به الان در اين راه مقدس قدم نگذاشته ايد و به پابوس اسلام نيامده ايد فرصت هست و هر وقت كه پيش خدا بيائيد خداوند شما را قبول مى كند و ديگر اينكه راههاى انحرافى كه انسان را از خط امام عزيز و بزرگوار دور مى كند پرهيز كنيد . امام عزيز فعلا فرموده اند كه بايد در جبهه باشيم و دفاع را واجب دانسته اند جبهه هاى گوناگون براى خودتان درست نكنيد جبهه فقط و فقط خط مقدم است و براى همه واجب است نگذاريد امام عزيز براى چندمين بار به ما بگويد كه به جبهه برويد اگر ما سرباز او باشيم فرموده اند و ديگر كافى است ما بايد به دنيا ثابت كنيم كه هر چه امام مى گويند با جان و دل خريداريم از گروه بازى و خيانت به خون شهدا بايد ديگران به فكر كمك كردن به اين خاك باشند نه به فكر مسئول بودن و مسئوليتها كه به عهده ما ميگذارند به فكر كمك كردن به مستضعفان باشيم نه به كسانيكه از زحمت و خون شهدا استفاده ميكنند و نفعى هم به انقلاب و جنگ نميرسانند پيام ديگرى كه دارم اين است كه سعى كنيد كه در اين دو روزه زندگى امام بزرگوار را راضى نگهداريد و از همه بالاتر پروردگار عاليتان را لباس عاشقانه رزم را بر تن كنيد و پوتينهاى خود را محكم ببنديد و پيشانى بند الله اكبر بسته و پشت پا به اين دنيا و ماديات زودگذر زنيد و با يك دست قرآن و با دست ديگر سلاح برگيريد و به سوى جبهه هاى حق عليه باطل حركت كنيد و به زبان خود اين را جارى كنيد جنگ جنگ تا پيروزى .

پيام براى برادران واحد اطلاعات و عمليات

آن سوكشان با سرخوشان ، اين سو كشان با ناخوشان يا بگذرد يا ميشكند كشتى در اين گردانها برادران عزيز از اين كه خداوند بزرگ توفيق داد و منت بر من نهاد تا بتوانم چند صباحى از عمر خود را با شما عزيزان فداكار باشم شكرگزارم ولى مى خواهم بگويم كه اين واحد مقدس را خيلى خيلى قدر بدانيد كارهائيكه شما برادران عزيز انجام مى دهيد عاشقانه است نه علاقه براى رضاى الله است نه براى كس ديگرى ، از ته قلب اينجانب را حلال كنيد و خلاصه اين بنده گنهكار و حقير را به بزرگى خودتان ببخشيد و از خدا برايم طلب آمرزش كنيد چند پيام است كه مى خواهم برايتان بگويم .

1- خداوند را سعى كنيد با حركت قلبى راضى نگه داريد .

2- براى شهادت و يا رفتن تلاش نكنيد براى رضاى او كار كنيد و بگوييد خداوندا نه براى بهشت كه و نه براى شهادت اگر تو ما هم در جهنمت بى اندازيد و فقط از ما راضى باشى براى ما كافى است .

3- خانواده شهدا را فراموش نكنيد . بخصوص شهداى واحد .

4- به مجروحين و معلولين سركشى كنيد مخصوص برادران واحد .

5- در وقت نماز اين بنده را هم دعا كنيد و نماز وحشت شب اول قبر را هم براى من بخوانيد .حلال كنيد .

پيام به پدر و مادر و برادر و خواهرم

اى پدر و مادر عزيزم مى دانم كه‌جز زحمت و ناراحتى براى شما چيز ديگرى نداشتمك و جاى نگذاشتم و مى دانم كه شهادت فرزند دوم براى شما مشكل است و اين را بدانيد و خوشحال باشيد كه من را دشمنان خداوند نكشند مانند منافقين بلكه دشمنان خداوند مرا نشانه گرفتند و من اين راه مقدس را آگاهانه انتخاب كردم و خوشحال هستم كه به مقصد آخر رسيدم و اگر خداوند قبول كند و اين دنيا دنياى فانى است و زود گذر و زندگى آن است كه كارنامه قبول را بگير م و از اين دنيا برويم از شما مى خواهم كه خداوند را از خودتان راضى نگه داريد و خوشحال باشيد كه خون دادن شما هم سهمى را بر دين خدا پيدا كرديد .

برادر عزيزم مى دانم كه بعد از رفتن من شما خواهى ماند و ديگر برادرى ندارى ولى مى خواهم بگويم كه خوشحال باش كه دو برادر خودت را در راه خداوند بزرگ قربانى داده اى . و هر طور كه مى توانى سعى كن كه انقلاب و جنگ را يارى كنى از خداوند بزرگ هم براى پدرم كه خيلى خيلى زحمت من را كشيده است و مى دانم مقدارى از آن‌موهايش كه سفيد شده است من سفيد كرده ام و همين طور موهاى مادرم از خداوند مى خواهم كه صبر به آنها عنايت بفرمايد خواهش كه از شما دارم براى من گريه نكنيد گريه براى مظلوميت آقا ابا عبدالله بگريد . و از خواهرم مى خواهم كه زينب گونه باشد و از خداوند هم مى خواهم كه به آن هم صبر عنايت بفرمايد . از كليه فاميلها و آشنايان حلالى به جاى من بخواهيد و همسايگان هم آنهايى كه در کنارمان بودند و هم همسايگان آپارتمان و هم اطراف و از خانواده رستگارى و غيره هم حلالى بخواهيد . برادر عزيزم حسين فرزان براى شما برادر عزيزم هم از خداوند بزرگ صبر مى خواهم و از تو مى خواهم كه براى

خدايا خدايا تا انقلاب مهدى حتى كنار مهدى خمينى را نگهدار على چيت سازيان

مقدارى پول كه از من مى خواهند

1 -600 3 تومان موتورى 2 3

2-300 1 تومان در خرم آباد به موتورى سپاه بدهكارم

3- 10000 تومان حاج آقا

4- مقدارى پول هم رضا حاجيلوتعاون رزمى سپاه مى خواهد

5- 700 تومان اسماعيل اسدى

6- دو سال نماز بدهكارهستم و 2 ماه روزه نزديك 4ماه 1روز هم نتوانستم روزه بگيرم به دليل مريضى كه داشتم اين ها هم حل شود .

7- نزديك سه هزار تومان هم حق مظالم بدهيد .

در ضمن اگر كسى هم پول مى خواهم اگر ندارد بدهد حلال آن باشد .

تو همسر عزيزم

از اينكه مدت آشنايى ما كم بود و بيشتر آن را من در منطقه بودم از شما معذرت مى خواهم ولى از اين خوشحال هستم كه من هم ادعاى تكليف و رضايت خداوند را كه بود كه بايد انجام مى دادم . اگر در اين زمان هر كس در زندگيش از روى مال دنيا و زندگى شيرنى بدون دردو سرو لذتهاى دنيوى‌پل پيروزى زد و خود را در جهاد اصغر رساند عاقبت به خير خواهد شد .

از شما مى خواهم كه بعد از من همچون زينب محكم و استوار باشيد اگر خداوند به من فرزندى داد در بزرگ كردن آن سعى و تلاش داشته باشد و در تربيت آن جدى باشد اگر خداوند به من دختر داد آن را يك مسلمان واقعى و اسلام شناسى خوب بزرگ كن و اگر پسر داد آن را جلورى بزرگ كنيد كه نان را از راه حلال بدست بياورد . و به مستضعفان كمك كند و از بچگى آن را عاشق ابا عبدالله كن و تربت آن را دهان آن بگذار و آن را چون مولايمان حسين آزاد مرد بزرگ كن و به آن بگو كه هيچ وقت جلوى زورگويان دنيا سر خم نكن و خداوند را براى رضاى آن عباد ت كن .

به فرمانده عزيزم

از برادر همدانى و برادر كيانى و برادر شادمانى كه به عنوان فرمانده من بودن اگر در كار كم كارى كردم اميدوارم كه مرا حلال كنيد و اگر از من بدى ديديد اميدوارم كه آن را هم حلال كنيد .
پدر عزيزم از مهمانانى كه به منزل ما مى آيند براى تسليت گفتن بخصوص برادران اطلاعات خوب قدر دانى نما .
و سرانجام در 4/9/1366 به درجه رفیع شهادت نائل شد.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی رعکس شهیدوح شهیدان صلوات

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 881
  • 882
  • 883
  • ...
  • 884
  • ...
  • 885
  • 886
  • 887
  • ...
  • 888
  • ...
  • 889
  • 890
  • 891
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • زفاک

آمار

  • امروز: 123
  • دیروز: 69
  • 7 روز قبل: 1565
  • 1 ماه قبل: 7215
  • کل بازدیدها: 238452

مطالب با رتبه بالا

  • هفته دولت گرامی باد (5.00)
  • شوخی با رزمنده ها (5.00)
  • مادرم غم دوری مرا با گریه برای زینب(س) تسکین ده (5.00)
  • از واردات قاچاقی قایق تا انگشت قطع شده در آب و نمک (5.00)
  • پهلوانی که نتوانست غارت خرمشهر را ببینید (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس