فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

سه شهید در یک قاب تصویر

06 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

عکسی که مشاهده می کنید تصویر 3 تن از شهدای گرانقدر 8 سال دفاع مقدس است که با یکدیگر دوست و هم محلی بوده اند و هر سه به درجه رفیع شهادت رسیده اند.

 

 

 

به ترتیب از سمت راست: شهید مصطفی پورقاسمی، شهید پرویز بیات،شهید محمود رضاپور

 نظر دهید »

اسارت گرفتن ۲۰ عراقی با یک چاقو

06 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

رسیدیم به جایی که چند نفر از نیروهای همدان در آنجا حضور داشتند؛ همه آنها با دیدن حاج آقا اکبری با آن وضعیت و اسیرهایی که گرفته بود، کلی متعجب شدند.

 

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، بارها شنیده شده است که جوانان و نوجوانان رزمنده با شیوه‌های مختلف چندین عراقی را به اسارت می‌گرفتند و بدون ترس آنها را تا مقر می‌رساندند؛ «علی‌اکبر مختاریان» از کادرهای اعزامی سپاه استان همدان به تیپ 27 محمد رسول‌ الله(ص) روایتی دیگر از به اسارت گرفتن 20 نیروی بعثی آن هم بدون تفنگ را روایت می‌کند:

                                                              ***

در لحظه پاتک دشمن در دشت عباس به سال 1360، نوجوان بسیجی مجروحی را به عقب جبهه منتقل می‌کردم که حاج آقا اکبری از اهالی بخش جوکار شهرستان ملایر را دیدم. او به سختی مجروح شده و خون زیادی از حاج آقا رفته است. از شدت ضعف بدنش می‌لرزید اما با همان وضعیت 20 نفر اسیر عراقی را انداخته بود جلو و آنها را به عقب جبهه منتقل می‌کرد.

رسیدیم به جایی که چند نفر از نیروهای همدان در آنجا حضور داشتند؛ همه آنها با دیدن حاج آقا اکبری با آن وضعیت و اسیرهایی که گرفته بود، کلی متعجب شده بودند؛ یکی از آنها پرسید «حاج‌آقا اکبری، تو که مجروح هستی و تفنگی نداری، پس چطوری این همه عراقی را اسیر گرفتی؟» در حالی که او به سختی می‌توانست حرف بزند، چاقویی از جیبش درآورد و با همان لهجه‌ی شیرین ملایری گفت: «با همین چاقو!».

 

نگارنده : fatehan1

 نظر دهید »

خاطرات مربوط به نماز جمعه و جماعت شهيدان

06 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

وضوي فوري، ستون مسجد ، تشويق به فريضه الهي، نمازخانه، تب و نماز جماعت، نماز جماعت در خانه و…
1- وضوي فوري (شهيد حسين اكبري)

از ده سالگي نماز مي‌خواند. بعضي وقت‌ها كه بيدار مي‌شدم، مي‌ديدم مشغول نماز شب است. يكي از دوستانش تعريف مي‌كند رفته بودم مياندوآب براي ديدن برادرم كه معلم بود و همچنين “شهيد حسين اكبري"، وقتي رسيدم، هنگام روبوسي حسين به من گفت:‌ فوراً وضو بگير كه نماز جماعت از دستت نرود!

2- ستون مسجد (شهيد محسن تاجيك)

ماه رمضان را خيلي دوست داشت و هميشه منتظر آمدن اين ماه بود. نماز شب را مثل نمازهاي پنج‌گانه براي خود واجب مي‌دانست و هميشه اين فريضه را ادا مي‌نمود. جاي “شهيد محسن تاجيك” در مسجد جامع شهريار كنار يك ستون بود، طوري كه به تدريج او را از همان ستون مي‌شناختند. آيت ا… ثمري مي‌گفت:‌ “آقا محسن ستون اين مسجد بود.” آن عاشق دلباخته‌ي پروردگار منان هميشه آيات الهي را بر زبان داشت و ديگران را به عمل صالح و انس با قرآن دعوت مي‌كرد.

3- تشويق به فريضه الهي (شهيد ابوالفضل تال)

ايشان وقتي كه در قم بودند، حتي اگر هم كار واجبي داشتند، كارشان را رها مي‌كردند و مي‌رفتند عبادتگاه و ميعادگاه عاشق حق. ياد ندارم جمعه‌اي باشد و او غسل جمعه و نماز جمعه را فراموش كرده باشد. تازه “ابوالفضل تال” ما و بقيه‌ي خانواده و دوستان را هم به انجام اين فريضه‌ي الهي تشويق مي‌كرد.

4- نمازخانه (شهيد محمود رياحي)

اهميت به نماز به خصوص نماز جماعت از خصوصيات بارز “شهيد محمود رياحي” بود. او مؤذن بود و صبح‌ها با نداي دلنشين اذان او ازخواب بيدار مي‌شديم.
موقعي كه جهت بعضي تمرينات در ساحل كارون مستقر بوديم. “شهيد رياحي” شب‌ها به دوراز چشم بقيه با بيل و كلنگ نمازخانه‌اي خوب و مرتب آماده كرد تا بچه‌ها نماز را به جماعت بگزارند.

5- تب و نماز جماعت (شهيد علي حيدري)

در سال شصت و سه در پادگان ابوذر بوديم. “شهيد علي حيدري” از بچه‌هايي بود كه كارهاي خطاطي پادگان را انجام مي‌داد. در مراسم دعاي توسل، ايشان امام حسين (عليه السّلام) را ديده بود كه وارد مجلس شده بودند. ايشان از امام حسين (عليه السّلام) قول شهادت، تاريخ، روز و حتي عملياتي را كه در آن به شهادت مي‌رسند، را مي‌گيرند. ايشان مي‌دانستند كه در عمليات بدر و در چه روزي به درجه شهادت نايل مي‌شوند. اين برادر كه چنين سعادت بزرگي داشت، به نماز جماعت خيلي اهميت مي‌داد. در جزيره مجنون كه بوديم، يك روز ديديم مريض شده است. بعد از شهادت ايشان بود كه فهميديم، مسئولش به گفته بود، يك پلاكارد ضروري و فوري هست كه بايد نوشته شود و آن روز نتوانسته بود در نماز جماعت شركت كند.

6- نماز جماعت در خانه (شهيد مهدي شاه آبادي)

“شهيد حجه السلام حاج شيخ مهدي شاه آبادي” علاقه شديدي به برگزاري نماز جماعت حتي در منزل خود داشتند و لذا همه را بر اين اساس هدايت مي‌نمودند كه حد الامكان نمازهاي خود را به صورت جماعت بخوانند. گاه ديده مي‌شد كه وقتي مي‌ديدند يكي از فرزندانشان نماز مي‌خواند، به او اقتدا مي‌كردند و اين كار ايشان هم از جهت شخصيت دادن به فرزندشان و هم از جهت تشويق به برگزاري نماز جماعت بسيار مؤثر بود.
“شهيد شاه آبادي” در مواقعي كه در منزل بودند، نسبت به برگزاري نماز جماعت در منزل سخت پايبند بودند و طوري هم عمل مي‌كردند كه اقتداي اعضاء خانواده به ايشان تحميلي نباشد، بلكه مثلاً جانمازها را پهن مي‌كردند و اذان و اقامه مي‌گفتند و در ركعت اول نمازشان يكي از سوره‌هاي بزرگ قرآن را مي‌خواندند تا همگي وضو بگيرند و براي نماز حاضر شوند، هيچگاه رسماً افراد را دعوت نمي‌كردند كه پشت سرشان نماز بخوانند.

7- ياد معاد (شهيد اسماعيل قاسمي)

اسماعيل از سيزده سالگي روزه مي‌گرفت. به مسجد مي‌رفت و نماز اول وقت را به جماعت مي‌خواند و دعاي كميل را شب‌هاي جمعه فراموش نمي‌كرد. مادربزرگش مي‌گويد:‌ داشتم نماز مي‌خواندم كه صداي دلنشين كسي را شنيدم كه با اخلاص با خدا سخن مي‌گفت. طاقت نياوردم و پرده را كنار زدم. ديدم فرزند عزيزم “شهيد اسماعيل قاسمي” است . پيش رفتم و پرسيدم: چرا اين قدر در سجاده گريه مي‌كني؟
گفت:‌ مادرجان، ناگهان به ياد جهنم افتادم و بي‌اختيار گريه‌ام گرفت.
اهل روستاي “دشتبان” دماوند بود. به پيرزني از فاميل گفت:‌ ننه. چرا به نماز جمعه نمي‌روي؟ پاسخ داد: چون پير شده‌ام و پايم درد مي‌كند. با صلابت و لبخندي مهربانانه گفت: با عصايت به نماز برو كه قامت خميده‌ي تو مشت محكمي است بر دهان ضد انقلاب داخلي و خارجي!
چون روستايشان مصلي نداشت، به مادرش مي‌گفت: خانم‌ها را جمع كن و به نماز جمعه شهر ببر! پاسخ شنيد كه ماشين نيست! او هم هر ماه از حوقش پولي را كنار مي‌گذاشت تا ماشين كرايه كند و زنان بتوانند سر موقع به نماز جمعه برسند.

8- خمپاره‌ي مشقي (شهيد حسن عباسپور)

همه داشتيم نماز مي‌خوانديم. نماز جماعت بود و نياز به درگاه بي‌نياز. ناگهان خمپاره‌اي كنار ما به زمين اصابت كرد. دود آن همه جا را فرا گرفت. اما كسي نمازش را قطع نكرد. نماز كه تمام شد، همه سالم بوديم “شهيد حسن عباسپور” لبخند مي‌زد و مي‌گفت:‌ انگار اين خمپاره مشقي بود!

9- آرامش الهي(شهيد مجتبي كريمي)

مجتبي وقتي كه هنوز جبهه نرفته بود، در محل كارش تا صداي اذان ظهر را مي‌شنيد، دست از كار مي‌كشيد و به كارفرما مي‌گفت:‌ من رفتم نماز، نماز اول وقت را به جماعت مي‌خواند و بعد هم چند آيه‌اي از قرآن كريم تلاوت مي‌كرد و دوباره سركار بر‌ مي‌گشت.
در تبليغ و ترويج قرآن همت عجيبي داشت. يادم نمي‌رود كه “شهيد مجتبي كريمي” جلسه‌ي هيئت قرآن گذاشته بود و هركس كه بلد نبود خوب قرآن بخواند، با صبر و حوصله‌ي عجيب و ستودني و آرامش الهي به وي مي‌آموخت.

نگارنده : fatehan1

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 550
  • 551
  • 552
  • ...
  • 553
  • ...
  • 554
  • 555
  • 556
  • ...
  • 557
  • ...
  • 558
  • 559
  • 560
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • ترنم گل
  • فرهنگی تربیتی مرکز آموزش های غیر حضوری
  • سيدصالحي
  • صفيه گرجي
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)

آمار

  • امروز: 482
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت نامه شهید مدافع حرم, علیرضا مرادی (5.00)
  • وصیت نامه شهید فلك ژاپنی (5.00)
  • وصیت‌نامه شهید محمدحسین ذوالفقاری (5.00)
  • عرفه برشما مبارک (5.00)
  • مجروحانی که حرمت روزه‌داری را حفظ می‌کردند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس