فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

روایت سردار شهید مبارزه با پژاک از حماسه آزادسازی «پاوه

01 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید سعید قهاری روایت کرده است: چند روز مانده به پیام و فرمان امام در خصوص آزادی مردم پاوه، درگیری با ضدانقلاب شروع شد. ما هم در دو کیلومتری محور پاوه-کرمانشاه، ابتدای شهر جلوی بیمارستان مستقر بودیم. 

شهدای مبارزه با پژاک از جمله شهدایی هستند که مظلوم و غریب واقع شده‌‌اند. کسانی که امنیت امروز مرزهای جمهوری اسلامی مرهون خون آنان است و در گمنامی روزها و شب‌هایشان را با جهاد گذراندند. “شهید سعید قهاری سعید” از جمله این سرداران شهید است که در مرزهای شمال غربی کشور بعد از 30سال سابقه فرماندهی عملیاتی سپاه در درگیری با گروهک تروریستی پژاک به شهادت رسید. از جمله مسئولیت‌های او می‌توان به فرمانده لشکر سه نیرو مخصوص حمزه سیدالشهدا(ع)، جانشین(مسئول آموزش) فرمانده سپاه همدان، جانشینی تیپ انصار الرسول(ص) در اورامانات در زمان عملیات شاخ شمیران، فرماندهی سپاه و تیپ مریوان و قائم‌مقامی قرارگاه شهید شهرامفر در سنندج اشاره کرد.

این شهید والامقام از شهدایی است که گستردگی خدمت بالایی داشت. در ده شهر و پنج استان خدمت کرده و اهم خدماتش در کردستان، آذربایجان و کرمانشاه بوده است. در زمان خود و بعد از شهید بروجردی به مسیح شماره دو کردستان معروف شد. چون هم زمان جنگ در کردستان بود و هم بعد از جنگ با حزب درگیر بود. بعد از شهید بروجردی از کسانی بود که عملیات‌های پارتیزانی با احزاب کرد در کردستان داشت و دائم با آن‌ها درگیر بود. همچنین مثل شهید بروجردی روحیه مردم‌داری و مردم‌یاری داشت و رسیدگی همه جانبه به مردم کُرد می‌کرد. آخرین مسئولیتی هم که داشت، فرمانده لشکر سه نیرو مخصوص سیدالشهدا(ع) در ارومیه بود. او در عملیات پاکسازی مناطق مرزی خوی-سلماس در چهارم اسفندماه 1385 به شهادت رسید.

روایت برخی از دلاوری‌ها و خاطرات این شهید در مجموعه “آخرین دیدار” به قلم “حسن نایبی صفا” و “لیلا مصباحی مقدم” آمده است. سردار قهاری به ذکر خاطره‌ای در مورد جریان درگیری با ضد انقلاب غرب کشور داشت اشاره داشته است و آن را چنین روایت کرده است:

 

امام جمعه شهر پاوه که بهش ماموستا می‌گفتند اسمش ملاقادر بود منزلش مقر بچه‌های رزمنده سپاه بود به پاوه که رسیدیم مستقیماً رفتیم منزل ملاقادر و تقریبا چهار تا پنج ساعت مهمان ماموستا بودیم و بعد به مقر اصلی بچه‌های سپاه که همان لانه ساواک بود رفتیم. امکانات خیلی ضعیف بود بچه‌ها حتی برای دوش گرفتن هم مشکل آب داشتند بنابراین هرکس به نوعی استحمام کرد یکی با آب سرد یکی با شست‌وشوی زخم و… جلوی بیمارستان پاوه چهار تا پنج سنگر را به عنوان مقر نگهبانی درست کردیم که بچه‌های مسلح در آنجا نگهبانی می‌دادند. یکی از نگهبان‌ها هم خودم بودم به دستور امام جمعه پشت بام‌ها را گونی چیده بودند.

تا اینکه چند روز مانده به پیام و فرمان امام در خصوص آزادی مردم پاوه درگیری با ضدانقلاب شروع شد. ما هم در دو کیلومتری محور پاوه-کرمانشاه ابتدای شهر جلوی بیمارستان مستقر بودیم. بیمارستان شدیدا نیاز به دارو و اقلام بهداشتی داشت که تا حدودی به وسیله برادران پیش‌مرگ کرد تأمین می‌شد اما یک سیستم نظام‌دار برای پشتیبانی نیروها وجود نداشت. غذا و آبی هم که به وسیله پیش‌مرگ‌های کرد تأمین می‌شد جیره‌بندی شده بود. با وجود چنین وضعیت نامناسب باز هم بچه‌ها از نماز شب غافل نمی‌شدند.

درگیری سه الی چهار روز طول کشید و پس از سه روز درگیری شدید گروهک ضدانقلاب با توان تسلیحاتی‌ قوی‌تر نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد تا اینکه مقر ما را دور زدند و پنج نفر از بچه‌ها شهید شدند. فرمانده دستور داد عقب برویم فشار ضد انقلاب هر لحظه بیشتر می‌شد تصمیم بر این شد که به مقر اصلی سپاه یا منزل ملاقادر حرکت کنیم که با حمله سریع ضد انقلاب راه بر ما بسته شد.

 

مجبور شدیم در داخل بیمارستان پناه بگیریم فشنگ‌ها تمام شده بود من که خیلی هول شده بودم وقتی وارد بیمارستان شدم به سمت راست بیمارستان رفتم که دیدم مسیر بن بست است لذا خواستم برگردم دیدم نیروهای دشمن وارد بیمارستان شدند از شدت اضطراب کوپه‌ای از کارتن‌های خالی را که در انتهای راهرویی قرار داشت به عنوان مخفی‌گاه انتخاب کردم نیروهای دشمن وقتی وارد بیمارستان شدند با شلیک گلوله به سمت چپ بیمارستان رفته و افرادی که داخل بیمارستان بودند را شهید کردند.

البته بعدا شنیدم که افرادی را که اسلحه داشتند کشتند و بقیه مجروح‌ها را که عمدتاً سپاهی بودند در محوطه بیمارستان با کاشی و شیشه سر بریدند. بعد از دو سه ساعت توقف در داخل کارتن‌ها وقتی صدای تیراندازی خوابید و بیمارستان خالی شد من به باغی در آن طرف بیمارستان وارد شدم به قصد اینکه راهی برای نجات پیدا کنم که به یکباره با جیغ و داد یک خانم تقریبا میانسال مواجه شدم.  باسر و صدای این خانم مردی بیل به دست ظاهر شد که معلوم بود مشغول آبیاری بوده است وقتی پرسید که هستی گفتم پاسدار ایت‌الله خمینی خیالش راحت شد با مهربانی از من پرسید: گرسنه یا تشنه نیستی؟ گفتم سه چهار روز است که چیزی نخورده‌ام اما اگر مرا تا منزل ملاقادر راهنمایی کنید بزرگ‌ترین کمک را به من کرده‌اید.

 

البته اسم چند نفر دیگر را برای راهنمایی آوردم مثل جمیل، کاک‌انور و کاک فاروق. مرد کشاورز مقداری روغن حیوانی و شیره محلی آماده کرد و برایم‌آور و با گرسنگی‌ای که داشتم خیلی چسبید پس از صرف غذا به سمت خانه ملاقادر حرکت کردیم راستش می‌ترسیدم که نکند مرا تحویل گروهک ضدانقلاب بدهد بالاخره به منزل ملاقادر رسیدیم آن شب هیچکدام از اهالی تا صبح نخوابیدیم همه در مقر سپاه و منزل ملاقادر چه پیش مرگ و چه غیر پیش مرگ سنگر گرفته و تا صبح بیدار بودیم.

بعد از چند روز درگیری بچه‌ها اطلاع دادند که امام دستور آزادی مردم پاوه را داده است ما در پشت بام‌ها مستقر شدیم طی دو شب بعد از فرمان امام تقریبا 20 شهید دادیم تا اینکه نیروها رسیدند و در شهر مستقر شدند و تقریبا تسلط ما بر شهر کامل شد در این ایام بود که زمزمه ورود شهید چمران به پاوه به گوش می‌رسید. ولی طی این مدت من دکتر را ندیدم. البته آمد وشد هلی‌کوپترها را می‌دیدم اما چون منطقه ناامن بود اجازه فرود پیدا نمی‌کردند. در ضمن یکی از هلی‌کوپترها نیز توسط گروهک ضد انقلاب مورد اصابت گلوله قرار گرفت منطقه تقریبا امن شده بود.

منبع: سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 نظر دهید »

هفته دفاع مقدس گرامی باد

01 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

خلبان گمنام حماسه پاوه

01 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

سرلشکر شهید خلبان محمدنوژه از دلیرمردان و تیزپروازان نیروی هوایی ایران اسلامی بود که با از خود گذشتگی و جانفشانی،نامی‌ نیک از خود بر جای گذاشت. 
منطقه همدان-محمد نوژه،هشتم فروردین‌ماه 1324 در تهران و در خانواده‌ای متدین به احکام نورانی اسلام،دیده به جهان گشود. پدرش او را از همان اوان کودکی با نماز و روزه آشنا کرد. وی پس از پشت سرگذاشتن دوران ابتدایی و متوسطه و دریافت مدرک دیپلم ریاضی، سیزدهم مهرماه 1342 به استخدام نیروی زمینی ارتش درآمد.
 

نوژه پس از گذراندن دوره‌های آموزش نظامی و دریافت درجه ستوان دومی، با توجه به علاقه زیادی که به آموختن فن خلبانی داشت داوطلبانه به نیروی هوایی انتقال یافت و پس از طی دوره‌های نظامی و موفقیت در آزمون­‌های زبان انگلیسی و مهارت­‌های تخصصی و سپری کردن دوره­‌های آموزشی پروازی با هواپیماهای «پاپ» و« اف-33 » در دانشکده پرواز، در بیست و پنجمین روز از مردادماه 1349 به منظور تکمیل دوره خلبانی و پرواز با هواپیماهای پیشرفته جت شکاری به هنگ آموزشی 38 پایگاه هوایی “لاردو” در ایالت تگزاس آمریکا اعزام شد.

 

پس از طی دوره‌های تکمیلی پرواز و گذراندن دوره سامانه کنترل اسلحه در آمریکا و پرواز با هواپیماهای تی-41،تی-6،تی-37و تی-38 به مدت 55 هفته و دریافت نشان خلبانی در بستم مردادماه سال1351 به ایران بازگشت و برای پرواز با هواپیمای اف- 4 (فانتوم) در روز 25 شهریور 57 به پایگاه سوم شکاری همدان انتقال یافت و به جمع تیز پروازان نیروی هوایی پیوست.

 

نوژه در دوران خدمت همواره فردی با انضباط بود و با برخورداری از دانش و مهارت‌های تخصصی پرواز، یکی از کارکنان ممتاز پایگاه همدان شناخته می‌شد. به طوری که در بررسی سوابق خدمتی به عنوان افسری پر کار و تلاشگر معرفی می‌شد.

 

فرمانده گردان یکم شکاری و گردان 31 پایگاه سوم شکاری همدان، ریاشت شعبه عملیات مشترک، معاون عملیاتی پایگاه ششم شکاری بوشهر و معاون دایره عملیات و افسر ستاد عملیاتی پایگاه از جمله مسئولیت‌های خدمتی وی به شمار می رود.

 

نوژه انسانی متواضع و خوش برخورد بود و در طول زندگی‌اش لحظه‌ای از فرایض و احکام دینی غافل نبود. وی هیچگاه فریب مظاهر پرزرق و برق غرب را نخورد و در گفت‌وگو با همکارانش از مظاهر فرهنگ غرب به شدت انتقاد می‌کرد.

 

با اوج گیری نهضت عظیم اسلامی به رهبری امام خمینی، در سال 56، نوژه جانی دوباره یافت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شیطان بزرگ، در یک طرح هماهنگ با سایر کشورهای دست نشانده خارجی به تحریک گروهک‌ها و ضد انقلاب داخلی پرداخت تا شاید به نهال نوپای انقلاب اسلامی صدمه‌ای برساند.

 

نوژه که دست استکبار را بیرون آمده از آستین منافقین می‌دید،به دفاع از دستاوردهای انقلاب همّت گماشت و در همان زمان که گروهک‌های ضدانقلاب در شهرها و نقاط مختلف کشور در صدد بلوا و آشوب بودند و طرح و نقشه تجزیه ایران را در سر می‌پروراندند و با این هدف به کشتار مردان و زنان و کودکان بی‌گناه می‌پرداختند، به جهت دفاع از کیان کشور لحظه‌ای آرام و قرار نداشت.

 

در بیست و سومین روز از پنجمین ماه سال 1358 حدود ساعت 22، مهاجمان مسلّح طرفدار حزب دموکرات کردستان و گروهی از عشایر وابسته منطقه به شهر پاوه حمله کردند. نیروهای ژاندارمری و نیروی‌های مردمی و پاسداران انقلاب اسلامی پس از یک روز مقاومت ناگزیر با ارسال پیامی به مراکز فرماندهی خود، از سقوط شهر پاوه توسط مهاجمان مسلّح خبر دادند.

 

مهاجمان مسلح پس از محاصره و قطع تمامی خطوط ارتباطی و راه‌های زمینی و مسیرهای منتهی به شهر پاوه، در آغازین ساعات روز بیست و پنجم مردادماه وارد آن شهر شدند و با استقرار در ارتفاعات مشرف به پاوه و همچنین تصرّف نقاط حساس شهر،کنترل اوضاع را در اختیار خود گرفتند. تنها نیرویی که همچنان به مقاومت سرسختانه در برابر هجوم بی‌امان چریک‌های مسلح ادامه می‌داد پاسگاه ژاندارمری، نیروهای مردمی و ستاد خودجوش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهر بود.

 

در پی ارسال پیام سقوط پاوه، هیأتی مرکب از دکتر مصطفی چمران (معاون نخست وزیر و وزیر دفاع وقت) سرلشکر ولی‌الله فلاحی (فرمانده نیروی زمینی) و ابوشریف معاون عملیاتی سپاه جهت بررسی اوضاع با سه فروند بالگرد که حامل مهمات و اقلام ضروری برای نیروهای ژاندارمری و سپاه بودند، بعداز ظهر 25 مرداد سال 58 عازم شهر پاوه شدند.

 

در آن مأموریت پر مخاطره، هلی‌کوپتر حامل دکتر چمران مورد اصابت گلوله واقع شد و در نتیجه وی در محاصره مهاجمان مسلّح گرفتار آمد و دوشادوش نیروهای ژاندارمری و پاسدار به مقابله و مقاومت در برابر عناصر فریب خورده پرداخت و خاطرات ارزشمندی از شجاعت و دلیرمردی از خود به یادگار گذاشت.

 

پایگاه سوم شکاری همدان که از قبل در جریان تحرکات گروهک‌ها در منطقه بود و آمادگی انجام هرگونه عملیاتی را بر اساس دستور داشت، پس از مطلع شدن از ماجرای سقوط شهر پاوه، با به پرواز درآوردن دو فروند هواپیمای اف- 4 بر فراز شهر و شکستن دیوار صوتی لحظات پر اضطرابی را برای مهاجمان مسلّح فراهم نمود تا زمینه حضور نیروهای مسلّح خودی را فراهم کند.

 

محمد نوژه از جمله داوطلبانی بود که برای سرکوب یاغیان سر از پا نمی‌شناخت و بر این پیمان نیز جان فدا کرد و مشتاقانه پذیرای مأموریتی بی‌بازگشت شد و سرانجام در روز 25 مردادماه 58 سرگرد خلبان محمد نوژه به همراه ستوان یکم خلبان بشیر موسوی (کابین عقب) که به جهت پشتیبانی از بالگردهای نیروی زمینی ارتش و ستون اعزامی کرمانشاه به پاوه اعزام شده بود پس از انجام عملیات، در حین انجام گشت‌های هوایی، هواپیمای او  مورد اصابت آتشبار عناصر ضدانقلاب قرار گرفت و از کنترل خارج شد در حالی که دست راست خلبان کابین جلو در اثر اصابت گلوله به درون کابین قطع شده بود و هواپیما به کوه اصابت کرد و در منطقه قشلاق بین پاوه و روانسر سقوط کرد و سرگرد خلبان محمد نوژه با زبان روزه به دیدار معبود شتافت.

 

روحش شاد و یادش گرامی باد.

منبع: سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 620
  • 621
  • 622
  • ...
  • 623
  • ...
  • 624
  • 625
  • 626
  • ...
  • 627
  • ...
  • 628
  • 629
  • 630
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • زهرا دشتي تختمشلو
  • زفاک
  • فاطمه مقيمي
  • فاطمه حیدرپور

آمار

  • امروز: 956
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت نامه شهید مدافع حرم, علیرضا مرادی (5.00)
  • وصیت نامه شهید فلك ژاپنی (5.00)
  • وصیت‌نامه شهید محمدحسین ذوالفقاری (5.00)
  • عرفه برشما مبارک (5.00)
  • مجروحانی که حرمت روزه‌داری را حفظ می‌کردند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس