فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

5 خاطره از شهید تهرانی مقدم

30 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

شهید تهرانی مقدم درباره سئوالاتی كه رهبر انقلاب طرح كردند، این گونه می گفت: من متحیر بودم كه حضرت آقا چقدر دقیق و پیچیده این سئوالات را مطرح می کنند و طوری دقیق و كارشناسانه صحبت می كنند كه انگار ایشان خود از عالی رتبگان نظامی در حوزه تخصص موشک هستند

گرچه معتقدیم شهید آن چنان منزلت و جایگاهی دارد که با بهره گیری از آن، ظرفیت و توان فوق العاده بالاتری برای پشتیبانی از اهداف نظام اسلامی ایجاد می شود و شهادت، مدال افتخاری است که به بندگان خالص خدا عطا می‏شود اما حادثه دلخراش انفجار زاغه مهمات و شهادت جمعی از عزیزان ثلمه‏ سنگینی برای نظام اسلامی بود و انقلاب پیروان با ایمان، فکور، فداکار، مجاهد و پرافتخاری – به خصوص سرلشگر پاسدار شهید حسن تهرانی مقدم - را از دست داد.

شهید تهرانی مقدم فردی با اخلاق و اهل ورزش و تلاش بود؛ دارای روحیه ای بسیار سرزنده و با نشاط و جوان پسند به عبارت كامل تر، ما می توانستیم تمام خصوصیات و صفاتی را که در بچه های دوران دفاع مقدس دیده بودیم در وجود این سردار بسیجی مشاهده کنیم .

لذا در اربعین شهادت این سرباز رشید اسلام و به یادش خاطراتی را از ایشان که مطمئنا برای همه ما درس آموز است، تقدیم حضورتان می كنم:
در کمال گمنامی

اولین نکته ای که به نظرم در زندگی ایشان بروز بیشتری داشت، این بود که حاج حسن بنده خوب خدا بود. بنده ای كه اهل ادای صحیح واجبات، ترک محرمات و انجام دقیق مستحبات بود. هیچ‏گاه سئوالی را که از یکی از هم رزمان شهید والامقام عماد مغنیه پرسیدم فراموش نمی‏کنم، سئوال این بود که برجسته ترین ویژگی این شهید والامقام چه بود؟ ایشان گفت بارزترین خصوصیت عماد مغنیه این بود که اهل مستحبات بود؛ یعنی از انجام واجبات و ترک محرمات که به خوبی انجام می داد فراتر رفته بود و در انجام مستحبات در کمال اخلاص هم دقت داشت. این خصوصیت در کنار سایر خصایص بالای عماد مغنیه از ایشان فردی ممتاز ساخته بود که به عنوان یکی از ارکان حزب الله لبنان تلاش و کوشش صادقانه، خالصانه و در کمال گمنامی او، دستاوردهای زیادی را برای حزب الله و جبهه جهانی انقلاب اسلامی فراهم کرد. شهید تهرانی مقدم نیز سبك زندگی ‏ای همچون عماد مغنیه در طی طریق بندگی داشت لذا توفیقات فراوانی در زندگی خود کسب کرده بود.

اواخر اسفند سال 62 در عملیات خیبر، وقتی که رزمندگان اسلام در رسیدن به اهداف خود ناكام ماندند و دژ طلائیه سقوط نکرد و حتی یگان زرهی سپاه اسلام نتوانست به این دژ نفوذ کند؛ حاج حسن تهرانی مقدم با اطمینان خاطر گفت كه می تواند موشکی درست كند و دژ را بزند
هیچ گاه نا امید نمی شد

خاطره دیگری که در این جا باید بیان كنم، بر می گردد به روحیه خودباوری و اطمینانی كه در این شهید وجود داشت. علیرغم آن كه بعضی شرایط لازم برای عملی كردن طرح ها فراهم نبود اما او باز هم دست از تلاش بر نمی داشت. این ویژگی او در زمان دفاع مقدس كه ما با كمبود امكانات مواجه بودیم، برجسته بود و همین روحیه بعدها نیز منشاء تحولی عظیم در صنایع موشکی ما شد.

چندروز قبل در حاشیه جلسه ای كه در مجلس داشتیم، با فرمانده خوب و برادر عزیزم جناب آقای کوثری نماینده مردم تهران، پیرامون خصوصیات این شهید صحبتی می کردیم. ایشان كه در مقطعی از دوران دفاع مقدس فرماندهی لشكر 27 محمد رسول الله (ص) را برعهده داشت، درباره شهید تهرانی به نکته جالبی اشاره کرده و خاطره ای را ذکر کرد كه خواندن آن پرفایده است.
شهید حسن تهرانی مقدم

اواخر اسفند سال 62 در عملیات خیبر، وقتی که رزمندگان اسلام در رسیدن به اهداف خود ناكام ماندند و دژ طلائیه سقوط نکرد و حتی یگان زرهی سپاه اسلام نتوانست به این دژ نفوذ کند؛ حاج حسن تهرانی مقدم با اطمینان خاطر گفت كه می تواند موشکی درست كند و دژ را بزند. ما متعجب بودیم كه او چگونه می خواهد با این امكاناتی كه داریم این كار را انجام بدهد. اما شهید تهرانی مقدم رفت و با وسایلی كه آن جا در دسترس بود، موشک خاصی را بر روی وانت تعبیه کرد و با تلاش مجدانه خویش دنبال زدن دژ طلائیه بود، هرچند كه شلیک موشك با موفقیت انجام نشد اما این رفتار نشان می داد كه وی با چه نگاهی و از کجا فعالیت خود را شروع کرده است؛ ایشان هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی تسلیم نشد و خود را نباخت.

اگر امروز در بحث فناوری موشكی‏، جمهوری اسلامی ایران حرفی برای گفتن دارد، بر می‌گردد به همین روحیه خودباوری ای كه در وجود این شهید والا مقام و یاران عزیزش تجلی داشت. اگر امروز ما تبدیل به یک قدرت موشکی با قدرت بازدارندگی بسیار زیاد در مقابل تهاجم ها به کشور شده ایم، روحیه خودباوری در سایه ایمان و تلاش مجاهدانه و خالصانه حاج حسن مقدم و یاران اوست كه این مهم را برای ما فراهم کرده است.

جوانان امروز ما باید بدانند كه ما با خودباوری و اتكا به خویشتن خویش همراه با توكل به خدا و توسل به ائمه(علیهم السلام) به این جا رسیده ایم و در شرایطی كه نظام استكبار یكپارچه برای براندازی ما تلاش می كند، خواب را از چشمان دشمن ربوده ایم لذا ادامه این راه نیز با ادامه استمرار روحیه خودباورانه سهل و ممتنع است.

روزی كه خدمت ایشان بودم، درباره توفیقاتی كه به دست می آورد به من چنین گفت: این كارهایی كه من به سرانجام رساندم، به امکانات گسترده نیازی ندارد. من فقط از توانمندی های موجود کشور استفاده کردم. آن چه را که در پایان كار می خواستم از ابتدا هدف گیری كردم…
مدیر عالم وخلاق

روزی كه خدمت ایشان بودم، درباره توفیقاتی كه به دست می آورد به من چنین گفت: این كارهایی كه من به سرانجام رساندم، به امکانات گسترده نیازی ندارد. من فقط از توانمندی های موجود کشور استفاده کردم. آن چه را که در پایان كار می خواستم از ابتدا هدف گیری كردم، كار را در حوزه های مختلف تقسیم كرده؛ میان اهل دانش و فن توزیع کردم. سپس با کنار هم قرار دادن نتایج و خروجی این بخش‏ها، به هدفی كه تعیین كرده بودم، رسیدم و از این راه توانستم توفیقات زیادی را فراهم کنم.

لذا خصلت برجسته دیگری كه شهید سرلشگر حسن تهرانی مقدم داشت این بود كه اهل دانش و فهم عمیق حوزه تخصصی خویش بود و در هر بخش با توجه به امکانات کشور ، به رشد و ارتقای نیروها به بهترین‏ شکل توجه داشت و تلاش می‏کرد ضمن بهره گیری از امکانات موجود‎، ظرفیت های جدیدی را مهیا کند و برای پیشبرد اهداف انقلاب از آن بهره ببرد. او در كارهای خود همیشه به این نکته توجه داشت که چطور می تواند حوزه مورد نظر خود را ارتقا بخشیده و رشد داده و در خدمت انقلاب و اهداف مبارک آن قرار دهد.
شهید حسن تهرانی مقدم
خاطره شهید تهرانی مقدم از دقت رهبر معظم انقلاب

نکته آخری که به آن اشاره می کنم در واقع خاطره ای است که خود این شهید عزیز برای بنده بیان کرد و بازگو کننده گوشه ای از عظمت و بزرگی مقام معظم رهبری است . وی این گونه نقل كرد كه موشكی را طراحی کرده بودیم كه بسیار دستاورد مهمی محسوب می شد؛ ‌همراه با یکی از فرماندهان ارشد نیروهای مسلح خدمت مقام معظم رهبری رفتیم و این موشک را معرفی كرده و سیستم آن را برای ایشان توضیح دادیم. فرمانده محترم کل قوا وقتی توضیحات ما را شنیدند، شروع به صحبت کرده و ابهامات خود را یك به یك مطرح کردند.

شهید تهرانی مقدم درباره سئوالاتی كه رهبر انقلاب طرح كردند، این گونه می گفت: من متحیر بودم كه حضرت آقا چقدر دقیق و پیچیده این سئوالات را مطرح می کنند و طوری دقیق و كارشناسانه صحبت می كنند كه انگار ایشان خود از عالی رتبگان نظامی در حوزه تخصص موشک هستند.

حاج حسن این گونه ادامه داد:‌ سئوالات رهبری به قدری دقیق بود و ظرافت داشت که آن فرمانده عالی رتبه نظامی در پاسخ به سئوالات ایشان گفت كه باید به این سوالات فکر کنیم و پاسخ را بعدا عرض کنیم. با این حال شهید مقدم گفت که اجازه خواستم و سئوالات مقام معظم رهبری را یك به یك پاسخ گفتم و تمهیداتی را که در خصوص این نکات بود ، بیان کردم و ایشان نیز خیلی خشنود شدند و به ادامه کار تشویق کردند.

نکته ای که از این خاطره شهید می توان برداشت كرد این است که شهید تهرانی مقدم می گفت در حضور مقام معظم رهبری، احساس می کردم که با یک صاحب فن و یک متخصص فوق العاده خبره طرف هستیم. لذا هر ابهامی که مطرح می کردند ،باید پاسخ فنی می شنیدند تا راضی شوند و این حکایت از لطفی است که خداوند از بابت نعمت مقام معظم رهبری به عنوان ولی امر مسلمین نصیب ما کرده است.

این موهبتی عظیم است که در زمان انقلاب، شخصیت بزرگی همچون حضرت امام خمینی (ره) رهبری نهضت را برعهده داشتند و بعد از رحلت جانسوز ایشان، خدا نعمت بزرگی را نصیب ما کرد و مفتخریم که تحت زعامت حضرت آیت الله العظمی خامنه ای هستیم.

به هر حال آن چه شهید مقدم همیشه به عنوان یک آرزو بیان می کرد این بود که ما دنبال این هستیم که با ایجاد شرایطی برتر، ذوالفقار علی (علیه السلام) در نیام باشیم و مملکت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشربف) را از هرگونه چشم داشت خائنانه و طمع ورزانه ای که دشمنان انقلاب به آن دارند، مصون بداریم.

نکته ای که از این خاطره شهید می توان برداشت كرد این است که شهید تهرانی مقدم می گفت در حضور مقام معظم رهبری، احساس می کردم که با یک صاحب فن و یک متخصص فوق العاده خبره طرف هستیم. لذا هر ابهامی که مطرح می کردند ،باید پاسخ فنی می شنیدند تا راضی شوند و این حکایت از لطفی است که خداوند از بابت نعمت مقام معظم رهبری به عنوان ولی امر مسلمین نصیب ما کرده است

لذا اگرچه ما در فقدان این شهید عالی مقام و یارانش به سوگ نشسته ایم اما مطمئنیم این شهدا زنده اند و بیش از آن مقداری كه در زمان حیات خود برای انقلاب اسلامی موثر بودند، برای پایداری نظام مقدس اسلامی نقش ایفا خواهند کرد. به تعبیر زیبای مقام معظم رهبری، شهدا مظهر قدرت ایران اسلامی هستند و با توسل و توجه به این شهدا و عنایتی که این شهدا نسبت به یاران انقلاب دارند، انشاءالله مسیر پرشتاب تری را در همین حوزه خواهیم دید و درس آموزان پیشگاه این شهدا و کسانی که در این حوزه فعال هستند، قوتی بیش از پیش خواهند یافت.

پس در عین سوختن در فقدان یاران، باکی از این فراق نیست و باید به حال آنان غبطه خورد و به خانواده‏های عزیز این شهدای بزرگوار ، به ملت مسلمان ایران، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و رهبری عزیز تبریک و تهنیت گفت؛ چرا که این وجودهای مبارک به عنوان سربازان گمنام و مخلص ولایت از دار فانی رخت بربستند و به عنوان مظهری از تجلی قدرت ایران و به عنوان شهدایی زنده كه در نزد خدای خود روزی می خورند، تا ابد خواهند درخشید .
شهید حسن تهرانی مقدم
شهید طهرانی مقدم علاقه زیادی به ورزش فوتبال داشت

جناب آقای کوثری در مورد خصوصیات مهم شهید تهرانی مقدم می گفتند:

- ایشان با این همه مشغله کاری، ورزش را فراموش نمی کرد .علاقه زیادی به ورزش فوتبال داشت و مکرر دوستان و همکاران را تشویق به ورزش می کرد.

-اگر کاری را شروع می کرد و به نتیجه نمی رسید خودش وارد میدان عمل می شد و در صحنه آزمایش نیز حضور پیدا می کرد، حتی در مواردی هم که بنده را برای مشاهده آزمایش ها دعوت می کردند می دیدم که این شهید چگونه با همکارانش با انگیزه خیلی بالا آزمایش های خود را انجام می دهند.

-ایشان عاشق شهادت بود، بعد از شهادت شهید کاظمی ایشان برای شهادت روز شماری می کرد و سرانجام نیز به آرزوی دیرینه خود دست یافت.

-ایشان در بعد علمی و تخصص خود در بحث موشکی یک نخبه و نابغه فوق العاده بود.

 نظر دهید »

نماز شب مخفیانه سرباز عراقی

30 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

ایشان توانسته بود یكی از عراقی‌ها را هم مجذوب كلاس‌های خود كند. آن نگهبان عراقی دیگر بچه‌ها را نمی‌زد و به آنها فحش نمی‌داد و وقتی از او سوال كردند كه چرا اینقدر متحول شدی؟ می‌گفت: «خانمی را در خواب دیدم كه به من گفت كه این اسیران فرزندان من هستند مبادا اینها را اذیت كنی».

«سیدهادی غنی، مسئول عقیدتی سیاسی سپاه ناحیه شمال تهران و از آزادگان سرافراز و جانبازان شیمیایی كشورمان می‌گوید: اسرا فرهنگ عاشورا و قیام امام حسین (ع) را در عراق زنده كردند. او كه در «عملیات كربلای 5» توسط نیروهای عراقی اسیر شده بود یكی از خاطرات خود را از ماه محرم در «اردوگاه تكریت» چنین روایت می‌كند :

روزی كه می‌خواستند ما را به جبهه اعزام كنند در كنار استادیوم آزادی تهران، ساختمان‌های نیمه‌كاره‌ای وجود داشت. از دور صدای دلنشین نوحه‌ای را شنیدم و ناخواسته راهم را به آن طرف كج و صدا را دنبال كردم. آن، صدای زمزمه‌ یكی از رزمند‌گان بود كه برای دوستانش نوحه‌ امام حسین (ع) را می‌خواند.

كمی بعد از اعزام در پشت خاكریز با آن رزمنده‌ها دوست شدم و همراه آنها صیغه «اخوت» خواندم. از آن پس با سن كمی كه داشتم برادر آنها محسوب می‌شدم. از ابتدا هم یك شال سبز گردن داشتم چرا كه از سادات هستم و برای بچه‌ها مداحی می‌كردم و فعالیت‌های فرهنگی داشتم. با آن جمع یك زورخانه در گروهان ایثار، گردان المهدی در لشكر 10 سیدالشهدا ایجاد كردیم تا در كنار فعالیت‌های فرهنگی ورزش را هم فراموش نكنیم.

سال 1365 بود و در «عملیات كربلای5» اسیر شدم.عراقی‌ها مرا به اردوگاه تكریت منتقل كردند. آسایشگاه شماره 10 اردوگاه تكریت با وجود بچه‌های بسیجی،روحانی، پاسدار و مؤمن،به آسایشگاه « حزب‌الله» شهرت داشت. سالی كه امام خمینی(ره) رحلت كردند را هیچگاه فراموش نخواهم كرد. در آن سال با بچه‌های داخل آسایشگاه برنامه‌ریزی كردیم تا مراسم سوگواری امام حسین (ع) را برگزار كنیم. با وجود همه‌ سخت‌گیری‌های مقامات عراقی،توانستیم برای امام عزاداری كنیم و قرآن بخوانیم.

فكر می‌كنم كه برپایی مراسم عزاداری برای امام حسین(ع) یكی از معجزات خدا بود چرا كه ما توانستیم تا ساعت 9 شب بدون اینكه نگهبانان عراقی متوجه شوند عزاداری كنیم. گویا آنها كور و كر شده بودند و هیچ صدا یا چیزی را نمی‌شنیدند و نمی‌دیدند. بچه‌ها با شدت گریه و سوگواری می‌كردند بدون اینكه عراقی‌ها متوجه شوند.

روز عاشورا فرا رسید. شب قبل با بچه‌های آسایشگاه‌های دیگر هماهنگ كردیم تا مراسم باشكوهی برای سالار شهیدان برگزار كنیم اما وجود افراد منافق در بین اسرا باعث شد تا عراقی‌ها از این تصمیم ما با خبر شوند. برپایی مراسم سوگواری در روز عاشورا به اندازه‌ای عراقی‌ها را ترسانده و وحشت در بین آنها ایجاد كرده بود كه شبانه اطراف اردوگاه را پر از تجهیزات كامل دفاعی كردند. این در حالی بود كه بچه‌ها فقط می‌خواستند برای امام‌شان عزاداری كنند.

روز عاشورا فرا رسید. شب قبل با بچه‌های آسایشگاه‌های دیگر هماهنگ كردیم تا مراسم باشكوهی برای سالار شهیدان برگزار كنیم اما وجود افراد منافق در بین اسرا باعث شد تا عراقی‌ها از این تصمیم ما با خبر شوند. برپایی مراسم سوگواری در روز عاشورا به اندازه‌ای عراقی‌ها را ترسانده و وحشت در بین آنها ایجاد كرده بود كه شبانه اطراف اردوگاه را پر از تجهیزات كامل دفاعی كردند

در شب شام غریبان،بچه‌ها در داخل آسایشگاه خودشان خیمه‌های عزاداری برپا كردند. من نیز در آسایشگاه خودمان این نوحه را می‌خواندم: «شام غریبان امشب است»، «ای خدا،ای خدا…». در حال عزا و سوگواری بودیم كه ناگهان مأموران عراقی به داخل آسایشگاه هجوم آوردند و تمام بچه‌ها را با كابل و باتوم به شدت زخمی كردند. دست و پای تعدادی از بچه‌ها شكست اما بچه‌ها استقامت می‌كردند تا بتوانند مراسم را ادامه دهند. بچه‌ها فقط به خدای تبارك و تعالی امید داشتند و از عراقی‌ها نمی‌خواستتند كه آنها را نزنند و یا اینكه بگویند «ببخشید، اشتباه كردیم».

فردای روز یازدهم محرم، عراقی‌ها تمام بچه‌ها را در محوطه حیاط جمع كردند تا آنها را تنبیه كنند. از صبح تا غروب بچه‌ها را مجبور كردند تا روی زانوهایشان بنشینند و اگر كسی تكان اضافی می‌خورد و یا سرش را برمی‌گرداند یا بالا می‌آورد به شدت با باتوم تنبیهش می‌كردند.

به لطف خدا در میان بچه‌ها هر قشر و صنفی وجود داشت و هر كسی با توانایی خاصی كه داشت برای سوگواری و برقراری مجلس عزا تلاش می‌كرد. مثلا هرگاه می‌خواستیم آسایشگاه را سیاه پوش كنیم چند تا از بچه‌هایی كه خیاط بودند با استفاده از لباس‌های زخیمی كه عراقی‌ها به ما داده بودند آسایشگاه را به «تكیه» تبدیل می‌كردند و یا اینكه اگر پارچه‌ سیاه پیدا نمی‌شد یكی از بچه‌هایی كه نقاش بود هر خطری را به جان می‌خرید تا بتواند در برپایی عزاداری سهمی داشته باشد.

جالب است بدانید كه تأثیر این برنامه‌ها به اندازه‌ای بود كه توانسته بودیم تعدادی از نوجوانان را كه مشكل اعتقادی داشتند هم اصلاح كنیم.
اسارت

روزی، ابریشمچی- معاون گروهك منافقین- به همراه یكی دیگر از اعضای منافقین به داخل اردوگاه تكریت آمد. خود عراقی‌ها به او اجازه ورود به داخل آسایشگاه را ندادند و همراهش كه آن هم یكی از منافقین بود با یكی از افسران عراقی وارد شدند. می‌خواستند با وعده‌های خودشان بچه‌ها را جذب گروهك منافقین كنند. هیچ كدام از بچه‌ها فریب وعده‌های آنها را نخوردند و با آنان همراهی نكردند.

یكی از اسرایی كه در برپایی مراسم عزا برای امام حسین(ع) ما را كمك می‌كرد مرحوم «اسدالله خالدی» بود. او به همراه شهید بهشتی در آلمان توانسته بودند «انجمن اسلامی دانشجویان خارج از كشور» را تأسیس كنند. مهندس خالدی توانسته بود با برپایی كلاس‌های احكام، اخلاق و اصول، بر روی بچه‌ها تاثیرگذار باشد. او مانند طلبه‌ها با بچه‌ها مباحثه می‌كرد.

به خوبی یادم هست كه مرحوم خالدی توانسته بود یكی از عراقی‌ها را هم مجذوب كلاس‌های خود كند. آن نگهبان عراقی دیگر بچه‌ها را نمی‌زد و به آنها فحش نمی‌داد و وقتی از او سوال كردند كه چرا اینقدر متحول شدی؟ می‌گفت: «خانمی را در خواب دیدم كه به من گفت كه این اسیران فرزندان من هستند مبادا اینها را اذیت كنی».

ما فرهنگ عاشورایی و امام حسین (ع) را در عراق زنده كردیم، كاری انجام دادیم كه یكی دیگر از عراقی‌ها در پشت درب آسایشگاه نماز شب می‌خواند.

عراقی‌ها از قبل به ما گفته بودند كه می‌خواهند آبروی ایرانی‌ها را به باد بدهند. روزی بچه‌های نوجوان را از تمام آسایشگاه جمع كرده و به جای دیگری منتقل كردند. در این هنگام بود كه یك زن «رقاصه» را به داخل آسایشگاه بچه‌ها آوردند. صدای موسیقی را زیاد كردند و آن خانم هم چند بار كارش را انجام داد. تمام بچه‌ها سرشان را پایین انداخته بودند و زیر لب قرآن و یا زیارت عاشورا می‌خواندند

عراقی‌ها از قبل به ما گفته بودند كه می‌خواهند آبروی ایرانی‌ها را به باد بدهند. روزی بچه‌های نوجوان را از تمام آسایشگاه جمع كرده و به جای دیگری منتقل كردند. در این هنگام بود كه یك زن «رقاصه» را به داخل آسایشگاه بچه‌ها آوردند. صدای موسیقی را زیاد كردند و آن خانم هم چند بار كارش را انجام داد. تمام بچه‌ها سرشان را پایین انداخته بودند و زیر لب قرآن و یا زیارت عاشورا می‌خواندند. وقتی آن خانم متوجه این كار بچه‌ها شد از آنان سوال كرد كه چرا نگاه نمی‌كنید، بچه‌ها به او گفتند شما باید حجابت را رعایت كنی.

 نظر دهید »

ذوالجناح کربلای ایران!

30 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

گویی همه چیز را حس می‌کند؛ هنگام عملیات، با چهره‌ای خشن و چشمانی خون گرفته، تدارکات جبهه را تأمین می‌کند و در هنگام پس آوردن لاله‌های گلگون، سرافکنده و دلگیر، آهسته می‌آید تا گل پرپرش را اذیتی و آسیبی نرسد. پیش از شکسته شدن خط، آنچنان بی‌تاب پشت خط ایستاده که گویی مرغی در قفس به انتظار گشایش درب قفس است!

هنرمند شهید غلامرضا عارفیان، از نویسندگان جوانی بود که در کنار حضور مستمر در جبهه‌های دفاع مقدس، گوشه‌هایی از معنویت جاری در سنگرها و خاکریزهای رزمندگان هشت سال جنگ تحمیلی را ثبت می‌کرد و در قالب برنامه‌های رادیویی و یا مقالات منتشره در مجلات و روزنامه‌های گوناگون آن دوران به خوانندگان علاقه‌مند تقدیم کرده است.

یکی از متن‌های مشهور و دلنشین شهید غلامرضا عارفیان نوشته ای است با نام «چفیه» که بارها منتشر شد و گاهی بدون آوردن نام او و گاهی حتی با نام نویسنده‌ای دیگر!

او در عملیات خیبر در سال 1362 در آسمان غربت گم شد و مفقودالاثر بود تا آنکه پس از سال‌ها به وطن بازگشت؛ با استخوانی و پلاکی و در کنار یاران شهیدش به خاک سپرده شد و از آن روز، مزارش میعادگاه دوستان بسیجی‌اش شده است.

متن زیر نگاه زیبای شهید عارفیان است به خودروهای جبهه؛ تویوتاهایی که رزمندگان اسلام را به خط مقدم جبهه می‌رساند.

غلامرضا این متن را به عاشورا گره زده است؛ بنابراین، به مناسبت ماه محرم، همراه شدن با این متن، شیرینی ویژه ای دارد.

آن خاک را به عنوان تیمّن و تبرّک به صورت می‌مالید و آهسته آهسته سخن می‌گفت: «ذوالجناج، ذوالجناح، مواظب حسین باش! چشم فاطمه رو گریون نکنی! مواظب حسینش باش! نکنه زینب تنها بمونه و حسینش نباشه! ذوالجناح، هیچ‌وقت بی حسین نیایی!…»

حتماً شما هم تویوتاهای سفید یا کِرِمی سپاه را دیده‌اید که همچون توسن تندپا، مغرور و سرکش، سر و ته جبهه را به هم دوخته،‌ از این سوی بدان سوی روانند و پرچمی سبز یا سرخ بر دوش می‌کشند. حالتشان رخشی را ماند که گاه صبور و سرافکنده و گاه سربلند و سرکش بر دشت‌ها خطی از غبار می‌کشند و عزیزان این مردم عزیز را به بزم خدا می‌رسانند.

شنیده‌اید شیهه‌شان را در گاهِ بالا کشیدن از تپه‌ای، کوهی یا کوهساری. گویی، نعل پولادینشان، سنگلاخ جبهه را پنبه می‌انگارد و هر صعب‌العبوری را عبور می‌کند.

گاه مصمم و استوار، سینه بر سینه آب می‌نهد، چون نهنگ آب را می‌شکافد و یاران را از این سوی رود، به آن سوی راه می‌برد.
هنرمند شهید غلامرضا عارفیان

پرچمش را بر دوش کشیده، با آن چون شمشیری برّان، آسمان را می‌شکافد و به پیش گام می‌نهد.

گویی همه چیز را حس می‌کند؛ هنگام عملیات، با چهره‌ای خشن و چشمانی خون گرفته، تدارکات جبهه را تأمین می‌کند و در هنگام پس آوردن لاله‌های گلگون، سرافکنده و دلگیر، آهسته می‌آید تا گل پرپرش را اذیتی و آسیبی نرسد. پیش از شکسته شدن خط، آنچنان بی‌تاب پشت خط ایستاده که گویی مرغی در قفس به انتظار گشایش درب قفس است!

شب عملیات، یال و کوپال سفیدش با آن پرچم خون‌رنگش، در کنار دلاورانی که پیشانی چهره نورانی‌شان را با نوار پارچه‌ای «یا مهدی ادرکنی» بسته‌اند، شبیه‌ترین منظره را به منظره‌ شب عاشورا تجدید خاطره می‌کند؛ یاران، حسینند و تویوتای پرچم به دوش، ذوالجناح.

این تشبیه را مادری پیر یادم داد:
هنرمند شهید غلامرضا عارفیان

بر مزار شهدا، در کناری ایستاده بودم و محو دیدن سیل اشک و خون، که توسن جبهه‌ها، پرچمی بر دوش آمد و معصومانه در گوشه‌ای ایستاد. از گُرده‌اش، زرمندگان عاشق، با چهره‌ای غبار گرفته و مصمم، پایین پریدند تا به دیدار یاران شهیدشان بشتابند و بر مزار یاران بنشینند تا آیه «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر» را مصداق باشند.

مادری پیر با حجابی کامل که لباس رزم اوست، آرام و باوقار به کنار ماشینشان آمد؛ دست بر خاک‌های روی آن می‌کشید و آن خاک را به عنوان تیمّن و تبرّک به صورت می‌مالید و آهسته آهسته سخن می‌گفت: «ذوالجناج، ذوالجناح، مواظب حسین باش! چشم فاطمه رو گریون نکنی! مواظب حسینش باش! نکنه زینب تنها بمونه و حسینش نباشه! ذوالجناح، هیچ‌وقت بی حسین نیایی!…»

دستش را بر یال ذوالجناح حسینیان زمان می‌کشید و می‌گفت: «… ذوالجناح، وفای تو خیلیه! حسین رو بی‌وفایی نکنی! سکینه رو گریان نکنی! نمی‌خوام بی‌حسین ببینمت! خدا عنایتی کن، ذوالجناح ما بی حسین بر نگرده».

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 235
  • 236
  • 237
  • ...
  • 238
  • ...
  • 239
  • 240
  • 241
  • ...
  • 242
  • ...
  • 243
  • 244
  • 245
  • ...
  • 1182
 << < شهریور 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • فاطمه ذاكري
  • مهرداد بلاغی
  • نویسنده محمدی

آمار

  • امروز: 1167
  • دیروز: 548
  • 7 روز قبل: 1607
  • 1 ماه قبل: 5281
  • کل بازدیدها: 259535

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت نامه شهید مدافع حرم, علیرضا مرادی (5.00)
  • وصیت نامه شهید فلك ژاپنی (5.00)
  • وصیت‌نامه شهید محمدحسین ذوالفقاری (5.00)
  • عرفه برشما مبارک (5.00)
  • مجروحانی که حرمت روزه‌داری را حفظ می‌کردند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس