فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

وقتی همت از زمین و زمان شاکی ‌شد

20 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

من سه بار رفتم پیش محسن رضایی که بگویم من استعفا می‌دهم. من معلم هستم و می‌خواهم بروم بچسبم به شغل معلمی. خدا گواه است هر بار خواستم این را مطرح کنم، جرأت نکردم و بر خودم لرزیدم.
عملیات رمضان با دستیابی به بخشی از اهداف خود، روز هشتم مرداد 1361 به پایان رسید؛ در این عملیات فشار مضاعفی بر نیروها و کادر تیپ 27 وارد آمد، به طوری که آنها عکس‌العمل‌هایی را نشان دادند که همت را مجبور کرد تا در جلسه روز نهم مرداد 1361 در جمع کادرهای تیپ در محوطه بیرونی قرارگاه مرکزی کربلا سخنان تندی را بر زبان جاری کند، این سخنان شهید همت در ادامه می‌آید:

***

«الان نماینده امام، اطمینان‌اش از لحاظ برش عملیاتی و کیفیت کار، به دو، سه تیپ است. آن وقت، خدای ناکرده، کادرهای ما بیایند و به ما بگویند ما دیگر می‌خواهیم به صورت نیروی عادی و پرسنل ساده وارد عملیات بشویم؟! خدا گواه است، به شرف زهرا سلام‌الله علیه قسم، من سه بار رفتم پیش محسن رضایی که بگویم من استعفا می‌دهم. من معلم هستم و می‌خواهم بروم بچسبم به شغل معلمی. خدا گواه است هر بار خواستم این را مطرح کنم، جرأت نکردم و بر خودم لرزیدم. دیدم هر جمله‌ای را که می‌خواستم آن را مطرح کنم، اشک به چشم محسن می‌آورد، این بود که خودم رویم نشد و خجالت کشیدم چیزی بگویم.

به علت اینکه اگر کسی بود، اگر مسئول مناسبی در دسترس آنها بود، که دیگر به من خاک بر سر نمی‌گفتند تو بیا و مسئولیت بگیر. منی که عرضه چرخاندن 20 نفر آدم را هم ندارم، چه برسد به اینکه بیایم و مسئولیت شرعی خون سه، چهار هزار نفر آدم را در یک تیپ به عهده بگیرم. خود شما هم همین‌طور. تک‌تک ما هم همین‌طور، عرضه چرخاندن خودمان را هم نداریم. خودمان را هم نمی‌توانیم بسازیم، بچرخانیم و فرماندهی کنیم، دیگر چه برسد به اینکه بیاییم و سه، چهار هزار نفر را فرماندهی کنیم، نداریم!

اگر کسی چنین عرضه‌ای را دارد، بیاید و بگوید. ولی آیا حیثیت اسلام و انقلاب چنین اظهار خستگی‌ای را از ما قبول می‌کند؟ به قول برادر رضا [چراغی] که دیشب می‌گفت: ما به این ترتیب باید مرگ بر شاه هم نمی‌گفتیم! وقتی گفتیم، باید پای آن بایستیم!».

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

جنگ روانی به روش سید حسن نصرالله

20 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

سید حسن نصرالله در یک پیام تلفنی در ابتدای جنگ 33 روزه، خطاب به دشمن می‌گوید: «اتفاقات غافل گیر کننده ای که به شما (اسراییلی‌ها) وعده داده بودم از همین حالا آغاز می شود.»
سید حسن نصرالله که بی‌شک یکی از قدرتمند ترین مردان عرب شناخته می‌شود علاوه بر اینکه یک شخصیت سیاسی بسیار قوی دارد بر مسائل نظامی کشورش هم کاملا مسلط است. نصرالله در جنگ 33 روزه به خوبی می‌دانست ارتشی که خود را شکست ناپذیر معرفی می‌کرد حتی از خانه عنکبوت هم سست‌تر است و در هم کوبیدن آن از دست فرزندان مقاومت امری است قابل امکان. او شناخت لازم را هم از دولت مردان و هم از شهرک نشینان رژیم صهیونیستی داشت و می‌دانست چگونه جنگ را پیش ببرد تا به اهداف مورد نظر مقاومت برسد. سید حسن در کنار ادوات نظامی‌ای که در اختیار داشت از ایجاد جنگ روانی علیه ارتش اشغالی غافل نشد و به خوبی از پس این کار برآمد. مطلبی که پیش روی شماست کلیپی است که بسیار زیاد در فلسطین اشغالی جدی گرفته شد.

پخش این کلیپ از روز چهارم یا پنجم جنگ 33 روزه شروع شد و در نوع خود بی‌نظیر بود. این نماهنگ با عکس “سید حسن نصر الله” شروع می شود و هم زمان که تصویر روی صورت او زوم می‌شود پیام تلفنی او نیز خطاب به دشمن قابل شنیدن است که می‌گوید: «اتفاقات غافل گیر کننده ای که به شما(اسراییلی‌ها) وعده داده بودم از همین حالا آغاز می شود.»

بعد از شنیدن این پیام تصویر روی چشم راست نصرالله رفته و روی مردمک چشم او عدد (1) ظاهر می‌شود که جلوی آن نوشته شده: «انهدام ناوچه ی ساعر»

و بعد به همین منوال عدد (2) هم مثل عدد(1) داخل سیاهی چشم سید حسن ظاهر شده و مقابل آن نوشته می شود: «هدف گرفتن شهر طبریه»

این دو هدف در پنج روز اول جنگ در حالی به وقوع می‌پیوندد که اسراییلی ها به هیچ وجه تا قبل از آن حتی فکرش را هم نمی‌کردند که حزب الله بتواند چنین کاری را انجام دهد.

روزهای بعد این کلیپ پخش می‌شود و در مراحل بعد عدد دیگری نشان داده شده و هدف از آن را مشخص می‌کند. عدد (3) با علامت سوالهایی دیده می‌شود که با پر کردن آن جمله ای درست می‌شود که معنی‌اش می‌شود: «شهر حیفا زیر آتش قرار دارد.»

تا این زمان هنوز موشک های حزب الله به داخل “حیفا” نخورده بود و فقط اطراف آن مورد حمله قرار می‌گرفت.

شماره (4) اما همچنان مبهم در این نماهنگ پخش می‌شد و برای اسراییلی هایی که برنامه های المنار را به خصوص این کلیپ را دنبال می‌کردند یک سوال اعصاب خورد کن و رعب آور شده بود که هدف بعدی هنوز مشخص نشده چه خواهد بود. کلیپ “مفاجاه” تا چند روزی به همان شکل پخش می‌شد.

جنگ توسط حزب الله وارد مرحله جدیدی شد و موشک های مقاومت که برد بیشتری پیدا کرده بود توانست شهر «عفوله» که در عمق 75 کیلومتری فلسطین اشغالی بود را مورد هدف قرار دهد.

چند ساعت بعد از هدف گرفتن «عفوله»، وقتی کلیپ “مفاجاه” دوباره پخش، علامت سوال های جلوی عدد (4) یکی یکی به حروف الفبا تبدیل شدن و این جمله کامل شد: «عفوله زیر گلوله های آتش.»

نکته جالب این بود که علامت سوال‌ های مقابل عدد (4) با حروف جمله‌ای که مشخص شد برابری می‌کرد یعنی حزب‌الله کاملا بر اهدافش مسلط بود.

در نوبت بعد از پخش این کلیپ عدد (5) در حالی ظاهر شد که دو ردیف علامت سوال با چینش و تعداد خاصی جلویش ردیف شده بود.

این برنامه که حالا دیگر حتی مورد توجه نیروهای امنیتی رژیم صهیونیستی هم قرار گرفته بود همه را در فکر فرو برده بود که هدف پنجم چه خواهد بود؟

با توجه به حرف های قبلی “سید حسن” مبنی بر این که همه جای فلسطین اشغالی در برد موشک های حزب الله قرار دارد، هیچ کدام از اسراییلی ها، حتی کسانی که در امن ترین جاها پناه گرفته بودند شک داشتند که بتوانند آخرین قسمت این کلیپ را ببینند. تا روز آخر جنگ این کلیپ تا عدد (7) هم جلو رفت.

عدد (5) رسیدن برد موشک های حزب الله به شهر «بیت شان» بود (یعنی 15 کیلومتر افزایش برد)

و شماره ی (6) هم استفاده ی حزب الله از موشک های مخصوص ضد زرهی بود که تانک های «مرکاوا» که نماد قدت ارتش شکست ناپذیر بود را یکی پس از دیگری منفجر می‌کرد.

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح  شهیدان صلوات

 نظر دهید »

ان ربک لبا المرصاد

20 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

منافقین که پس از ورود به فاز مسلحانه، اقدام به ترور ۱۷ هزار نفر؛ از مردم عادی گرفته تا مسؤولان ایران کرده بودند، در تهاجم مستقیم نظامی به خاک کشور هم ناکام ماندند و با به جا گذاشتن لاشه‌های هزاران منافق، شکست را پذیرفتند.
۲۷ تیر ۱۳۶۷، جمهوری اسلامی ایران رسماً قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت. در حالی که از بدو تصویب این قطعنامه در سی‌ام تیر ۶۶، ایران آن را «رد» نکرده بود و برای تأمین اهداف خود، از طریق مذاکره با «خاویر پرز دکوئیار» پرویی، دبیرکل وقت سازمان ملل، برای پذیرش قطعنامه شروطی را طرح کرده بود و در واقع قطعنامه ۵۹۸ را به صورت «مشروط» پذیرفته بود؛ اما به دلیل کارشکنی آمریکا، انگلیس و فرانسه در طول مذاکرات و ورود مستقیم آمریکا به جنگ با ایران، پس از مشورت و تصمیم مسؤولان عالیرتبه، با موافقت حضرت امام خمینی قدس سره‌الشریف، ۲۷ تیر ۶۷ ایران اعلام کرد قطعنامه ۵۹۸ را می‌پذیرد.

اما ارتش صدام، تنها ۴ روز پس از پذیرش قطعنامه از سوی تهران، در ۳۱ تیر ۶۷، بار دیگر به خاک ایران، تهاجم نظامی و از منطقه جنوب به سمت خرمشهر و اهواز پیشروی کرد.

پس از ضدحملات موفق ایران، ارتش عراق در جبهه‌های میانی و غرب کشور نیز به عملیات نظامی مبادرت کرد که در آنها هم ارتش بعث با بسیج مجدد نیروهای مردمی و نظامی جمهوری اسلامی، ناموفق ماند؛ در نتیجه نیروهای عراقی مجبور به عقب‌نشینی شدند و رژیم عراق در اول مرداد رسماً عقب‌نشینی خود را از جبهه‌های جنوب و سوم مرداد عقب‌نشینی از غرب ایران را اعلام کرد.

اما همزمان با عقب‌نشینی ظاهری عراق از خاک ایران، عملیات مشترک عراق و گروهک تروریست منافقین آغاز شد.

اما چرا گروهک نفاق تصمیم به تهاجم علنی به خاک ایران گرفت و چگونه صدام حماقتش را عیان کرد و فریب رجوی را خورد؟

حدود ۲۰ روز پیش از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران، صدام در یک سخنرانی درباره جنگ تحمیلی، ضمن تکرار ادعای صلح‌طلبی(!) خود و محکومیت ایران به دلیل تداوم مقاومت برای تحقق هدف محکومیت و مجازات متجاوز، در شرایطی که با مداخله علنی آمریکا و متحدانش در جنگ به نفع رژیم بعث عراق، احساس پیروزی می‌کرد، درباره گروهک تروریست نفاق رسماً اینگونه اظهارنظر کرد:

«عراق به سطحی از آگاهی رسیده که اگر روزی حس کند نابودی دشمن در سرزمینش خدمت به صلح است به آن دست خواهد زد… اگر ایران به هیچ یک از این مسائلی که من اشاره کردم توجه نکند مردم خودشان آنها را مجبور خواهند کرد که به صلح تن در دهند و این چیزی است که به آن ایمان راسخ دارم و قهرمانی‌های مجاهدین خلق در مهران مؤید این سخن است. بالاخره روزی خواهد رسید که برای جنگیدن کسی به کمک آنها نخواهد آمد و بعد از مدتی خواهید دید که چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همین‌طور پیوستن مردم ایران را به صفوف آنها خواهند دید».

پس از عملیات مهران، در جمع‌بندی رهبری سازمان تروریست منافقین، هدف عملیات بعدی، تهران منظور شد و برای رسیدن به حدّاکثر توان برای انجام این عملیات یک مقطع سه‌ماهه در نظر گرفته شد و بلافاصله اعزام اعضا و مرتبطان گروهک نفاق از ایران و خارج کشور به عراق، به طور وسیعی آغاز شد. همچنین منافقین در این مقطع به منظور جذب اسرای ایرانی و استفاده از آنها در عملیات نهایی فعال‌تر شده بودند. افراد تازه‌وارد و نیروهای گروهک تحت آموزش و مانورهای فشرده قرار گرفته بودند و در آموزش‌های جدید، آموزش سلاح‌های ضدهوایی هم منظور شده بود.

پیش از این، منافقین در تحلیل‌های درون‌گروهی خود، امکان موافقت ایران با قطعنامه را غیرممکن دانسته و به صراحت اعلام می‌کردند: تنها در صورتی جمهوری اسلامی قطعنامه را خواهد پذیرفت که به لحاظ سیاسی، نظامی و اقتصادی به بن‌بست کامل برسد. به عقیده آنان، پذیرش قطعنامه به معنای نهایت ناتوانی ایران و فروپاشی نظام بود.

تحلیل رجوی در مورد نتیجه جنگ این بود که ایران به دلیل بسته بودن تمامی راه‌های بازگشت به صلح با عراق، ناچار به ادامه جنگ خواهد بود. هر قدر هم جنگ به طول بینجامد، از یک طرف توان نظامی و اقتصادی ایران بیشتر تحلیل می‌رود و از طرف دیگر بازگشت به سمت آتش‌بس و صلح غیرممکن‌تر می‌شود و این جنگ تا شکست ایران ادامه خواهد یافت.

با اعلام خبر پذیرش قطعنامه از سوی ایران، نقشه‌ها و طرح‌های قبلی گروهک نفاق با بن‌بست مواجه شد. در آن شرایط، سازمان در کنار امیدواری به داشتن پشتوانه خرده عملیات‌های مرزی، حمایت نمایندگان کنگره و سنای آمریکا را نیز یدک می‌کشید. ۳۰ خرداد ۶۷، یکصد و سی و هشت نماینده کنگره و چهارده سناتور آمریکایی در نامه‌ای به «جرج شولتز» وزیر وقت خارجه آمریکا، از وی خواستند به جنبش‌های مقاومت داخلی در ایران توجه کند و در همین راستا حمایت از سازمان منافقین ـ مستقر در عراق ـ را اکیداً توصیه کردند.

ششم تیر ۶۷ «مروین دایملی» نماینده کنگره آمریکا در تظاهرات منافقین در واشنگتن شرکت کرده و در سخنانی اظهار داشت: «نباید دست از تلاش کشید، مطمئن باشید با کمی صبر و تلاش بیشتر، به زودی از مهران به تهران رژه خواهید رفت».

همین صحبت احساسی این نماینده کنگره، سران جوّزده گروهک نفاق را متقاعد کرد چنین کاری شدنی است و آن را به شعار گروهک بدل کردند: «امروز مهران، فردا تهران!!».

مرکزیت گروهک نفاق، نوار ویدیویی سخنرانی مزبور را برای کلیه کادرهای این گروهک پخش کرد.

اولین واکنش منافقین در مورد پذیرش قطعنامه از سوی ایران، برگزاری نشست رجوی با اعضا بود. شرح نشست عمومی با نیروهای سازمان در کتاب منتشره اعضای سابق سازمان، چنین آمده است:

«عصر روز جمعه ۳۱ تیر ۶۷، حدود ساعت ۶ بعدازظهر به قسمت‌های مختلف مستقر در قرارگاه اشرف و اردوگاه‌های دیگر ابلاغ شد همه برای سخنرانی رجوی رأس ساعت ۸ در سالن عمومی حضور داشته باشند… ساعت در حدود یازده و نیم شب بود که مسعود و مریم وارد سالن شدند… رجوی شروع به سخنرانی کرد. حدود نیم ساعت از شروع صحبتش گذشته بود که ناگهان آن را قطع کرد و گفت:

کارهای بزرگ در پیش داریم. مگر ما نگفته بودیم «اول مهران، بعداً تهران»؟[دست زدن منافقین همراه با شعار «امروز مهران، فردا تهران»]

در همین زمان دو نفر نقشه بزرگی از ایران را آوردند و در سمت چپ او، در کنار نقشه دیگری که قبلاً وجود داشت، نصب کردند و رفتند. پس از ساکت شدن جمعیت، رجوی به جلوی نقشه رفت و گفت: دیگر وقت آن رسیده است که به ایران برویم. طرح عملیات بزرگی را کشیده‌ایم که در نهایت منجر به فتح تهران و سقوط رژیم می‌شود. (هورای جمعیت) البته این دفعه احتیاج به ماکت و کالک منطقه‌ای نداشتیم چون این بار قرار است به تهران برویم. [دست زدن منافقین و شعار امروز مهران، فردا تهران]».

سوم مرداد ۶۷، منافقین ساده‌لوح در قالب تیپ‌های ۲۰۰ نفره، با تانک‌های برزیلی بسیار پیشرفته، ۸۰ آمبولانس و صدها خودروی سبک، دو کامیون اسلحه، آزمایشگاه و بیمارستان‌های صحرایی و به طور کلی بسیار مجهز وارد ایران شدند. منافقین در سر راه خود بسیاری از مردم بی‌دفاع را به شهادت رساندند. در شهر اسلام‌آباد اوج این فجایع رخ داد. منافقین در بیمارستان اسلام‌آباد تمام نیروهای پاسدار و بسیجی که در بیمارستان بستری بودند را سر بریدند و ۱۳ نفر از بچه‌های جهاد سازندگی را هم تیرباران کردند. منافقین بعد از اسلام‌آباد راهی کرمانشاه شده بودند که در ۳۰ کیلومتری کرمانشاه در گردنه چارزبر که بعدها به «تنگه مرصاد» معروف شد، با مقاومت رزمندگان مواجه شده و متوقف شدند.

امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی آن موقع فرماندهی هوانیروز را به عهده گرفت و با بمباران ماشین‌های آنها، موقتاً آنها را متوقف کرد و ستون‌های آنها را به آتش کشید. در درگیری تنگه مرصاد، منافقین با دادن ۱۵۰۰ کشته زمینگیر شدند و از همان جا تصمیم به فرار گرفتند. مشکلی که رزمندگان با آن مواجه بودند تعقیب منافقین بود. آنان با قرار دادن نیروهای انتحاری در گردنه‌های مختلف، مقاومت جدی از خود نشان می‌دادند تا سایر منافقین موفق به فرار به خاک عراق شوند. این جنگ و گریز تا پل ماهی در نزدیکی سرپل ذهاب ادامه یافت ولی منافقین با انفجار پل ماهی مانع ادامه تعقیب‌شان شدند.

هواپیماهای عراقی هم در این موقع عملاً وارد کار شدند و با بمباران وسیع رزمندگان، تعداد زیادی از نیروهای ایران را به شهادت رساندند.

پس از خروج ستون نیروهای گروهک نفاق از اسلام‌آباد، پس از یکی ـ دو درگیری کوچک، در ساعت ۲ نیمه‌شب چهارم مرداد ۶۷ در منطقه حسن‌آباد، یکی از تیپ‌های منافقین گرفتار درگیری سنگینی شد و با اینکه اولین تیپ گردنه حسن‌آباد را پشت‌ سر می‌گذارد اما بعد از آن درگیر نبرد سنگینی در منطقه می‌شود.

پس از کمک‌رسانی گردان‌های متعدد از تیپ‌های مختلف به نیروهای درگیر، در نزدیکی‌های صبح مجدداً ستون سازمان به حرکت درآمد اما باز در گردنه چهارزبر، درگیر و دنباله ستون متوقف شد. بر اثر نبرد سنگین در چهارزبر مرتباً تعداد زخمی‌های گروهک زیاد شد و تعداد لاشه‌های کشته‌های منافقین افزایش پیدا کرد و تعدادی از فرماندهان گردان درگیر هم هلاک شدند. در این وقت حمله دیگری از سوی سه‌راهی ملاوی به نیروهای گروهک صورت گرفت. در این میان غالب اسرای ایرانی حاضر در عملیات که منافقین آنها را در زندان‌های عراق شست‌وشوی مغزی داده بودند، با دیدن عمق جنایات گروهک فرار کردند و بی‌نظمی شدیدی بر نیروهای سازمان حاکم شد.

بلافاصله پس از آزادسازی شهر اسلام‌آباد، یگان‌های سپاه پیشروی‌شان به سوی «کِرند» را آغاز کردند. قبل از رسیدن نیروهای سپاه به این شهر در ساعت سه نیمه شب، ۳ فروند هلی‌کوپتر ترابری در کرند به زمین نشستند و تعدادی از کادرهای منافقین و مریم و مسعود رجوی را فراری دادند. از ساعت ۷ صبح حملات هواپیماها و سپس حملات هوانیروز باختران بر روی ستون گروهک شروع شد. همین امر موجب شد منافقینی که پیش از آن در ماشین‌های خودشان بودند، از ماشین‌ها خارج شده و در اطراف جاده لای شیارها و پناهگاه‌های طبیعی، کنار جاده و زیر پل‌ها سنگر بگیرند و ستون کاملاً متوقف شود. در ضمن، همزمان، در اطراف کارخانه قند درگیری سنگینی درگرفت. در هر سه جبهه درگیری، نیروهای جمهوری اسلامی بر فراز ارتفاعات، بر نیروهای گروهک نفاق، اشراف کامل داشتند و ضمناً با حملات هوایی منافقین را به شدت سرکوب کردند. در این میان تعدادی از منافقین ناگزیر به فرار و عقب‌نشینی شدند. این در حالی بود که تعدادی از بی‌سیم‌های آنها از کار افتاده بود و آمبولانس‌ها مرتباً زخمی‌های گروهک را به عقب برمی‌گرداندند.

ظهر روز چهارم مرداد توسط نیروهای جمهوری اسلامی، جبهه دیگری از پشت پادگان الله‌اکبر، به قصد قطع ارتباط میان نیروهای منافقین در اسلام‌آباد و کِرند، باز شد و سرکوب منافقین تا نیمه‌های شب ادامه داشت.

صبح روز چهارشنبه پنجم مرداد ۶۷ نیروهای جمهوری اسلامی از دو جبهه، از طرف پادگان الله‌اکبر و از منطقه جنوب اسلام‌آباد، به سمت اسلام‌آباد رفتند و مناطق غربی و جنوبی شهر را کلاّ ً زیر فشار قرار دادند، به طوری که حتی در جنوب شهر پیشروی داشتند. در ساعات آغازین روز پنجم مرداد نیروهای منافقین با امیدواری به پیشروی به سمت باختران، برای گرفتن تنگه چهارزبر به آن منطقه هجوم آوردند که تلاش‌شان ناکام ماند.

جریان حمله به این ترتیب بود که منافقین تا صبح چهارشنبه در لابه‌لای شیارهای کوهستان به طور مستتر استراحت می‌کردند، تا اینکه در اولین ساعات بامداد هلی‌کوپترهای عراقی جهت باز کردن تنگه به کمک گروهک آمدند و با آمدن آنها دستور تهاجم و حرکت به منافقین داده شد. درگیری شدیدی برای گرفتن تنگه آغاز شد و با شکست اولین تهاجمات منافقین، فرار آنها آغاز شد. نیروهای جدید با این تصور که راه باز شده است، به سمت جلو در حرکت بودند و در همین حال با نیروهایی روبه‌رو می‌شدند که در حال فرار بودند و علت عقب‌نشینی را هم توضیح نمی‌دادند!! نیروهای تازه وارد نیز با رفتن به صحنه درگیری و حرکت به سمت عقب متوقف شدند.

حملات هوایی مکرر و هجوم هلی‌کوپتر و کاتیوشا به منطقه از سوی نیروهای اسلام، امکان سازماندهی را از منافقین گرفت و آنها به تعجیل در ماشین‌های انباشته از نفرات، در حالی که بعضی افراد به جاهای مختلف ماشین آویزان بودند(!) عقب‌نشینی می‌کردند.

غروب روز چهارشنبه درگیری تنگه چهارزبر با عقب‌نشینی منافقین به پایان رسید و از غروب چهارشنبه عقب‌نشینی کامل منافقین آغاز شد. ساعت ۷ عصر چهارشنبه، شدت حملات ارتش جمهوری اسلامی حتی فرصت عقب‌نشینی را هم از منافقین گرفت. از صبح روز پنجشنبه ششم مرداد، منافقین در حال فرار، در حوالی اسلام‌آباد مورد چند حمله مختصر قرار گرفتند. مجروحان گروهک، یا خود را می‌کشتند یا امیدوار به بازگشت نیروهای تازه‌نفس می‌ماندند. تعداد زیادی از افراد نیز در کوه و دشت و روستاهای اطراف پراکنده شدند و آخرین خودروهای گروهک با حدّاکثر ظرفیت و در حالی که افرادی به اطراف آن آویزان بودند به داخل خاک عراق فرار کردند.

و بدین ترتیب، منافقینی که پس از ورود به فاز مسلحانه، اقدام به ترور و به شهادت رساندن ۱۷ هزار نفر؛ از مردم عادی گرفته تا مسؤلان بلندپایه ایران نظیر رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر، رئیس دیوانعالی کشور(قوه قضائیه)،‌وزرا، نمایندگان مجلس کرده بودند، در تهاجم مستقیم نظامی به خاک کشور ایران هم ناکام ماندند و با به جا گذاشتن اجساد و لاشه‌های منحوس هزاران منافق، شکستی سهمگین را متقبل شدند.

منافقین با توجه به خوی سبعانه و وحشی‌گری‌های کم‌نظیر، پس از پایان جنگ هم در داخل عراق در دهه ۱۹۹۰ میلادی از سوی صدام ملعون برای قتل‌عام شیعیان و اکراد عراقی مورد استفاده قرار می‌گرفتند و در برابر سلاخی مردم مظلوم عراق، صدام چیزی جلوی‌شان می‌انداخت.

جالب آنکه صدام، دیکتاتور عراق و حامی منافقین، اینک خود معدوم و مقبور شده، منافقین که پادگان اشرف را غصب کرده بودند در حال اخراج از عراقند، علاوه بر دولت جمهوری اسلامی که 25 سال پس از پایان جنگ و عملیات مرصاد، مقتدرانه در تمام معادلات منطقه و بین‌الملل، از بازیگران اصلی است، دولتی شیعی نیز در عراق حاکم شده است و جالب‌تر از همه آنکه با انقضای تاریخ مصرف منافقین، آنها این روزها خانه به دوش و آواره از اینجا به آنجا رانده می‌شوند.

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 368
  • 369
  • 370
  • ...
  • 371
  • ...
  • 372
  • 373
  • 374
  • ...
  • 375
  • ...
  • 376
  • 377
  • 378
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • زفاک
  • نورفشان

آمار

  • امروز: 347
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت‌نامه شهید شهید حمید احدی (5.00)
  • اولین شهید دهه هفتادی ایران ( از خاطرات شهید حامد جوانی ) (5.00)
  • وصیت نامه شهید محمد حسین یاوری (5.00)
  • شهید اقتداری که با اصرار جواز شهادت گرفت (5.00)
  • بعثی ها با دست های بسته پاهای ما را به پنکه سقفی می بستند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس