فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

اخراج به خاطر سبزی‌های نشسته

11 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

باکری می‌گفت"برای این بسیجی‌ها هم پدر هستیم، هم مادر”
عبدالرزاق میرآب می‌گوید: آقامهدی باکری گفت: «من این سبزی‌ها را می‌فرستم عقب. یک نمونه هم از سبزی لشکر ۸ برداشته‌ام که می‌فرستم عقب. اگر با شام سبزی‌ها را به این شکل فرستادید خط که هیچ، و الا من شما را توبیخ می‌کنم.»
 
عبدالرزاق میرآب، در دوران دفاع مقدس بیسیم‌چی شهید مهدی باکری بوده و خاطرات فراوانی از او دارد. او اهل تبریز است و 80 ماه در جبهه‌های جنگ تحمیلی حضور داشته است. میراب در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم خاطره‌ای از شهید مهدی باکری روایت می‌کند و می‌گوید:

آقا مهدی باکری به مسئولین واحدها همیشه می‌گفت: ما اینجا برای این بسیجی‌ها هم پدر هستیم، هم مادر و منظورش این بود که کاری بکنیم، و امکانات را جوری برای خط آماده کنیم که نیروها در خط احساس غربت نکنند. می‌گفت: ممکن است توی خط برای یک لحظه از ذهن رزمنده خطور کند که کاش الان در خانه بودم. اگر الان در خانه بودیم ترشی داشتیم برای خوردن. یا در تابستان سبزی خوردن داشتیم. روی این مسائل جزئی هم با تدارکات جلسه می‌گذاشت و صحبت می‌کرد.

در عملیات خیبر، بعد از شش هفت روز که جنگ شدت گرفت، خط به تدریج آرام شد. آقا مهدی به من گفت بلند شو برویم از خط بازدید کنیم. سر ظهر بود. قرار شده بود آن روز به بچه‌ها غذای گرم داده شود. ما راه افتادیم و کانال را رد کردیم و داشتیم از خط لشکر 8 نجف عبور می‌کردیم که دیدیم غذای گرم به نیروهایشان داده‌اند و در کنار غذا در داخل نایلون فریزر سبزی پاک شده و شسته شده به سنگرها می‌دهند. آقا مهدی به من گفت: «میرآب! کاش شما هم برای بچه‌ها این کار را انجام می‌دادید. این بچه‌ها چند روز است زحمت کشیده‌اند.» وقتی خط لشکر نجف را رد کردیم و به فاصله یک کیلومتر به خط خودمان رسیدیم دیدیم که الحمدلله غذای گرم هست ولی سبزی، پاک نشده آمده به خط. آقا مهدی وقتی این سبزی‌ها را دید عصبانی شد. به تدارکاتچی گفت: «این چیه دادید به این‌ها؟ اینجا مگر آب دارند برای شستن سبزی؟ مگر وقت دارند برای شستن؟ این سبزی‌ها را برگردان به داخل ماشین.» بعد به من گفت: «عقبه را بگوش کن، بگو مسئول تدارکات بیاید پشت خط.»

من با شهید احد مقیمی تماس گرفتم گفتم بگو فلان مسئول تدارکات بیاید داخل سنگر. پنج دقیقه بعد، احد مرا صدا زد و گفت فلانی آمده پشت بیسیم. من بیسیم را دادم آقامهدی حرف بزند. اقا مهدی گفت: «الله بنده‌سی! خودت می‌بینی این بچه‌ها هشت، نه روز است که با مصیبت جنگ کرده‌اند، آب ندارند برای شستن دست و صورتشان و نماز را با تیمم می‌خوانند، شما این سبزی شسته نشده را برای چی فرستاده‌اید جلو؟» او هم گفت: «آقامهدی! من اطلاع ندارم به خدا. من گفته بودم آماده کنند ولی حالا همینجوری انداخته‌اند پشت ماشین آورده‌اند جلو.» آقامهدی گفت: «من این سبزی‌ها را می‌فرستم عقب. یک نمونه هم از سبزی لشکر 8 برداشته‌ام که می‌فرستم عقب. اگر با شام سبزی‌ها را به این شکل فرستادید خط که هیچ، و الا من شما را توبیخ می‌کنم.»

آقا مهدی به خاطر همین مسئله او را عزل کرد. تا وقتی آقا مهدی بود دیگر آن فرد را به تدارکات راه نداد. بعد از عملیات هم کلا از تدارکات اخراجش کرد. به او گفت که «مدیریت شما ضعیف است. شما به عنوان یک مسئول باید بدانی که چه چیزی به خط فرستاده می‌شود. هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. توی بیسیم به او گفت: «فلانی ما اینجا هم پدر بسیجی ها هستیم، هم مادرشان.» آقا مهدی باکری تا این حد به بچه‌ها علاقه داشت.

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

آخرین خداحافظی با پدر

11 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

آخرین ملاقات‌های فرزندان دهه ۵۰ و دهه۶۰ با پدران شهیدشان اگرچه در ۸ سال دفاع مقدس که هر روزخبر شهادت رزمنده‌ای و پیکر غرق به خون شهیدی به شهر می‌آمد طبیعی جلوه می‌کرد. اما لازم است برای مرور رشادت‌‌ها به تصاویر معصومانه‌شان رجوع شود.
آخرین ملاقات‌های فرزندان دهه 50 و دهه60  با پدران شهیدشان اگرچه در 8 سال دفاع مقدس که هر روز خبر شهادت رزمنده‌ای و پیکر غرق به خون شهیدی به شهر می‌آمد طبیعی جلوه می‌کرد. اما در واقع با هر خبر، در خانه‌ای فرزندانی کوچک، تمرین استقامت می‌کردند. شاید امروز نیاز است برای مرور رشادت‌‌هایی که خانواده‌های شهدا هم در آن نقش داشتند باز به این تصاویر و وداع‌های تامل برانگیز رجوع شود.تصاویر زیر مربوط به مراسم تشییع پیکر مطهر سردار شهید جعفر جنگروی قائم مقام لشگر 10 سید الشهدا(ع) است که در سال 64 به شهادت رسید. فرزندان کوچک شهید در این روز که جمع کثیری برای بدرقه این فرمانده سلحشور آمده بودند، در میان همه ازدحام‌ها گرد عکس‌ها، یادبودها و تابوت پدر می‌چرخیده و بازی می‌کردند. دختر و پسر کوچک شهید حین آخرین وداع کودکانه خود با پدر هستند که با معصومیت خود پیام مقاومت را برای دنیا مخابره می‌کنند.

 

 

 

 

 

 

شهید جعفر جنگروی نخستین فرمانده سپاه خرمشهر بود و همراه شهید جهان‌آرا و تنی چند به ساماندهی سپاه پاسداران و تأمین امنیت خرمشهر پرداخت.او از اوایل سال 1360 مدتی به عنوان مسئول طرح و برنامه عملیات تهران منصوب شده و منشأ خدمات ارزنده‌ای در این واحد می‌شود. جنگروی به عنوان «قائم مقام قرارگاه رمضان» در شمال غرب کردستان خدمات شایسته‌ای را ارائه می‌دهد و در تشکیل تیپ «بدر» نقش اساسی ایفا می‌نماید. قائم مقام لشگر 10 سید الشهدا سر انجام در عملیات والفجر 8 بهمن 1364 بعد از آزادسازی شهر استراتژیک فاو به شهادت می‌رسد.

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

نامه شهید جعفر جنگروی به پسرش

11 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

شهید جعفر جنگروی در نامه‌ای خطاب به پسرش می‌نویسد: ای حسین عزیزم، بدانید که فرزندان خلف عزیزترین مال دنیا وذخیره آخرت برای پدران و مادرانشان هستند و هیچ پدر و مادری نمی‌تواند دوری فرزندان خودرا تحمل کند. الا در یک طریق آن هم طریق خدا. 
از شهیدان اسناد و مدارک مختلفی به جای مانده است که هر کدام حامل درسی و نشان دهنده زاویه‌ای از معرفت آنان است که جهاد در راه خدا را بر آسایش و لذت زندگی دنیوی ترجیح دادند. آن‌ها هم مثل سایرین صاحب خانواده، فرزند و تعلقات خانوادگی بودند و برای یکایک این تعلقات و عزیزانشان ارزش زیادی قائل بودند. اما نگاهشان به زندگی خودش همان روحیه رزمندگی را می‌سازد که توانست در جریان هشت سال دفاع مقدس در مقابل مجهزترین‌های قدرت‌های دنیا بایستد.
انتظار می‌رود، در نامه‌های مختلفی که افراد در دوری از خانواده برایشان می‌نویسند، روایت دلتنگی و محبت و ذکر خاطرات فراق و دوری وجود داشته باشد. امام نامه‌های قاطبه شهیدان و رزمندگان دفاع مقدس با این سبک نامه نگاری تفاوت داشت. در نامه‌های خصوصی‌شان با نکاتی اخلاقی و خاص مواجه می‌شویم که خط به خط آن را ماندگار می‌کند.

شهید جعفر جنگروی اولین فرمانده سپاه خرمشهر و قائم مقام قرارگاه رمضان سال 64 و اندکی قبل از شهادت در فاو در سفر حج به همراه همسر خود رهسپار خانه خدا شد. او مثل هر پدر دیگری در این سفر، نامه‌ای برای فرزندانش به طور جداگانه می‌نویسد تا از دلتنگی‌هایشان بکاهد. او در این چند خط به کودکش می‌نویسد که هیچ پدر و مادری نمی‌تواند دوری فرزندش را تحمل کند الا در صورتی که در طریق خدا باشد. و اینگونه و با این کلمات شاید مقدمه هجرتش به دیار شهدا را برای فرزند رقم می‌زد. متن این نامه که توسط “کمیته جمع آوری و حفظ آثار شهدا” نگهداری شده به شرح زیر است:

نامه‌ای به پسرم

“…. و تو ای گل آقا، ای پسر خوشگل، ای پسر باهوش، ای پسر شجاع، ای رزمنده کوچک و سرباز خوب، ای شهید آینده اسلامی، ای حسین عزیزم، بدانید که فرزندان خلف عزیزترین مال دنیا و ذخیره آخرت برای پدران و مادرانشان هستند و هیچ پدر و مادری نمی‌تواند دوری فرزندان خود را تحمل کند. الا در یک صورت در یک طریق آن هم طریق خدا، وقتی صحبت از خداست و طریق او، هیچ چیز معنا ندارد چرا که همه چیز از او شروع می‌شود و به او ختم می‌شود. برای همین انسان وظیفه دارد با کمک خداوند این راه را راه خود قرار دهد و این سعادتی است که خدا نصیب ما کرده و ما را به خانه خودش و شهر پیامبر گرامیش دعوت کرده. حسین جان! اینقدر عظمت مکه و مدینه زیاد است که شاید انسان دیگر فکر جای دیگری را نکند، اما هر موقع بچه کوچکی و یا طفل نوزادی را می‌بینم به یاد تو و خواهرت می‌افتم.”

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 479
  • 480
  • 481
  • ...
  • 482
  • ...
  • 483
  • 484
  • 485
  • ...
  • 486
  • ...
  • 487
  • 488
  • 489
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • زفاک
  • رهگذر
  • نور الدین

آمار

  • امروز: 1117
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت نامه شهید محمد رضا دهقان (5.00)
  • وصیتنامه دسته‌ جمعی 50 غواص در شب عملیات کربلای 4 +عکس (5.00)
  • اگه میخوای مارو ببینی اربعین کربلا باش ( از خاطرات شهید ابوحامد) (5.00)
  • مهربان (5.00)
  • گوشه ای از ، ازدواج شهید حمید ایرانمنش (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس