فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

نذر پیروزی رزمنده‌ها!

29 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

«عزت ملکی» یکی از زنان طایفه نودیه گفت: با اینکه خودمان در مضیقه بودیم به غارهای اطراف روستاها پناه برده بودیم، اما دل‌مان با جوانانی بود که برای دفاع از وطن در جبهه‌ها می‌جنگیدند و در آن شرایط دام‌‌های‌مان را برای سلامتی و پیروزی آنها نذر می‌کردیم.

«عزت ملکی» یکی از زنان طایفه نودیه گفت: با اینکه خودمان در مضیقه بودیم به غارهای اطراف روستاها پناه برده بودیم، اما دل‌مان با جوانانی بود که برای دفاع از وطن در جبهه‌ها می‌جنگیدند و در آن شرایط دام‌‌های‌مان را برای سلامتی و پیروزی آنها نذر می‌کردیم.

عزت ملکی یکی از زنان طایفه «نودیه» در اطراف پادگان ابوذر استان کرمانشاه است؛ او با لباس کردی سورمه‌ای ‌رنگ که گل‌های همرنگ و برجسته بر تن دارد، با لهجه کردی ایلامی که به فارسی خیلی نزدیک است و دست‌های پینه بسته که سختی‌های زندگی روستایی را چشیده، خیلی حرف‌ها از دفاع مقدس برای گفتن دارد.

این شیرزن کرمانشاهی در فرصتی کوتاه برای ما از روزهایی که صدام آشیانه‌شان را ویرانه کرد، سال‌ها سقف‌شان آسمان و پناهگاهشان غارهای تاریک و نمناک بود، روایت می‌کند.

صبح زود بود که هواپیماهای عراق منطقه را بمباران کردند، بچه‌ها با این صدای وحشتناک از خواب بیدار شدند و به گریه افتادند؛ نمی‌دانستیم کجا باید برویم به همراه 5 تا بچه‌هایم به سمت کوه‌ها رفتیم؛ مردم پا برهنه و بدون هیچ لوازمی و فقط برای نجات جانشان، به سمت کوه‌ها می‌دویدند.

غاری نزدیک محل سکونت ما بود که تا 9 روز در آنجا ماندیم؛ مردها برای تهیه مواد اولیه غذا به خانه‌ها می‌رفتند؛ آرد و آب می‌آوردند و با چیدن سنگ‌ها کنار هم تنوری درست کرده بودیم و نان درست می‌کردیم.

لباس‌هایمان را در گوشه‌ای از این غار می‌گذاشتیم؛ یکبار می‌خواستم لباس پسرم را عوض کنم، وقتی خواستم آن را بردارم، دیدم که یک مار بین لباس‌ها چنبره زنده که خوشبختانه کاری با ما نداشت.

دام‌هایی داشتیم که از شیر و ماست آن استفاده می‌کردیم؛ در آن شرایط دشوار و با وجود کمبودها گاهی برای سلامتی رزمنده‌ها و پیروزی آنها گوسفندهایمان را نذر می‌کردیم.

گاهی وقت‌ها خلبان‌های ارتش را می‌دیدیم که بالای سر ما پرواز می‌کردند؛ بعضی‌ وقت‌ها هلیکوپتر شهید شجاع و دلاور «علی‌اکبر شیرودی» را می‌دیدیم که به ما نزدیک می‌شد و می‌گفت «اینجا نایستید، عراق می‌خواهد اینجا را بمباران کند» ما از آن منطقه دور می‌شدیم و می‌دیدم که هواپیماهای عراق همانجا را بمباران می‌کنند.

دام‌هایی داشتیم که از شیر و ماست آن استفاده می‌کردیم؛ در آن شرایط دشوار و با وجود کمبودها گاهی برای سلامتی رزمنده‌ها و پیروزی آنها گوسفندهایمان را نذر می‌کردیم.

آن قدر اتفاق در ایام جنگ می‌افتاد که لحظه به لحظه‌اش خاطره است؛ در خاطرم هست یکبار دشمن روستای «کلاره» را با موشک‌هایش نشانه گرفته بود؛ بعد از حمله وقتی به روستا رسیدیم با جنازه‌های مردم بی گناه مواجه شدیم و غم‌انگیزترین صحنه‌ای که دیدم این بود که بر اثر اصابت ترکش بمب‌های عراق، شکم یک زن باردار متلاشی شده بود و جنینش بیرون افتاده بود.

خدا را شکر که به برکت انقلاب اسلامی منطقه امن شده است و از خداوند می‌خواهیم شر تمام دشمنان ما را به خودشان بازگرداند و رهبر عزیزمان را تا انقلاب مهدی (عج) حفظ کند.

 نظر دهید »

گوشه ای از جنایات صدام

29 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

این حقوق بشر سرش را بگذارد زمین و بمیرد. کور بشود این حقوق بشر که تنها چیزی که نمی بیند حقوق بشر است. اصلاً لفظ بشر برای اینها معنی ندارد. یک دکان است که امپریالیسم باز کرده و چند تا نوکر در آن مشغول به کارند و هر از گاهی با کیف و کتاب می آیند اینجا که احوال شما چطور است؟ غذای شما خوب است؟ استحمام شما خوب است؟ …

در تاریخ 7/2/1982 صدام فرمان حمله صادر کرد. این فرمان برای باز پس گرفتن شهر بستان بود. او برای دست یافتن به این هدف بیشترین و بزرگترین نیرو را بسیج کرد. از جمله لشکر زرهی 12 و لشکرهای 1 و5 و18 پیاده و چندین لشکر بزرگ دیگر به همراه تجهیزات فراوان. در همین حمله بود که دو لشکر تازه نفس از شهر ثوره حرکت کردند، همچنین یک لشکر دیگر از شهر دیوانیه به اضافه نیروهای ویژه و صدها توپ و تعداد بی شماری موشکهای زمین به زمین.

ساعاتی قبل از حمله، شخص صدام به این منطقه آمد و عده ای از پرسنل که در آنجا بودند شروع کردند به ابراز احساسات کردن و قربان صدقه صدام رفتن و عده ای از فرماندهان هم برای خود شیرینی و خود رقصی به صدام گفتند: «چون فردا سالگرد انقلاب 8 شباط است ما فتح شهر بستان را به شما هدیه خواهیم کرد.» صدام هم خوشحال و مغرور از آنها تشکر کرد. آنها گفتند: «شما از روی جنازه ما به بستان خواهید رفت» و صدام گفت: «همه با هم خواهیم رفت».

حمله ساعت هفت شروع شد. آتش بسیار سنگین و بی سابقه ای روی نیروهای شما تدارک دیده شده بود که ریخته شد.

من به عنوان پزشک در منطقه مشغول خدمت بودم. خیل زخمی ها و کشته شدگان به سوی ما سرازیر شدو جنگ به مدت پانزده روز ادامه یافت. ارتش عراق با همه قوا فقط توانست دو کیلومتر پیشروی کند.

بسیاری از این جوانها و پدرها را دیدم که توسط بعثیها اعدام شدند و بعد هیچ نشانی از آنها به دست نیامد.در یک نامه محرمانه آمده بود که جمع آوری کشته هارا نداشته باشید. می دانید چرا؟زیرا کثرت آمار کشته ها صدام را رسوا خواهد کرد.

تعداد کشته شدگان در حوزه ما به هزار نفر می رسید. تعداد مجروحین حدود سه برابر آنها بود. اجساد کشته شدگان عراقی صدتا صدتا روی زمین انباشته بود و من ناچار بودم در هر آمبولانس که ظرفیت بیش از چهار نفر نبود، هجده تا بیست کشته جای بدهم. بیچاره مجروحان که بر اثر وحشت و عدم رسیدگی تلف می شدند. در آنجا بود که بیشتر فهمیدم که صدام چه خیانتی دارد به اسلام می کند و باید هر طوری است ریشه این مرد فاسد از روی زمین برداشته شود.

بنده بسیار احساس خطر می کنم. صدام میل دارد که حتی یک نفر از مسلمین را زنده نگذارد و اگر دستش برسد کلیه بقاع متبرکه مسلمین را ویران می کند. ابعاد تبهکاری صدام را بنده مشکل بتوانم برای شما بیان کنم. شما اگر به جای من بودید یک ساعت هم نمی توانستید ببینید آن همه نیروی ما در واقع نیروی اسلام به دست این صدام تباه شود. دنیای کفر از او پشتیبانی می کند. زیرا او کاملاً در جهت منافع آنان است. آنها این دیوانه فاسد را تراشیده و به جان مردم مسلمان عراق انداخته اند. مقصد اصلی از حمله به ایران از بین بردن اسلام بود.
گوشه ای از جنایات صدام

نکته جالب این است که پس از آن حمله شوم و نافرجام و شکست در آن که به بهای بسیار گرانی برای ما تمام شد، صدام خودش آمد پشت تلویزیون و مختصری در باره جنگ حرف زد و دست آخر گفت که جنگ برای گرفتن بستان دارای لذت خاصی است.

وقاحت و شعبده بازی این مرد نظیر ندارد. شاید خوشتان نیاید اگر بگویم خدا رحمت کند شاه شما را. هر چند هر دوی آنها در بهترین مکان جهنم با هم محشور خواهند شد؛ ولی این جانی خیلی کمیاب است.

مردم دنیا بیندیشند و فکری به حال و روز مردم بیچاره و ستم کشیده عراق بکنند. این آدم کیست که سرنوشت چند میلیون آدم در دست اوست و هر کاری که دلش می خواهد انجام می دهد و کسی هم نیست که به او بگوید بالای چشمت ابرو است.

این حقوق بشر سرش را بگذارد زمین و بمیرد. کور بشود این حقوق بشر که تنها چیزی که نمی بیند حقوق بشر است. اصلاً لفظ بشر برای اینها معنی ندارد. یک دکان است که امپریالیسم باز کرده و چند تا نوکر در آن مشغول به کارند و هر از گاهی با کیف و کتاب می آیند اینجا که احوال شما چطور است؟ غذای شما خوب است؟ استحمام شما خوب است؟ وضع نظافت چطور است و … با این که چند بار آنها را رانده ایم ولی باز هم می آیند و سؤالهای چرت و پرت از ما می کنند .

ما به آنها گفتیم که وضع خوب است . شما به جای اینکه بیایید اینجا، اگر مرد هستید و ریگی در کفشتان نیست و مزدور امریکا و صدام نیستند یک سری هم بزنید به زندانیان جنگی ایرانی ها و زندانیان سیاسی عراق و از حال و روز آنها هم با خبر شوید.ولی تنها چیزی که این حضرات ندارند چشم و گوش است. همین تشکیلات حقوق بشر در تمام جنایتهای جهان شریک است. این را بنده با جرأت عرض می کنم .

ساعاتی قبل از حمله، شخص صدام به این منطقه آمد و عده ای از پرسنل که در آنجا بودند شروع کردند به ابراز احساسات کردن و قربان صدقه صدام رفتن و عده ای از فرماندهان هم برای خود شیرینی و خود رقصی به صدام گفتند: «چون فردا سالگرد انقلاب 8 شباط است ما فتح شهر بستان را به شما هدیه خواهیم کرد.»

صدای شیون کودکان یتیم و بی سرپرست و ضجه های همان بیوه زنها و خانواده های داغ دیده عراقی که نمی دانند جوانشان یا پدرشان چه شده است برای صدام و حقوق بشری ها لذت بخش است. بسیاری از این جوانها و پدرها را دیدم که توسط بعثیها اعدام شدند و بعد هیچ نشانی از آنها به دست نیامد.

در یک نامه محرمانه آمده بود که جمع آوری کشته هارا نداشته باشید. می دانید چرا؟زیرا کثرت آمار کشته ها صدام را رسوا خواهد کرد. آنها آمار را تقلیل می دهند و بر این همه جنایت سر پوش می گذارند؛ اما تا کی خدا می داند.

به قول برادرمان آقای هاشمی رفسنجانی: وجدان دنیا خفته است.

آنچه خواندید گزیده ای از خاطرات یک پزشک عراقی است از دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران .

 

 نظر دهید »

مردی که 700 شهید را غسل داد

29 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

قاسمعلی بندری پدر شهید محمدرضا بندری از یادگاران دوران هشت سال دفاع مقدس است که علاوه بر غسل و کفن فرزندش بیش از 700 تن از شهدای دفاع مقدس را غسل و کفن و گاهی دفن کرده است.این پیرمرد 75 ساله بابلسری رفاه و آسایش زندگی امروز خود را مدیون خون پاک و مطهر شهدایی می‌داند که در راه دفاع از آرمان‌های انقلاب اسلامی از جان خود گذشتند.

قاسمعلی بندری پدر شهید محمدرضا بندری از یادگاران دوران هشت سال دفاع مقدس است که علاوه بر غسل و کفن فرزندش بیش از 700 تن از شهدای دفاع مقدس را غسل و کفن و گاهی دفن کرده است.

این پیرمرد 75 ساله بابلسری رفاه و آسایش زندگی امروز خود را مدیون خون پاک و مطهر شهدایی می‌داند که در راه دفاع از آرمان‌های انقلاب اسلامی از جان خود گذشتند.

قاسمعلی بندری اظهار داشت: کار خود را با فعالیت در سپاه آغاز کرده و در غسل دادن شهدا کمک می‌کردم تا اینکه به پیشنهاد برادر یکی از شهدا در بنیاد شهید بابلسر مشغول فعالیت شدم.

وی افزود: مدت 16 سال در بنیاد شهید فعالیت کرده و اکنون بازنشسته بنیاد شهید هستم و در هشت سال دفاع مقدس نیز به صورت شبانه‌روزی در بنیاد شهید خدمت کردم.
* خود را نه پدر یک شهید بلکه پدر 700 شهید می‌دانم

بندری بیان داشت: تنها فرزند پسرم را تقدیم انقلاب کرده اما خود را نه پدر یک شهید بلکه پدر 700 شهید می‌دانم.

وی تصریح کرد: در این مدت حدود 400 شهید را غسل و کفن کرده و بقیه به علت اینکه غیر قابل شستشو بودند با عطر و گلاب برای دفن آماده کرده و به خانواده آنها اطلاع می‌دادم ضمن اینکه خود نیز در تشییع آنها شرکت کرده و آنها را به خاک می‌سپردم.

وی اشاره کرد: عروس من با وجود اینکه 16 ساله بوده در کفن و دفن شهدا به من کمک کرده و جسد پسرم بعد از گذشت 11 سال در یک گور دسته‌جمعی به همراه 12 رزمنده ایرانی که پس از شکنجه زنده به گور شده بودند، پیدا شد

بندری افزود: بعد از جنگ تحمیلی راننده و مددکار شدم و کار حمل و نقل بیماران به تهران را با آمبولانس به عهده گرفتم، شب به همراه مددکار مریض را به تهران برده و بعد از ویزیت بیمار را به بابلسر برگردانده و شب و روز در خدمت خانواده شهدا بودیم.
شهید محمدرضا بندری
* عروس 16 ساله‌ام در کفن و دفن شهدا به من کمک می‌کرد

وی اشاره کرد: عروس من با وجود اینکه 16 ساله بوده در کفن و دفن شهدا به من کمک کرده و جسد پسرم بعد از گذشت 11 سال در یک گور دسته‌جمعی به همراه 12 رزمنده ایرانی که پس از شکنجه زنده به گور شده بودند، پیدا شد.

بندری عنوان کرد: گاهی اوقات با دیدن شهدا و یادوآری نحوه شهادت آنها دچار تب و لرز شدید می‌شدم ولی به خاطر عشق به خدا این کار را ادامه دادم.

وی درباره غسل و کفن نخستین شهید دفاع مقدس بیان داشت: نخستین شهید در نظرم نیست، اما می‌دانم شهید جنگ نبوده بلکه جزو شهدای غائله کردستان بوده که غسل و کفن کرده و به خاک سپردم.

بندری بیان داشت: معمولا شهدا را از روی کارت‌هایی که به همراه داشتند شناسایی کرده و گاهی پیکر شهیدی می‌آوردند که سوخته و اصلا قابل شناسایی نبود و یا شهدایی که بر اثر شیمیایی بوی بد می‌دادند برای اینکه سبب رنجش خاطر پدر و مادر و خانواده‌اش نشود آنها را با عطر و گلاب خوشبو کرده تا مانند درونشان خوشبو و معطر شوند.
* زمانی که شهدای شیمیایی را غسل می‌دادم تا سه روز تمام سر و صورت من دچار سوزش می‌شد

وی تصریح کرد: شهیدی آوردند که مثل زغال سیاه شده بود و مطمئن بودم پدر و مادرش نمی‌توانند او را ببینند بنابراین او را داخل پنبه بسته‌بندی و معطر کردم.

پدر شهید محمدرضا بندری خاطرنشان کرد: زمانی که شهدای شیمیایی را غسل می‌دادم تا سه روز تمام سر و صورت من دچار سوزش شده و بر روی بدن من اثر گذاشت و الان بعد از چند سال با یادآوری شهدا زمانی که می‌خوابم پاهایم را محکم روی زمین کوبیده چون اعصابم خیلی ناراحت شده است.

وی درباره غسل و کفن نخستین شهید دفاع مقدس بیان داشت: نخستین شهید در نظرم نیست، اما می‌دانم شهید جنگ نبوده بلکه جزو شهدای غائله کردستان بوده که غسل و کفن کرده و به خاک سپردم.

بندری تصریح کرد: آنچه که بعد از این همه سال درد ودل من مانده، لطف و محبت شهدا است همه این شهدا را مثل بچه‌های خود دانسته حتی بعد از جنگ به خانواده‌هایشان سرکشی کرده، فرزندانشان را به اردو می‌بردم ارتباط خاصی با آنها داشته تاخدای ناکرده لحظه‌ای احساس بی‌پدری نکنند.

وی خطاب به نوجوانان و جوانان ایرانی افزود: اگر می‌خواهید هویت، انسانیت، معرفت دینی و شرف خود را ازدست ندهید باید پیرو راه شهدا باشید و پیروی از راه شهدا در خداپرستی، ناموس‌پرستی و دفاع از کیان نظام اسلامی است.

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 245
  • 246
  • 247
  • ...
  • 248
  • ...
  • 249
  • 250
  • 251
  • ...
  • 252
  • ...
  • 253
  • 254
  • 255
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

آمار

  • امروز: 1688
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت‌نامه شهید شهید حمید احدی (5.00)
  • اولین شهید دهه هفتادی ایران ( از خاطرات شهید حامد جوانی ) (5.00)
  • وصیت نامه شهید محمد حسین یاوری (5.00)
  • شهید اقتداری که با اصرار جواز شهادت گرفت (5.00)
  • بعثی ها با دست های بسته پاهای ما را به پنکه سقفی می بستند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس