فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

آخرین نگاه ( از خاطرات شهید علی اکبر صادقی )

01 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

هنگامی که علی اکبر را داخل قبر گذاشتند، او را به علی اکبر حسین (ع) قسم دادم و گفتم: «پسرم! چشمانت را باز کن تا یک بار دیگر تو را ببینم.
آن گاه چشمانش را باز کرد»و این چنین شهید علی اکبر صادقی، پیک لشکر 27 محمد رسول ا… آخرین درخواست مادرش را اجابت کرد
و برای ما تصاویری به یادگار گذاشت که بدانیم «شهدا زنده اند».
راوی: مادرشهید

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهد

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

نامحرم ( از خاطرات شهید حسن قاسمی دانا )

01 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

تو شهر حلب دو تاى سوار موتور میرفتیم .
دیدم حسن سرش پایین داره میره مدح امیرالمومنین على علیه السلام رو میخوند من ترکش نشسته بودم .
ترسیدم . فقط میتونست . دو سه متر جلو رو ببینه . گفتم داداش مواظب باش تصادف میکنیم . ولى توجه نکرد .
همینطور که میخوند . با ناراحتى گفتم . سر تو بیار بالا خیلى خطر ناکه . باز هم به حرفم توجه نکرد .
داشتم عصبانى میشدم . که با جدیت گفت . چه کارم دارى نمیخوام سرمو بیارم بالا .
یک لحظه توجه کردم به دور و برمون .
دیدم اطوافمون پر از زنهاى بى حجاب . میترسید چشمش بیوفته به نامحرم وووو ….

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

ان شاالله توعمودی ومن افقی! ( از خاطرات شهید انتظاری

01 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

سال اول ازدواجمان قول داده بود برای ایام عید نوروز حتما به یزد بیاید تا با هم باشیم.
قبل از عید امام خمینی (ره) از رزمندگان درخواست کردند که به علت کمبود نیرویی که در آن ایام با آن مواجه بودیم هرکس می تواند مرخصی نگیرد ودر جبهه بماند.
خود من به حضرت امام(ره) ارادت قلبی داشتم از طرفی می دانستم قلب حسن هم برای «سید روح الله» می تپد، دست به کار شدم و نامه ای برایش نوشتم. نوشتم چون ولی زمان دستور داده اند نگران قول و قرارمان نباش، در جبهه بمان و از اسلام ناب دفاع کن.
نامه که به دستش رسید سریع با من تماس گرفت. تماس گرفت که تشکر کند. گفت:«راستش رو بخواهی مونده بودم چطور بهت بگم! که الحمدالله خودت پیام امام رو فهمیدی و بهترین تصمیم رو گرفتی.»
آن سال گذشت. سال بعد که همراه حسن به اهواز رفتم و در آن جا مستقر شدیم. باز هم ایام نوروز رسید و باز هم به این فکر می کردم که امسال عید را با هم جشن می گیریم یا نه؟ نزدیک نوروز بود که به حسن گفتم امسال عید ان شاالله باهم به یزد میرویم.
نگاهی کردو خندید….
گفت:ان شاالله.تو عمودی ومن افقی!
خیلی جا خوردم، دست خودم نبود. اشکم سرازیر شد. حسن که حالم را دید سرم رو به سینه گرفت وگفت:شوخی کردم،جدی نگیر. بعد هم سریع موضوع بحث را عوض کرد.
روزی که برای عملیات رفت دلم فرو ریخت….
لحظه خداحافظی به دلم افتاده بود که این آخرین دیدار من است.
حق با او بود، من به یزد برگشتم در حالی که او….

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 868
  • 869
  • 870
  • ...
  • 871
  • ...
  • 872
  • 873
  • 874
  • ...
  • 875
  • ...
  • 876
  • 877
  • 878
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • ترنم گل
  • رهگذر
  • بتول سادات بنیادی

آمار

  • امروز: 427
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت نامه شهید مدافع حرم, علیرضا مرادی (5.00)
  • وصیت نامه شهید فلك ژاپنی (5.00)
  • وصیت‌نامه شهید محمدحسین ذوالفقاری (5.00)
  • عرفه برشما مبارک (5.00)
  • مجروحانی که حرمت روزه‌داری را حفظ می‌کردند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس