فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

جنایت شیمیایی عراق در سال 1364

24 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

شدیدترین بمباران‌ها به مدت 18 روز از 23 بهمن تا 10 اسفند ماه 1364 در مرحله‌ اول عملیات «والفجر8» بود که با شلیک بیش از 500 بمب و راکت و حدود 3000 گلوله‌ شیمیایی بی‌وقفه انجام گرفت و حاصل این جنایت‌، مصدومیت بیش از 12000 تن و شهادت 1000 تن از رزمندگان ایران بود. 
سردار محمد باقر نیکخواه بهرامی که در دوران دفاع مقدس به مدت چند سال مسئول تبلیغات جبهه و جنگ «قرارگاه کربلا» و از سال 64 به بعد نیز فرمانده جنگ‌های نوین قرارگاه خاتم الانبیا (ص) بوده است، با اشاره به جنایت شیمیایی رژیم بعث عراق در جریان عملیات «والفجر8» درباره حملات شیمیایی دشمن برای بازپس گیری «فاو» می‌گوید: با آغاز عملیات بی‌نظیر والفجر 8 در روز 20 بهمن 1364 و گذر از رودخانه‌ی مواج و خروشان اروند و فتح فاو‌، عراق سراسیمه به حملات مستمر برای بازپس گیری مواضع از دست رفته اقدام کرد.  

یکی از تمهیدات اصلی دشمن‌، اعزام گارد ریاست جمهوری به این منطقه‌ی عملیاتی بود. افزون بر آن‌، از روز 23 بهمن حملات خارق‌العاده‌، حجیم و گسترده‌ی شیمیایی را با آمادگی قبلی و تمهید انواع تسلیحات و مهمات آغاز کرد تا با بمباران‌های بی‌وقفه و گلوله‌باران‌های هم زمان با انواع توپ‌ها و خمپاره‌ها بتواند با تضعیف روحیه‌ رزمندگان ایران و به عقب راندن آنان‌ف مواضع تصرفی را پس بگیرد.

 

به همین خاطر از صبح چهارشنبه 23 بهمن با بیش از 35 فروند انواع جنگنده بمب افکن‌های «میراژ»‌، «سوخو»‌، «توپولف» و «میگ» به بمباران وسیع‌، متواتر و پرحجم شیمیایی در این مناطق پرداخت. شهر فاو‌،جاده‌ِ استراتژیک بصره،فاو‌، جاده‌ی «البحار‌ف»، جاده‌ی «ام‌القصر»‌، راس البیشه‌، قشله‌، نخلستان‌های دو سوی اروندرود‌، اسکله‌ها،‌ مواضع نیروها در حد فاصل رودخانه‌ی بهمن‌شیر تا اروندرود،‌ سراسر سواحل و نخلستان‌های منتهی به خلیج فارس‌،دهانه‌ی اروند رود تا شهر آبادان‌، اروند کنار‌، خسروآباد و شهرک قصر‌،همچنین قفاس‌، چویبده‌، خضر‌، حوالی بندر امام خمینی و ماهشهر‌، جاده‌های مواصلاتی شمال بهمن‌شیر‌، جاده‌های آبادان- ماهشهر‌، ‌آبادان – اهواز و آبادان – خرمشهر و پل‌های ورودی به شبه جزیره‌ی آبادان.

 

این بمباران‌ها به گونه‌ای بود که آسمان فاو و مناطق پشتیبانی و قرارگاه‌ها،‌ اورژانس‌ها‌، بیمارستان‌های صحرایی حضرت فاطمه الزهرا(س) و علی بن ابی‌طالب (ع) و جاده‌های مواصلاتی و نخلستان‌های اروندرود و خلیج فارس از انواع گازها و عوامل شیمیایی به صورت توده‌های ابرمانند و ذرات ریز بارانی به رنگ‌های زرد‌، نارنجی و سبز‌، مملو و پوشیده

دشمن همچنین با شلیک انواع گلوله‌های شیمیایی به وسیله‌ی حدود 100 قبضه‌ توپ‌، بر غلظت و تراکم آلودگی افزود. موادی که دشمن به کار برد عبارت بودند از: گازهای مخرب تاول‌زاهای شدید به ویژه خردل‌های سولفوره (گوگردی)،‌ موستارد و نیتروژنه،گازهای اعصاب تابون و سارین‌؛ عوامل موثر بر خون و ترکیبات سیانور به ویژه سیانید هیدروژن‌؛ عامل خفه کننده‌ی فسژن‌؛ ناتوان کننده‌ها و عامل بس خطرناک و ناشناخته‌ی اعصاب سری vx و ترکیبات مهلک اعصاب تابون با هیدروژن سیانید و فسفات که با عوارض و تاثیرات متفاوت و متضاد خود سبب تشدید آثار و صدمات دیگر عوامل شد و امر درمان را پیچیده‌تر و بسار مشکل‌تر می‌ساخت.

 

شدت تراکم و مقدار(dose) آلودگی و غلظت آن چندان بود که امکان زنده ماندن بدون داشتن تجهیزات محافظ انفرادی برای نیروها امکان پذیر نبود و با وجود تجهیزات ناکافی‌، امکان سلامت و عدم مصدومیت آن متصور نبود. حتی سلامت حیوانات اهلی و موجودات زنده‌ی دیگر چون پرندگان دوزیستان‌ و آبزیان به خطر افتاده بود‌، زیرا به محض این که در معرض آن عوامل شیمیایی قرار می‌گرفتند نابودی آن‌ها حتمی بود. حتی اشجار‌، نخل‌ها و روییدنی‌ها نیز بر اثر آلودگی‌، پژمرده و در معرض نابودی قرار گرفتند و آب‌ها و مرداب‌ها نیز آلوده شدند. به طور کلی اکوسیستم و محیط در معرض آلودگی قرار گرفت و صدمات کلی دید.

 

عراق در این مجموعه عملیات‌های گسترده‌ی شیمیایی خود‌، به مدت بیش از 45 روز در چند مرحله به جنایات ضد بشری خود ادامه داد. شدیدترین بمب‌باران‌ها به مدت 18 روز از 23 بهمن تا 10 اسفند 1364 (12 تا 29 فوریه‌ی 1986) در مرحله‌ی اول عملیات بود که با شلیک بیش از 500 بمب و راکت و حدود 3000 گلوله‌ی شیمیایی بی‌وقفه انجام گرفت و حاصل این جنایت‌، مصدومیت بیش از 12000 تن و شهادت 1000 تن از رزمندگان ایران تا 10 اسفند 1364 بود.

 

 

 

 

در این مقطع‌، افزون بر منطقه‌ی عملیاتی فاو‌، ارتش بعث در مناطق دیگر نیز به حملات شیمیایی پرداخت. طبق شنود فرماندهی قرارگاه غرب(نجف اشرف) از مکالمات فرماندهی یک تیپ عراقی مبنی بر درخواست حمله‌ شیمیایی در منطقه‌ی مهران‌، تیپ امام سجاد(ع) برای پوشش پدافند شیمیایی منطقه به مهران اعزام شد. متعاقبا عراق در چهارم خرداد 1365(25 مه 1986 ) در محورهای روستای گلان،‌کنجان چم و صالح‌آباد مهران با استفاده از گازهای خردل و تابون‌، 600 تن را مصدوم و 13 تن را شهید کرد.

 

این پژوهشگر سلاح‌های شیمیایی در رابطه با ارزیابی حملات شیمیایی عراق در عملیات والفجر 8 نیز توضیح می‌دهد: عراق از 23 بهمن 1364 تا 9 فروردین 1365 به مدت 45 روز در چند مرحله‌،عملیات‌های گسترده‌ی شیمیایی را علیه رزمندگان ایران در عملیات والفجر 8 باتمام توان شیمیایی خود آغاز کرد و ادامه داد و بی‌محابا و با اطمینان کامل از عدم مجازات و ممانعت مجامع مسئول جهانی‌، صدها بمب‌، راکت و هزاران گلوله‌ی شیمیایی در سراسر منطقه‌ی عملیاتی اعم از خطوط مقدم تا عمق 80 کیلومتری عقبه‌های عملیات پرتاب و شلیک کرد.

 

 

سراسر منطقه را از گازها و عوامل شیمیایی خطرناک و کشنده آکنده ساخت‌، به نحوی که تراکم و شدت آلودگی چندان غلیظ بود که حتی آب زیان و نباتات و نخل‌ها را هم در معرض نابودی و پژمردگی قرار داد‌، به ویژه در برهه‌های 23 بهمن‌ تا 10 اسفند‌، 21 تا 28 اسفند 1365 ‌، سوم تا ششم فروردین و یکم تا چهارم اردیبهشت 1365 که شدت آلودگی بیش از دیگر نوبت‌های حملات عراق بوده است.

 

برهه‌ی پایانی حملات شیمیایی گسترده‌ی هواپیماهای عراق در مقطع سوم‌، حمله‌ی سه دی 1365 به پاسگاه ژاندارمری بین اسلام‌آباد غرب و کرمانشاه بود که سبب مصدومیت دو نفر از ژاندارم‌ها با عامل خردل شد. در مجموع‌، در این مقطع عراق بیش از 120 حمله‌ی شیمیایی انجام داد. در این حملات که صبح و عصر انجام می‌شد هواپیماهای دشمن با چندین سورتی پرواز‌، ده‌ها بمب و راکت بر رزمندگان ایران فرو ریختند که بر اثر 45 روز حملات گسترده‌ی شیمیایی‌، حدود 20 هزار تن مصدوم و 3000 تن شهید شدند.

 

عراق در این حملات از عوامل گوناگونی همچون عوامل تاول زاهای شدید‌، به ویژ خردل‌های سولفوره و نیتروژنه،گازهای اعصاب تابون و سارین،عوامل موثر بر خون با ترکیبات سیانور به ویژه سیانید هیدروژن (هیدروژن سیانوژن)،عامل خفه کننده‌ی فسژن،عامل بس خطرناک و ناشناخته‌ی اعصاب سری vx و ترکیبات مهلک تابون با هیدروژن سیانید و فسفات و عوامل ناتوان کننده استفاده کرد.

منبع: سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

زندگی کنار ۹شهید گمنام

24 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

 

تاریخ اعزام اواخر پاییز ۱۳۶۴ بود. در جبهه جنوب به صورت بی سابقه ای نیرو جمع شده بود. طوری که تدارک آن ها با مشکل روبرو شد. معلوم بود عملیات بزرگی در پیش است، اما کی و کجا، هیچ یک از نیروهای عادی مثل ما نمی دانستند. 

خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده مجید بنشاخته (سجادیان) است:

زمزمه اعزام کاروان بزرگ محمد رسول الله(ص) به گوشم خورد و باز هوایی شدم. دیگر به جبهه «معتاد» شده بودم و اگر مدتی می گذشت و سری به آن نمی زدم «خمار» می شدم. «می» جبهه همه ما را مست کرده بود. مسئولان مملکتی این بار تصمیم گرفتند از کل کشور کاروان بزرگی از بسیجی ها را در قالب طرح «کاروان محمد رسول الله» (ص) به جبهه ها اعزام کنند. برای این کار در سطح ایران تبلیغات زیادی انجام شد هزاران نفر بسیجی و داوطلب به جبهه جنگ هجوم بردند.

در استان بوشهر نیز استقبال از کاروان محمد رسول الله(ص) فوق العاده زیاد بود و بسیجیان زیادی در قالب گردان های مختلف به جبهه رفتند. این بار من در سفر به جبهه تنها نبودم و پسر عمویم «اسماعیل» نیز همراهم بود. دوست دیگری به نام «محمد صفایی» هم ما را همراهی می کرد. اسماعیلی اولین بار نبود که به جبهه می رفت. محمد نیز قبل از این، جبهه را دیده بود.

تاریخ اعزام اواخر پاییز ۱۳۶۴ بود. در جبهه جنوب به صورت بی سابقه ای نیرو جمع شده بود. طوری که تدارک آن ها با مشکل روبرو شد. معلوم بود عملیات بزرگی در پیش است، اما کی و کجا، هیچ یک از نیروهای عادی مثل ما نمی دانستند. من در اثر تجربه و چندین بار اعزام به جبهه می دانستم که هرگاه حجم عظیمی از نیرو در جایی تجمع کنند، قطعا عملیات در پیش خواهد بود. بعد ازعملیات خیبر و بدر، ایران عملیات بزرگی انجام نداده بود و حدس زده می شد با آن همه نیرو که بسیج شده و به جبهه آمده بودند، به زودی عملیات خواهیم داشت. کم تر کسی بود که آرزوی شرکت و حضور در شب عملیات، نداشته باشد.

ما را به ناو تیپ امیرالمؤمنین(ع)، که مقرش در منطقه «مارد» بود، اعزام کردند. ناو تیپ از شیرازی ها مستقل و نیروها و فرماندهان آن همگی بوشهری یا اهل استان بوشهر بودند.

مارد نزدیک آبادان بود. نیروها را به هفت، هشت گردان تقسیم کردند وبرای هر گردان نیز یک فرمانده و معاون فرمانده منصوب کردند. هر عده ای در قسمتی مشغول شدند. قسمت ها: توپخانه، پیاده نظام، اطلاعات و شناسایی، تخریب، تبلیغات و کارهای دیگر بود. اما وضعیت گردانی که من در آن بودم چندان مشخص نشد. دو هفته ای ما را نزدیک آبادان و محل دفن شهدای گمنام عملیات شکست حصر آبادان اسکان دادند. قبرستانی بود با نُه نفر شهید گمنام.

شبی باران  می بارید. برای ما شام آورده بودند. هوا هم سرد بود. کف خودرویی که ظرف داخل آن بود لیز و روغنی بود. در راه ظرف غذا واژگون شده بود. غذای خاکی، روغنی و کثیف شده را دوباره داخل ظرف ریخته بودند و تحویل ما دادند.

ما هم بدون آگاهی از ماجرا با اشتها غذا بخوریم. یکی، دو ساعت بعد کل گردان مسموم شد. اولین کسی که مسموم شد و حالش به هم خورد، من بودم. اسهال سختی گرفتم. بچه ها شروع کردند به مسخره کردن، اما کمی بعد خودشان نیز به درد من مبتلا شدند. صف طویلی جلوی چند مستراح گردان تشکیل شد. غذا آبگوشت بود و از آن به بعد هر گاه آبگوشت می دادند،

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

شهید شیخی: ما به فرمان رهبری تا آخر ایستاده‌ایم

24 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

دعایش همیشه این بود که خدایا آخر جبهه ما را به شهادت برسان. وقتی ازش می پرسیدم چرا این دعا را می کنی، میگفت چون امام و کشورمان برای دفاع نیرو لازم دارند و دقیقا اواخر جنگ به شهادت رسید.
 
 

ماشاالله شیخی فرزند محمدرضا به سال 1342 در خانواده ای پر جمعیت به دنیا آمد و تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم در شهرستان ادامه و در جهاد سازندگی مشغول به کار شدند. با شروع جنگ و فرمان امام راهی جبهه و جنگ شدند. ایشان جز رسیدگی به مسائل درسی، حضوری مستمر در جمع آوری نیرو و پشتیبانی جنگ و جهاد سازندگی لار را به عهده داشتند و از جنبه هنری در تئاتر فعال بودند از مداحان به نام شهرستان و قاری قرآن و تا حدودی حافظ قرآن بودند.

مهدی شیخی برادر شهید درباره خصایل اخلاقی شهید بیان کردند: شهید شیخی جزو آن دسته از بچه های سر به زیر، افتاده و متواضع بودند. با وجودی که بنده هم پنج سال از برادرم کوچک تر بودم اما ایشان خیلی مراقب من بودند. البته نه تنها من همیشه هوای خانواده و همسایه ها را هم خیلی داشتند. نکته شخصیتی مهمی که در ایشان بود این بود که توجه زیادی به احترام و کمک به پدر و مادر داشتند. از دیگر سجایای اخلاقی ایشان حساسیت زیاد روی نمرات درسی و مخصوصا نمره انضباط بود. حتی در انتخاب دوستان به نمره انضباط¬¬¬ شان بسیار دقت داشتند و زبانزد رفتار و اخلاق نیکو بودند.

برادر شهید شیخی با لبخندی بر لب از خاطرات بچگی خود و شهید گفتند: خاطره های زیادی با هم داشتیم. اما خاطره ای که من از ایشان همیشه در خاطرم است تاکید همیشگی ایشان بر حق الناس است. یک بار پدرم به من گفتند که کالایی را در بازار گرفتند و فلان مغازه گذاشتم و ازم خواستند که چون در مسیرم بود بیاورم. من هم با ماشاالله که در جهاد سازندگی مشغول بود تماس گرفتم و گفتم که شما این بار را پشت ماشین بگذارید و بیاورید خانه، وقتی این حرف را شنید بسیار ناراحت شد و گفت این ماشین دولت و خدمت است نه برای کارهای شخصی. گفتن من حتی اجازه ندارم خودت را سوار کنم چه برسد باهاش وسیله بیاورم و از نظر شرعی و عرفی درست نیست ولی بعد کار با ماشین شخصی می آورم و این کوچک ترین خاطره ای است که من از ایشان دارم.

وی در ادامه درباره شهید شیخی گفت: من و ایشان به خاطر این که خانواده پر جمعیتی بودیم تو یک اتاق می خوابیدیم و ایشان نماز شب را به صبح متصل می کردند و بعد نماز صبح کمی میخوابید و بعد سرکار میرفت. من دبیرستانی بودم و یک بار به برادرم گفتم، محبتی کن و کمی مراعات من را هم بکن. من شب ها درس میخوانم و شب ها که بیداری با صدای شما من نمی توانم بخوابم و سر کلاس کمی گیج هستم و کم خوابی دارم. چند شب بعد دیگه سر و صدایی نمی آمد. بلند شدم نگاه کردم دیدم ایشان رفتن تو اتاق انباری آن هم در زمستان و سرمای آن سال ها، جایی به اندازه جانماز انداختن باز کردند و در شرایط نامناسب نماز میخواند. با گریه ام جلو رفتم و گفتم اشتباه کردم تو برو خانه من میام اینجا می خوابم اما قبول نکرد و گفت اگر میدانستم که نماز خواندن من باعث می شود که بیدار شوی و با بی حالی صبح سر کلاس حاضر شوی، اصلا نماز شب را از اول همین جا می خواندم.

برادر شهید افزود: نکته جالبش این بود که از من پرسیدند مگر وقتی من نماز می خونم سر و صدام انقدر زیاد است که باعث می شود از خواب بیدار شوید، گفتم شما وقتی نماز شب متصل می شوید به قدری از خودتان بی خود می شوید و در برابر خدا زاری و مغفرت می کنید که تنها خودتان خبر ندارید و صدایتان تا اتاق دیگر هم می رود.

دوران ارادت به جبهه و جنگ
شهید شیخی اولین بار کلاس اول دبیرستان بودند که به صورت رسمی به دلیل شرایط سنی به جبهه اعزام شدند. البته از اول راهنمایی برای بردن کالا و رساندن آذوقه هر سه ماه یک بار به خاطر علاقه به رزمنده ها در جبهه حاضر می شدند. وقتی بزرگ تر شده بودند به صورت تلفنی و رمزی که بین همرزمان گذاشته بودند، به طور مثال فردا قراراست عروسی برویم، سریعا حاضر و عازم می شدند.

برادر شهید شیخی در این باره عنوان کرد: اوایل که سنش پایین بود، خود بسیج اسم¬شان را نمی نوشت و مجبور می شدند در شناسنامه دست ببرند. پدرم در ابتدا خیلی تمایل به رفتنشان نداشت و می گفت شما باید به سن قانونی برسید و آموزش های لازم را ببینید و بعد بروید. اما برادرم قبول نمی کرد و می گفت ما آموزش نمیخواهیم و به کارهای دیگر جبهه می رسیم، اما مادرم می¬گفت در راه خدا مشکلی نیست.

شهید شیخی با اینکه در عملیات های زیادی شرکت کردند و بارها به سختی مجروح شدند، اما ایشان در عملیات شهید نشدند. در پاتکی که از دشمن در محوطه ای به نام انگشتی که در شلمچه به حالت نان و فرو رفتگی بود و موقعیت استراتژیکی خاصی که داشت با وجود ترکش هایی که به سرشان اصابت کرده بود و حتی قسمت هایی از سرشان برداشته شده بود در مهرماه سال 66 شهید شدند.

 این منطقه موقعیت حساسی داشت و اگر در اختیار دشمن قرار می گرفت، نیروهای عراقی به شهر مسلط می شدند. تقریبا 70 درصد بچه ها در آن پاتک جانشان را از دست دادند اما نگذاشتند قسمت انگشتی دست عراقی ها بیفتد.

سیره اخلاقی اعتقادی شهید شیخی
ایشان از نظر شیوه اعتقادی به گونه ای بودند که علاوه بر اینکه واجبات را به شدت انجام میدادند و به آن مقید بودند و حتی به دیگران هم توصیه می کردند. در کنار واجبات به مستحبات و فرعیات جزیی هم تا جایی که می توانستند عمل می کردند.

مهدی شیخی در خصوص خصایل اعتقادی برادر بیان کرد: چیزی که من ار ایشان به خاطر دارم و از رزمنده های دیگر هم شنیده ام ایشان همیشه علاوه بر بدنشان، دهانشان به دلیل اینکه حافظ قرآن بودند مدام ذکر می گفتند همیشه خوشبو بود. می گفتند ببینید ما باید همیشه ذکر سبحان الله، الحمد الله و بقیه اذکار را بر لب داشته باشیم. غالبا صبح ها بعد از نماز و ظهر ها و شب ها قرآن می خواندند و هم به آن چیزی که به نفع خودش خانواده اش و جامعه بود به حق عمل می کرد.

وی در ادامه اظهار کرد: دعایش همیشه این بود که خدایا آخر جبهه ما را به شهادت برسان. وقتی ازش می پرسیدم چرا این دعا را می کنی، میگفت چون امام و کشورمان برای دفاع نیرو لازم دارند و دقیقا اواخر جنگ به شهادت رسید. حتی زمان مجروحیت هایشان از خدا میخواستند که اگر آخر جنگ است از دنیا بروند و الا برگردند. مدام می گفتند ما تا آخر ایستاده ایم.

برادر شهید در ادامه یاد آور شد: ایشان علاقه زیادی به کارهای هنری داشتند و تئاترهای زیادی بعد از انقلاب انجام می دادند. حتی چندین بار تئاترهای زیبایی در مساجد اجرا کردند اما پیشکسوتان مخالفت کردند و گفتند، مسجد تنها جای زیارت است ولی چون در آن زمان در شهرستان ما سالن نبود مور شدند از حیاط حسینیه ها و مساجد برای جذب بچه ها به هنر استفاده کنند. ایشان علاوه بر اینکه جبهه می رفتند، قاری و مداح بزرگ شهر بودند و درمسائل هنری هم سر آمد بودند. اما در موسیقی چون پدر نسبت به آلات موسیقی بسیار حساس بودند اجازه نمی دادند حتی در جهت مثبتش قدم بر دارند و بیشتر به درس اهمیت می دادند.

منبع: سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 684
  • 685
  • 686
  • ...
  • 687
  • ...
  • 688
  • 689
  • 690
  • ...
  • 691
  • ...
  • 692
  • 693
  • 694
  • ...
  • 1182
 << < شهریور 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • نویسنده محمدی
  • یاضامن آهو
  • سلام

آمار

  • امروز: 1545
  • دیروز: 548
  • 7 روز قبل: 1607
  • 1 ماه قبل: 5281
  • کل بازدیدها: 259535

مطالب با رتبه بالا

  • مروری برزندگی شهید علی بیگی (5.00)
  • گوشه ای از خاطرات شهداء (5.00)
  • هر وقت که راه کربلا باز شود(از خاطرات شهید علیرضا کریمی ) (5.00)
  • امر به معروف ( از خاطرات شهید حاج رضا فرزانه ) (5.00)
  • حج وتولدی دوباره ( ازخاطرات شهید آوینی ) (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس