خانواده مهندس شهید معیت از زندگی خداوردی می گویند
بسم الله الرحمن الرحیم
تعطيلي دانشگاهها، فرصتي بود براي وارد شدن بيشتر در متن جامعه، از آن جائي كه طي اين يکسال سطح علمي خداويردي بر تمامي استادان خويش معلوم شده بود. براي حكم كارآموزي، در حكمي، از جانب دانشگاه مبني بر كارشناسيِ امور زراعي و كشاورزي در ادارة كشت و صنعت مغان و اداره اصلاح بذر و نهال اولتان و مراكز خدمات روستائي دشت مغان به كار اشتغال ورزيد.
پدر شهيد آقاي خان اوغلان معيت از دوران پيش از تولد و تولد شهيد چنين مي گويد :
فرزند شهيدم كه دومين فرزند زندگي مشترك مان بود. با تولد و لمسِ بودنش شادي و نشاط را به خانه ام آورد و در يك خانواده نه نفري ( چهار پسر و سه دختر ) و علاوه بر پر جمعيت بودن خانواده ام صميميت و احترام خاصي بين خودمان وجود داشت. بعد از تولد شهيد در گللر محمدتقي از توابع مشكين شهر به روستاي تازه كند جديد از توابع دشت مغان مهاجرت كرديم چرا كه از عشايرهاي كوچ كننده منطقه بوديم. پسر شهيدم از نخستين سالهاي زندگي با طعم تلخ فقر و محروميت آشنا شده بود. چرا كه از لحاظ اقتصادي در سطح پائين بوديم و خودم از طريق پرورش احشام و كشاورزي مايحتاج زندگي را تأمين مي كردم با آنكه شهيد از اوايل زندگي اش با فقر و نداري آشنا شده بود ولي با وجود همه ي اين مشكلات كودكي با فهم و درك بود و مفهوم نيستي و نداري را مي دانست. ولي با اين همه از احترام خاصي برخوردار بوديم. در آن زمان هم به دليل نبود امكانات و مهدكودك شهيد خداويردي سابقه حضور در چنين مكان هايي را نداشتند.
برادر شهيد ( محمد معيت ) از دوران كودكي ( 6 تا 12 سالگي ) شهيد چنين مي گويد :
در اين زمان همچنان در روستاي تازه كند جديد از توابع دشت مغان زندگي مي كرديم. وضع اقتصادي مان باز چندان تعريفي نداشت و از طريق پرورش احشام و كار در زمين كشاورزي، پدرم مايحتاج زندگي مان را تأمين مي كرد و از لحاظ روابط اجتماعي با همه خوب و گرم و صميمي بوديم.
شهيد خداويردي در سن شش سالگي مثل بيشتر بچه ها در مدرسه ابتدائي روستاي تازه كند ثبت نام كرد و راهي مدرسه شد. شهيد در طي اين مدت تحصيل، هر ساله در مقام يك دانش آموز ممتاز ما را خوشحال مي كرد. شهيد در اين دوران دوست چنداني نداشت. اكثر اوقات را در خانه سپري مي كرد و سرش به درس و كتاب بود.
مادر شهيد سركار خانم يمن اسلامي از خاطرات دوران كودكي شهيد چنين مي گويد :
شهيد پسرم بلافاصله كه از مدرسه مي آمد هميشه كتابش را جلويش باز مي كرد و به قول خودش با كتابش حرف مي زد وقتي مي گفتم: ديگر بس است خسته شدي. شهيد در جوابم مي گفت: من هيچ وقت از كتاب خواندن خسته نمي شوم بلكه بهترين دوست و ياورم كتابهايم است.
برادر شهيد ( محمد معيت ) از دوران نوجواني ( 12 تا 18 سالگي ) شهيد چنين مي گويد :
برادر شهيدم به دليل علاقه ي وافري كه به تحصيلات داشت و به دليل نبود امكانات و مدارس، راهي شهرستان مشكين شهر شد تا در مشكين شهر ادامه تحصيل بدهد. اگر چه مشكلات مادي و مسكن همواره برادر شهيدم را تهديد مي كرد. اما علاقه برادرم به علم، او را ( شهيد را ) آن چنان شيفته كرده بود كه معنويات اين عشق به تمامي مشكلات غلبه مي كرد. برادر شهيدم طي اين مدت تحصيل، در مقام يك دانش آموزِ هر سال ممتاز، ثابت نموده بود كه انسان لايق و مفيد براي جامعه خواهد بود. از همان ايام كودكي و نوجواني روح او از يك اوج و كمال لا يتناهي حكايت مي كرد.
برادر شهيدم در سال 1352 به خانه ي عمويمان در شهرستان مشكين شهر آمد و در مدرسة بابك ( شهيد چمران فعلي ) در مقطع تحصيلي اول راهنمايي براي سال تحصيلي 53 ـ 52 ثبت نام نمود و اين دوران را نيز با موفقيت هر چه تمام در سال تحصيلي 55 ـ 54 به اتمام رسانيد. در اين ايام از روستاي تازه كند جديد مغان به شهرستان مشكين شهر مهاجرت كرديم. حالا خداويردي مي توانست در منزل خودمان درس بخواند.
دوره دبيرستان را در مدرسه استاد مطهري براي سال تحصيلي 56 ـ 55 ثبت نام نمود. كنجكاوي و انديشمندي برادر شهيدم در همان اوائل ورود به دبيرستان تعجب دبيران و همكلاسي هايش را برانگيخته بود. چرا كه براي اثبات اين بزرگواري و استعداد توانائي خويش، پس از قبولي در كلاس هاي اول و دوم دبيرستان در رشته علوم تجربي، در تابستان سال 1357 جهش تحصيلي نمود و كلاس سوم تجربي را در سه ماهه تعطيلي، با نهايت تلاش و فعاليت شبانه روزي مطالعه نمود و با بهترين معدل قبول شد. در زمان تحصيل به هيچ چيز جز تحصيل تمام وقت و جدي و پرشور توجهي نداشت.
برادر شهيد از دوران جواني ( هجده سالگي تا … ) شهيد چنين مي گويد :
برادر شهيدم بلافاصله پس از اتمام تحصيلات دوره دبيرستانش در همان سال ( 1358 ) پس از شركت در كنكور سراسري، با توجه به معلومات همان سالش از رشته مهندسي كشاورزي ( گرايش گياهپزشكي ) قبول شد. به راستي كيست كه بدين گونه عظمت تحصيلي او را كه در يكسال همزمان به سه انقلاب علمي دست زده بود. بشنود و او را درك نكند؟
در مهر ماه همان سال يعني در سال 1358 وارد دانشگاه اروميه شد. ولي پس از گذشت يك سال تحصيل در دانشگاه، دانشگاهها به خاطر انقلاب فرهنگي تعطيل شد.
تعطيلي دانشگاهها، فرصتي بود براي وارد شدن بيشتر در متن جامعه، از آن جائي كه طي اين يکسال سطح علمي خداويردي بر تمامي استادان خويش معلوم شده بود. براي حكم كارآموزي، در حكمي، از جانب دانشگاه مبني بر كارشناسيِ امور زراعي و كشاورزي در ادارة كشت و صنعت مغان و اداره اصلاح بذر و نهال اولتان و مراكز خدمات روستائي دشت مغان به كار اشتغال ورزيد.
فداكاري و تلاش خستگي ناپذير و شخصيت بارز او در روستاها زبانزد هر كوچك و بزرگ بود. اما اين كار هرگز براي او كافي نبود چرا كه عظمت روح او حاكي از كمال و بزرگيِ ديگري بود. آن زمان ضمن اين كه روزها به اداره مي رفت پس از بازگشت به جاي استراحت به تدريس رايگان دانش آموزان در مدارس راهنمائي در مواد درس علوم و رياضي مي پرداخت. برادر شهيدم سعي داشت كه دانش آموزانِ خويش را مثلِ خودش تربيت نمايد. آن چه كه بيش از هر چيز در تدريس او مشهود بود سطح بالاي علمي تدريس و چگونگي برخورد ايشان با دانش آموزان بود و بي دليل نيست كه ديدة اين دانش آموزان در فراق دبيرشان اشكباران شده است.
ضمناً يك لحظه در اين دوران از آگاهي دادن به مردم در راهي كه انتخاب كرده بودند غافل نبود. زيرا شهيد معتقد بود كه مهمترين پشتوانه يك انقلاب، مردم آگاه و با ايماني هستند كه مي توانند انقلاب را در گذر از پيچ و خم هاي مبارزه، از انحراف نگه داشته و با ايثار و آگاهي و با الهام از مكتب تشيع آرمانهاي انقلاب را تحقق بخشند. لذا شبها در مساجد با سخنراني هاي مكرر به تبليغ اسلام مي پرداخت و در ستاد شوراهاي اسلامي روستاهاي مغان نيز كار مي كرد. شهيد با عشق و علاقة وصف ناپذير در بر پائي شوراهاي اسلامي روستاها همت مي گماشت. او آن چنان جائي در قلب روستائيان منطقه داشت كه خداويردي را كوچك و بزرگ روستائي به اسم مي شناختند و سخت به شهيد علاقه مند بودند.
تواضع و فروتني خاصي نسبت به نزديكان و يارانش داشت و با خوشروئي و صداقت و خلوص خويش همه را به سوي خود جذب مي كرد. قلبي صاف و در عين حال حساس داشت و برخوردهاي رياكارانه و منافقانه را نمي توانست تحمل كند.
در برابر مشكلات هميشه مي گفت: چون كوه استوار و مقاوم بايستيد و لحظه اي از نام و ياد خداوند غافل مباشيد كه اوست مشكل گشا …
از جمله آرزوهايش اين بود كه همه ي خواهران و برادران تحصيلات دانشگاهي داشته باشند و هميشه براي اين آرمان خود تلاش مي كرد. هدف اصلي اش ادامه تحصيل و مبارزه با جهل و ناداني بود. هر موقع كه از جبهه برايمان تلفن مي كرد به تحصيل من ( برادر شهيد ) تأكيد مي كرد و مي گفت: حتماً حتماً دَرست را خوب بخوان.
برادر شهيد ( آقاي محمد معيت ) باز از آن دوران چنين مي گويد :
مجدداً همزمان با بازگشائي دانشگاهها به تحصيل اش ادامه داد و بعداً از دانشگاه اروميه به دانشگاه تبريز انتقال يافت. در دانشگاه نيز جزو فعالترين دانشجويان در مراكز انقلاب فرهنگي و انجمن اسلامي دانشگاه بود. علاقه و روحيه ي عالي او در تحصيلاتش در دانشگاه نيز همچنان مورد توجه دانشجويان و استادانش بود و در بيست و چهارم تير ماه سال 1364 ضمن ياد كردن سوگند، بر اين كه در فرداي پر از مسئوليت و خدمتش، قرآن را سرلوحة اعمالش قرار دهد با اخذ مدرك مهندسي كشاورزي در گرايش گياهپزشكي از دانشگاه تبريز فارغ التحصيل شد. باشد كه با كسب اين مقام سختيها و دردهاي طاقت فرساي تحصيلات را فراموش نموده و دل تمامي دوستان و طايفه و خانواده اش را شاد نموده و آن ها را به اين افتخار، مفتخر فرمايد و بتواند در اين موقعيت حساس انقلاب، با خدمت در امر كشاورزي، چرخ اقتصادي كشور را سريع تر به جريان انداخته، دين خود را نسبت به ميهن و انقلاب ادا نمايد. امّا …
برادر شهيد از خصوصيات اخلاقي شهيد و در مورد دفاع مقدس چنين مي گويد :
اما اگر از خصوصيات اخلاقي اش بپرسيد بايد عرض كنم كه به راستي من او را نشناخته ام و حق هم دارم كه نتوانم، بشناسم چرا كه او هميشه به دور از ما بود و يادم نمي آيد كه روزي با هم سفري و يا گردشي داشته باشيم. اگر او را ديده ام يا در مرخصي بود و يا عكسش بود. اگر با او صحبت كرده ام در نامه يا تلفني بود. اگر به او گريسته ام تنهايي مطلق بوده و… من هم داغداري از ميان اين جمع هستم كه كسي مي خواهم. خصوصيات او را به من نيز تعريف كند. خصوصيات اخلاقي اش را بايد از آن پيرمرد خسته و دست پينه بسته اي بپرسم كه در زير آفتاب سوزان مزارع كشاورزي مغان كار مي كرد و هنوز هم منتظر است كه او دوباره خواهد آمد. از آن دبيري بپرسم كه او را تعليم داده است. از آن هم سنگري بپرسم كه با هم در حجلة عروسي دست از جان خويش شسته اند. بايد از آن نا آشنا، سرباز غريبي بپرسم كه در غم از دست دادن دوست مهربانش، دلش سوخته است. از آن ستارگان هميشه بيدار آسمان لاجوردي بپرسم كه شاهد بي خوابيها و ايثارگري هاي او بوده است. چرا كه به قول برادر شهيدم بر عكس « شيران شب و زاهدان روز » شده بودند از آن دانشجو و يا نه از تو بپرسم كه او كه و چگونه بود؟!
اگر مي خواهي استقامت در سختي هاي او را بداني بايد از كوههاي استوار جبهه سومار بپرسي كه خون پاك اين شهيد و هزاران شهيد ديگر او را ( كوه را ) در استقامتش محكم تر كرده است. اگر مي خواهي لياقت او را درك كني از همه بپرس كه آيا شهادت از چهره و قامت او مي باريد يا نه؟! … به راستي چه روحي در چنان كالبدي و چه كالبدي در روحي چنان!
ـ زندگي شهيد مهندس معيت و چگونه زيستن او، از چگونه انديشيدنش جدا نبود. او آن چه را كه از اسلام و ارزشهاي الهي مي آموخت عمل مي كرد و مي گفت: چه بدبختند كساني كه بين عمل و ادعاهايشان فرسنگ ها راه است. اين ها چگونه مي توانند آرامش داشته باشند.
شهيد خداويردي معيت مومني بود كه هر گاه نگاه مي كرد. پند مي گرفت. چون خاموش مي گشت مي انديشيد. چون سخن مي گفت به ياد خدا بود و هر گاه چيزي به وي داده مي شد سپاس مي گذارد و چون گرفتار مي شد. شكيبا و صبور بود و تكيه كلامش اين بود كه « هر چه خدا بخواهد آن مي شود. سرنوشت دست خداست و ما راضي به رضاي او و تسليم در برابر او امر خداوند هستيم » التماس دعاي خير داشت در حالي كه از ويژگي هاي علمي و اخلاقي و سياسي اجتماعي ممتازي برخوردار بود. ولي با اين همه خود را كمتر از آن چه مي خواست باشد مي دانست. با حوصله تمام حرفهاي ديگران را گوش مي داد. خوش روئي، نگاه عميق، تيزهوشي، كم حرفي، حرف سنجيده زدن متانت در گفتار، احترام به بزرگ و كوچك، نظم، عاطفه محبت در اولين برخوردهايش با هر كسي نمود پيدا مي كرد. پيش قدم بودن در ايثار و دستگيري از مستضعفين و نمونه جوئي او در هر موقعيتي مشهود بود و حقيقتاً او راهنماي من در چگونه زندگي كردن و حديث بودن بود و هست.
و در مورد دفاع مقدس شهيد چنين مي افزايد :
نظر برادر شهيدم درباره جنگ تحميلي دفاع مقدس و اين كه بايستي با جان و دل از نظام و دين و كيان دفاع كنيم، بود. بدين خاطر بود كه بلافاصله بعد از اتمام تحصيلات دانشگاهي اش در سال 1364 راهي جبهه شد و مي گفت: امروز كربلاي انقلابمان خون مي خواهد و من مي روم تا به يزيد و يزيديان زمان بفهمانم كه تا پاي جان هستيم.
از توصيه هاي برادر شهيدم اين بود كه هميشه توصيه مي كرد اگر خداوند مرا لايق شهادت ديد. در عزايم جداً صبر كنيد كه خداوند با صابران است و صابران را دوست دارد و اجر صابران بي حساب است و به مادرم تأكيد مي كرد در عزايش همچون زينب شير زن كربلا صبر كند و بي تابي نكند ولي با وجود همه ي اين توصيه ها زماني كه خبر شهادت برادرم را شنيدم احساس كردم كه همه چيز عوض شده است و همه دوستان و همرزمان شهيد از همدلي و محبوبيت شهيد سخن مي گويند از اعتماد به نفس و تلاش بي وقفه شهيد براي رسيدن به هدفش. برادر شهيد باز چنين مي افزايد كه همه ي نامه ها و وصيت برادر شهيدم چقدر عارفانه و تأثير گذار است.
برادر شهيد آقاي محمد معيت از عزيمت و تصميم شهيد براي اعزام به جبهه نور عليه ظلمت چنين مي گويد :
اما، روح والا و جهادگر، تقوي و ايمان آگاهانه و كامل، همچنين آه و ناله خانواده هاي شهدا و مسئوليت در مقابل خون آنها و در پيش بودن مسئله اسلام، حيثيت و شرف، موجب شد كه هر چه زودتر به ياري رزمندگان اسلام شتافته و با دادن جان عزيز و ريختن خون پاكش، دين خود را نسبت به اسلام و مسلمين ادا نمايد و به عبارت ديگر ( آمنوا و عمِلوا ) را در زندگي سراسر معنويش، تحقق عيني و واقعي ببخشد.
ـ به دنبال اين انتخاب آگاهانه و شايسته در اول آبان ماه، يعني يك ماه پس از اتمام تحصيلات دانشگاهي خود را به مركز نظام وظيفه معرفي نمود و طي شش ماه آموزشهاي عمومي در پادگان 01 تهران و آموزشهاي تخصصي تاكتيكي، رزمي و فرماندهي در پادگان پيادة شيراز در اواخر اسفند ماه 1364 درجة ستوان دوم وظيفه را دريافت نمود و بعد در 12 فروردين سال 1365، ايشان را از پادگان سراب ( كه خودش انتخاب كرده بود ) به تيپ 40 سراب كه در اسلام آباد غرب منطقة سومار مي باشد به عنوان فرماندهي رستة پياده نظام در خط مقدم جبهه مأموريت دادند چه مأموريتي؟! نخستين درخواستش از خداوند اين بود كه خدايا اينك كه من فرماندهي گروهاني از سربازان لشكر اسلام را بعهده دارم كمكم كن تا اشتباهي نكنم كه اين برادران دور افتاده از پدر و مادر به خاطر اشتباه من جان شان را از دست دهند و خانواده هايشان تا ابد در عزا و سوگ عزيزانشان بنشينند و به همين خاطر بود كه همواره خود را پيشاپيش لشكر مي ديد و در آن منطقه با فرماندهي قاطع و مبارزات خستگي ناپذير، وظيفه اسلامي خويش را به نحو احسن انجام مي داد و اخلاق پسنديده و احترام متقابل او بر همه مشهود بود. كه اينك در اين آشنائي كوتاه واژه هاي شجاعت و خاطره هاي عملياتي شبانه و تدبيرات عالي فرماندهي و اخلاق و نگاه پسنديده اش در جبهة سومار به تمامي سربازان و افسران به ارمغان مانده است.
يكي از همرزم و سربازان مي گفت: شهيد معّيت اكثراً با لباس سربازي ديده مي شد و درجه ي افسري نمي زد. وقتي كه ما از روي احترام مجبور مي كرديم كه لباس افسري خويش را بپوشد. مي گفت: من هم مثل شما هستم ولي با مسئوليتي بيشتر از شما.
به راستي بنگر به اين همه فروتني و خويشتن داري و به آن همه علم و آگاهي و عمل، تا خود به حقانيت اين شهيدان هميشه جاويد پي ببري والّا هيچ قلم و كاغذ و قالبهاي مادي نمي تواند زندگي شهيدان را باز گويد. بالاخره اين انسان به تمام معني كامل و نمونه انسانيت كه زندگي 24 سالة خود بر جهاد و عقيده استوار بود و افتخار داشت كه در راه عقايدش جانانه جهاد مي نمايد. در زندگاني اش سعي داشت كه جانِ خود را فداي آسايش ديگران نموده و دين اسلام محمدي را زنده نگه دارد و اگر فرصتي پيش مي آمد با تلاشهاي نستوهش زحمات پدر و مادرش را جبران مي نموده و زندگي مستقلي را با كانوني گرم از زندگي جديدش آغاز نمايد كه چنين فرصتي و عمري نماند و در باور تمامي بي باوري هاي جهان و جهانيان در صبح 28 تير ماه سال 1365 پس از چهار ماه مبارزه و استقامت بي امان در جبهه ي سومار در اثر اصابت تركش به مغزش، مغزي كه پر از طرح هاي عالي براي آينده و آيندگان بود با تشخيص دقيق دشمن در خون تپيد و آن اسوة انسانيت به درجة رفيع شهادت نائل گشته و خود را از غم هاي دنيا خلاصي داده و جانش را خدائي كرد و خون پاكش با شنهاي گرم كوههاي سومار آغشته شد و با انتخاب آگاهانه شهادت، زندان زميني خويش را در پي اوج روحاني و پرواز هميشگي به سوي معبودش رها كرده تا در لقاء الله تشنه تر از پيش خود را سيراب كند او در خون خود غلطيد و در شب تاريك، خورشيد خلوص، تقوي و انديشه ي او آن چنان اوج گرفت كه توانست اسوة امت مسلمان باشد و بدين ترتيب در يكم مرداد سال 65 تشييع جنازه شد كه هم اكنون در مزار شهداي شهرستان مشكين شهر در كنار ديگر دلير مردان عرصة جنگ و هنر آراميده و بار ديگر، به جهش ديگر در ادامه ي جهشهاي زندگي اش دست زد و خود را مصداق بارز دعاي كريمه ( حديت قدسي ) زير قرار داد.
« مَنْ عَشَقَتي عَشَقْتُهُ وَ مَنْ عَشَقْتُه قَتَلْتهُ »
« هر كس به من عشق ورزد من عاشقش مي شوم و هر كس كه من عاشق او شوم او را مي كُشم. »
به راستي او عاشق خدا بود كه خداوند عاشقش شد تا اين كه خداوند او را به آن دنيا لايق تر ديد و به سوي خويش كشيد و در فراق او عالمي را به سوگ نشاند.
منبع: سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات