فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

محمدحسين در قنوتش از خدا «تير‌آهن» خواست!

13 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

از‌‌ همان کودکی بیماری صرع داشت و بسیار می‌شد که آن حالت خاص به سراغش بیاید و او را اذیت کند و تا پایان عمرش هم این بیماری سخت و طاقت‌فرسا با او بود. چند بار نیز در جبهه ‌دچار حمله شده بود، ولی این بیماری هرگز نتوانست بین او و جبهه‌ها فاصله بیندازد.

‌گاه در میان شهدای دفاع مقدس‌ به افرادی بر‌می‌خوریم که زندگی آنان، انسان را مات و مبهوت خود می‌کند و پاکی و صداقت همراه با ایمان به راهی که داشتند‌ و صبر و تحملشان در راه رسیدن به آرمان‌هایشان، ما را وا‌می‌دارد ‌به آنان تعظیم کنیم؛ بسیجی شهید محمد حسین عنایت از آن جمله است. او که کارگر سادهٔ شهرداری بود، نتوانست در شهر بماند و بی‌خیال جبهه باشد. پس برخاست و رفت و… رفت.
هم‌اکنون مرور بخش‌هایی از زندگی او درس‌آموز خواهد بود.

۱‌ـ محمدحسین در خانواده‌ای رنج دیده و مستضعف به دنیا آمد و از‌‌ همان آغاز، زندگی سخت و محرومیت را شناخت. پدرش کارگر بود و ‌طعم فقر را از کودکی چشیده بود. بزرگ‌تر که شد برای کمک به پدرش، در کارهای بنایی و ساختمان‌سازی ـ آن هم در گرمای شدید دزفول ـ ‌کارگری می‌کرد و از دستمزد خود، بخشی از نیازهای خانواده را بر‌طرف می‌نمود. احساس مسئولیت می‌کرد و لحظه‌ای از کمک به خانواده غافل نمی‌شد.

شهید عنایت در میان رزمندگان پر‌شور گردان ادوات

۲ ـ محمدحسین بچه جلسه قرآنی بود. از کودکی در مجالس و حلقه‌های قرآنی مسجد آیت‌الله طالقانی و حسینیه آل علی ـ علیه‌السلام ـ محله قلعه دزفول حضور فعال داشت و پس از انقلاب هم به این راه‌‌ ادامه داد. حتی سال‌ها تا زمان شهادت، خود‌ مسئول چند جلسه از جمله جلسات قرآنی مسجد مسلم بن عقیل بود که هر روز عصر با پای پیاده و یا ‌دوچرخه، ‌به این مساجد می‌آمد. وی نوجوانان محل را گرد هم می‌آورد‌ و پس از نماز مغرب و عشا با بر‌نامه‌های قرآنی و دینی، آن‌ها را با اسلام آشنا می‌کرد.

برخی از افراد که روی دیدن او را نداشتند، گاه دوچرخه‌اش را پنچر می‌کردند تا دیگر به آنجا نرود؛ اما او دست‌بردار نبود. چون به راه خود ایمان داشت، لحظه‌ای سست نمی‌شد و از آن نوجوانان در سال‌های جنگ تحمیلی، رزمندگانی پرورش داد که در جبهه‌ها به دفاع از انقلاب برخاستند.‌

شهید عنایت در میان نوجوانان مسجد در یکی از اردو‌ها

۳ ـ محمدحسین ‌اهل شوخی و مزاح بود، اما از مسخره کردن دیگران و یا شوخی‌های بیرون از اخلاق و شرع بسیار گریزان بود و اگر در مجلسی می‌نشست که این گونه شوخی‌ها و یا سخنان لغو و بیهوده را می‌شنید، بسیار ناراحت می‌شد و بلافاصله تذکر می‌داد و یا جمع را ترک می‌کرد.

از غیبت کردن نفرت داشت و دروغ را بد‌ترین گناه می‌دانست. در هر محفلی که صحبت از غیبت و تهمت به کسی به میان می‌آمد، تلاش می‌کرد با آن مقابله کند و غیبت کننده را از آن کار بر حذر دارد و با منطق و استدلال از او می‌خواست که از این کار ‌بپرهیزد.

محمدحسین به ‌حفظ بیت‌المال بسیار حساس بود؛ بنابراین، در هر جا که مسئولیتی داشت، به هیچ وجه اجازه نمی‌داد از اموال بیت‌المال برای ‌امور شخصی استفاده شود.

۴ـ هنگامی که تصمیم به ازدواج گرفت‌،‌ در خواستگاری، دو مطلب را یادآور می‌شد؛ یکی این که صرع دارد و دیگر آن که تا جنگ هست، او هم به جبهه می‌رود. برای همین‌ بود که چندین خانواده به او پاسخ منفی دادند، ولی او باز هم صادقانه حرف خود را می‌زد.

۵ ـ در عملیات که کار زیاد می‌شد، عادت داشت چفیه‌اش را از گردن باز کند و به کمرش ببندد. لحظه‌ای آرام و قرار نداشت. از این قبضه به آن قبضه و از این جیپ به آن جیپ می‌رفت. هم به دیگران روحیه می‌داد و هم توپ ۱۰۶ یا خمپاره‌هایش را بر سر مزدوران عراقی می‌ریخت.

۶ ـ محمدحسین کارهای تدارکاتی ‌هم انجام می‌داد و در پاسخ تقاضای بقیه که بی‌موقع و گاه نیمه شب تقاضای غذا می‌کردند به آرامی می‌گفت: ناراحت نباشید. می‌روم و فکری می‌کنم. به بیرون از چادر یا سنگر می‌رفت و چند دقیقه بعد با تعدادی کمپوت و کنسرو و نان بر‌می‌گشت. با تعجب می‌پرسیدیم: این‌ها را از کجا گیر آوردی؟ پاسخ می‌داد: کاری نداشته باشید. بیایید که آتش زدم به تدارکات. فردا دودش را می‌بینید!

۷ ـ محمدحسین با آن همه شوخ طبعی و شور و شعفی که داشت و همه را شارژ می‌کرد، نیمه شب‌ها مقید به نماز شب بود. اگر هر شب از کنار چادر او رد می‌شدی، صدای مناجات و زمزمه‌های دعا و قرآن او را می‌شنیدی. نمازهای شب او همواره با اشک و گریه همراه بود.
در جبهه هم که بود در اوقات فراغت، مجالس قرآنی تشکیل می‌داد و برای نیرو‌هایی که قرآن را به خوبی نمی‌خواندند، کلاس می‌گذاشت و آن‌ها را با قرآن آشنا می‌کرد.

شهید عنایت در میان طلاب جوان و استادش مرحوم آیت الله محمد جواد مدرسیان

۸ ـ از‌‌ همان کودکی بیماری صرع داشت و بسیار می‌شد که آن حالت خاص به سراغش بیاید و او را اذیت کند و تا پایان عمرش هم این بیماری سخت و طاقت‌فرسا با او بود. چند بار نیز در جبهه ‌دچار حمله شده بود، ولی این بیماری هرگز نتوانست بین او و جبهه‌ها فاصله بیندازد.

۹ـ وقت نماز که می‌شد روی بلندی می‌رفت و اذان می‌گفت و صدای بلندش باعث می‌شد که تا چند صدمتر آن طرف‌تر، نوای دل‌انگیز اذان شنیده شود و بچه‌ها خود را برای نماز آماده کنند.

نمازهای محمدحسین هم حکایت خاص داشتند. مقید بود که نماز را به جماعت بخواند. در سخت‌ترین شرایط هم این کار را ترک نمی‌کرد. حتی اگر بر اثر کوتاهی سقف سنگر نمی‌شد بایستند، نماز جماعت را نشسته می‌خواندند، یا اگر چند نفر هم که بودند، باز نماز جماعت برقرار بود. گاهی نیز ‌با پافشاری بچه‌ها، خودش امام جماعت می‌شد.

نماز اول وقت او ترک نمی‌شد و این موضوع به بچه‌های دیگر هم سرایت کرده بود. نماز‌هایش بیشتر با خضوع و خشوع و طمأنینه و توجه همراه بود. محمد حسین شوخ و بذله گو، در نماز فرد دیگری می‌شد. پس از نماز هم تعقیبات طولانی داشت که دیدنی بودند. نماز شب‌هایش هم که حکایتی دیگر داشت!

شهید عنایت در میان رزمندگان پیش از عملیات در پادگان کرخه

سال ۱۳۶۵ بود؛ عملیات کربلای پنج. در آن زمان محمدحسین مشغول ساختن منزل مسکونی‌اش بود که وقتی شنید قرار است عملیات شود، خودش را به جبهه رسانید. زمانی که در جبهه بود، موضوع ساختمان را در لابلای حرف‌هایش گفت. می‌گفت که دارد منزل و آلونکی برای خانواده‌اش می‌سازد. یک روز سر نماز، در حال قنوت داشت با زبان فارسی دعا می‌کرد. هم‌رزمش تعجب کرد.

وقتی در جملات محمد دقیق‌تر شد، شنید که دارد با خدا این گونه صحبت می‌کند: خدایا من برای ساختمان منزلم دو تیر‌آهن کم دارم. اگر این دو تیر آهن را به من بدهی، می‌توانم سقف را تمام کنم و با خیال آسوده و بیشتر از گذشته به جبهه بیایم! ‌این نشان‌دهنده عمق اخلاص و ایمان و صداقت او با خدا بود.‌

در ‌حدود شش سالی که با محمدحسین دوستی ‌‌داشت، چندین بار از او شنیده بود که می‌گفت: خوشا به حال شهدا! ای کاش ما هم شهید می‌شدیم! این جمله پس از عملیات‌‌‌ و هنگامی که خبر شهادت یکی از نیرو‌ها را می‌شنید، یا خود شاهد شهادت یکی از آن‌ها بود، بیشتر شنیده می‌شد. گاه ‌می‌گفت: یعنی می‌شود روزی برسد که خدا بزرگواری کند و من هم شهید بشوم؟!
همواره می‌گفت: اگر من رفتم و شهید شدم و دوباره زنده بشوم، باز هم به جبهه می‌روم.

می‌گفت: دوست دارم شهید گمنام شوم. دوست دارم بدنم مثل امام حسین ـ علیه‌السلام ـ تکه تکه شود. خوشا به حال کسی که با وضو بمیرد و خدا را دیدار کند.

اما کسی متوجه منظورش نمی‌شد تا این که به آرزویش رسید و در فروردین ۱۳۶۷ در یک غروب زیبا در منطقه عملیاتی و الفجر ۱۰ در حلبچه پس از گرفتن وضو و در حالی که آماده اقامه نماز بود، با اصابت توپ دشمن به شهادت رسید و چند روز بعد پیکرش در کنار یاران شهیدش در گلزار بهشت علی دزفول به خاک سپرده شد.

وقتی خبر شهادت محمدحسین را به خانواده‌اش دادند، مادرش با آرامش ‌گفت: شهادت بر او مبارک باشد. من از سال‌ها پیش منتظر شهادتش بودم. مادرش حتی اجازه نداد، هیچ پارچه تسلیتی بزنند. می‌گفت: محمد حسین به آرزویش رسیده است؛ این که تسلیت ندارد.

با تشکر از مرکز فرهنگی دفاع مقدس ـ شهرستان دزفول

 نظر دهید »

خاطراتی از احترام شهید به والدین

13 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

شهید مجید شهریاری به روایت برادرش

هر شهید نماد و اسوه ای بزرگ و افتخاری برای همه است. اسم بردن از هر شهید، اونهایی که اهل دل هستن رو یاد یک چیز میاره، اما قصه شهید مجید شهریاری با بقیه فرق داره، چون تا واژه فیزیک و یا هسته‌ای رو می‌شنوی، ناخودآگاه به یاد شهید شهریاری می‌افتی و غمگین از غم شهادتش، افتخار می‌کنی که همشهری این شهید بزرگوار هستی.

به گزارش خبرگزاری بسیج از زنجان، برگزاری کنگره ملی ترور بهانه‌ای شد، تا بار دیگر به یاد شهید بزرگوار مجید شهریاری بیافتم، فیزیک دان و دانشمند هسته‌ای که در آذر سال 1389 ندای حق را لبیک گفته و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

دکتر مجید شهریاری متولد سال 1345 در زنجان بود، آن بزرگوار تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در زنجان گذراند و در سال 1363 با کسب رتبه دو در آزمون ورودی دانشگاه صنعتی امیرکبیر در رشته الکترونیک تحصیلات خود را در مقطع دانشگاهی آغاز کرد.

این شهید بزرگوار در سال 67 موفق به کسب رتبه نخست در آزمون کارشناسی ارشد مهندسی هسته‌ای در دانشگاه صنعتی شریف شد و در سال 77 نیز دکتری خود را در رشته علوم و تکنولوژی فناوری هسته‌ای از دانشگاه امیرکبیر دریافت کرد.

ایشان که پس از پایان دوران تحصیل خود به عنوان هیئت علمی در دانشگاه‌های امیرکبیر و دانشگاه شهید بهشتی فعالیت داشتند، چاپ 10 مقاله علمی پژوهشی در مجلات علمی بین المللی ، ارائه سخنرانی در 21 کنفرانس بین المللی ، راهنمایی و مشاوره 20 دانشجوی کارشناسی ارشد و راهنمایی 3 دانشجوی دکتری و بالاخره اجرای 5طرح پژوهشی با امتیازی بالا را در کارنامه فعالیت خود دارند.

این شهید بزرگوار متاهل بوده و دو فرزند به نام‌های محسن و زهرا بودند، و همسر ایشان خانم بهجت قاسمی نیز عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی هستند.

آنچه در زیر ارائه می‌شود، گفت‌وگوی خبرنگار بسیج با برادر شهید دکتر مجید شهریاری است که به بیان ویژگی‌های اخلاقی آن بزرگوار پرداخته است.

*شهید شهریاری اسوه اخلاق

فرید شهریاری ( برادر شهید مجید شهریاری) با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای ترور می‌افزاید: برادرم اسوه اخلاق بودند و همیشه در خانواده از ایشان به نیکی یاد می‌شود.

وی با بیان اینکه شهید شهریاری همواره در انجام امور و فرائض دینی پیشگام بودند، تصریح کرد: آن بزرگوار همواره نماز شب خود را اقامه می‌کردند و هیچگاه دیده نشده بود که نماز‌های واجب ایشان قضا و یا در پایان خوانده شود.

شهریاری همچنین به سجایای اخلاقی شهید شهریاری اشاره داشت و افزود: برادرم همواره متواضع و فروتن بودند و هیچگاه داشتن تحصیلات عالیه موجب، غرور آن بزرگوار نشد و فروتنی یکی از ویژگی‌های بارز اخلاقی ایشان بود.

*شهید شهریاری و بوسه بر دستان مادر

وی در ادامه با اشاره به اینکه شهید شهریاری همواره به پدر مادر و خود احترام ویژه‌ای قائل بودند، تصریح کرد: سال‌ها پیش زمانی که پدرم در قید حیات بودند به علت ناراحتی کلیوی دچار بودند، شهید شهریاری با وجود مشغله بسیاری کاری و تحصیلی از ایشان پرستاری می‌کردند و با وجود اینکه در زنجان امکانات برای مداوای پدر وجود نداشت، ایشان پدر را برای درمان به تهران بردند.

شهریاری همچنین در خصوص علاقه شهید دکتر شهریاری به مادر نیز می‌افزاید: آن بزرگوار چنان علاقه‌ای به مادر داشتند که در زمان خوردن غذا ابتدا چند لقمه در دهان مادر گذشته و سپس خودشان اقدام به خوردن غذا می‌کردند.

وی خاطر نشان کرد: احترام شهید شهریاری به پدر و مادر تا حدی بود که ایشان به بهانه‌های مختلف بر دستان پدر و مادر بوسه می‌زدند.

شهریاری در ادامه با بیان اینکه شهید مجید شهریاری حافظ قرآن بودند، اضافه کرد: برادرم همواره در حفظ و قرائت قرآن کوشا بودند.

وی در ادامه با اشاره به اینکه همسر شهید شهریاری دارای مدرک دکتری فیزیک هسته‌ای است، تصریح کرد: در حال حاضر فرزند آن بزرگوار نیز در رشته فیزیک مشغول به تحصیل است.

*خاطره فرید شهریاری از برادرش

زمانی که خیلی کودک بودیم، برای روخوانی قرآن به همراه برادرم به مسجد رفتیم، واعظ مسجد اعلام کرد کسانی که تا ماه آینده سوره «الرحمن» را حفظ کنند، موستجب دریافت جایزه خواهند بود که شهید شهریاری به علت علاقه وافری که به قرآن داشتند، موفق شدند این سوره را در عرض یک هفته حفظ کنند و شاید این آغازی بود برای حفظ قرآن توسط آن بزرگوار…

*شهدا همیشه زنده‌اند و ترورها مانعی برای پیشرفت کشور نیست

برادر شهید شهریاری در پایان با تاکید بر اینکه شهدا همواره زنده هستند، اذعان داشت: دشمنان باید متوجه این امر باشند، که با ترور کاری از پیش نخواهند برد و انجام این اعمال کوردلانه مانعی برای پیشرفت کشور نخواهد بود.

وی با بیان اینکه در حال حاضر در کشور هزاران شهریاری در حال پرورش هستند، اضافه کرد: امیدوارم شاهد پیشرفت‌های کشور در همه امور باشیم تا زمانی که این انقلاب جهانی شده و به انقلاب حضرت مهدی (عج) بپیوندد.
منبع :بسیج

 نظر دهید »

پرواز انقلابی

13 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

تیمسار خلبان حبیب صادق پور: قبل از پیروزی انقلاب در پایگاه اصفهان در سمت فرمانده گردان « F-۱۴» در یک مانور هوایی به مناسبت روز ۲۴ اسفند شرکت داشت.
من به عنوان فرمانده گردان هماهنگیهای لازم را انجام دادم و در روز مقرر به پرواز درآمدیم.
فرمانده دسته اول من بودم و عباس هم در دسته من پرواز می کرد. باید بگویم که رژه در حضور شاه برگزار می شد. از شروع پرواز چند دقیقه ای می گذشت و ما در حال نزدیک شدن به فضای جایگاه بودیم. آرایش هواپیماها از قبل هماهنگ شده بود و چشمان حاضران و خبرنگاران در جایگاه در انتظار مانور ما بر فراز جایگاه بودند که ناگهان صدای عباس در رادیو پیچید او گفت: ـ من در وضع عادی نیستم. نمی توانم دسته را همراهی کنم. مضطربانه پرسیدم: ـ چه مشکلی پیش آمده؟
گفت: ـ سیستم هیدرولیک هواپیما از کار افتاده است. می خواهم از دسته جدا شوم و باید به برج مراقبت اعلام وضعیت اضطراری کنم.
من فقط گفتم: ـ شنیدم تمام. در این لحظه عباس از دسته جدا شد. مانوری کرد و در جهت مخالف دسته های پروازی، به سمت باند رفت. آن لحظه آرایش هواپیماها در هم ریخت و باعث در هم پاشیدن مراسم شد پس از انجام پرواز به پایگاه برگشتیم.

یک پرسش ذهن مرا به خود مشغول کرده بود که با توجه به اینکه سیستم هیدرولیک در جنگنده «F-۱۴» دوبله است، چرا عباس از سیستم دوم استفاده نکرده است. فرمانده پایگاه مرا تحت فشار قرار داد که درباره اعلام «وضع اضطراری» عباس اظهار نظر کنم. من پاسخ دادم که وقتی هواپیما در هوا دچار اشکال یا نقص فنی می شود، در آن لحظه تصمیم گیرنده خلبان است؛ بنابراین او باید تصمیم بگیرد که فرود بیاید یا به پرواز خود ادامه دهد.
البته این نظر برای خودم قابل قبول نبود؛ ولی با توجه به علاقه ای که عباس داشتم و تا حدودی از هدف او آگاه بودم بر روی این موضوع سرپوش گذاشتم. حال اینکه او می توانست با استفاده از سیستم دوم به راحتی پرواز را تا پایان ادامه دهد.
سپس به طور کتبی و رسماً به مسئولین اعلام کردم که تصمیم بابایی مبنی بر فرود، در آن لحظه کاملاً منطقی بوده و سرپیچی از فرمان محسوب نمی شود. چند روز بعد، هنگام خروج از اتاق عملیات، عباس را دیدم. او در حالی که به من ادای احترام می کرد، نگاهش به نگاه من دوخته شده بود. هیچ نگفت؛ ولی در عمق چشمانش خواندم که می گفت: «متشکرم.» بعدها حدسم به یقین تبدیل شد و دانستم که عباس در آن روز نمی خواست رژه انجام شود و در حقیقت عمل او در آن روز یک حرکت انقلابی و پروازش یک پرواز انقلابی بود.

منبع : خط سرخ

نگارنده : fatehan1

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 434
  • 435
  • 436
  • ...
  • 437
  • ...
  • 438
  • 439
  • 440
  • ...
  • 441
  • ...
  • 442
  • 443
  • 444
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • مهنــــا
  • زفاک
  • رهگذر
  • الهی وربی من لی غیرک
  • عدالتی

آمار

  • امروز: 79
  • دیروز: 162
  • 7 روز قبل: 1217
  • 1 ماه قبل: 7330
  • کل بازدیدها: 238614

مطالب با رتبه بالا

  • شهادت نهایت آمال عارفان حقیقی است وچه کسی عارف تر از شهید (5.00)
  • سربازان امام زمان عج ( خاطره ای از شهید محمود کاوه ) (5.00)
  • فرازی از وصیت نامه شهید محمد حسن نظرنژاد (بابا نظر) (5.00)
  • یک خبر تلخ برای معاون گردان (5.00)
  • وصیتنامه روحانی شهید یوسف خانی (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس