فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

کشف بمب اتم در اردوگاه اسرا

23 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

هرچی فکر کردم تا جواب قانع کننده­ای به ذهنم برسد و از طرف خوش­یاری به او بگویم فایده ای نداشت. خوش یاری همان جواب قبلی را تکرار کرد. عبدالقادر وقتی جواب قبلی را شنید، با نوک پوتین ضربه محکمی به پهلوی خوش یاری کوبید. 
  خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده محمدجواد سالاریان ست:

بین اسرا، سرباز کُردی بود به نام خوش یاری. او چنان سر نترس و شجاعی داشت که تحت هیچ شرایطی در مقابل دشمن کم نمی ­آورد و همیشه باعث حقارت آنها می ­شد.

عراقی­ها هرازگاهی، بی­خبر می ­ریختند توی آسایشگاه و تمام هست و نیست ما را می ­گشتند. تو یکی از همین گشتن­ها، یک قیچی کوچک تاشو بین وسایل خوش یاری پیدا کردند. این قیچی کوچک، گویی برای آنها حکم بمب اتم را داشت! این را از طرز برخوردشان می ­شد فهمید. با مشت و لگد افتادند به جان او.

وقتی خوش یاری بی حال افتاد وسط آسایشگاه، تازه فرستادند دنبال عبدالقادر که بیاید کارآگاهی کند و سر از راز این جرم بزرگ در بیاورد. عبدالقادر که آمد، رو به من کرد و گفت: ازش بپرس قیچی رو از کجا آورده؟

پرسیدم، گفت: من این قیچی رو از همون اول اسارت داشتم.

وقتی جوابش را ترجمه کردم، عبدالقادر با عصبانیت گفت: بگو با زبون خوش بگه قیچی رو از کجا آورده، وگرنه بیچاره­اش می ­کنم.

در این لحظه هرچی فکر کردم تا جواب قانع کننده­ای به ذهنم برسد و از طرف خوش­یاری به او بگویم فایده ای نداشت. خوش یاری همان جواب قبلی را تکرار کرد. عبدالقادر وقتی جواب قبلی را شنید، با نوک پوتین ضربه محکمی  به پهلوی خوش یاری کوبید. بعد رو سر من داد کشید گفت: اگر از اول این قیچی رو داشته، پس چرا ما تا حالا پیداش نکردیم؟

خوش­یاری گفت: چون من اون رو توی لباس­هایم قایم کرده بود. عبدالقادر قانع نشد. دستور داد و تا از آن کابل های برقی و چند لایه بیاورند و دادشان دست دو تا سرباز غول پیکر.

وقتی شروع کردن به زدن ضربات کابل، عبدالقادر مخصوصاً دستور داد همان قسمتی را که ترکش خورده، بیشتر بزنند. من که پایم قبلاً ترکش داشت و ترکشی هم در صورتم مانده بود، درد خوردن ضربات اینطوری بر محل زخم را می ­دانستم.

عبدالقادر ما بین هر چند ضربه، همان دو سوالش را تکرار می ­کرد و همان جواب را می ­شنید. من از لابه لای صحبت­هایی که عبدالقادر با عراقی­های دیگر می ­کرد، فهمیدم بیشتر کنجکاو این شده که؛ نکنند خوش­یاری ارتباط دوستانه­ای با بعضی از سربازان عراقی دارد.

آن روز نه تنها رود ترکشی که پشت خوش­یاری بود، بلکه تمام کمرش خون آلود شد. گروهبان عبدالقادر که مثل همیشه در مقابل صبر و مقاومت اسرا کم آورده بود، با ناامیدی دستور داد بس کنند. قیچی کوچک را به اصطلاح ضبط کردند و رفتند پی کارشان.

خوش­یاری به حالت نیمه فلج افتاده بود و صدایش دیگر در نمی ­آمد.
*سایت جامع آزادگان

 نظر دهید »

آرایشگری که گوش یک رزمنده را اصلاح کرد

23 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

یک پزشک و جراح عمومی در نقل خاطره ای از دوران دفاع مقدس از آرایشگری گفت که به جای مو گوش وی را اصلاح کرد.
فرامرز پازیار افزود: از دوران دفاع مقدس خاطرات فراوانی دارم، در آن زمان به عنوان امدادگر در جبهه های نبرد خدمت می کردم.

وی اظهار داشت: همه رزمندگان، ایثارگران و جانبازان از آن دوران خاطرات فراوان و عبرت آموزی دارند که تعدادی از آنها تلخ و تعدادی نیز طنز است و هرگز فراموش نخواهند شد و این خاطرات رشادت، ایثارگری و شجاعت رزمندگان را به تصویر می کشد.

این پزشک جراح با بیان اینکه خاطره ای تلخ از عملیات مقدماتی بیت المقدس و قبل از حصر خرمشهر دارم، ادامه داد: یکی از دوستانم به نام سید حسین جلیل زاده که دانشجوی پزشکی بود، در آستانه سال جدید در این عملیات آسمانی شد.

این جراح ادامه داد: اما خاطره ای به یاد ماندنی از آن ایام دارم، در عملیات فاو مدتها بود که هیچ رزمنده ای موی سر خود را اصلاح نکرده بود و همه موهای نسبتا بلند و ژولیده ای داشتند.

وی با بیان اینکه لشکر ولیعصر (عج) بسیار مرتب و منظم بود تا جایی که یک آرایشگر در آن حضور داشت، اضافه کرد: این فرد که می خواست اصلاح خوب و سفارشی برای من انجام دهد با وسواس شروع به کار کرد اما حین کار ناگهان به جای مو، گوش مرا قیچی کرد.

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

رونمایی از یک عکس خانوادگی بعد از 30 سال

23 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

«حاج عباس کریمی قهرودی»، به سال 1338 شمسی در «کاشان» متولد شد. او در اسفند ماه سال 1363 شمسی، طی «عملیات بدر» در منطقه ی عملیاتی شرق رودخانه ی «دجله» بال در بال ملائک گشود. . وی در زمان شهادت فرماندهی «لشکر 27 محمد رسول الله(صلوات الله علیه و آله)» را بر عهده داشت. از آن سردار بسیجی، یک نوزاد چند ماهه به یادگار ماند که او را «داوود» نام گذاشتند.
روز گذشته، در سی امین سال گشت شهادت چهارمین فرمانده «لشکر 27 محمد رسول الله(صلوات الله علیه و آله)»، «داوود کریمی قهرودی» یادگار «حاج عباس»، از یک عکس دیده نشده‌ی خانوادگی در فضای مجازی، رونمایی کرد. در این تصویر، «حاج عباس کریمی قهرودی» و همسر گرامی شان، سرکار حاجیه خانم «زهرا منصف» که «داوود» را در آغوش دارد دیده می شوند:

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 691
  • 692
  • 693
  • ...
  • 694
  • ...
  • 695
  • 696
  • 697
  • ...
  • 698
  • ...
  • 699
  • 700
  • 701
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

آمار

  • امروز: 1593
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • چرا رکعت دوم نمازت رو این قدر آروم خوندی؟ ( از خاطرات شهید عبدالهی ) (5.00)
  • وصيت نامه شهيد عبدالله غلامي (5.00)
  • دهشت‌زده و تعجب‌زده (5.00)
  • وصیتنامه شهید محمد رضا قوس (5.00)
  • وصیت نامه شهید قاسم میر حسینی (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس