فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

وصیت نامه شهید یوسف راسخ

13 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

مرگي بهتر است که بتوان با آن هزاران انسان را از منجلاب ظلمت رهائي بدهيم و جامعه اي به تکامل و پيشرفت سوق دهيم.

الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله و اولئک هم الفائزون.
مرگ حق است مرگي بهتر است که بتوان با آن هزاران انسان را از منجلاب ظلمت رهائي بدهيم و جامعه اي به تکامل و پيشرفت سوق دهيم.

درود فراوان بر رهبر کبير انقلاب امام خميني که نور چشم ما اين پسر عزيز است. مادر و پدر عزيزم سلام عرض مي کنم و براي شما وصيت نامه خودم را مي نويسم چون مسلمان بايد وصيت کند از رفتن برادرانم به جبهه ها جلوگيري نکنيد که خداي ناکرده ناراحت نشوند .اگر برادرانم آرزوي ديرينه خود که شهادت در راه الله است رسيدند ناراحت نشويد چون در آخرت در محضر خدا نمي توانيد رودروي خانواده ای که چند شهيد داده اند باستيد و روي آنها را نگاه کنيد.
و کمتر گريه و زاري کنيد چون گريه و زاري شما دشمنان اسلام را شاد مي کند شما براي ما زحمت های زیادی کشيده ايد تا ما را به اين سن و سال رسانيده ايد و ما را از دست مي دهيد ولي در حقيقت بدست مي آوريد فکر کنيد ما هم زن گرفته ايم زندگي هم کرده ايم و بعد هم مرده ايم مانند زندگي گذشتگانمان ولي چه خوب است که اين برادران در ميدان کارزار و جهاد بميرند.

اجر شماها را خدا چه در اين دنيا و چه در آخرت مي دهد و من راه و هدف خود را کم کم شناختم و گواهي مي دهم که الله ما را آفريده و ما را به سوي خود مي برد و چه خوب است که ما در راه الله به سوي الله برويم گواهي مي دهم که محمد(ص) فرستاده اوست و حضرت علي(ع) و امام زمان(عج) اولين و آخرين امام ما هستند و خميني عزيز نايب امام زمان(عج) است برادرانم و خواهرانم زشت است که ما در خانه و محله بدون هدف پا و يا دست و يا جان خود را از دست بدهيم در صورتي که عزيزان در جبهه ها و علي اکبر(ع) در ميدان شهيد مي شوند يا پا و دست خود را از دست مي دهند.
مادر عزيزم و پدرم و برادرانم ممکن است در اين مدت من زياد ناسزا به کسي مي گفتم ترا به خدا من را حلال کنيد. انسان اشتباه مي کند من هم اشتباه زيادي مي کردم همه دوستان اگر اشتباهي از من سر زده من را ببخشيد و انشاءالله خدا اجر آنها را مي دهد.در آخر مقداري نماز قضا و نماز شکسته براي من بجا آوريد اجر همه شما به خداي بزرگ.

1361/12/26

زندگینامه شهید

شهيد يوسف راسخ به تاريخ شهريور ماه سال 1342 در محله تلخداش شيراز در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود از همان اوان کودکي با ديگر افراد خانواده تفاوت زيادي داشت. دروس ابتدائي و راهنمائي را در مدرسه تلخداش فرا گرفت و تا کلاس راهنمائي به تحصيل پرداخت او از دوران جواني اهل مسجد بود و آشنا با اين سنگر الهي ، اکثر اوقات اقامه گوي مسجد بود در زمان انقلاب به علت سن کم فعاليت چشمگيري نداشت اما همانند ساير امت به خاطر علاقه زيادي که به امام و انقلاب اسلامي داشت هميشه در صفوف فشرده راهپيمائي و تظاهرات عليه رژيم طاغوت شرکت مي جست .بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و ظهور گروهکهاي وابسته او به خاطر علاقه وافري که به امام و دستاوردهاي انقلاب اسلامي داشت.

شديداً با اين مزدوران سر سپرده مبارزه مي کرد و هر لحظه آماده فداکاري و ايثار در راه تداوم انقلاب بود همزمان با رشد جسمي و بروز شهامت روحيه مقاومت در او نمايان شد . با هجوم گروهکهاي مزدور کردستان و حمله رژيم عراق به جمهوري اسلامي او که شرف و حيثيت انقلاب اسلامي را در خطر مي ديد اظهار تمايل و آمادگي جهت مقابله با آنها را نمود ولي به خاطر تحصيل تا سال 60 موفق به حضور در سنگر دفاع از ناموس اسلام نشد و درست در همين سال بود که با تشکيل هسته هاي مقاومت محلي او و چند نفر ديگر از دوستانش به عضويت گروه مقاومت مسجد شهيد فيض در آمدند و آموزش مقدماتي شناخت اسلحه و تاکتيک رزمي را در آنجا فرا گرفت .
در طول مدتي که در گروه مقاومت فعاليت داشت عشق و علاقه او به جبهه و جنگ با دشمنان اسلام روز به روز زيادتر مي شد و همواره منتظر فرصتي بود تا به جبهه اعزام شود در تيرماه سال 60 بود که به آرزوي خود رسيد و با ثبت نام در گروههاي چريکي شهيد چمران و فراگرفتن آموزشهاي لازم عازم جبهه شد و قريب سه ماه در جبهه جنوب ماند بعد از بازگشت از جبهه به دليل عشق و علاقه ای که به جبهه و معنويت آن پيدا کرده بود لحظه اي آرام نداشت تا اينکه سرانجام مجدداً راهي جبهه شد و در آنجا با ادغام گروهکهاي چريکي جنگهاي نامنظم شهيد چمران و بسيج به عضويت بسيج درآمد و با تشکيل تيپ امام سجاد عليه السلام و فاطمه زهرا (س) در گردانهاي رزمي تيپ ها مشغول انجام وظيفه شد و در طول اين مدت با تجربياتي که به دست آورد هميشه در خدمت اسلام بود
شهید راسخ لحظه اي از انجام وظيفه دريغ نمي کرد . با توجه به شهامت و شجاعتي که در او نمايان بود در قسمت اطلاعات و عمليات (شناسائي ) تيپ به کار گرفته شد و نزديک به دو سال در قسمت مشغول خدمت بود او از ياران صديق و با وفاي امام بود که به نداي حسين زمانش لبيک گفته و هيچگاه سنگر حق را خالي نگذاشت بر حسب وظيفه اي که به عهده اش بود اکثر شبها و روزها در کمين دشمن بود تا هر گونه نقاط ضعف و قوت دشمن را شناسائي و گزارش نمايد .
در عملياتهاي گوناگون شرکت داشت و سپاهيان را تا قلب موضع دشمن هدايت و راهنمائي مي کرد و او شبانه روز در شناسائي و تجسس موضع دشمن بود و چه شبهاي سرد و تاريکی او در زير آتش دشمن مشغول شناسائي و باز کردن محورهاي عملياتي بود .
روحيه قوي و توأم با ايماني خالص که در او بود هيچگاه اجازه ترس و واهمه اي از دشمن را در او نمايان نمي کرد در طول اين مدت در عملياتهاي بزرگي چون فتح المبين و بيت المقدس ، رمضان ، محرم والفجر شرکت داشت و در حمله بيت المقدس بر اثر اصابت ترکش به سينه اش مجروح شد و مدتي در يکي از بيمارستان تهران بستري گرديد. در آن ايام گروهکهاي ملحد و منافق که از جمهوري اسلامي ضربات سختي خورده بودند با انجام بيشرمانه ترين اعمال به خيال خام خود قصد داشتند که به جمهوري اسلامي آسيب وارد نمايد و بدين طريق در روحيه امت شهيد پرور رزمندگان اسلام خللي وارد آورند.
براي رسيدن به هدف شوم خود حتي از حمله به برادران مجروح و جانباز بستري در بيمارستانها نيز ابايي نداشتند و به نقل از برادر مجروحي که در کنار يوسف بستري بود دو نفر از منافقين کوردل به قصد عيادت به بيمارستان وارد شده بودند و بيشرمانه اقدام به قطع لوله اي که به ريه شهيد يوسف وصل بود کردند و پس از آن اقدام به فرار کردند و با اين عمل ، يوسف تا آستانه ي شهادت نيز پيش رفت اما از آنجائي که مشيت و خواست الهي بر اين قرار گرفته بود که بار ديگر در سنگرهاي حق عليه باطل حضور يابد و به دفاع از انقلاب اسلامي بپردازد شهادت نصيبش نشد .بدين رو پس از مدتي استراحت و معالجه و بهبودي نسبي که شامل حالش شد مجدداً راهي جبهه نور شد و با تشکيل لشکر 19 فجر و با توجه به تجربه اي که در قسمت اطلاعات و شناسائي داشت مشغول فعاليت شد و مدتها در اين قسمت صادقانه خدمت نمود و هرچه از اقامتش در جبهه مي گذشت شوق و علاقه او به اين مکان مقدس و الهي بيشتر مي شد هرگز احساس خستگي نمي کرد هر چه از عمر جنگ تحميلي مي گذشت روحيه او جهت دفاع مقاوم تر مي شد .
شهید راسخ در مدتي که در جبهه بود همواره با توجه به موقعيتش سعي در بالا بردن کيفيت رزميش را داشت و براي اين منظور آموزشهاي گوناگوني را با موفقيت به پايان رساند معنويت و روحانيت خاصي در او نمايان بود و روز به روز عاشقانه تر انتظار وصل مي کشيد او هميشه برماندن خود و شهادت و رفتن يارانش غبطه مي خورد و هميشه از نيروهاي مؤمن و فداکار لشکر بود و به همين خاطر به پيشنهاد مسئولين و علاقه خودش به سپاه پاسداران در جبهه تصميم به عضويت در سپاه مي گيرد و در تاريخ 7 فرودین ماه سال 1363 پس از گذراندن مراحل پذيرش به عضويت سپاه پاسداران در آمد و او آنچنان اعمالش خالصانه بود که کمتر کسي از اين موضوع اطلاع داشت .
او همگام با جنگ و جهاد با دشمن بعثي به کسب معنويت و اخلاق مي پرداخت و لحظه اي از خود سازي و آماده سازي خود جهت لقاءالله دريغ نمي کرد نماز را با حال و توجه خاص به جا مي آورد دردعاها و مجالس، شور و حال عجيبي داشت کاملاً مشخص بود که او ديگر در اين ديار نيست او اهل عبادت و از اصحاب ليل بود که در خلوت با معشوق خود به راز نياز مي پرداخت او از خود بيگانه شده بود و لحظه اي آرام و قرار نداشت هر بار که به مرخصي مي آمد نمي توانست در آرامش خانه و شهر مأوي گزيند.

اورا از معنای اسمش بشناسید
هيچگاه از وظيفه اي که انجام مي داد سخن نمي گفت : و کارهايش را هميشه کوچک مي شمرد و چه خالصانه خدمت مي کرد او گمشده خود را در جبهه يافته بود و کاملاً دريافته بود که آنجا نزديکترين مکان و کوتاهترين راه رسيدن به احديت است . قريب به چهار سال جنگ و جهاد و فضاي روحاني جبهه از او انساني والا و بزرگ ساخته بود که قابل وصف نيست .
آري به واقع او از سربازان راستين اسلام بود که در مکتب شهادت با الهام گيري از زندگي شهادت سرور شهيدان حسين بن علي عليه السلام خودش را حسيني نمود و سربلند و پر افتخار زندگي کرد چهره نوراني و بشاش او حکايت عشق به معشوق داشت و بي صبرانه منتظر رسيدن واصل بود ، شور و علاقه عجيبي به شهادت در راه معبودش داشت .
در اين مدت شاهد شهادت و مفقود شدن بسياري از دوستان خود بود عاقبت نيز پرواز کنان به جمع دوستان شتافت و سرانجام روز موعود فرا رسيد و عمليات قدس 3 آغاز گرديد او از جمله پيش تازان اين عمليات بود که برقلب دشمن تاخت و با ساير همرزمانش هنگامه اي در ميان موضع سنگرهاي دشمن کافر به وجود آورد که دشمن بعثي تاب و توان مقابله را در خود نديد و در حالي که غرش توپ ها و سفير گلوله ها فتحي ديگر را به ارمغان مي آورد يوسف در تاريخ 20 تیرماه سال 1364 بر اثر اصابت ترکش به آرزوي ديرينه ي خود که همان شهادت بود رسيد .
آري مبارزي پر توان و دلير مردي که کوهها و تپه ها بر استواريش و دشتها بر عزم و اراده او مي باليد ، رفت اما کمتر کسي او را شناخت و پي به عمق راز او با معبودش برد او بسان پرنده اي بود که از برابر شناخت پي به عمق راز او با معبودش برد او بسان پرنده اي بود که از برابر ديدگان مبهوت ما پرواز کرد و ما غافليم از اينکه پرنده پرواز کرد و اين ما هستيم که بايد پرواز را ياد بگيريم پيکر پاک و مطهر شهيد يوسف راسخ در تابوتي گلگون و کوچک که انساني بزرگ از چشمه سرخ شهادت عشق نوشيد آرميده بود در تاريخ 27 تیرماه سال 1364 در ميان امواج دستهاي مردم هميشه در صحنه حزب الله شيراز با غرور فريادهاي مرگ بر آمريکا و مرگ بر صدام، تشييع و در گلستان دارلرحمه به خاک سپرده شد .
و السلام روحش شاد و راهش مستدام باد

عکس شهید

 

منبع : سایت فاتحان

www.fatehan.ir

 1 نظر

وصیت نامه شهید رضا امرایی

13 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

حسین جان! اگر کوفیان تورا دعوت کردند، ولی به عهد خودوفا نکردند و تورا تنها گذاشتند، ما فرزند عزیزت امام خمینی را که در فرودگاه ندا دادیم قلب ما فرودگاه تو است، را تنها نخواهیم گذاشت.
شهید رضا امرایی

نام پدر :شاه حسین

تاریخ تولدو محل تولد: :1344/07/20 ، روستای چغابل شهرستان کوهدشت

تاریخ و محل شهادت: 1366/12/16 ، سلیمانیه عراق

وصیت نامه شهید رضا امرایی:

حسین جان! اگر کوفیان تورا دعوت کردند، ولی به عهد خودوفا نکردند و تورا تنها گذاشتند، ما فرزند عزیزت امام خمینی را که در فرودگاه ندا دادیم قلب ما فرودگاه تو است، را تنها نخواهیم گذاشت.2

پی نوشت:

1.شهید حفیظ الدین لطیفی

2.روابط عمومی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان لرستان/اسنادماندگار1

منبع : سایت فاتحان

www.fatehan.ir

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید اسدالله حسنوند

13 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

خداوندا! این بار روی زیبایت را به من بنما و مرا دیگر زنده به خانه و کاشانه ام برنگردان که دلم می خواهد که در آخرین لحظه های زندگی ام بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو به دست پدر و مادر و همسر و فرزندان کوچکم برسد و طومار دفترچه هستی ام با چنین برنامه ای بسته شود که خود این راه را با دل و جان پذیرایم.

بسم الله الرحمن الرحیم

«ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنه یقتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون» سوره توبه آیه 111

«خدا جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده، آنهایی که در راه خدا کارزار می کنند پس می کشند و کشته می شوند.»

عجب است انسان هایی که می دانند می میرند و می دانند در پای میز محاکمه الهی به بند کشیده خواهند شد اما باز نشسته اند و دست بر روی دست، می خورند و می خندند و آسوده و بی خیال می خوابند؛ چه عجب است داستان آدمی که می داند بعد از مرگ او را باز خواست می کنند اما بی خیال در یک زندگی آسوده روز را به معصیت می گذراند و شب آسوده همراه شیفتگان رویاها به خواب می رود.

خدایا تو خود می دانی که عشق و ایمان به تو و اطاعت از دستورات تو از روی آگاهی و کامل و شناخت شخصی ام می باشد و هیچ عاملی نمی تواند در ایمان من نسبت به تو خللی ایجاد کند بدانید قصد من از جهاد در راه خدا یک هوس یا یک احساس نیست .

از روی آگاهی و با شناخت به اینکه این سفر برایم برگشتی ندارد به این راه می روم و خدای عز و جل را شهادت می گیرم که تا آخرین نفس در راه مقدس حق برای یاری دین حق مستحکم و استوار و جان بر کف ثابت قدم باشم در حالی خود را عازم میدان حق علیه باطل می بینم که به لطف خدا قلبم خروشان و جوشان بر علیه ظالمین و درونم طوفنده از مهر رهبرم و در کل از خشم شده ام و از پای ننشینم تا با یاری الله و دیگر رزمندگان، کفر را از صحنه روزگار بردارم و یا اینکه همانند یاران حسین(ع) خون خود را در پهن دشت میدان، فدای اسلام و قرآن کنم .

در حالی عازم میدانم که جز به خداوند و روز رستاخیز معادش هیچ دیگری را حتی عزیزترین کسانم را یاد ندارم و آنقدر متاع دنیا برایم و در نظرم بی معنا شده است که حتی نمی خواهم به آنها فکر کنم، و در قلبم ندائی به گوش دلم می رسد که ای حب مقام، ای نفس اماره، ای خود پسندی، ای نخوت، ای شرک، ای حسادت، ای غیبت ای تهمت ای برچسب ای اضافه کار، مرا تنها بگذار، که برای خدا و در راه خدا کمی آرامش قلبی داشته باشم؛ تا کی ای حب مقام مرا به قلاده و بند می کشی؟! و حالا لحظاتی است که بر تمام این صفت های پست غیر انسانی پشت پا زنم و همه را چون مردارهای پست متعفن از خود دور کنم.

الهی من کمربندم را محکم کرده و به یاری حسین زمان قد علم کرده ام تا جان خود را به خریدارش که تویی بفروشم و حالا که در این راه بار سفر بسته ام و قدم بر می دارم و به سوی تو می آیم، تو را به خون سیدالشهداء و خون هفتادو دو تن بر دشمن زبون پیروزمان کن و پرچم عدل خود را در جهان به اهتزاز در آور و مرا که عاشق تو بوده و شده ام و آرزویم بعد از پیروزی اسلام شهادت است و بارها چه در کوه بلند قامت باز و دراز و چه در میان نخل های خرمشهر و چه در پهن دشت شرق دجله برای دیدارت مشتاق آمده، مأیوس برگشته ام، این بار تو را به جان مهدی(عج) عزیزت که روزی به همین زودی ها ظهور خواهد کرد و امام عزیز را یاری خواهد نمود قسمت می دهم این بار روی زیبایت را به من بنما و مرا دیگر زنده به خانه و کاشانه ام برنگردان که دلم می خواهد که در آخرین لحظه های زندگیم بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو به دست پدر و مادر و همسر و فرزندان کوچکم برسد و طومار دفترچه هستی ام با چنین برنامه ای بسته شود که خود این راه را با دل و جان پذیرایم.

در خاتمه از خداوند می خواهم رهبرم، این امید قلبم همیشه سلامت باشد و انقلابمان تا ظهور امام زمان بر پا و استوار و پیروز باشد و به بازماندگان شهدا صبر و استقامت خداوند عطا بفرماید و همه شما را به نماز و تقوی و صبر و حق پیشنهاد می کنم.

از خداوند بزرگ سلامتی پدر و مادر و برادران عزیزم و خواهرم و همسرم و مهدی عزیزم و طیبه کوچکم را می خواهم.

درباره شهید

شهید :اسداله حسنوند
نام پدر:علی اله
محل شهادت:چزابه
تاریخ تولد:۱۳۳۴
تاریخ شهادت:۳/۱۲/۱۳۶۲
محل تولد: الشتر روستای بتکی

قسمتی از زندگینامه شهید:
پرستوی مهاجر شهید اسداله حسنوند به سال ۱۳۳۴ در یکی از روستاهای توابع شهرستان الشتر بنام بتکی دیده به جهان گشود و در کانون گرم خانواده ای با خدا رشد و پرورش یافت . وی مقطع ابتدایی را در روستای دو آب علیشاهی گذراند و مقطع متوسطه را تا سال سوم در قلعه مظفری الشتر گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به شهرستان خرم آباد آمد و تحصیلات خود را در این شهربه اتمام رسانید.
شهید در سال ۱۳۵۶ به سربازی رفت و خدمت سربازی خود را در مشهد مقدس در جوار مرقد امام رضا (ع) گذراند . وی تقوی و پاکدامنی را سر لوحه زندگی خویش قرار داد و از رذایل اخلاقی دوری می گزید و به نماز شب و تزکیه نفس ایام را سپری می کرد . بعد از اتمام دوره سربازی در بانک استخدام شد که بعد از چند ماه کار در بانک به دلیل وجود زن بی حجاب در بانک و عدم توجه آن زن به نصیحتهای او و بی توجهی رئیس بانک به خواسته شهید مبنی بر ممانعت از بی حجابی به ناچار از خدمت در بانک استعفا داد وبه شغل مقدس معلمی روی آورد وی سپس سرپرستی امور تربیتی الشتر را به عهد گرفت و مدتی نیز به عنوان سرپرست کمیته امداد امام خمینی (ره) منصوب شد. و از طرف اداره کل آموزش و پرورش لرستان پست تحقیق و کار گزینش به وی محول گردید . شهید حسنوند بارها در میادین نبردحق علیه باطل شرکت جست و با روحیه ای بالا و شجاعتی وصف ناپذیر ایثار و رشادتهای فراوانی از خود نشان داد . این سردار شهید در حمله ولفجر ۶ بعنوان آرپی جی زن به قلب دشمن تاخت و در مصاف با دشمن بعثی در منطقه چزابه به درجه رفیع شهادت نائل آمد .

عکس شهید

 

منبع : سایت فاتحان

www.fatehan.ir

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 1120
  • 1121
  • 1122
  • ...
  • 1123
  • ...
  • 1124
  • 1125
  • 1126
  • ...
  • 1127
  • ...
  • 1128
  • 1129
  • 1130
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • زفاک
  • پارلا
  • ma@jmail.com
  • سیده زهرا موسوی

آمار

  • امروز: 1149
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • لحضه از ازدواج شهید سید علی حسینی (5.00)
  • وصیت نامه شهید حسین دهقان موری آبادی (5.00)
  • وصیت نامه شیرین يك شهید به چهار فرزندش (5.00)
  • هفته شهادت برشما مبارک (5.00)
  • وصیت نامه شهید درویشعلی شکارچی (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس