عمليات ما در منطقه مريوان خيلي جالب بود آن زمان از وانت تويوتا كه كارآيي خوبي دارد ، خبري نبود بهترين ماشين ما در عمليات پاكسازي وانت سيمرغ بود كه روي آن اسلحه كاليبر پنجاه سوار مي كرديم آن زمان از دوشكا هم كه در اين طور مواقع كارآيي خوبي دارد ، خبري نبود مجبور بوديم از كاليبر پنجاه استفاده كنيم كه معمولاً پس از شليك چند تير گير مي كند براي رفتن به مريوان حدود 130 كيلومتر راه بود ؛ با انواع و اقسام گردنه ها و تنگه ها از نظر عمليات نامنظم و چريكي بهترين شرايط براي دشمن بود تا به ما كمين بزند و ضربات سنگين وارد كند
عمليات ما در منطقه مريوان خيلي جالب بود آن زمان از وانت تويوتا كه كارآيي خوبي دارد ، خبري نبود بهترين ماشين ما در عمليات پاكسازي وانت سيمرغ بود كه روي آن اسلحه كاليبر پنجاه سوار مي كرديم آن زمان از دوشكا هم كه در اين طور مواقع كارآيي خوبي دارد ، خبري نبود مجبور بوديم از كاليبر پنجاه استفاده كنيم كه معمولاً پس از شليك چند تير گير مي كند
براي رفتن به مريوان حدود 130 كيلومتر راه بود ؛ با انواع و اقسام گردنه ها و تنگه ها از نظر عمليات نامنظم و چريكي بهترين شرايط براي دشمن بود تا به ما كمين بزند و ضربات سنگين وارد كند
در اين محور ، بعد از سنندج ، گردنه آريس سر راهمان بود بعد مي رسيديم به سه راهي تيژتيژ كه از گردنه آريس تا آنجا كلي پيچ و خم و پرتگاه وجود داشت بعد از اين سه راهي ، جاده دوشاخه مي شد كه يك مسير از شمال مي رفت به طرف جانوره و بعد گردنه گاران و سپس مي رسيد به مريوان اما مسير دوم از جنوب مي رفت به طرف شويسه ، نگل ، رزاب ، تازه آباد ، سروآباد و مريوان
جاده شمالي كوتاهتر از جاده جنوبي بود ولي پيچ و خم زيادي داشت و پر بود از گردنه جاده جنوبي جاده اي بود قديمي اما صاف آن هم گردنه و كمين گاه داشت اما نه به اندازه جاده شمالي
براي اين كه بتوانيم اين مسير را به سلامت و با خطر كمتر طي كنيم ، چند تدبير به كار برديم اول اين كه ، همه كمپرسي هاي شهر مخصوصاً كمپرسي هاي استاندارد را جمع كرديم با اين كار مي توانستيم هم نيروهايمان را منتقل كنيم و هم وجود كاميون هاي شخصي باعث مي شد كه ضد انقلاب متوجه كاروان نظامي نشود حدود صد دستگاه كمپرسي فراهم شد
ستون كشي و راه انداختن كاروان نظامي در جاده ناامن يك هنر است آن هم با نيروهاي مختلطي كه داشتيم ؛ گروه هايي از ارتش ، سپاه ، ژاندارمري و پيشمرگان مسلمان كرد نظم و نظام دادن به ستوني با اين نيروها ، كم كاري نبود كنترل ستون نظامي مشكل بود و با هر اشتباهي ممكن بود از هم بپاشد
براي اين كه هم نيروها را تمرين داده باشيم و هم توجه دشمن را منحرف كنيم ، نيروها را سوار بر كاميون ها كرديم و ستون نظامي را تحت پوشش ماشين هاي شخصي به شهر ديوان دره حركت داديم دشمن فهميده بود ما عمليات داريم ، اما نمي دانست در كدام مكان به جاي پاكسازي جاده مريوان ، جاده سنندج به ديوان دره را پاكسازي كرديم در اين عمليات ، با چند درگيري كوچك مواجه شديم و تنها چند نفر مجروح داشتيم روحيه نيروهاي رزمنده نيز عالي بود
تدبير ديگري كه در اين عمليات به كار برديم اين بود كه نيروها را دو ستونه كرديم دو ستون ، با فرمانده مستقل ولي در ارتباط با هم يكي در جلو حركت مي كرد و ستون ديگر با فاصله يك كيلومتر ، در عقب حركت مي كرد
تاكتيك ديگري كه دراين عمليات به كار برديم ، استفاده از توپخانه سبك در عمليات چريكي بود من در مطالبي كه درباره جنگ هاي دنيا خوانده ام ، چيزي در اين باره نديده ام هر ستون دو قبضه توپ در اختيار داشت چون تخصص خودم هم توپخانه بود ، از قبل طرح ريزي آتش مي كردم اهدافمان را با كد مشخص كرده بوديم مثلاً به جاي اين كه مختصات هدف را بدهيم ، مي گفتيم روي هدف كرمان ، شماره يك را بزن
اگر براي قبضه هاي عقب ، در تيراندازي به هدف مشكلي پيش مي آمد ، قبضه هاي جلو به آنها كمك مي كردند كار ، بسيار عالي پيش مي رفت از صبح كه حركت كرديم ، شب به ديواندره رسيديم و شب را در آنجا خوابيديم و روز بعد از همان جاده به سنندج برگشتيم اين عمليات در واقع براي ما يك تمرين بود كه با موفقيت انجام شد
پس از بازگشتن به سنندج ، وقت را تلف نكرديم صبح روز بعد كاروان نظامي را با همان كاميون ها به طرف مريوان حركت داديم
پاييز بود و هوا سرد در گردنه آريس يك قبضه توپ متوسط به طور ثابت قرار داديم تا ما را تا فاصله زيادي پشتيباني كند و دفاعي هم براي پايگاه ايجاد شده باشد
تا سه راهي تيژتيژ چند درگيري رخ داد كه تلفاتي به ضد انقلاب وارد كرديم و خودمان هم چند تا مجروح داديم در آنجا بود كه راننده هاي بومي از شدت درگيري ها ترسيدند و از ادامه مسير خودداري كردند مجبور شديم هر كس را كه رانندگي بلد بود ، پشت فرمان كاميون بنشانيم تا كار به انجام برسد
از سه راه تيژتيژ راه سخت و دشوار شمال را پيش گرفتيم ، در ادامه راه در روستاي شيخان درگيري شديدي با دشمن پيدا كرديم كه دو شهيد داديم ولي خيلي زود توانستيم بر آنجا تسلط پيدا كنيم
دوتن از خلبانان شجاع هوانيروز ، شهيد شيرودي و شهيد كشوري ، براي پشتيباني از ستون نيروها مأمور شده بودند قصد من اين بود كه فقط در مواقع ضروري از هلي كوپتر استفاده شود و در قرارگاه سنندج ، نظر من اين بود در جنگ با دشمني كه چريكي عمل مي كند ، بايد مثل خودش جنگيد نبايد اميد به پشتيباني هوايي داشت
در كوهستان بايد به دنبال دشمن دويد و جنگيد بايد با تفنگ ، خوب كار كرد و از زمين بهترين بهره را براي نبرد گرفت
در حين درگيري در شيخان متوجه شدم سر و كله هلي كوپتر كبري پيدا شد تعجب كردم با خلبان آن تماس گرفتم علي اكبر شيرودي پشت بيسيم گفت بابا ، حوصله مان سر رفت هرچه نشستيم ، ديديم خبري به ما نداديد گفتم چه كار كنيم ؟ بلند شديم و آمديم !
او از همان جا وارد عمل شد و خيلي هم شجاعت به خرج داد و به ما كمك خوبي كرد
عمليات همچنان ادامه داشت هر روز با تاريك شدن هوا عمليات را متوقف مي كرديم و گروهي براي تأمين به نگهباني مي پرداختند و نيروها استراحت مي كردند سعي ما بر اين بود كه فرماندهان ستون به هيچ وجه نخوابند چون منطقه برايمان ناآشنا بود ، سعي مي كرديم با سركشي به نيروها و سنگرها ، با اوضاع و احوال بيشتر آشنا شويم اولين بار بود كه قدم به آنجا مي گذاشتم و فقط از روي نقشه با وضعيت فيزيكي آشنا بودم راهنما و بلدچي ستون ، پيشمرگان مسلمان كرد بودند
چهل و هشت ساعت بعد به مريوان رسيديم مدتي بود كه شهر در تسلط دشمن بود و سوخت و آذوقه به آنجا برده نشده بود ده كاميون هم سوخت همراه ستون راه انداختيم تا با دست پر وارد شهر شده باشيم
در شرق پادگان مريوان دهليزي هست كه به طرف جاده سقز مي رود از همان دهليز به راه افتاديم تعدادي تانك و نفربر چرخدار نيز همراه خود داشتيم و ستون را از همه نظر تجهيز كرده بوديم ارتفاعي در كنار شهر قرار دارد كه به قلعه امام معروف است كه از حساسيت برخوردار است آن را گرفتيم محل استقرارمان را فرودگاه سابق مريوان قرار داديم چون شهر در يك نيم دايره اي از ارتفاعات قرار دارد و پادگان هم از بالا بر آن تسلط داشت ،توانستيم آنجا را كنترل كنيم
در آنجا با حاج احمد متوسليان آشنا شدم او گروهي از بچه هاي سپاه را همراه خود برد تا شهر را بگيرند كه موفق شدند در پادگان قرارمان بر اين شد تا شهر را كاملاً محاصره كنيم و سپاه وارد شود و پس از پاكسازي مسئوليت شهر را به عهده بگيرد روش كارمان اين گونه بود كه هرجا را كه مي گرفتيم ، سپاه مسئوليت آنجا را به عهده مي گرفت شهر پاكسازي شد و فرماندهي آن منطقه به حاج احمد متوسليان سپرده شد و ما چهل و هشت ساعت در آنجا مانديم
خاطره جالبي از مريوان دارم شب دومي بود كه شهر را پاكسازي مي كرديم و قرار بود روز بعد به طرف سنندج برگرديم يك ساعتي از نيمه شب گذشته بود كه احساس نگراني كردم رفتم تا به نيروها سركشي كنم اطرافمان بسيار خطرناك بود
پر بود از شيار و درخت و تپه راه نفوذي زيادي داشت با صحنه جالبي روبرو شدم
براي اولين بار ديدم عده اي از رزمنده ها ، در زير نور مهتاب ، در حال خواندن نماز شب هستند اين تصوير برايم عالي و دوست داشتني بود كار آنان من را هم تحريك كرد و آماده نيايش شدم حال خاصي به من دست داد و رويم تأثير عميقي گذاشت
در همان موقع ، دشمن با آرپي جي و سلاح هاي ديگر به اردوگاه ما حمله كرد ولي با مقاومت نيروها نتوانست كاري از پيش ببرد و مجبور به عقب نشيني شد
دشمن براي برگشت ما به سنندج تدارك وسيعي ديده بود او كه موقع آمدن ، غافلگير
شده بود ، حالا مي خواست هنگام برگشتن جبران كند اما اين بار هم غافلگير شد !
برگشت ما كار خدا بود همه چيز را براي برگشت از راهي كه آمده بوديم ، آماده كرده بوديم يك دفعه به ذهنم خطور كرد كه چه دليلي دارد از آنجا برويم بهتر است مسير برگشتمان از جاده ديگر باشد تا هم با منطقه بيشتر آشنا شويم و هم دشمن را غافلگير كنيم در ميانه راه مسير حركتمان را عوض كرديم و به طرف جاده سروآباد و رزاب رفتيم
ستون از سروآباد گذشت و به رزاب رسيد رزاب در مدخل يك تنگه قرار دارد كه به طرف كرآباد و نگل مي رود به تنگه كه رسيديم ، ناگهان باران گلوله باريدن گرفت آتش ضد انقلاب خيلي شديد و سهمگين بود امكان هر عكس العملي از ما سلب شده بود از همه طرف تير مي زدند
قصد داشتم از خودرو خارج شوم اما امكان نداشت از بيسيم شنيدم يك تانك اسكورپين جلو آمده است به تانك دستور دادم جلو برود ناگهان راننده تانك از پشت بيسيم داد زد صياد صياد پشتم لرزيد
خدايا چه اتفاقي افتاد ؟ بعداً فهميدم سر راهش تله انفجاري كار گذاشته بودند كه كليد آن را با چند ثانيه تأخير مي زنند و انفجار در عقب تانك رخ مي دهد چاله بزرگي در آنجا ايجاد شده بود ولي به لطف خدا هيچ صدمه اي به تانك و خدمه اش نرسيد
نيروها از خودرو پياده شده بودند و پاسخ دشمن را مي دادند كنترل آنان از دست من خارج بود نيم ساعت زير آتش بوديم و جز صبر و تحمل كار ديگري نمي توانستيم بكنيم تصورم اين بود لابد كلي خسارت و تلفات بر ستون وارد شده است
وقتي درگيري تمام شد ، با اضطراب و نگراني پرسيدم چند نفر شهيد داده ايم ؟
عجيب بود باورم نميشد وقتي آمار دادند ، فهميدم فقط سه ، چهار تا مجروح داده ايم و هيچ شهيد نداريم
جالب اين بود كه مجروحان ما همگي جراحتشان سطحي بود تنها به ريه يك پسرك پانزده ، شانزده ساله از اهالي آنجا تير خورده بود و حالش وخيم بود هلي كوپتر آمد و او را به اورژانس فرستاديم اين كار روي مردم منطقه اثر رواني خوبي گذاشت مثل اين كه انتظار نداشتند ما چنين برخورد دوستانه اي با آنان داشته باشيم
كمي بعد پارچه هاي سفيد در دست مردم تكان مي خورد و زن ها و دخترها تسليم مي شدند در حالي كه مردانشان همان هايي كه با ما مي جنگيدند ، در كوه و كمر ويلان بودند !
بقيه راه را مشكلي نداشتيم درگيري هاي كوچكي در مسير رخ داد اما تلفاتي دربرنداشت رسيديم به سنندج
انعكاس عمليات رفت و برگشت ما به مريوان در منطقه كردستان اثر گذاشت يك ستون قوي نظامي ، فاصله 130 كيلومتري سنندج به مريوان را با وجود درگيري هاي پراكنده طي كرده و مجدداً بازگشته بود در سنندج ، در بعضي از اعلاميه هايي كه از گروهك كومله به دست آورديم نوشته بودند يك ستون نظامي به فرماندهي صياد شيرازي از سنندج رفت به طرف مريوان و در طي مسير هشتاد كشته دادند
آنان مجبور بودند اين گونه تبليغات كنند ما تنها دو شهيد و حدود هشت تا ده نفر مجروح داده بوديم ! آنان كه ضربه سختي خورده بودند ، تلفات ما را زياد عنوان مي كردند تا از هرچه بهتر نمايان شدن عظمت كار ما و شكست خوردنشان كاسته شود
پس از چند عمليات در كردستان ، من و آقاي رحيم صفوي و چهار ، پنج نفر از بچه هاي سپاه و ارتش خدمت حضرت امام خميني رسيديم روحيه عجيبي داشتيم
دوست داشتم فرصتي پيش بيايد تا بتوانم بگويم اماما ، نگران نباشيد ما انشاالله مسئله كردستان را فيصله مي دهيم و ضد انقلاب را سركوب مي كنيم !
هنگامي كه خدمت ايشان رسيديم ، ايشان چنان صحبت كردند كه اصلاًانگار خودشان در تمام صحنه ها هستند و ميخواهند به ما اميد بدهند گفتند شما محكم باشيد و از جنگ با ضد انقلاب هيچ نگراني نداشته باشيد فقط وحدتتان را حفظ كنيد