مردی که میخواست دیده نشود ( از خاطرات شهید حسین بادپا )
حسین بادپا سردار بی نام ونشانی که اخلاص را نزد رفقای شهیدش فرا گرفته بود
هر گز نخواست دیده شود و نامش سر زبانها افتد . حسین بادپایی که دلش می خواست
دیده نشود اصرار داشت که شهید شود و مگر نگفته اند عاقبت جوینده یابنده بود
ومگر نگفته اند اگر دری را بکوبی واصرار کنی عاقبت ان در باز می شود .
با شروع جنگ داخلی در سوریه وفعالیت گروههای تکفیری حسین به انجا رفت و هر بار که بر می گشت به اقتضای طبع وجودش که می خواست دیده نشود اگر سوالی می شد ، مختصر ومهربانانه ونرم وملایم همراه با لبخندی بر لب پاسخ می داد
پاسخی که قانعت نمی کرد.
روزی پرسیدم حسین جان فرماندهان شهید تیپ فاطمیون را می شناسی تنها بدین نکته اشاره کرد که بله می شناسم و هرگز نگفت به همراه آنان در تپه قرین چه کربلایی برپا کرده بود
وهرگز نگفت با انفجاری که سبب شهادت فرمانده تیپ فاطمیون و معاونش شد او نیز به هوا پرت شد و شهادت را در کنار خودش حس کرد
او از رشادتهایش در زمان جنگ تحمیلی و در زمان جنگ با تکفیریها هیچ نمی گفت
چرا که می خواست دیده نشود و هر که بخواهد منیت را کنار بگذارد و با اخلاص برای خدا کار کند وبین خود وخدا را اصلاح کند یقینا خداوند نیز بین او و مردم را اصلاح کرده و او را شهره جهانیان می کند و با چشیدن شهد شهادت به او رضوان الهی را رزق وروزی او می کند.
اشخاص
منبع:سایت ابروباد
برای شادی روح شهیدان صلوات
زندگینامه شهید محمدرضا جوادی
شهید« محمدرضا جوادی» در 10/2/1362 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود،وی در خانوادهای مذهبی متولد شد.
پدر او از جملهی کسانی بود که برای تحصیل معارف اهل بیت، از افغانستان به ایران مهاجرت کردند.
او از همان نخستین سالهای حیات خویش، شاهد اشک ریختنهای مادرش در مجلس عزای امام حسین (ع) بود.
او از طایفهای بود که رنج سالها محرومیت را، تاریخی از رنج و کشتار و فاجعه را و میراثی از غربت و مظلومیت را در حافظهی تاریخی خود حفظ کرده بودند.
او یک هزاره به دنیا آمد، هزارهای که شانههایش زخمدار نسلها تازیانهی ستم بوده است.
سالهای کودکی و نوجوانی او، در شهر قم و در جوار کریمهی اهل بیت حضرت معصومه (س) سپری شد و در سایهی عنایت آن بیبی، رشد کرد و بالید.
آشنایی بامیراث گذشته، چیزی نیست که نیاز به یاد گرفتن در مدرسه باشد، رضا با این میراث زاده شده بود و از آن زمان که خود را شناخت، دانست که کیست و حامل و میراثدار چیست.
محمدرضا، دوران تحصیل خود را در شهر قم سپری کرد.
در مجالس عزاداری امام حسین(ع) همواره شرکتی فعال داشت و در مراسم سینه زنی، برای مصایب امام حسین(ع) و اهل بیت او، نوحه میخواند.
در سال 1382 به افغانستان سفر کرد و از نزدیک با محرومیت تاریخی مردم خود آشنا شد و میراث سالهاکشتار، رنج و ستم را در چهرهی مردم خویش مشاهده کرد و آن را در حافظهی خود ثبت کرد.
از آن جا که بازگشت، تشکیل خانواده داد. زندگی او خالی از لغزش نبود، لغزشهایی که خود داوطلبانه بهای آنها را ولو با تحمل رنج فراوان داد.
خودش میگفت دوست دارد مثل حرّ، تاوان خطاهایش را بپردازد و هنگامی که خود را بر سر دو راهی بهشت و جهنم میبیند، راهی را برگزیند که به رستگاری و سعادت ختم میشود.
منبع:سایت ابروباد
برای شادی روح شهیدان صلوات