فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

سیم‌خاردار،مهمان فرمانده جوان

29 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

دلهره عجیبی پیدا کردم چون آسمان مهتابی بود و من از شروع کار تا نزدیک دشمن شما را می‌دیدم و مرتب متوسل به به حضرت زهرا (س) می‌شدم که عملیات لو نرود.» 
جملات بالا بخشی گفته‌های حاج قاسم سلیمانی فرمانده وقت لشکر«41ثارالله» استان کرمان از شب شهادت فرمانده 19 ساله، شهید «حسینعلی عالی» در عملیات «کربلای5» است.

 

دانش‌آموزان همواره در دوره‌های مختلف تاریخ انقلاب اسلامی ایران دوشادوش اقشار دیگر در عرصه‌های مهم و سرنوشت ساز حضور یافته‌اند. یکی از برجسته‌ترین دوره‌های حضور این جوانان به دوران هشت سال دفاع مقدس باز‌می‌گردد که حدود 55 هزار دانش‌آموز در آن ایفای نقش کردند و در این میان بیش‌ از 36 هزار نفر از آنان به شهادت رسیدند.

 

شهیدان مرحمت بالازاده، حسین فهمیده، بهنام محمدی، مهرداد عزیزاللهی و سعید طوقانی از جمله شهدای دانش‌آموز هستند که درباره زندگی نامه آنها سخن گفته شده است، اما شاید تا کنون کمتر درباره فرمانده 19ساله‌ و مسئول واحد «اطلاعات-عملیات» لشکری که «حاج قاسم سلیمانی» فرماندهی آن را بر عهده داشته است شنیده باشید.

 

امروز هفتم آبان ماه نخستین روز از آغاز هفته بسیج دانش‌آموزی است به همین مناسبت به آشنایی با بخشی از زندگی‌نامه و چگونگی شهادت شهید «حسین‌علی عالی»؛ شهید شاخص قشر بسیج دانش‌آموزی خواهیم پرداخت.

 

حسینعلی در ماه محرم سال 1346 هجری شمسی در روستای «جهانگیر» شهرستان«زابل» متولد شد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را نیز در این شهرستان گذراند. با اوج‌گیری انقلاب، به همراه پدر و مادر و دیگر وابستگان در مبارزات علیه حکومت استبدادی شاه شرکت فعال داشت. عشق و علاقه عجیبی به امام و انقلاب داشت و همین موجب شد پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای حراست از انقلاب و دستاوردهای آن به عضویت بسیج در بیاید. او عاشق امام بود و همه را به اطاعت از ایشان سفارش می‌کرد.

 

 

با تهاجم نظامی عراق علیه ایران و آغاز جنگ تحمیلی، در حالی که یک دانش‌آموز 14 ساله بود و جثه کوچکی داشت به جبهه رفت.حسین‌علی در کنار تحصیل،به ورزش کشتی نیز علاقه داشت و در هر دو زمینه موفق بود. او خیلی زود رسالت و توانایی خود را در جبهه شناخت و در واحد «اطلاعات-عملیات» لشکر «41 ثارالله» استان کرمان فعال شد و در عملیات‌هایی همچون «والفجر8»، «کربلای1» و «کربلای5» حضور یافت.

 

مدیریت، مسئولیت‌پذیری، ولایت‌مداری،اطاعت و فرمانبرداری، احترام و روحیه مشورت از خصوصیات بارز او بود و همین ویژگی‌ها موجب شد تا در19 سالگی در عملیات «کربلا5» از سوی حاج قاسم سلیمانی مسئول محور عملیات لشکر ۴۱ ثارالله به او سپرده شود. قدرت فرماندهی خوبی داشت. ادب و رفتاش باعث جذب رزمندگان به او شده بود. در انجام فرایض و عمل به مستحبات و قرائت قرآن و دعا کوشا بود.

 

 


شهید عالی نفر اول نشسته از راست
 

تا اینکه در شب نوزدهم دی‌ماه 1365 در حالی که رزمندگان در منطقه «شلمچه» در حال عبور از زمینی پر از آب بودند،به موانعی همچون میدان مین و 100 متر سیم خاردار فرش شده بر زمین می‌رسند. تخریب چی سیم‌ها را می‌چیند که در همین لحظه دشمن منور هشدار دهنده را شلیک می‌کند. در این درگیری گلوله‌ای به پهلوی حسین‌علی برخورد می‌کند اما او برای اینکه رزمندگان دیگر بتوانند از آن مهلکه نجات یابند و خط دشمن شکسته شود خودش را روی سیم خاردارها می‌اندازد.

 

برادر شهید عالی در خاطراتی روایت می‌کند: عملیات والفجر8 بود،بر اثر بمباران شیمیایی دشمن تعدادی از رزمنده‌ها زیر آوار ماندند، حسین‌علی بدون توجه به گازهای شیمیایی سریع به طرف بچه‌ها رفت، من نیز به دنبالش رفتم، به سختی بسیجی‌ها را بیرون آوردیم. وقتی از محوطه خارج شدیم حالت تهوع و سرگیجه شدید به ما دست داد. تمام صورت برادرم سوخته بود. ما را به بیمارستان «بوعلی» تهران اعزام کردند. مصدومیت حسین از ناحیه چشم بیشتر از دیگر اعضای بدنش بود، اما باز می‌خندید. در حالیکه نگرانش بودم و به استقامت او در برابر آزمایش‌های الهی غبطه می‌خوردم او با دیدن ناراحتی من مرا به صبوری دعوت کرد و گفت:«اینها نعمت‌های الهی هستند، از این نعمت‌ها استفاده کنید، این بالاترین افتخار است،‌ اگر خداوند شهادت را نصیب ما نکرد، همین که جراحتی از جنگ داشته باشیم، بالاترین افتخار برای ما است.

 

پزشک معالج برایش 6 ماه استراحت تجویز کرد، ولی حسینعلی که توان ماندن در شهر را نداشت یک ماه بعد عازم جبهه شد. او با وجود اینکه مسئول اطلاعات عملیات لشکر بود، به تمام اعضای خانواده گفته بود که در جنگ کفش‌های رزمندگان را واکس می‌زند و آنها که این مطلب را باور کرده بودند و از اینهمه عجله او برای بازگشت و انجام این کار تعجب می‌کردند.

 

حسینعلی از کودکی دوست داشت پزشک شود. یک روز به او گفتم: «جبهه بس است، تو که می‌گفتی می‌خواهی پزشک یا دندانپزشک شوی،‌ پس درست را بخوان، می‌دانی مردم می‌گویند شما برای فرار از درس به جبهه می‌روید». نگاهش را به زمین دوخت و پاسخ داد: «جبهه به ما نیاز دارد، ‌دین و شرف ما در هجوم دشمن قرار گرفته. وقت آن نیست که من فقط درس بخوانم، انشا‌ءالله جنگ که تمام شد، با خیال راحت درس می‌خوانم برای من اصلاً مهم نیست،‌ بگذار هرچه می‌خواهند بگویند، وقتی امام می‌گوید رفتن به جبهه وظیفه است، نباید انسان کلاه شرعی درست کند و به بهانه تحصیل جان خود را حفظ کند.

 

وقتی حسینعلی در سال 1364 در سال چهارم رشته علوم تجربی ثبت نام کرد، خیلی خوشحال شدم چون فکر کردم دیگر به جبهه نمی‌رود اما دوباره به جبهه رفت. چندماه بعد درست در نیمه فروردین ماه به خانه بازگشت و پس از امتحانات نهایی خرداد و آزمون سراسری دانشگاه آماده نبرد شد. وقتی کارنامه سازمان سنجش به دستم رسید، باورم نمی‌شد، تمام نمرات حسینعلی بدون استثنا رضایت‌بخش بود، او با این کار نشان داد که یک رزمنده می‌تواند در دو جبهه مبارزه کند.

 

 

شهید مرتضی بشارتی از همرزمان شهید حسین‌علی عالی نیز درباره به یقین رسیدنش در قنوت نماز می‌گوید:«با حسین برای شناسایی رفتیم. وقت نماز شد. اوّل، عالی نماز را با صوتی حزین و دلی شکسته خواند. بعد به نگهبانی ایستاد و من به نماز. من در قنوت از خدا خواستم یقینم را زیاد کند و نمازم را تا به آخر خواندم. پس از نماز دیدم حسین می‌خندد. به من گفت:« می‌خواهی یقینت زیاد بشه؟»با تعجّب گفتم: «بله،اما تو از کجا فهمیدی؟» خندید و گفت: «چه‌قدر؟» گفتم: «زیاد.» ادامه داد: «گوشت رو بذار روی زمین و گوش کن.»

 

من همان کار را کردم. شنیدم که زمین با من حرف می‌زد و من را نصیحت می‌کرد و می‌گفت: «مرتضی! نترس.عالم عبث نیست و کار شما بیهوده نیست. من و تو هر دو عبد خداییم، اما در دو لباس و دو شکل. سعی کن با رفتار ناپسندت خدا را ناراضی نکنی و…» زمین مدام برایم حرف می‌زد. سپس حسین گفت: «مرتضی! یقینت زیاد شد؟»

 

یکی از همزمان شهید عالی می‌گوید: شب عملیات «کربلای5» حاج قاسم (سردار سلیمانی) با دوربین دید در شب رزمندگان را نگاه می‌کرد و مرتب به حضرت زهرا (س) متوسل می‌شد. بعدها سردار سلیمانی درباره این شب روایت کرده است:« دلهره عجیبی پیدا کردم چون آسمان مهتابی بود و من از شروع کار تا نزدیک دشمن شما را می‌دیدم و مرتب متوسل به به حضرت زهرا (س) می‌شدم که عملیات لو نرود.»

 

شهید حسین‌علی عالی در یکی از نیایش‌هایش خواسته است: «خداوندا! می‌خواهم که همچون شهدا مردانه به راه آنها قدم بردارم و تا آخرین قطره خون راه آنها را ادامه دهم. می‌خواهم همچون دوستانم به سوسوی آن ستاره ای که نور امید به من بخشیده پر بکشم .»

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

راز دیر رسیدن این شهید به مدرسه

29 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید امید محمدیان قریب به یکسال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بیست و پنجم دیماه 1358ه.ش در تهران متولد می شود. پنج سال ابتدایی عمرش را در محله خزانه تهران گذراند. پس از آن به همراه خانواده از تهران به سمت شهرستان ورامین راهی شده و در روستای علی آباد سکونت می کند.

شهید امید محمدیان تحصیلات مقطع ابتدایی خود را در دبستان هجرت و مقطع راهنمایی را در مدرسه ی راهنمایی شیخ صدوق می گذراند. امید در کوچه ای قد می کشد و رشد می کند که از در و دیوار خانه هایش رایحه ی عطر شهید می آید، کوچه ای که سه شهید تقدیم انقلاب و اسلام کرده است.

او قدم هایش را در مسیر زندگی این شهیدان بزرگ بر می دارد تا سرنوشت خود را همچون سرنوشت آنان رقم زند. در دوره ی راهنمایی برای کمک به پدرش، هم کار می کند و هم درس می خواند. شب ها تا صبح در کارخانه بلور سازی واقع در جاده علی آباد به شدت مشغول کار می شود تا در مخارج زندگی، پدرش را یاری کند.

به علت صدای زیبا و رسایی که داشت، در مدرسه راهنمایی عضو گروه سرود می شود، به قرائت قرآن می پردازد و در گروه تواشیح شرکت می کند. در مراسم عزاداری و میلاد اهل بیت(ع) مداحی هم می کند.

از سال 1374 در کلیه امور فرهنگی کانون و انجمن اسلامی پایگاه بسیج شهید بهرامی علی آباد نقش بسزایی را ایفا می کند.

سال های بعد از دریافت مدرک سوم راهنمایی، شوق زیادی جهت پیوستن به ارتش جمهوری اسلامی نشان می دهد. بنابراین در دیماه سال 1377 به عضویت رسمی ارتش درمی آید. درآنجا جذب عقیدتی وسیاسی آن نهاد شده ودر رسته مخابرات به تعلیم هنر عکاسی وفیلمبرداری می پردازد. ذوق و علاقه شدیدش به عکاسی منجر به شرکت او در تمامی ماموریتهای ارتش می شود. حتی در مراسم های گوناگون نیز به عکاسی پرداخته ومجموعه ای از انواع موضوعات (تجهیزات ارتش، مانورهای دفاعی ،کمک رسانی ارتش به آسیب دیدگان، مراسم های فرهنگی ارتش، عزاداری ها و مولودی ها، عکس ازطبیعت و. . . ) را جمع آوری می نماید. علاقه بیش از حد او موجب می شودکه به عنوان عکاس حرفه ای ارتش مورد تقدیر قرار بگیرد.

در سال 1379 پیراهن زرد دروازه بانی را به تن می کند و در لیگ فوتبال دسته یک قرچک درون دروازه تیم فوتبال شهید سلیمانی علی آباد قرار می گیرد.

در همین سال ازدواج می کند و پسری به نام محمد مهدی از خود به یادگار می گذارد.

سرانجام، زندگی امید به یک روز پاییزی ختم می شود. روز سه شنبه پانزدهم آذر ماه 1384 هواپیمای c-130 ارتش که حامل خبرنگاران و عکاسان بوده با دو ساعت تاخیر عازم رزمایش “عاشقان ولایت” می شود. اما طولی نمی کشد که هواپیما از کنترل خلبان خارج شده و صدای صلوات امید و همکارانش به گوش می رسد. امید در شعله های آتش، به درجه رفیع شهادت نائل می آید و عکاس آسمانی با کوله باری از عشق به خدایش، مسافر آسمان می شود.

پیکر پاک شهید امید محمدیان را در تاریخ 1384/09/17 در گلزار شهدای امامزاده سجاد(ع) به خاک سپردند. در ادامه مطلب خاطراتی از این شهید عزیز خواهید خواند:

شش ماه بی خبری

فرهاد محمدیان برادر شهید تقریبا نیمی از عمر خود را با وی گذرانده است. فرهاد می گوید: سال 1377 بود. امید تصمیمش را برای پیوستن به ارتش جمهوری اسلامی گرفته بود. بار و بنه اش را بست و عازم مراغه شد. شش ماه گذشت، از او هیچ خبری نداشتیم. تصور می کردیم که امیدهنوز در مراغه است. با تماس و پیگیری هایی که انجام دادیم متوجه شدیم که او در تهران است. به محض رسیدن به مراغه بلافاصله به تهران اعزام می شود، دوره ی آموزشی اش را طی می کند و به عضویت رسمی ارتش در تهران در می آید. پدرم (مرحوم محمد رضا محمدیان) می گفت که بعد از گذشت شش ماه وقتی امید را دیدم صورتش بسیار لاغر و چهره اش سوخته شده بود، به طوری که اصلا او را نشناختم.

دیر به مدرسه می آمد

میرآخوری مدیر مدرسه راهنمایی شیخ صدوق که امید نوجوانیش را در آن گذرانده خاطره ای شنیدنی از تاخیرهای شهید برای رفتن به مدرسه دارد. وی می گوید: امید صبحها دیر به مدرسه می آمد. یکبار علت دیر آمدنش را پرسیدم. در جواب، دستهایش را نشانم داد. دستهایش پینه بسته و سوخته بودند می گفت، شبها تا صبح در بلور سازی کار می کند و به همین خاطر دیر به مدرسه می آید.

منبع: سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 نظر دهید »

خانه‌ای زیر آب

29 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

نفس کشیدن در فضای باز این محوطه واقعا روح را سبک می‌کند. اینجا اگرچه تجملی دیده نمی‌شود اما دیدنش لذت‌بخش است.
حسینیه شهید همت دوکوهه را کمتر کسی است که نشناسد به خصوص کسانی که سفر راهیان نور را تجربه کرده اند. نفس کشیدن در فضای باز این محوطه واقعا روح را سبک می‌کند. اینجا اگرچه تجملی دیده نمی شود اما دیدنش لذت بخش است. سادگی موج می زند در این حسینیه و هنوز فضا بوی فرزندانی را می‌دهد که خونشان در راه حق ریخته شد و بی شک هنوز هم چشم شهدای دوکوهه از این محل برداشته نشده است. حوض مقابل این حسینیه سالها محلی بود برای وضو گرفتن پاک ترین پسران این سرزمین و حالا یکی از همین‌ها که نامش در ملکوت شناخته شده است آرام گرفته در کف این حوض.

منبع: سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 644
  • 645
  • 646
  • ...
  • 647
  • ...
  • 648
  • 649
  • 650
  • ...
  • 651
  • ...
  • 652
  • 653
  • 654
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)

آمار

  • امروز: 1911
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت نامه شهید مدافع حرم, علیرضا مرادی (5.00)
  • وصیت نامه شهید فلك ژاپنی (5.00)
  • وصیت‌نامه شهید محمدحسین ذوالفقاری (5.00)
  • عرفه برشما مبارک (5.00)
  • مجروحانی که حرمت روزه‌داری را حفظ می‌کردند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس