فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

شهادت به خاطر رد مصاحبه رادیویی با دشمن

28 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

خلبان ‘غلامرضا چاغروند’ بعد از اسارت و در پی یک مصاحبه رادیویی و همچنین مقاومت در اسائه ادب به ساحت امام (ره) و مسئولان جمهوری اسلامی به شهادت رسید و به دست مزدوران عراقی سر از بدنش جدا شد. 


 شهید غلامرضا چاغروند تحصیلات خود را در خرم آباد گذراند و بعد از اخذ دیپلم در سال 1353در هوانیروز استخدام شد.

وی نقش بسزایی در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی داشت و ضمن پخش اعلامیه در تظاهرات نیز شرکت می کرد و از همان اوایل زندگی روحی سرشار از عشق به اسلام و قرآن و عمل به احکام اسلام داشت.

با شروع قیام همه جانبه ملت مسلمان علیه کفر ستم شاهی، این شهید با مردم در تظاهرات و راهپیمایی ها همگام شد، در پخش اعلامیه ها و رهنمودهای امام فعال بود و یکبار نیز در حین تظاهرات دستگیر و به دو ماه زندان محکوم شد.

پس از پیروزی انقلاب شهید چاغروند در منطقه کردستان ماموریت های زیادی انجام داد و با رشادت تمام به آنچه که وظیفه شرعی و انقلابی خود می دانست، عمل کرد.

شهید غلامرضا چاغروند لباس نظامی را بعد از انقلاب با اعتماد و غرور تمام به تن کرد. به خاطر اعتقاد و عشقی که به اهل بیت(ع) داشت از آنچه فرا گرفته بود و آنچه می دانست، حداکثر استفاده را کرد و در زمان حیاتش به بیعت خود با اهل بیت (ع) وفادار ماند.

آخرین ماموریت این خلبان جسور و با ایمان هوانیروز در بعد از ظهر 12 مهر ماه سال 1359 بود که در آن روز چاغروند و کمک خلبان ستوان ‘یار حسین مصری’ و گروهبان یکم ‘عادل موسوی ‘ عازم ماموریتی از کرمانشاه به ایلام و دهلران می شوند.

بالگرد آنها پس از انجام ماموریت در دهلران هنگام بازگشت در منطقه ای به نام دهات جالیز که بین موسیان و دشت عباس قرار دارد، مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و ضمن آسیب رسیدن به بالگرد کمک خلبان نیز مجروح می شود.

خلبان چاغروند که در اثر آسیب دیدگی بالگرد قادر به پرواز نبوده، برای سالم ماندن سرنشینان اقدام به فرود اجباری در بین نیروهای دشمن می کند.

دشمن با اسارت آن ها، تدارک یک مصاحبه رادیویی را برای خوراک تبلیغاتی در همان محل می بیند که خلبان چاغروند در مقابل خواست آنها مبنی بر اسائه ادب به ساحت امام (ره) و مسئولان جمهوری اسلامی ایران از خود مقاومت نشان می دهد که به علت مقاومت و رد این درخواست دشمن ، نظامیان بعثی همانجا او را شهید و سر از بدنش جدا می کنند.

فرازهایی از وصیت نامه این شهید :

درود بر رهبر عزیز و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران

سلام به پدر و مادر مهربانم امید است که همیشه خوشحال باشید پدر و مادر مهربانم خیلی ممنونم از اینکه زحماتی را برای من کشیده اید. امیدوارم خداوند به شما اجر عنایت فرماید. پدر و مادر جان اگر خداوند مرا دوست داشت و شهادت نصیبم شد به شهید بودنم افتخار کنید زیرا ما سربازان صاحب الزمان (عج)هستیم و باید هرچه زودتر بر قوای کفر صدامی پیروز شویم. شما بندگان به رزمندگان در جبهه ها کمک کنید و خواهران مهربانم زینب گونه راه را ادامه دهید و اگر شهادت نصیبم شد مرا نزد شهدای لرستان دفن کنید. خداوند صبر و بردباری نصیب شما پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم کند.

منبعسایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

از نامه شبانه مقام معظم رهبری برای اعزام نیروها به سوسنگرد تا چریک‌های لبنانی همراه شهید چمران

28 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

منبع:ساعت ده و نیم شب بود که مقام معظم رهبری نامه‌ای را به فرمانده لشگر دزفول می‌فرستند با این مضمون که شما نیروهایتان را به سمت سوسنگرد حرکت بدهید، اما امتناع آن فرمانده از دستور صریح نماینده امام خمینی، واکنش جدی‌تر مقام معظم رهبری و شهید چمران را در پی داشت.
اشاره: سید ابوالفضل مرتضوی یکی از همان رزمندگانی بود که در سپیده‌دم آزادی سوسنگرد از اشغال دژخیمان بعثی وارد این شهر شد. خاطره‌های مرتضوی از نامه‌های مقام معظم رهبری در جایگاه نماینده حضرت امام خمینی در شورای عالی دفاع به فرمانده لشگر اهواز و نیز نحوه ورود نیروهای شهید چمران به شهر مقاوم سوسنگرد شنیدنی است.

متن زیر بخشی از روایت‌های سید ابوالفضل مرتضوی است:

در سال 58 شهید چمران در منطقه غرب کشور درگیر مسائل داخلی کومله و دمکرات بود که در 25 آبان 1359 حضرت امام خمینی به سبب حساسیت منطقه که دشمن از سه محور به اهواز حمله کرده بود دستور آزادسازی هرچه سریعتر سوسنگرد از محاصره نیروهای عراقی را صادر کرد.

 

سوسنگرد از سه محور مورد محاصره واقع شده بود. یک محور از طرف دشت عباس بود که شامل دزفول می‌شد و در محور دوم که همان دشت آزادگان بود مناطقی مانند هویزه، بستان، سوسنگرد و کوه‌های الله اکبر در محاصره بود. دشمن از عین خوش و شرهانی حرکت کرد و آمد به سمت دزفول، اندیمشک و شوش. به طوری که 5 لشگر را در این مناطق حساس کرده بود که تمامی این لشگرها هم جزو زبده‌ترین و مکانیزه‌ترین لشگرهای عراق بودند. یعنی نیروهای پیاده نبودند.

تمامی این لشگرها به سمت اهواز حرکت کردند. محور اول که از سمت غرب شوش شروع می‌شد در پی حرکت آنها دشت عباس، عین خوش و شرهانی اشغال شد و به سمت اندیمشک و شوش سرازیر شدند تا از آنجا به دزفول برسند. محور دوم که موضوع بحث اصلی همین روزها است یعنی منطقه سوسنگرد، شامل دشت آزادگان است که مناطقی مانند سوسنگرد، بستان، هویزه و ارتفاعات الله اکبر را در بر می‌گیرد.

لشگرهای عراق پس از گذشتن از روستاهای این منطقه نظیر مالکیه، دهلاویه و ابوحمیظه به حمیدیه می‌رسند تا از آن منطقه به سمت اهواز سرازیر شوند. بچه‌های جهاد با مدیر شجاعی که در آن روزها داشتند و با مسئولیت حاج‌ ابوالفضل حسن‌بیگی با جسارت مثال‌زدنی که از خودشان نشان دادند زیر پای آنها را آب می‌اندازند و شبانه رودخانه کرخه را باز می‌کنند و منطقه را آب برمی‌دارد و با زمینگیر شدن تانک‌های عراقی عملا امکان پیشروی این نیروهای مکانیزه از عراق به سمت اهواز سلب می‌شود. با این کار تمام تجهیزات نظامی عراق در منطقه زمینگیر می‌شود و مجبور به عقب‌نشینی می‌شوند.

این کار یک ترفند دیگری را هم برای بچه‌های ما درمیان دارد از آن جهت که  هنوز نیروهای ما سازماندهی مطلوبی نداشتند و تا رسیدن نیروه‌های کمکی می‌توانستیم قدری به خودمان بیاییم.

در بین تمامی این مناطقی که از آن نام بردم آنجایی که بیشترین حساسیت را داشت منطقه سوسنگرد بود. دشمن برای بار سوم درصدد محاصره سوسنگرد بود و می‌خواست که دوباره آن را به اشغال درآورد. لذا عراق دورتا دور سوسنگرد را محاصره کرده بود.

 

با توجه به این حساسیت‌ها و دستور سریع حضرت امام به مقام معظم رهبری - که در آن وقت نماینده امام در شورای عالی دفاع بود – مبنی بر شکستن محاصره و آزادسازی هر چه سریعتر سوسنگرد، مقام معظم رهبری به همراه شهید چمران و 60 نفر از نیروهای دلاوری که برخی از آنها چریک‌های کارآزموده لبنانی همراه شهید چمران بودند؛ با یک فروند هواپیمای C130  هرکولس، شبانه در اهواز مستقر می‌شوند.

همان شب ساعت ده و نیم مقام معظم رهبری نامه‌ای را به وسیله پیک به فرمانده لشگر دزفول می‌فرستد – لشگر دزفول نیروهای بسیار آبدید‌ه‌ای داشت که بنی‌صدر این‌ نیروها را در نبردها شرکت نمی‌داد و تمام آنها را به زعم باطل خودش برای روز مبادا ذخیره کرده بود! -  با این مضمون که شما نیروهایتان را به سمت سوسنگرد حرکت بدهید.

با تعللی که از جانب فرمانده لشگر دزفول مشاهده می‌شود مجددا در ساعت 12 همان شب معظم رهبری نامه‌ دیگری را با حالت تهدیدآمیز می‌فرستد و جالب است که شهید چمران هم پای همان نامه را به نشانه تایید امضا می‌کند.

 

در چنین شرایطی تنها مدافع باقی‌مانده شهر همان شهید غیور اصلی بود که با سلاح‌های بسیار ابتدایی مانند برنو و ام‌یک توانسته بود 23 روز در برابر ارتش تا دندان مسلح عراق با آن همه تجهیزات مکانیزه غربی ایستادگی کند. به این صورت که بچه‌های خودشان را به صورت گروه‌های چندتایی در میدان و گوشه و کنار شهر مستقر کرده بود تا بلکه سد راه نیروهای عراقی بشوند.

در نیمه‌های شب حوالی ساعت 2 و 3 تمامی نیرو‌های شهید چمران به همراه همان لشگر دزفول به سمت سوسنگرد حرکت می‌کنند و تمامی راه‌‌های ورودی و خروجی شهر را می‌بندند. عملیات واقعی با طلوع اولین اشعه‌های خورشید در سپیده‌دم آزادی سوسنگرد از محاصره‌ نیروهای بعثی شروع می‌شود. عراق از آنجایی که متوجه شده بود نیروه‌های ایرانی در صدد بازپس‌ گیری سوسنگرد هستند رو به اشغال و کشتار روستاییان آورده بود.

 در همین زمان جاده‌های خروجی سوسنگرد مملو شده بود از مردمان بیچاره‌ای که بار و بندیلشان را به دست گرفته بودند و به بیرون از شهر سوسنگرد در حال حرکت بودند. شرایط بسیار بدی بود. عراق با زندگی این مردم کاری کرده بود که اصلا نمی‌توان آن را به تصویر کشید. عد‌ه‌ای هر آنچه را که داشتند و می‌توانستند با خودشان حمل کنند به دست گرفته بودند و در جاه به سمت اهواز به راه افتاده بودند.

در همین زمان از بین جمعیتی که به سمت جاده سوسنگر - اهواز سرازیر شده بودند راه خودمان را باز می‌کردیم تا به سمت سوسنگرد پیش‌روی کنیم. من در این برهه فرمانده قبضه موشک تاو بودم. شهید چمران با درایتی که داشت این ماموریت را به من واگذار کرد که به سمت روستای ابوحمیظه حرکت کنم و در این روستا مستقر شوم.

حوالی ساعت 10 صبح از مجاورت جاده‌ی شلوغی که مملو از جمعیت ترسیده از حملات عراقی‌ها بود راهم را به سمت همان روستا پی گرفتم. زمانی که برای ادامه مسیر به روی جاده آمدم شلیک‌های پی در پی عراقی‌ها مجال هر فکری را از من گرفته بود. به هر زحمتی بود خودم را به روستای ابوحمیظه رساندم. در این زمان یکی از نیروهای ارتشی با یک قبضه توپ 106 در کنار روستا مستقر شده بود.

با لطفی که خداوند شامل حال ما کرد و با کمک همان برادر ارتشی، بسیاری از تانک‌های عراقی را به آتش کشیدیم و از این بابت صدمه بسیاری به نیروهای عراقی وارد شد. سرانجام با پیشروی‌های همه جانبه‌ای که نیروهای ایرانی به سمت سوسنگرد داشتند و ترسی که از این بابت به جان عراقی‌ها افتاده بود؛ وارد شهر شدیم و به پاکسازی خانه به خانه از لوث وجود عراقی‌ها پرداختیم. درگیری‌های بسیار زیادی به صورت تن به تن در شهر رخ داد و این درگیر‌ی‌ها ادامه داشت تا اینکه سرانجام سوسنگرد در حوالی غروب 26 آبان 1359 آزاد شد.

منبع:سایت فاتحان

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

به‌ نام نماینده‌ امام رسماً اعلام جرم می‌کنم

28 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به‌ نام نماینده‌ امام و نماینده شورای عالی دفاع از این همه اهمال و اتلاف وقت و به هدر رفتن خون جوانان شکایت دارم؛ چند روز است که فریاد می‌کشم تا بالاخره دیشب جوابی شنیده شد.
 پس از وخامت اوضاع سوسنگرد و اشغال این شهر، در جلسه‌ای در اهواز با حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (نماینده‌ی امام خمینی در شورای عالی دفاع)، سرلشکر فلاحی (جانشین وقت ریاست ستاد مشترک)، سرلشکر ظهیرنژاد (فرمانده‌ وقت نیروی زمینی ارتش)، آقای غرضی (استاندار وقت خوزستان) و افراد دیگری، تصمیم به اجرای عملیات آزادسازی سوسنگرد گرفته شد و واحدهای نظامی شرکت‌کننده در عملیات نیز مشخص گردید.(۱)

همان شب، آقای اشراقی داماد حضرت امام خمینی رحمه‌الله‌علیه، در مکالمه‌ی تلفنی با آیت‌الله خامنه‌ای، پیام امام را ابلاغ کرد: «تا فردا سوسنگرد باید آزاد شود.»

اما چند ساعت مانده به شروع عملیات، به دستور بنی‌صدر، تیپ ۲ لشکر زرهی اهواز از شرکت در این عملیات منع گردید.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پس از اطلاع از دستور بنی‌صدر، در نامه‌ای خطاب به فرمانده آن لشگر (سرهنگ قاسمی) دستور دادند که طبق تصمیم قبلی، تیپ ۲ در عملیاتی که منجر به آزادسازی سوسنگرد شد، به موقع وارد شود. دکتر چمران دیگر نماینده‌ی امام در شورای عالی دفاع نیز در ذیل همین نامه بر ضرورت اقدام سریع و جلوگیری از اتلاف وقت بیشتر تاکید کرد.

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 648
  • 649
  • 650
  • ...
  • 651
  • ...
  • 652
  • 653
  • 654
  • ...
  • 655
  • ...
  • 656
  • 657
  • 658
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • زفاک

آمار

  • امروز: 1414
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • شهادت نهایت آمال عارفان حقیقی است وچه کسی عارف تر از شهید (5.00)
  • سربازان امام زمان عج ( خاطره ای از شهید محمود کاوه ) (5.00)
  • فرازی از وصیت نامه شهید محمد حسن نظرنژاد (بابا نظر) (5.00)
  • یک خبر تلخ برای معاون گردان (5.00)
  • وصیتنامه روحانی شهید یوسف خانی (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس