فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

این طوری شرمنده «آقا» نمی‌شوم

30 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

به نظر من شهادت با یک تیر و ترکش لذت نداره، آدم باید مثل امام حسین (ع) شهید بشه تا شرمنده آقا نباشه، من دوست دارم روز قیامت، اگر قرار شد مرا به امام حسین (ع) معرفی کنند، تیکه‌های بدنم رو روی پارچه بریزن و بگن این احمد کریمیه.

حاج احمد کریمی خیلی طالب شهادت بود. یعنی برای رفتن خودش روزشماری می‌کرد. در ایام عملیات کربلای 4 بالاخره صدایش درآمد و گفت: «هر نمازی که شنیدم اگر کسی بخواند شهید می شود، خواندم؛ هر دعایی، هر ذکری، حتی در این اواخر شنیدم که اگر کسی ازدواج کند و بعد به جبهه بیاید، شهید می شود، ازدواج هم کردم؛ ولی نمی دانم چرا شهید نمی شوم!»

یادم هست یک بار دیدم کنار قبر آماده ‌ای نشسته و بدجوری توی خودش فرو رفته. قد بلند و رشیدی داشت. زدم روی شانه اش و گفت: این قبر برای تو خیلی کوچکه. با این قد بلند، توی این قبر جا نمی‌گیری. به فکر یک قبر دیگه باش.

خیلی راحت و خونسرد جواب داد: من به شما قول می دهم که این قبر برای من بزرگ هم باشه.”

یک بار که با هم رفته بودیم بالای سر یک شهید، با دیدن جای ترکش کوچکی که به شهید خورده بود، گفت: “به نظر من شهادت با یک تیر و ترکش لذت نداره، آدم باید مثل امام حسین (ع) شهید بشه تا شرمنده آقا نباشه، من دوست دارم روز قیامت، اگر قرار شد مرا به امام حسین (ع) معرفی کنند، تیکه‌های بدنم رو روی پارچه بریزن و بگن این احمد کریمیه.”

همان هم شد. در کربلای 5 گلوله توپ چنان تکه تکه‌اش کرد که هر چه سعی کردیم همه‌ی قطعات بدنش را جمع کنیم، آن قد رشید و بلندش بیشتر از یک کیلو نشد.

منبع: سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 نظر دهید »

نام علی : عدالت — راه علی : سعادت — عشق علی : شهادت — ذکر علی : عبادت — عید علی : مبارک . .

29 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 

اوصاف علی به هر زبان باید گفت / این ذکر به پیدا و نهان باید گفت

در جشن ولی عهدی مسعود علی / تبریک به صاحب الزمان باید گفت

عید غدیر خم مبارک باد

 1 نظر

ماجرای تداخل مراسم خواستگاری شهید طهرانی‌مقدم با جلسه محرمانه امام‌خامنه‌ای

29 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

فامیل کیپ تا کیپ دور منزل عروس نشسته بودند ساعت حوالی ۹ بود و همه آمده بودند الّا آقای داماد، تا ساعت۱۲. وقتی هم که آمد هیچ توضیحی برای دیرآمدنش نداد و صرفاً عذرخواهی کرد برای همین هم پدر عروس اخم کرد و مجلس بله‌برون ِ آن شب ملغی شد. 

حسن طهرانی مقدم 6 آبان ماه 1338 در محله سرچشمه تهران متولد شد. به‌علت شغل پدرش (محمود طهرانی مقدم)، که به پیشه خیاطی مشغول بود، به محله شکوفه و سپس به محله بهارستان نقل مکان کرد و مقاطع ابتدایی و دبیرستان را در همین مناطق گذراند. طهرانی مقدم در 21سالگی و در ابتدای شکل‌گیری رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در اطلاعات منطقه 3 سپاه شمال، مشغول به فعالیت شد و تا 59/7/31 در این سمت باقی ماند. در زمان بروز ناآرامی‌ها در نقاط مرزی که مهم‌ترین آنها حوادث تجزیه‌طلبانه در کردستان بود، سپاه را در 15 ماه اول عمر خود متوجه ضرورت تقویت صبغه نظامی کرد.

حاج حسن بعد از عملیات ثامن‌ الائمه(ع)، متوجه ضعف آتش پشتیبانی خودی مستقر در خطوط مقدم جنگ شد. مدت‌ها روی این موضوع فکر کرد و سرانجام در پاییز 1360 طرح ساماندهی آتش پشتیبانی (خمپاره‌اندازها) را به‌صورت سنجیده و مدون تقدیم حسن باقری کرد. در پی آن محسن رضایی نامه‌ای زد با این مضمون: «برادر حسن مقدم به‌عنوان فرمانده پشتیبانی‌کننده آتش‌های خمپاره‌ای سپاه معرفی می‌شوند؛ لازم است با او همکاری کنید». در جلسه‌ای که سردار مقدم به‌عنوان فرمانده توپخانه سپاه حضور داشت،‌ قرار شد شهر بصره با توپ‌های 130 میلی‌متری که حداکثر برد آنها 28 تا 30 کیلومتر بود، مورد حمله توپخانه‌ای قرار گیرد. پس از صدور فرمان تاریخی امام(ره) مبنی بر تشکیل نیروهای سه‌گانه سپاه پاسداران،‌ شهید مقدم در سال 1364 به سِمت فرماندهی موشکی نیروی هوایی سپاه منصوب شد.

 

شهید حسن طهرانی مقدم همچنین در اول مهر سال 84 به‌عنوان جانشین سردار علی زاهدی در نیروی هوایی سپاه پاسداران منصوب شد. در 25 آذرماه سال 85 به‌عنوان مشاور فرمانده کل سپاه در امور موشکی و رئیس سازمان خودکفایی سپاه انتخاب شد. سرانجام در 21 آبان‌ماه 90 در پادگان شهید مدرس و در حال آماده‌سازی آزمایش موشکی بر اثر انفجار زاغه مهمات همراه با 38 تن از یارانش در جهادخودکفایی به شهادت رسید. کتاب «مردی با آرزوهای دوربرد» به‌قلم فائزه غفار حدادی در قالب خاطره به زندگی شهید حسن طهرانی مقدم پرداخته است. بخشی از این کتاب شامل خاطره‌ای مربوط به فعالیت‌های شهید در تظاهرات قبل از انقلاب است که در ادامه می‌آید:

حسن ِ مقدم ِ 24 ساله فرمانده توپخانه سپاه، از آن‌هایی بود که هیچ جوره دم به تله می‌داد بارها مادر نشسته بود و برایش از آرزوی دیدن علی در لباس دامادی تعریف کرده بود و خواسته بود که حداقل حسنش را توی این لباس ببیند، ولی هر بار که حرفش می‌افتاد حسنش زیر بار نمی‌رفت که هیچ، بیشتر توی لاک می‌رفت و تا چند ساعت دیگر از خنده و شوخی ِ همیشگی خبری نبود.

می‌گفت: «من که هیچ وقت نیستم، چرا یکی را اینجا اسیر و چشم  انتظار خودم بگذارم؟ صبر کن جنگ تمام شود ببین که ازدواج هم می‌کنم». ولی همیشه مادرها مصمم‌تر از آن هستند که به این حرف‌ها نظرشان عوض شود.

مادر؛ دختر مؤمن و خانوم و خانواده‌داری را پسندیده بود و به اجبار حسن را کشانده بود خواستگاری. بعد از چند بار رفتن و حرف زدن حسن تسلیم حرف مادر شده بود اما خانواده دختر هنوز راضی نبودند.

دخترشان خواستگار پولدار و تحصیل‌کرده کم نداشت بیشتر جوان‌هایی که اطرافشان بودند حداقل یکبار به خواستگاری دخترشان آمده بودند ولی او همه را رد کرده بود و حالا با اینکه سکوت‌ِ خارج از انتظار دخترشان عجیب بود ولی پذیرفتن یک جوان ساده و بی‌آلایش همیشه غایب هم، به عنوان داماده آینده سخت بود.

چقدر مادر زنگ زده بود و زحمت کشیده بود تا بالاخره توانسته بود قرار جلسه بله‌برون را با خانواده عروس بگذارد چقدر عقب و جلو کرده بود تا توی روزی بیفتد که حسن تهران باشد و به خاطرش نخواهد از اهواز بیاید، آن شب بعد از شام بزرگان هر دو فامیل کیپ تا کیپ دور منزل عروس نشسته بودند ساعت حوالی 9 بود و همه آمده بودند الا آقای داماد که هیچکس خبری از او نداشت.

تلفن همراه و این چیزها هم که نبود تا ساعت 12 شب همچنان داماد نیامده بود وقتی هم که آمد هیچ توضیحی برای دیر آمدنش نداد و صرفا به عذرخواهی ِ مختصری قناعت کرد. برای همین هم پدر عروس اخم کرد و مجلس بله‌برون ِ آن شب ملغی شد و هر دو فامیل در حالیکه سرخ و سفید می‌شدند و دائماً از همدیگر عذرخواهی می‌کردند، رفتند خانه‌هایشان.

تا سال‌های سال کسی نفهمید آن شب دامادِ جلسه مجبور شده بود در جلسه اضطراری و محرمانه‌ای با حضور رئیس جمهور وقت آقای خامنه‌ای شرکت کند. خیلی‌ها فکر کرده بودند دیر آمدنش با  این جمله که «حسن از آن‌هایی بود که هیچ جوره دم به تله نمی‌داد» ربط داشت.

منبع: سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 640
  • 641
  • 642
  • ...
  • 643
  • ...
  • 644
  • 645
  • 646
  • ...
  • 647
  • ...
  • 648
  • 649
  • 650
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)

آمار

  • امروز: 1848
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت‌نامه شهید شهید حمید احدی (5.00)
  • اولین شهید دهه هفتادی ایران ( از خاطرات شهید حامد جوانی ) (5.00)
  • وصیت نامه شهید محمد حسین یاوری (5.00)
  • شهید اقتداری که با اصرار جواز شهادت گرفت (5.00)
  • بعثی ها با دست های بسته پاهای ما را به پنکه سقفی می بستند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس