فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

چگونه دور اندیشی آیت‌الله خامنه‌ای از ورود ایران به جنگی جدید جلوگیری کرد؟

08 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

در آن زمان تعدادی از رجال سیاسی ایران با حمله غربی‌ها به عراق موضع گرفتند و عقیده داشتند برای رویارویی با آمریکا و اسرائیل باید در کنار عراق بجنگیم.

امیر آزاده شهید سرلشکر “حسین لشگری” خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که پس از 18 سال (6410 روز) اسارت در زندان‌های رژیم بعث عراق، در فروردین 1377 به ایران بازگشت.

نام کتاب خاطرات این شهید بزرگوار، “6410″ است.

او دارای درجهٔ جانبازی 70 درصد بود و در طول جنگ تحمیلی تا پیش از اسارت توانست در 12 عملیات هوایی شرکت کند. او از سوی مقام معظم رهبری به لقب “سید الاسراء” مفتخر شد.

آزاده سرافراز “حسین لشگری” با موافقت فرمانده معظم کل قوا در تاریخ 27 بهمن 1378 به درجه سرلشکری ارتقا یافت.

رهبر معظم انقلاب اسلامی در مراسم تجلیل از امیر آزاده سرلشکر “حسین لشگری” فرمودند: ” لحظه به لحظه رنج‌ها و صبرهای شما پیش خدای متعال ثبت و محفوظ است و پروردگار مهربان این اعمال و حسنات را در روز قیامت که انسان از همیشه نیازمندتر است به شما بازخواهد گردانید… آزادگان، سربازان فداکار اسلام و انقلاب و رمز پایداری ملت ایران هستند.”
باشگاه خبرنگاران در نظر دارد برای گرامیداشت مقام والای امیر مقاوم و آزاده لشکر اسلام، زندگی‌نامه و خاطرات این شهید بزرگوار را منتشر کند؛ قسمت سی‌ و نهم این خاطرات به شرح ذیل است:

” روز 26 مرداد فرارسید و اولین گروه اسیران ایرانی از مرز گذشتند و به‌وسیله دکتر حبیبی معاون‌ اول رئیس‌جمهور مورد استقبال قرار گرفتند.

من در بین آنان نبودم و حتی خبری هم که گویای این باشد که امروز و یا فردا خواهم رفت نبود. روزانه 4 تا 5 هزار اسیر بین دو کشور رد و بدل می‌شد.

پس از 20 روز، 80 هزار اسیر تبادل شدند، ولی هنوز از اسم من خبری نبود. مرتب به نگهبان‌ها و سروان ثابت می‌گفتم پس کی قرار است من بروم و آنها اظهار بی‌اطلاعی می‌کردند.

دو کشور اعلان کردند که تمام اسیران آزاد شده‌اند و اسیر دیگری وجود ندارد. در این چند روز لحظه به لحظه برای برگشت به کشور و بودن در کنار خانواده‌ام ثانیه‌شماری می‌کردم، ولی این خبر تمام ذهنیت و دلخوشی‌ام را از من گرفت.

با تحریم اقتصادی عراق توسط سازمان‌ملل‌متحد، همه‌چیز دگرگون شده بود و قیمت دینار عراق هر روز پایین می‌آمد و قیمت دلار بالا می‌رفت. قیمت موادغذایی و دیگر کالاها هر روز سیر صعودی داشت.

عراقی‌ها برای مقابله با وضعیت موجود طرح جیره‌بندی غذایی را از طریق کالابرگ‌های مخصوص به اجرا گذاشتند.

به خاطر صرفه‌جویی در بودجه، عراق بسیاری از سفارتخانه‌های خودش را در خارج از کشور بست و ورود کالاهای زینتی، تجملی و غیرضروری را ممنوع کرد. احتکار مواد غذایی و یا هر نوع احتکار جرم بسیار سنگینی را همراه داشت.

اوایل تحریم اقتصادی در رسانه‌های عراقی یک خانم 50 ساله را نشان می‌دادند که به خاطر احتکار اجناس خود به اعدام محکوم شد و حکم اعدام او در انظار عمومی به اجرا درآمد.

تحریم حتی روی جمع چند نفری ما در آن خانه اثر گذاشت و باعث قطع جیره غذایی نگهبان‌ها شد. سرتیپ “ستار” دستور داده بود فقط برای من یک نفر غذا از باشگاه افسران بیاورند. بقیه خودشان غذا تهیه کنند.

نیروهای چند ملیتی به سرپرستی آمریکا نیرو و تجهیزات خود را در مرزهای عراق، کویت و سعودی برای یک جنگ تمام عیار مستقر کردند.

عراق برای جلوگیری از حملات نیروهای غربی در 36 مرداد اعلان کرد اتباع کشورهای غربی که به اسارت درآمده‌اند در تأسیسات مهم نظامی و غیرنظامی اسکان داده خواهند شد.

بلافاصله شورای امنیت خواستار آزادی فوری و بی قید و شرط خارجیان شد.

تعدادی از کشورها، به خصوص همسایگان عراق سعی داشتند میانجیگری کنند تا صدام از کویت خارج شود و غرامت تخریب را به کویت بپردازد، ولی مورد قبول واقع نشد و همچنان صدام کویت را استان نوزدهم عراق به حساب می آورد.

تمام کشورهای غربی سفارت‌خانه‌های خود را در عراق تعطیل کردند.

عراق هیئت بلند پایه‌ای را به سرپرستی “عزت ابراهیم"- جانشین صدام حسین- به ایران فرستاد تا شاید با مذاکراتی که انجام می‌دهد بتواند ایران را از نظر سیاسی و نظامی در کنار خود داشته باشد.

 


پس از اشغال کویت توسط عراق، نگهبان‌ها از زبان سربازانی که در این تجاوز شرکت داشتند برای من صحبت می‌کردند. آن‌ها می‌گفتند در این یورش هر کس در مقابل عراقی‌ها مخالفت می‌کرد، به زن و دخترهای آن خانواده تجاوز می‌کردند.

آن‌ها تعریف می‌کردند یکی از سرگردهای کویتی در مقابل عراقی‌ها مقاومت می‌کند، سربازان او را دستگیر می‌کنند و از او می‌خواهند در مقابل مجسمه صدام حسین تعظیم کرده و پای مجسمه را ببوسد.

افسر کویتی از این عمل امتناع می‌کند لذا او را در برابر دیدگان مردم کویت اعدام می‌کنند.

در همان زمان سفیر کویت را در عراق دستگیر کردند و او را مجبور نمودند در رادیو و تلویزیون عراق طی مصاحبه‌ای اعلان کند که از بابت یکپارچه شدن خاک عراق و کویت خرسند است.

عراقی‌ها آن چنان کویت را به غارت بردند که تمام وسایل فروشگاه‌ها و انبارهای کویت در عراق به قیمت ارزان توسط نظامیان فروخته می‌شد.

دولت عراق با فشار کشورهای غربی و آمریکا مجبور شد با آزادی گروگان‌های خارجی موافقت کند. آن‌ها ملزم بودند ظرف یک هفته خاک عراق را ترک کنند.

سوم دی، صدام حسین غربی‌ها را تهدید کرد چنانچه به کویت حمله کنند ارتش عراق با موشک به تل آویو- پایتخت اسرائیل- حمله خواهد کرد.



23 دی، دبیر کل سازمان ملل به بغداد آمد و با رئیس‌جمهور عراق مذاکره کرد ولی بدون هیچ نتیجه‌ای بازگشت.

آن روز سروان “ثابت” از کمیته به ملاقات من آمد و برایم لباس و مواد غذایی کنسرو شده آورد. او معتقد بود ممکن است جنگ شروع شود و نتواند به من غذا برساند؛ لذا بتوانم با غذاهای کنسرو شده مدتی زندگی کنم.

او از نگهبان‌ها خواست اگر شهر مورد حمله هوایی و یا موشکی قرار گرفت بلافاصله مرا به پناهگاهی که در نزدیکی منزل بود، ببرند.

آن شب در تلویزیون مصاحبه‌گری را نشان می‌داد که به داخل مدارس و خانواده‌های کویتی می‌رفت و با دانش آموزان و مردم مصاحبه می‌کرد. او قصد داشت از مردم کویت برای صدام بیعت بگیرد و مردم هم از ترس، رأی به حضور عراق در کویت می‌دادند.

تنها اتباع ایرانی بودند که توانستند با به جای گذاشتن سرمایه خود از آن کشور خارج شوند.

شب 27 دی ماه اخبار اکثر رادیوهای غربی را گوش دادم و اعلامیه نظامی عراق را هم شنیدم. همه چیز حاکی از یک جنگ شدید و رسمی علیه عراق بود.

آن شب در کنار نگهبان‌ها شام را خوردیم و هر کس در مورد جنگ تفسیر خودش را می‌گفت. یکی از نگهبان‌ها گفت از رادیو شنیده است جورج بوش پدر، رئیس‌جمهور وقت آمریکا گفته من با ارتش عراق که توانسته هشت سال در مقابل ارتش ایران بایستد، نمی‌جنگم.

آن شب یک فیلم سینمایی از تلویزیون پخش شد و ساعت1/5 خوابیدم. ساعت 2/35 دقیقه با صدای انفجار مهیبی از خواب بیدار شدم. صدای انفجار به طور مرتب شنیده می‌شد.

نگهبان‌ها که مثل من ترسیده بودند، در اتاق را باز کردند. همه در کنار بخاری روی تخت نشسته بودیم و واقعه اتفاق افتاده را تفسیر می‌کردیم. من بدون هیچ تردیدی گفتم این حمله غربی‌هاست.

چند لحظه بعد تأسیسات برقی عراق مورد اصابت موشک قرار گرفت و خاموشی سراسری بر بغداد- پایتخت عراق- حاکم شد.

یکی از نگهبان‌ها توانست توسط باتری رادیو را روشن کند و رادیو امارات را بگیرد. گوینده رادیو اعلام کرد: توجه کنید، در اثر تجاوز عراق به خاک کویت و عدم خروج مصالحت‌آمیز عراقی‌ها از این کشور، سرانجام نیروهای چند ملیتی به رهبری آمریکا، برای بیرون کردن عراق از خاک کویت و برگشت کویتی‌های آواره به کشورشان حمله هوایی عظیمی را آغاز کردند.


همان شب اکثر ساکنان اطراف ما که اکثراً از رجال سیاسی عراق بودند، به اتفاق خانواده‌ها سوار ماشین شدند و برای رفتن به جای امن، بغداد را ترک کردند.

نیروهای چند ملیتی انگلیسی، فرانسه، عربستان و کویت به سرپرستی آمریکا در عملیاتی به نام “توفان صحرا” تعداد زیادی از تأسیسات نظامی و اقتصادی عراق را بمباران کردند.

عراق توسط پدافند هوایی توانست تعدادی از هواپیماها را سرنگون کند و هفت خلبان را به اسارت درآورد.

شب بعد عراق این خلبانان را برای روحیه دادن به مردم عراق با وضع خفت باری در تلویزیون نشان داد. البته ما در تلویزیون‌های کوچک که با باتری ماشین کار می‌کرد و تصویر ضعیفی داشت می‌دیدیم. ایستگاه‌های برق همه خراب شده بودند.

عراق به تلافی حملات غربی‌ها تهدید خود علیه اسرائیل را به اجرا گذاشت و چند موشک روانه تل آویو- پایتخت اسرائیل- کرد که در این حملات چندین نفر کشته و مجروح شدند.

در آن زمان تعدادی از رجال سیاسی ایران با حمله غربی‌ها به عراق موضع گرفتند و عقیده داشتند برای رویارویی با آمریکا و اسرائیل باید در کنار عراق بجنگیم.

این دقیقاً همان خواسته کشورهای غربی، به خصوص آمریکا بود؛ ولی ذکاوت و دور اندیشی مقام معظم رهبری- حضرت آیت‌الله خامنه‌ای- در آن برهه باعث شد بهترین موضع را اتخاذ کنیم و ناخواسته وارد یک جنگ خانمان‌سوز نشویم…”

نگارنده : fatehan1

 1 نظر

این هم زن من!

08 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

لباس سرتاسر سفیدش مرا خیره کرد.مشغول بیل زدن بود.


صدایش زدم:” تو همیشه بهم سر میزنی اما من نه! حالا اومدم ازت بپرسم وسایلت رو چکار کنم؟”

بیل را کنار گذاشت و گفت:کدوم وسایل؟

گفتم:موقعی که گفتم زن بگیر نگرفتی!یه سری وسایل برات خریده بودم.دلم میسوزه وقتی به اونا نگاه میکنم!

باتعجب پرسید:چرا دلت میسوزه؟

گفتم:چون هروقت به اونا نگاه میکنم تونیستی!یک سال پیش اومدی گفتی صبرکن،بهت میگم چی کارشون کنی،حالا بگو!

با دست به خانمی اشاره کرد و گفت:"این هم زن من!من ازدواج کردم!”

به طرف همسرش برگشتم.ناگهان از خواب بیدار شدم….

منبع:(خاطره ای از شهید اسماعیل جمال معاون گروهان پیاده گردان موسی بن جعفر (ع) شهرستان سرخه/کتاب سبکباران)


پیامبر(ص):هنگامیکه که شهید بر اثر اصابت شمشیر و نیزه از اسب سرازیر می شود،هنوز به زمین نرسیده خداوند همسرش را که حورالعین است به سراغش می فرستد تا بشارتش دهد به کرامت ها و مقام هایی که خداوند برایش فراهم کرده…

 

fatehan.ir

 1 نظر

ماجرای نظافت حرم اباعبدالله الحسین(ع) به دست اسرای ایرانی

08 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

مادر آزاده شهید محمدرضا هراتی می‌گوید: محمدرضا می‌گفت وقتی به حرم امام حسین(ع) وارد شدیم، خیلی زود همه متوجه کثیفی حرم شدیم. تصمیم گرفتیم از همان زمان کوتاهمان برای پاک کردن حرم آقا(ع) از آلودگی‌ها استفاده کنیم. اما امکاناتی نداشتیم.

چندماه پس از آتش بس، صدام اعلام کرد اسرا را به زیارت کربلا و نجف خواهد برد. قضاوت‌های مختلفی در رابطه با این حرکت رژیم بعث انجام شد. اما در نهایت باز هم برنده نهایی این بازی تبلیغاتی کسی نبود جز ایرانیانی که مظلومانه سال‌ها در اسارت با مقاومت خودشان فصل دیگری از رزمندگی را رقم زدند. آنچه از آن روزها به یادگار مانده است، خاطرات منحصر به فرد زیارت امام حسین(ع) و شهدای کربلا با غل و زنجیر اسارت است. آن هم در روزگاری که ایرانیان اجازه چنین زیارتی را نداشتند.

محمدرضا هراتی یکی از آزادگانی بود که ده سال اسارت در اردوگاه‌های رژیم بعث عراق را تجربه کرد. او چند سال پیش بر اثر جراحات ناشی از رنج اسارت به شهادت رسید. نرگس هراتی مادر آزاده شهید محمدرضا هراتی در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم از خاطرات اسارت فرزندش در مورد زیارت کربلا چنین روایت می‌کند:

محمدرضا از خاطره زیارت کربلایش خیلی دردناک یاد می‌کرد. او می‌گفت که وقتی نوبت آسایشگاه ما شد که به زیارت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) برویم از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدیم. با اتوبوس‌ها به حرم مطهر امام اعزام شدیم. ما را برای یک زمان کوتاه و محدودی به داخل حرم جهت زیارت فرستادند. لحظه دیدن ضریح باشکوه امام حسین(ع) هیچ کس به حال خودش نبود. همه گریه می‌کردند و به مولایشان سلام می‌دادند. اما خیلی زود همه متوجه کثیفی حرم شدیم. کثیفی اطراف حرم توجه همه اسرا را به خود جلب کرد. گرد و خاک زیادی همه جا را پوشانده بود. یکی می‌پرسید مگر اینجا خادم ندارد؟ آن یکی می‌گفت چند وقت است که تمیز نشده؟ اما مشترکا همه هم نظر بودیم که در شأن امام معصوممان نیست که حرمش اینطور آلوده و کثیف باشد.

تصمیم گرفتیم از همان زمان کوتاهمان برای پاک کردن حرم آقا(ع) از آلودگی‌ها استفاده کنیم. اما امکاناتی نداشتیم. بچه‌ها به دور و اطراف خود نگاه کردند و در نهایت لباس‌هایشان را درآوردند و مثل دستمال در دست گرفتند. یکی پیراهنش را گرفته بود و دیگری زیر پیراهنش را و اشک ریزان و با دلی سوخته به وسیله همان لباس‌ها شروع به پاک کردن ضریح مطهر و دیوارها شدند. عده‌ای هم روی زمین نشسته و و زمین اطراف را تمیز می‌کردند. چوب‌های کوچک درختان را که اطراف حرم پیدا کرده بودیم در دست گرفته و به صورت دسته‌ای مثل جارو روی زمین را جارو زدیم و با لباس‌ها گرد و غبار را از در و دیوارها پاک می‌کردیم. بعضی از بچه‌ها حین کار آرام زیر لب با خود شعری از مرثیه‌های حضرت اباعبدالله(ع) را زمزمه می‌کردند و بقیه هم همراه آنان اشک می‌ریختند. لحظات باشکوهی بود. بچه‌هایی که ده سال در غل و زنجیر اسارت به اهل بیت امام حسین(ع) و اسارتشان بعد از واقعه کربلا اقتدا کرده بودند، حالا به زیارت مولایشان شرفیاب شده و با اشک چشم ضریح مطهرش را می‌شستند.

طولی نکشید که زمان اسرا برای زیارت به پایان رسید. هیچ کدام نرسیده بودند که مطابق آداب لازمه یک دل سیر ضریح آقا را ببینند و زیارت کنند. همه وقتمان صرف نظافت حرم شده بود. اما تا پایان وقت هم این نظافت به پایان نرسیده بود. همه بچه‌ها مصمم بودند قبل از ترک حرم آقا، کارشان در پاکیزه کردن حرم را به پایان برسانند. به همین دلیل به اخطار نیروهای عراقی برای ترک حرم توجه نکردند و همچنان مشغول نظافت بودند. عراقی‌ها که دیدند نمی‌توانند با اخطار و تهدید حریف اسرای ایرانی بشوند با کابل‌‌هایشان به جان بچه‌ها افتادند تا همه را با کتک از حرم بیرون کنند و با خود ببرند. بچه‌ها همچنان مقاومت می‌کردند. برای دقایقی بچه‌ها زیر رگبار کتک بعثی‌ها، با سوز دل، اشک چشم و درد اسارت همچنان صحن و سرای امام حسین(ع) را پاک و پاکیزه می‌کردند و دستمال می‌کشیدند. تا در نهایت ناخواسته و به اجبار از حرم بیرون آمدند در حالی که دلشان را پیش ضریح جا گذاشته بودند…


تسنیم

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 515
  • 516
  • 517
  • ...
  • 518
  • ...
  • 519
  • 520
  • 521
  • ...
  • 522
  • ...
  • 523
  • 524
  • 525
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)

آمار

  • امروز: 18
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 973
  • 1 ماه قبل: 7289
  • کل بازدیدها: 238614

مطالب با رتبه بالا

  • بگو 7 هزار سال! (از خاطرات عملیات خیبر) (5.00)
  • صيت نامه شهيد غلامرضا صالحی (5.00)
  • ماجرای سحری دادن سرهنگ عراقی به اسرای ایرانی در موصل (5.00)
  • شهیدی که در عید قربان به قربانگاه رفت (5.00)
  • عید قاصدک ها (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس