قل هوالله بخونید و بیاین ( خاطره ای از شهید مهدی باکری )
بسم الله الرحمن الرحیم
ده تا کامیون می بردیم منطقه ؛ پر مهمات.
رسیدیم بانه هوا تاریک تاریک شده بود.
تا خط هنوز راه بود. دیدیم اگر برویم ، خطرناک است.
توی شهر در هر جای دولتی را که زدیم ، اجازه ندادند کامیون را توی حیاطشان بگذاریم . می گفتند « اینجا امنیت نداره ! »
مانده بودیم چه کنیم .
زنگ زدیم به آقا مهدی و موضوع را به ش گفتیم.
گفت « قل هوالله بخونید و بیاین . منتظرتونم.»
منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا
برای شادی روح شهیدان صلوات