فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

طلوع آبادان از محاصره تا ناکامی دشمن

11 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

مهمترین و مؤثرترین عامل شکست عراق در تجاوز به ایران اسلامی و ناکام گذاشتن رویاهای فتح 3 روزه قادسیه صدام، در دفاع جانانه یک ماهه اول جنگ تحمیلی بود.

 
 
«من خاطرم است که در اولین ساعات تهاجم دشمن در روز 31 شهریور 1359 از لشکر 77 به عنوان فرمانده گردان 153 جهت دفاع از خرمشهر به طور کتبی به من مأموریت ابلاغ و عازم منطقه جنوب شدم.»

پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی می توان یکی از دلایل مهم تهاجم عراق به جمهوری اسلامی ایران را رانده و پناهنده شدن برخی از سران ارتش به کشورهای دیگر از جمله عراق دانست. آنها با استناد به اینکه ارتش ایران به علت وقوع انقلاب، یکپارچگی و انسجام خود را از دست داده و فرماندهان تازه کاری مسوولیت اداره ارتش ایران را بر عهده دارند، جهت تجاوز ناجوانمردانه به خاک جمهوری اسلامی ایران وسوسه و گستاخ شدند.

قبل از آغاز تهاجم به ایران، در یک جلسه ستادی که همه فرماندهان عالی رتبه عراق و در حضور حاکم این کشور (صدام) که به اصطلاح اقدام به شور ستادی نموده بودند، امکانات و قابلیت های دوطرف یعنی جمهوری اسلامی ایران و رژیم بعث عراق مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

- شرایط و امکانات آن زمان ایران از نظر فرماندهان بعث

الف: به علت وقوع انقلاب اسلامی در ایران، ارتش انسجام و آمادگی خود را از دست داده است.
ب: در زمان طاغوت ارتش حتی اجازه تعویض روغن تانک و نفربر را بدون تایید آمریکایی ها نداشت و همه امکانات ارتش طاغوت نیز به وسیله آمریکا تأمین می شد، لذا با رفتن آمریکایی ها وضعیت تحرک جنگ افزار و دیگر ادوات و خودروهای ارتش ایران در حد غیر قابل قبول می باشد.

ج : درگیری دو لشکر تقویت شده ارتش جمهوری اسلامی ایران در منطقه کردستان جهت مقابله با دموکراتها و کومله موجب ضعف ارتش ایران شده است.

ت: پیدایش و تقویت منافقین به وسیله عوامل خارجی نیز از دیگر عوامل ضعف ارتش ایران است.

- امکانات ارتش بعث عراق
- دارا بودن400 هواپیمای جنگی
- مجهز بودن بیش از 2 هزار دستگاه تانک و نفربر
- دارا بودن بیش از 12 لشکر تا دندان مسلح و مجهز شدن به وسیله استکبار
- دارا بودن رقم بالای ذخیره ارزی

در این جلسه با مقایسه امکانات دو طرف این نتیجه حاصل شد که تهران طی 3 روز به اشغال ارتش بعث عراق درخواهد آمد، البته با بررسی این امکانات، حدس و گمان تا حدودی درست بود، اما موضوعی که اصولاً به آن توجه نشده بود انگیزه همدلی امت ایران با رهبر کبیر انقلاب اسلامی بود که نه تنها به عنوان رهبر، بلکه به عنوان مرجعی دینی، درس دفاع از دین و شرف و میهن را از آن رهبر بزرگوار آموخته بودند.

زمانی که همه ارگان های مملکتی در اختیار و قدرت طاغوت بود معمار کبیر انقلاب همانند یک مسافر که سال ها از وطن خود دور بود به ایران آمد و بدون هیچ واهمه و هراسی در برابر شاه خائن قرار گرفت. اما در ابتدای جنگ تحمیلی و بمباران های بی وقفه دشمن بعثی، امام خمینی(ره) با یک کلام حجت را برای همه تمام کردند.

ایشان فرمودند: ” دزدی آمده و سنگی انداخته “، با این بیان، زمانی که هواپیماها خاک ایران را بمباران می کردند، مردم شهرها به نقاط مرتفع پناه می بردند و تخریب خانه و کاشانه شان را نظاره می کردند. اما همین مردم زخم دیده، به محض اینکه حملات دشمن متوقف می شد با جان و دل برای کمک به همنوعانشان به منطقه بمباران شده می شتافتند.

برنامه و تفکر رئیس جمهور وقت ( ابوالحسن بنی صدر) این بود که دشمن تک خود را تا منطقه مورد نظرش ادامه دهد، یعنی به او اجازه دهیم تا به منطقه دلخواه خود برسد و سپس اقدام به مقابله و بیرون کردن او کنیم که این مورد مشکوکی بود.

من خاطرم است که در اولین ساعات تهاجم دشمن در روز 31 شهریور 1359 از لشکر 77 به عنوان فرمانده گردان 153 جهت دفاع از خرمشهر به طور کتبی به من مأموریت ابلاغ و عازم منطقه جنوب شدم.

در اهواز پس از پیاده شدن از قطار به جای اینکه به محل مأموریت اعزام شوم بدون هیچ دلیلی و در شرایطی که دشمن خرمشهر را مورد هدف قرار داده بود، مدتها در فولی آباد مستقر بودم و هر روز هواپیماهای عراقی برایمان مزاحمت ایجاد می کردند. تا اینکه بالاخره توسط فرد خیرخواهی در قرارگاه جنوب، تلفنی با شهید آیت الله بهشتی تماس گرفتم و ایشان سوالاتی از من پرسیدند و در پایان صحبت با بیانات خود به من امید تازه ای دادند، به هنگام برگشت از قرارگاه جنوب به فولی آباد مجدداً احضار شدم و در قرارگاه جنوب به حضور آیت الله خامنه ای که در آن زمان در قرارگاه حضور داشتند رسیدم که ایشان پس از طرح سوالاتی دستور حرکت گردان به آبادان را صادر نمودند.

اگر حرکت از قوچان و عزیمت به خرمشهر برای دفاع از این شهر طبق برنامه تعیین شده انجام می شد مشکلات کمتری داشتیم ولی با این حال، زمان ورودمان به آبادان دقیقاً همان روزی بود که خرمشهر به اشغال بعثی ها درآمده بود (4 آبان ماه 1359). به عبارتی دیگر اگر حتی یک روز دیرتر به آبادان می رسیدیم این شهر اشغال می شد.

آبادان برای دشمن از اهمیت ویژه ای برخوردار بود

اشغال خرمشهر به دست دشمن بدون تصرف آبادان ارزش و اهمیت تاکتیکی نداشت. همه تلاش دشمن بر این بود تا آبادان را در هر صورت به اشغال خود درآورد تا بدون هیچ شک و تردیدی خوزستان در کنترل دشمن قرار گیرد.

در کتاب ” صدام و بحران خلیج فارس” به نوشته جودیت میلر از روزنامه نیویورک تایمز، آمده است: نویسندگان هیچ وقت در مورد ایران صداقت نداشتند. در صفحه 190 این کتاب جملات زیر عیناً نقل می شود:

« برخلاف انتظار پس از یک ماه از جنگ های شدید که در24 اکتبر صورت گرفت، عراقی ها کوشیدند بعد از خرمشهر به سوی آبادان که 10 مایل در طرف جنوب بود پیش روی کنند اما علیرغم یورش های متعدد بالاخره در فتح این شهر ناکام ماندند.»

تقریباً مشخص بود که حکومت ایران سقوط نخواهد کرد، شکست عراق در تصرف آبادان مفهومی جز این نداشت که دشمن بعثی حتی قادر نیست به حداقل هدف خود که اشغال ساحل شرقی شط العرب بود، دست یابد. به این ترتیب ارتش عراق مدت کوتاهی بعد از تحکیم موفقیت خود در خرمشهر، شروع به کندن زمین کرد و علیرغم پیشروی 45 کیلومتری در خاک ایران زمین گیر شد.

در 9 آبان سال1359 ارتش عراق سرمست از پیروزی و اشغال خرمشهر برای تصرف آبادان از راه رودخانه بهمن شیر و با ساخت پل و عبور دادن 2 گردان کماندویی وارد نخلستانهای این منطقه شد، گروه زوبین شامل گردان 153 پیاده، یک آتشبار توپخانه 105 میلیمتری و یک گروهان تانک، تنها یگان های منظم و آموزش دیده ارتش جمهوری اسلامی ایران از لشکر 77 پیروز ثامن الائمه بودند که بلافاصله پس از اطلاع از تهاجم عراق به منطقه بهمن شیر اعزام و اقدام به پاتک موفقیت آمیز نمودند. این عملیات طوری بود که ارتش توانست از صبح روز 9 آبان59 تا عصر همان روز دشمن را وادار به عقب نشینی کند. دشمن بعثی که اهمیت اشغال آبادان را برای خود حیاتی می دانست با دادن تلفات قابل ملاحظه ای مجدداً در10 آبان59 اقدام به تک شبانه کود که در این اقدام نیز ناکام ماند و ارتش عراق در آن شب با 449 کشته، 500 اسیر و با به جای گذاشتن غنایم قابل ملاحظه، شکست سنگینی را متحمل شد.

روز 10 آبان 59 ارتش عراق با تعداد زیادی تانک و نفربر سپاه سوم خود در خاک فرو رفت و مجبور شد محاصره را بپذیرد، به دستور صدام حاکم بعث عراق، فرمانده عملیاتی که ماموریت اشغال آبادان را داشت و نتوانست به این موفقیت دست یابد به اعدام محکوم شد.

به روایت سرتیپ بازنشسته جانباز منوچهر کهتری
فرمانده تیپ2 پیاده لشکر 77 در عملیات ثامن الائمه
جام جم

 نظر دهید »

همرزم شهید ناصر کاظمی در موقع شهادت که بود

11 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

هفتم شهریور هزار و سیصد و شصت و یک در جاده پیرانشهر به همراه شهید ناصر کاظمی به شهادت رسید،آن موقع او فرمانده گردان امام حسین (ع) از تیپ ویژه شهدا بود. پیکرش در گلزار شهدای دامغان دفن شده است.

اوّلين فرزند خانواده ملکیان در سال1336 در دامغان به دنيا آمد و رضا نام گرفت. تحصيلاتش را تا ديپلم طبيعي ادامه داد. از كودكي رنج و زحمت پدر را که مي‌ديد، براي ياري او در هر كاري شركت مي‌کرد؛ كارگري ساختمان، كانال كني، كار در مرغداري و… در زمان انقلاب براي پخش اعلاميه حضرت امام خميني‌رحمت‌الله عليه به شهرهاي مختلف مثل ساري، گرگان و مشهد سفر مي‌كرد.

در سوم دي هزار و سيصد و پنجاه و هفت از طريق ژاندارمري دامغان به سربازي رفت. سيزدهم مهر هزار و سيصد و پنجاه و نه وارد سپاه شد. هنوز جنگ شروع نشده بود كه به همراه دوستش حسين مجد براي پاكسازي مناطق غرب كشور از وجود ضد انقلاب وارد كرمانشاه شدند. با شروع جنگ به جبهه رفت. در مناطق عملياتي پاوه، نوسود، جوانرود و اورامانات و… حضور پيدا كرده و در عمليات‌ها شركت داشت.

 

حدود يازده ماه و بيست روز در جبهه‌ها فعاليت داشت و به نترس و دلير بودن شهرت داشت. به او لقب ببر دلير كردستان داده بودند. هر كاري که از دستش برمي‌آمد، انجام مي‌داد. با موتور كار مي‌كرد. تخريب‌چي بود. كار فرماندهي را انجام مي‌داد و حتي كار تداركات را هم به عهده مي‌گرفت. هفتم شهريور هزار و سيصد و شصت و يك در جاده  پيرانشهربه همراه شهید ناصر کاظمی به شهادت رسيد. آن موقع او فرمانده گردان امام حسین (ع) از تیپ ویژه شهدا بود. بدنش در گلزار شهداي دامغان دفن شده است.

 

 

 

 
 
منبع: تهران پرس

نگارنده : fatehan1

 نظر دهید »

شهيد ناصر كاظمي به روايت شهيد بروجردي

11 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

اين مصاحبه عیناً از نوار كاست ستاد كنگره شهیدان استان تهران پياده شده است:

 

شهيد محمد بروجردي جانشين قرارگاه حمزه سيدالشهدا پس از شهادت ناصر كاظمي، طي مصاحبه‌ای درباره او می‌گوید:

شهيد كاظمي واقعاً قبول داشت كه اگر با مردم كار شود، هيچ احتياجي به اين كارها [درگيري مسلحانه] نيست. او مي‌گفت: مردم اين گروه‌ها را قبول ندارند و این‌ها با اسلحه حاكميت پيدا كرده‌اند.

سردار بروجردي! ابتدا درباره آشنايي با شهيد كاظمي بگوييد.

آن موقع مسئول گردان در پادگان ولیعصر تهران بودم. تعدادي در پادگان سعدآباد آموزش ديده و آمده بودند براي سازماندهي و تقسيم كار. اول پرونده‌اش را ديدم و بعد هم خودش را.

چطور مسئوليت گرفت؟

کم‌كم در سازماندهي قرار گرفت. زماني فرمانده دسته بود و بعد هم فرمانده گردان. در اين مدت، مأموريت‌هايي به جنوب و سيستان و بلوچستان رفته بود. از خصوصيات بارز او كه بعدها در كردستان كاملاً محسوس شد، علاقه نيروهاي رده پايين به او بود، كسي نبود كه بي‌خود كسي را سرگرم كند يا وعده و وعيد بدهند. در قبال زيردستانش شديداً احساس مسئوليت مي‌كرد. واقعاً به حرف‌های آنان گوش مي‌داد. در عمليات از معدود افرادي بود كه تا آخرين نفر نيروهايش را جمع‌وجور مي‌كرد و بعد خودش مي‌آمد عقب.

ناصر كاظمي در كردستان شناخته شد. درباره فعالیت‌هایش در اين استان بگوييد.

مدتي بعد از ما، او هم به غرب آمد.123 در ابتدا مسئوليتي كه پذيرفت، فرمانداري بود. با اينكه سابقه کاری در اين زمينه نداشت، ولي با خوش هوشی و ذكاوت توانست يكي از فرمانداران نمونه شود. در آزادسازي شهر پاوه از محاصره ضد انقلاب نقش بسيار مهمي داشت. بعد هم با هدايت و بسيج مردم، فرماندهي سپاه را بر عهده گرفت. چيزهايي كه از او به ذهنم مي‌آيد، در نوع خود بي‌نظير است. به عنوان مثال بخش «بانيكان» به دست چند ضدانقلاب افتاده بود. مردم ناراحت به فرمانداري پاوه مراجعه كرده بودند. تحصن كردند كه ارتش و سپاه بيايد و بخش ما را پس بگيرد. در آن موقع نيروهاي نظامي سازماندهي خوبي نداشتند و ناهماهنگي زياد بود. ديديم شهيد كاظمي با همان نيروهاي بومي، شبانه رفت و بانيكان را از دست ضد انقلاب خارج كرد. اين مسئله، بسيار بزرگي بود. بعد هم نيروهاي ژاندارمري در بخش مستقر شدند كه اين كار هم توسط مردم انجام شد. اصلاً ايشان اعتقاد داشت تا زماني كه نيروي بومي كردستان را فعال نكنيم و مسئوليت به عهده نگيرند، كاري از نيروي نظامي برنمي‌آيد. شهيد كاظمي در زنده كردن مردم و احياي آنان بسيار مؤثر بود.

 

شنيده‌ام يك بار كه ايشان مجروح شده بود، دو روز مردم كرد براي سلامتي شهید كاظمي روزه گرفته بودند. در مورد نحوه برخورد او با مردم و علاقه‌مندیشان به او بگوييد.

يكي از بهترين عوامل پيشبرد انقلاب اسلامي در اين منطقه، برخورد صحيح او با مردم بود. اخلاق اسلامي را گسترش مي‌داد، خدا هم لطف كرده و ايشان را زنده نگه داشته بود. شهيد كاظمي واقعاً قبول داشت كه اگر با مردم كار شود، هيچ احتياجي به اين كارها (درگيري مسلحانه) نيست.

او مي‌گفت: مردم اين گروه‌ها را قبول ندارند و این‌ها با اسلحه حاكميت پيدا كرده‌اند. نظرش اين بود كه بچه‌هايي كه مي‌آيند اينجا كار كنند، بايد به مردم بها بدهند و سعي كنند عناصر خوبشان را شناسايي كنند و روي كار بياورند. او روي بسيج مردم اعتقاد شديدي داشت.


درباره فرمانداري شهيد كاظمي صحبت‌های زيادي شده است، از خاطرات آن روزها بگوييد.

خاطرات آن قدر زياد است كه نمي‌توانم به ذهن بياورم. به هر حال دو سال و اندي با هم كار مي‌كرديم. اولين بار كه آمد غرب، قرار شد برود فرماندار پاوه شود. براي خود او هم يك مقدار مشكل بود كه اين مسئوليت را قبول كند. مي‌گفت: من كاري نكرده‌ام و معلوم نيست در آنجا موفق بشوم. در ابتدا ريش خود را به صورت پروفسوري تراشيد تا ضدانقلاب چيزي نفهمد. ما خودمان هم وحشت داشتيم. مي‌گفتيم اگر راز او كشف شود، شايد در راه او را شهيد كنند. به هر حال، با همان ريش بزي! حركت كرد. در آنجا طوري عمل كرده بود كه حتي بعضي از روحانيون هم فكر مي‌كردند ايشان از افراد «دمكرات» است. يك‌بار رفته بود نوسود و مذاكراتي هم با گروهک‌ها كرده بود. مخفي‌كاري او خيلي خوب بود. در آنجا او خودش را رو نكرده بود. به حساب، از آن بچه‌هاي جا افتاده تهران بود كه به سادگي خودش را رو نمي‌كرد.

علماي آنجا نيز متوجه نبودند. مي‌آمدند اعتراض مي‌كردند كه اين شايد از نفوذي‌ها باشد. فكر مي‌كردند دمكراتي است و خلاصه ممكن است يواش‌يواش با ضد انقلاب همكاري كند. بعد ما مي‌رفتيم با ايشان جلسه مي‌گذاشتيم، مي‌گفتيم اين حركت شما چيست؟ با گروهک‌ها چه صحبتي كرده‌اي و چه صحبتي مي‌كني؟ ما سعي مي‌كرديم معلوم نشود كه ايشان سپاهي است. بعد ايشان توضيحات جالبي راجع به كارهايش مي‌داد. صحنه بسيار جالبي بود براي ما كه خودش را رو نمي‌كرد و سعي مي‌كرد با فكر باز برخورد كند. البته در اين مواقع حتي يك دروغ هم نمي‌گفت. منتها سعي مي‌كرد مسائلي را مطرح كند كه نه كسي بتواند از آن سوءاستفاده كند و نه به نفع ضدانقلاب باشد.

براي مذاكره به نوسود هم كه رفته بود، سعي كرده بود انقلاب را معرفي كند. يعني گفته بود جمهوري اسلامي اين است و هيچ آزاري نمي‌خواهد به شما برساند و اگر مشكلاتي داريد بگوييد. این‌ها هم كه به او اشكال می‌گرفتند، مدرك نداشتند، فقط مي‌گفتند چرا رفته و مذاكره كرده. می‌گفتند چرا فكر مي‌كند ضد انقلابيون مي‌توانند برگردند يا احتمالاً مي‌توانند آدم‌های خوبي باشند.

ايشان هم با همان اعتقاد مي‌گفت:

بايد سعي كنيم ضد انقلاب را هدايت كنيم. در مواقعي موفق هم بود، كما اينكه يكي از كساني كه توبه كرد و برگشت، اولين شهيد «نودشه» بود.

 

ازدواج هم كرده بود؟

تازه ازدواج كرده بود. با توجه به شرمي كه از زحمات ايشان داشتيم، جرات نداشتيم مثلاً بگوييم تو بايد اين قدر زيادتر در كردستان بماني، مي‌گفتيم شما نياييد، ولي بعد از يك مدتي پيدايش مي‌شد. با اين كه تازه ازدواج كرده بود فقط ۱۵ روز مرخصي خواست. ماه رمضان بود مي‌گفت: مي‌خواهم بمانم و روي خودم كار كنم. باز نتوانست قبول كند و در همان ماه رمضان آمد منطقه. اين حاكي از مسئولیت شناسی ايشان بود.


شهيد كاظمي به روايت دکتر محسن رضایی

شهید ناصر کاظمی و شهید بروجردی، پایه گذار یک مکتب دفاعی در ایران بودند.

از زمانی که تمدن‌های کهن در ایران فرو ریخت، اولین دفعه است که ایران صاحب یک مکتب دفاعی می‌شود؛ این مکتب دفاعی آنچنان موثر و سازنده بود که حتی امروز به هر کشوری صادر شده، آن کشور را در این زمینه پیروز و موفق کرده است.


بخشي از يادداشتهاي شهيد ناصر كاظمي

براي اولين بار پس از ازدواج تصميم گرفتم مطالبي را به رشته تحرير در آورم:

انساني كه در اين دنيا زندگي مي‌نمايد، در درجه اول بايد هدف داشته باشد و براي رسيدن به اهداف خود بايد ببيند از چه روشهايي مي‌تواند استفاده كند… بنده بعد از جريان هفده شهريور به سوي يك هدف كه بعدها متوجه شدم خداي يكتا مي‌باشد، حركت كردم. البته نقطه عطف آگاهيم در روز شانزده آذرسال 1356 بود، كه در يك جريان وارد شدم . البته بايد صدها بار پروردگار را شكر كرد كه به خطوط انحرافي وارد نشدم. و اين نيز خواست خدا بود.

در خرداد سال 1358 وارد نهاد انقلابي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شدم. با اين كه يك ارگان جديد و بدون برنامه قبلي بود، بر اثر برخورد با افراد صادق كه در اين نهاد زياد مي‌باشند، تا حدود زيادي در رفتار، اعمال و كردارم تاثير مثبت گذاشت. به خصوص در ماموريت زابل كه تمام روزه هايم را به غير از يكي دو رو كه در ماموريت بودم، گرفتم و تا حدود زيادي در خود سازيم موثر بود كه توانستم به مدت 22 ماه فرماندار پاوه شوم . خداي تبارك و تعالي در اين مسووليت خطير كمك زيادي به اينجانب كه اصلا تجربه چنين كاري را نداشتم، كرد. بعد از اين ماموريت كه تا حدود زيادي هم موفق بودم،‌ماموريت سخت تري ، يعني فرماندهي سپاه كردستان را تقبل كردم از آنجا كه خداوند خود فرموده از كارها و مشكلات هراس نداشته باشيد كه اگر نيت لله باشد، در همه كارها موفق خواهيد شد، در اين مسووليت بزرگ هم به خواست خدا و با ياري تعدادي از برادران، تا اين تاريخ (9/3/61) ، دوام آورده ام .

ولي در اينجا مي‌خواهم اعتراف نمايم به علت ضعف مطالعات عقيدتي و ايدئولوژيكي ، هيچ كس به اندازه خودم از اين قضيه زجر نمي برد و يك بار ديگر مانند ساير كارها كه خداوند ياورم بوده،‌از او مي‌خواهم كه در اين مورد هم به من كمك كند. البته ناگفته نماند كه مساله ازدواج براي من يك مساله بسيار مفيد و موثر بود . هيچ گاه فكر نمي‌كردم اين قدر در روحيه من تاثير بگذارد. از پروردگار بزرگ به خاطر چنين همسري كه به من داده است . تشكر مي‌كنم . زيرا با ابن موقعيتي كه دارم، هرگز نمي‌توانم پيش كس ديگر جز همسر و خواهرم ، به فراگيري قرآن بپردازم . اميدوارم با مطالعه كتابهاي شهيد مطهري و شركت دايم و مستمر در نماز جمعه و دعاها، ان شاء الله بتوانم از اين عمل زدگي صرف بيرون آيم تا بيشتر در خدمت اسلام و مسلمين باشم. حتي امسال قادر بودم كه جهت زيارت مكه معظمه به حج بروم. ولي خدا را شاهد مي‌گيرم به خاطر همين موقعيت از اين مساله بزرگ و حياتي صرف نظر كردم كه اميدوارم سال آينده ، اگر فيض شهادت نصيبم نشد، جهت زيارت به سفر حج بروم.

در پايان ، يك بار ديگر خداوند تبارك و تعالي را به خاطر اين همه نعمتي كه به اينجانب مرحمت كرده، شكر مي‌كنم و اين را مي‌دانم كه هر چه قدر كار كنم، نمي‌توانم جبران نعمتهاي او را بنمايم. با اميد پيروزي مستضعفين بر مستكبرين به رهبري امام امت خميني بت شكن.

 

وصیت نامه عرفانی، سیاسی، اجتماعی شهید ناصر کاظمی


نگارنده : fatehan

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 464
  • 465
  • 466
  • ...
  • 467
  • ...
  • 468
  • 469
  • 470
  • ...
  • 471
  • ...
  • 472
  • 473
  • 474
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • مهشید ديانت خواه
  • زهرا بانوی ایرانی

آمار

  • امروز: 251
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 1041
  • 1 ماه قبل: 7423
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیتنامه روحانی شهید یوسف خانی (5.00)
  • عاشقی ( جمله ای از شهید رضا اسماعیلی ) (5.00)
  • در مسلخ عشق جز نكو را نكشند روبه صفتان زشت خو را نكشند. (5.00)
  • اسفندیاری که در عملیات کربلای 5 جا ماند (5.00)
  • مروری برزندگی شهید علی بیگی (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس