فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

حال و هوای بهشت زهرا در زمان جنگ تحمیلی

10 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

قطعات گلزار شهدای بهشت زهرا(س) در فراز و نشیب سال‌های جنگ تحمیلی حال و هوای دیگری داشت و هر روز زنده تر از روز قبل نظاره گر تشییع و تدفین شهیدی از لشگر اسلام بود.
سال‌های 59 تا 67 حماسه هشت سال دفاع مقدس رقم خورد. این سال‌ها که با خاطرات تشییع شهدا و سینه زنی برای اهل بیت(ع) بالای سر مزار شهیدان گره خورده است برای همه مردم انقلابی آن روزگار نوستالوژی مقاومت است. قطعات گلزار شهدای بهشت زهرا(س) نیز در فراز و نشیب این سال‌ها حال و هوای دیگری داشت و هر روز زنده تر از روز قبل نظاره گر تشییع و تدفین شهیدی از لشگر اسلام بود. تشییع شهدا روی دستان مردم شهید پرور، نماز خواندن بر پیکر شهدا، خاکسپاری شهدای مظلوم دفاع مقدس و مراسم‌های ختم و یادبودی که یکی پس از دیگری در قطعات ویژه شهدا برپا بود. شور و هیاهویی که تا هشت سال پیوسته ادامه داشت. حال و هوای بهشت زهرا از روزهای جنگ تحمیلی به رنگ حماسه و خون شد.

برخی از تصاویر مربوط به بهشت زهرا(س) در روزهای جنگ تحمیلی در ادامه می‌آید:

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 نظر دهید »

شما در ایران هندوانه دیده‌اید؟!

10 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

به ندرت و هر از گاهی، بعد از ناهار یا شام، چند حبه انگور یا پرتقال و هندوانه بین ما پخش می‌کردند. جالب اینجا بود که هر وقت میوه‌ای برای اولین بار تقسیم می‌کردند، اول کلی منت سرمان می‌گذاشتند و به اصطلاح، سر کوفتمان می‌زدند و بعد آنها را پخش می‌کردند.
 

 

مطلب بالا بخشی از خاطره «اسداله کوشکی» از آزادگان دوران دفاع مقدس است.

 

در ادامه این خاطره می‌خوانیم:

 

یک روز که برای اولین مرتبه می‌خواستند به هر آسایشگاهی چند هندوانه بدهند تا به هر نفر حداکثر یک قاچ برسد،یکی از افسران اردوگاه که به زبان فارسی خوب مسلط بود، افراد آسایشگاه ما را در محوطه جمع کرد و هندوانه‌ای را نشان‌مان داد.هندوانه کوچک و آب‌انداخته‌ای را در دست گرفته و با تفاخری که انگار مدال‌های فتح را بر گردن آویخته، رو به ما کرد که :

می دانید که این چیست ؟

چند تا از بچه‌های زبر و زرنگ که دستش را خوانده و در ردیف اول نشسته بودند، زودتر از دیگران جواب دادند که :

خب، چیست مگر ؟!

او که با این سئوال فکر کرده بود با چند انسان از زیر بوته درآمده طرف است، باد در غبغب انداخته، گفت:به این می‌گویند هندوانه. هندوانه را باید دو نیم کرد، داخلش را خورد و پوستش را بیرون انداخت. رنگ داخلش . . .

 

و شروع کرده بود به کلی توضیح و تفسیر و تحلیل اندر باب هندوانه. صحبتش که تمام شد رو به یکی از همان بچه‌های ردیف اول کرد و پرسید:

ببینم تو در ایران هندوانه دیده‌ای؟آن را خورده‌ای ؟

نه.

چرا؟

در مملکت ما، هندوانه، خوراک خر و گاو است؛ نه انسان‌ها.

این جواب، از یک طرف، توپ خنده بچه‌ها را شلیک و از طرف دیگر، چهره آن افسر را مثل کوره آتش، سرخ و برافروخته کرد.

تنها چیزی که آن افسر میدان باخته توانست از شیپور حلقومش بیرون بدهد، چند فحش بود که قبل از هر کلامی، پرده از باطن‌اش.

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

نامه‌ای که بعد از شهادت پدر به مقصد رسید: نامه یتیم تحت تکفل شهید تهرانی‌مقدم

10 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

سردار شهید حسن تهرانی مقدم در دوران حیات خود کفالت تعدادی از یتیمان کم بضاعت را به عهده گرفته بود و هزینه تحصیل و زندگی آنها را تامین می‌کرد. یکی از این افراد سال ۹۱ در کنکور سراسری در دانشگاه امام حسین(ع) پذیرفته می‌شود.
 سردار شهید حسن تهرانی مقدم در دوران حیات خود کفالت 14 تن از یتیمان کم بضاعت را به عهده گرفته بود و هزینه تحصیل و زندگی آن‌ها را تامین می‌کرد. یکی از این افراد سال 91 در کنکور سراسری در دانشگاه امام حسین(ع) پذیرفته می‌شود. او نمی‌دانست مقدمی که حامی او در تمام سال‌های زندگی بوده همان سردار به نام سپاه و رئیس سازمان جهاد خودکفایی سپاه است. او نمی‌دانست فردی که پدر موشکی ایران لقب گرفته، او را سال‌های سال است که به فرزندی خود پذیرفته. شهیدی که موشک‌هایش خواب را از سر دشمنان ملت ایران ربوده و امنیتی درخور برای هموطنانش به همراه آورد. سرداری که شلیک‌های دقیقش به جنگ شهرها پایان داد و عراق را به عقب راند. جنگی که حملات هوایی و موشکی‌اش تا خانه اهالی تهران هم کشیده شده بود.
22 آبان‌ماه 90 رعشه‌ بر تن تهران افتاد. یکی از زاغه‌های مهمات سپاه منفجر شد. سردار حسن تهرانی مقدم به همراه همرزمانش در پادگان امیرالمومنین(ع) در حالی‌که در تلاش برای ارتقای توان دفاعی ایران اسلامی بودند بر اثر انفجار زاغه مهمات همزمان با عید غدیرخم به شهادت رسیدند. فرزند یتیمی که شهید تهرانی مقدم کفالت او را به عهده گرفته بود از این ماجرا خبر ندارد و نمی‌داند سرداری که رهبر انقلاب بر پیکر او نماز خوانده و او را پارسای بی ادعا خطاب کرده همان بزرگ‌مردی است که برای او کمک هزینه می‌فرستاده تا در مسیر زندگی‌اش محکم و استوار باشد. او بعد از قبولی در دانشگاه نامه‌ای می‌نویسد تا از «پدر خود» تشکر و قدردانی کند. او این نامه را به خیریه‌ای که واسط میان او و سردار بوده می فرستد تا برایش ارسال کنند. هر چند نامه را در روزهای ابتدایی ماه مهر نوشته اما نامه بعد از شهادت سردار به دست مسئولین خیریه می‌رسد. تا مدت‌ها بعد از شهادت از موسسه که پیگیری کردیم متوجه شدیم که هنوز نمی‌داند این مقدم همان مقدم است.

شهادت سردار تهرانی مقدم منجر به قطع حمایت‌ها نشد و امروز خانواده ایشان همان مشی پدر موشکی ایران و پدر ایتام را ادامه می‌دهند. تأکید شهید تهرانی مقدم بر این بوده که کفالت ساداتی که پدر آنان به رحمت خدا رفته را بر عهده بگیرند و به همین منظور 14 یتیم از سادات را انتخاب می‌کنند. شهید حسن تهرانی مقدم از لشگریانی بود که سال‌ها در هیئت محبان الفاطمه(س) سینه زنی کرد. آخرالأمر هم دستمال اشک‌هایش در روضه‌های حضرت حسین(ع) را با خود برد. دستمالی که بر روی  کاغذی که روی آن چسبانده بود، با دست‌خط خودش نوشته بود «عنایت فرموده و این دستمال مشکی را در کفن بنده قرار دهید. حسن مقدم»

حسن تهرانی مقدم علاوه بر فرزندان خود در تهران کفالت ساداتی از استان‌های خوزستان، فارس، مرکزی، قم، خراسان جنوبی، گیلان و اصفهان را پذیرفته بود. یکی از دوستان تهرانی مقدم می‌گفت: «زندگی حاج حسن سندی بود برای اینکه خوبی پایان نداشته باشد»

متن نامه سراسر قدرشناسی این فرزند خاص و همیشگی سردار شهید حسن تهرانی مقدم به شرح زیر است:

بسمه تعالی

با عرض سلام و احترام فراوان خدمت حامی عزیزم حسن تهرانی مقدم!

از اینکه اینجانب را مورد عنایات مهربانانه خود قرار می‌دهید کمال تشکر و قدردانی را دارم و این است که در سایه الطاف شما حامی عزیز است که همچنان به زندگی خود با امیدواری و نشاط ادامه داده و می‌توانم نسبت به مسائل و اتفاقاتی که در اطراف خودم بروز می‌دهد کارایی لازم را انجام دهم. هم اکنون با عنایات شما و خداوند متعال و دعاهای مادرم توانستم در دانشگاه امام حسین(ع) تهران تحصیل کرده و راه پیشرفت خود را هموار گردانم.

صحبت آخر اینکه چگونه تشکر کردن را نمی‌دانم ولی اینکه توسط یک نامه می‌توانم با شما رابطه برقرار کنم و تشکر کنم خدای خود را شکرگزارم و امیدوارم که خداوند متعال دعاهای بنده حقیر را واجب بداند و به شما و خانواده محترمتان سلامتی و توفیق عطا فرماید.

9/7/91

 

از آوردن نام این فرزند همچنان که خود شهید از اعلام آن امتناع داشتند، پرهیز می‌کنیم و نام این بزرگوار را در تصویر بالا پاک می‌کنیم.

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 495
  • 496
  • 497
  • ...
  • 498
  • ...
  • 499
  • 500
  • 501
  • ...
  • 502
  • ...
  • 503
  • 504
  • 505
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

آمار

  • امروز: 1722
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • شهادت نهایت آمال عارفان حقیقی است وچه کسی عارف تر از شهید (5.00)
  • سربازان امام زمان عج ( خاطره ای از شهید محمود کاوه ) (5.00)
  • فرازی از وصیت نامه شهید محمد حسن نظرنژاد (بابا نظر) (5.00)
  • یک خبر تلخ برای معاون گردان (5.00)
  • وصیتنامه روحانی شهید یوسف خانی (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس