ماجرای جامانده «کربلای۵» که در تفحص شهید شد
دی ماه سال ۱۳۶۵ سر سفره نشسته بودیم که مارش عملیات کربلای۵ از تلویزیون پخش شد. رنگ محمود پرید، بلند شد و گفت: “جا ماندم قرار بود آنجا باشم.” هنوز مراسم شب هفت پدر تمام نشده بود که رفت.
«شهید محمود غلامی فتلکی» در سال 1346 در نجف آباد اصفهان بدنیا آمد در دوران هشت سال دفاع مقدس غلامی نیز مثل همه دانش آموزان مشتاق حضور در جبهه ها درس را رها کرد و با عضویت در بسیج مسجد، سنگر جبهه را انتخاب کرد و با تغییر سال تولدش در عملیات والفجر مقدماتی حضور پیدا کرد و داوطلبانه به گروه تخریب پیوست و بعد در والفجر3و 4شرکت کرد . در دی ماه 1362 عضو رسمی سپاه شد و در خیبر و بدر نیز صفحات تاریخ رزم را ورق زد .محمود در سال1364 دوره مربیگری تخریب را آموزش دید و با حضور در عملیاتهای والفجر8 ،کربلای5 ،8 و نصر7 و بیت المقدس2 ،4 ،7 و غدیر همچنان در بزم رزم عاشقانه جبههها میهمان بود که در همین دوران از ناحیه کتف و دست مجروح و جانباز شد. دست تقدیر او را به جبهه تفحص اعزام کرد .او در تاریخ 2/10/74 در جریان عملیات تفحص به شهادت رسید. مزار شهید تفحص محمود غلامی در قطعه 29 ردیف14 شماره7 است. خاطراتی کوتاه و ماندگار در باره این شهید والامقام به نقل از خانواده، دوستان و همرزمان شهید در ادامه میآید:
اولین عملیات جنگی و آخرین عملیات تفحصش در «فکه» بود
بار اول که برای ثبت نام اعزام به جبهه مراجعه کردیم به خاطر جثه کوچکمان ردمان کردند. دوبار دیگر هم رفتیم ولی نشد. دفعه بعد، مرا که کمی قدم بلندتر بود پذیرفتند و به محمود گفتند شما کوچکی. ما را به ستون نشاندند. برگشتم پشت سرم را نگاه کردم، محمود ایستاده بود و گریه می کرد. در ثبت نام بعدی او چند دست لباس و اورکت پوشید تا بزرگتر نشان داده شود. بعد هم شناسنامه اش را دستکاری کرد و بالاخره موفق شد. در منطقه از جمع 15 نفری بچه های مسجدمان، محمود و حسین داوطلب تخریب شدند. اولین عملیاتی که محمود رفت در فکه و آخرین منطقه عملیاتی که تفحص کرد هم فکه بود.
وقتی از کربلای 5 جاماند، رنگش پرید
بعد از تصادف پدر به محمود زنگ زدیم تا از منطقه بیاید. دور هم نشسته بودیم که محمد (برادر شهید محمود غلامی) برای شوخی، نوار صدای مارش عملیات را گذاشت، محمود رنگش پرید و گفت: “چی؟ حمله است؟ نه امکان ندارد.” دی ماه سال 1365 سر سفره نشسته بودیم که مارش عملیات کربلای5 از تلویزیون پخش شد. باز رنگ محمود پرید، بلند شد و گفت: “جا ماندم قرار بود آنجا باشم.” هنوز مراسم شب هفت پدر تمام نشده بود که رفت و طولی نکشید با دست مجروح برگشت. او همیشه آماده رفتن بود.
تا پسرتان را پیدا نکنم، برنمیگردم
همیشه به خانواده شهدا سر می زد. آخرین باری که شهید محمود غلامی می خواست برای تفحص برود، به منزل یکی از شهدای مفقود محل رفت و گفت: “من تا پسرتان «محرم» را پیدا نکنم، برنمیگردم.” یک سال بعد از شهادت محمود غلامی، مادر محرم خواب دید محمود میگوید: “مادر! محرم برگشت، برگرد!” آن موقع مادر شهید در شهرستان بود. وقتی برگشت پیکر پسرش را آورده بودند.
دست نوشته شهید تفحص، محمود غلامی
من خدا را تا زنده هستم برای این نعمت عظیم شکر میکنم که این توفیق را به من داد تا مدتی در راه خودش با دشمنان اسلام در جبهه حضور داشته باشم و با آنان مبارزه کنم و از این ناراحتم که چرا نتوانستم کاملا تمام روزها را در این دانشگاه الهیات شرکت کنم. ما باید طبق فرموده پیامبر اسلام(ص) و بعد از 8 سال دفاع در برابر دشمنان به مبارزه با نفس اماره و شیطان بپردازیم تا همان طور که در جنگ توانستیم در مقابل دشمنان سربلند بیرون آییم و دشمنان خارجی را در جنگ نابود کنیم و پیورز شویم با همان اعتقاد و ایمان می توانیم به دشمنان خارجی و داخلی غلبه کنیم و مخالفان انقلاب اسلامی را از این کیان ناامید کنیم…
تسنیم