هفته دولت گرامی باد
برای شادی روح شهیدان صلوات
برای شادی روح شهیدان صلوات
بسم الله الرحمن الرحیم
از حرم امام رضا(ع) آمدیم بیرون.
نیمه شب بود؛ زمستان. هوا عجیب سرد بود.
پیرمرد میرفت سمت حرم.
- سلام حاجی!
جوابمان را داد.
از زور سرما خودش را مچاله کرده بود.
آب توی چشمهایش جمع شده بود.
مصطفی شال گردنش را باز کزد، انداخت دور گردن پیرمرد.
- حاج آقا! التماس دعا.
منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا
برای شادی روح شهیدان صلوات
بسم الله الرحمن ال رحیم
ما همسایه شهید رجائی بودیم و او نخست وزیر شده بود. اتفاقا همان روزها ما کمی کار تعمیرات ساختمانی داشتیم . صبح روزی که مواد زاید بنایی را با شوهرم به کوچه می بردیم او از نانوایی محل نان خریده بود و به منزل می رفت . ما را دید و طبق معمول سلام کرد و گفت : کمک نمی خواهید شوهرم تشکر کرد و اظهار داشت : کار مهمی نیست ; اما او خیلی سریع نان را به منزل رساند و پیش ما برگشت و جدی آستین را بالا زد و با خلوص خاصش به کمک ما شتافت . هر چه اصرار کردیم و خواستیم او را از این کار پر زحمت باز داریم نپذیرفت و به کمکش ادامه داد و در همان حال تلاش گفت :
همسایه بودن یعنی همین .
او با این بزرگواری ما را در نهایت بهت و حیرت شرمنده ساخت .
منبع:
ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا
برای شادی روح شهیدان صلوات