خدایا من خجالت می کشم در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم. بار پروردگارا از تو می خواهم هر زمان که صلاح دانستی شهید شوم ضمن این که به تمام مقربانت قسمت می دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی و اگر شهادت را نصیبم گردانی بدنم را تکه تکه شود که در صحرای محشر شرمنده نباشم.
حمد خدای بزرگ را که راه انسان شدن را به ما آموخت و ستایش بی حد ذات مقدسش که جنگ را برای سازندگی و تزکیه مردم و تطهیر محیط و آگاهی انسانها مقرر داشت.
درود بر پیامبر راستین اسلام که راه هدایت بشر را گشود و به ما درس زندگی داد و بر جانشینش (علی و یازده فرزندانش) مخصوصاً امام حسین(ع) که درس شهادت و ایثارگری را برای ما به یادگار گذاشت که همیشه رهروان صدیق ایشان با الهام از خونهای پاک آنان طغیانگران را به زانو درآوردند و درود بر امام عزیز خمینی بت شکن که بار دیگر کربلا را زنده کرد و سلام بر شهدای اسلام که خونشان اسلام را بیمه کرد و آن را حیات بخشید.
هر مسلمان بر حسب وظیفه باید شش ماهی یکبار وصیتنامه خودش را بنویسد که این تجلی اعتقاد به معاد است اما این مسئله در عصر حاضر مدتش کوتاه گردیده چرا که دانشگاهی باز شده که یکی از شرایط آن ثبت نام آن نوشتن وصیتنامه است.
به هر صورت اینجانب که می خواهم برای سومین بار جهت دفاع از مکتب و حفاظت و حراست از سرزمین اسلامیمان به جبهه بروم بر سب این که بر هر انسان واجب است تا از مرزهای اسلام دفاع کند و این نه حق هر مسلمان بلکه حق هر موجود زنده ایست که وقتی به او تجاوز می شود بر حسب غریزه از خود دفاع کند چه رسد به ما که انسانیم و مسلمان قرآن کریم راهدفاع را با تمام ابعادش برای ما روشن نموده است. در هر صورت وصیتنامه بنده از اینجا شروع می شود.
«ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداٌ علیه حقاً فی التورته و الانجیل»
در اینجا حرف از جهاد است و معامله با خدا، حرف از مال است و جان و ایثار است و عشق، حرف از جنگیدن در راه خدا و کشتن و کشته شدن است. حرف از رهایی از اسارتهاست و حرف از آزادی روح از قفس و حرف از لبیک گفتن به ندای هل من ناصر ینصرنی امام خمینی این حسین زمان بنابراین عرضه می دارم. اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول ا… و اشهد ان علیاً ولی الله و …. ضمن اعلام قبول رهبریت و مرجعیت و ولایت امام خمینی و نایب بودن ایشان از طرف امام عصر(عج) و احترام و اعتقاد کامل به روحانیت در خط امام و همچنی قبول قانون اساسی که خون های شهیدان انقلاب اسلامی است ونیز قبول قوای سه گانه و تمام مراکز و ارگانهایی که در خدمت جمهوری اسلامی هستند.
مطالبی را به شرح زیر می نگارم:
بیش از 1300 سال است که مسلمانان جهان و شیعیان راستین پیرو علی(ع) پس از شهادت امام حسین(ع) به صورت عمومی و فراگیر قیامی خونین علیه مخالفین اسلام نداشته اند و یکی از درهای بهشت که باب جهاد است تقریباً بسته بود و شجاعت و فداکاری حماسه آفرینان کربلا کم کم حالت داستان به خود گرفته بود و همه باورشان شده بود که اسلام فقط دین عبادت است و عده ای هم می گفتند حکومت اسلامی فقط از آن معصوم(ع) است و هیچکس به مسئله حکومت فکر نمی کرد که یکبار دیگر عاشورایی به وقوع بپیوندد و کربلایی احداث گردد که نتیجه اش برقرار حکومت اسلامی گردد.
اما چون خداوند فرموده ان الله لا یغیروا ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم، مردم با الهام از این آیه شریفه شجاعانه تصمیم به تغیر گرفته و ابتدا درون خودشان راه اصلاح کرده و بعد به اصلاح جامعه پرداختند و انقلاب کردند انقلابی که پرچمدار آن از سلاله پاک رسول خدا(ص) و از فرزندهای زهرای مرضیه از ادامه دهندگان راه حسین(ع) است یک بار دیگر درب جهاد بهشت را به روی مشتاقان بهشت که خدا به آنها لطفی فرموده گشود و پس از تشکیل حکومت اسلامی همانند زمان پیامبر و علی خداوند برای تزکیه و آزمایش مسلمانان و نمودار معجزات و عملی شدن آیات کریمه اش و برای صدور انقلاب به نقاط دور دست جهان بر امت اسلامی ما جنگ را مقرر داشت که در این جنگ نعمتهای بسیار نهفته است که سراسر درس و آزمایش و عاملی است برای استوار شدن اعتقادات و همچنی ارشاد و اصلاح جوانان و دگرگونی افکار پوسیده و تطهیر سرزمینهایی که روزی فساد و عیاشی در ان به اوج رسیده بود و این سرزمین امروز تربت پاک رهروان حسین(ع) شده است و این بنده ناقابل نیز مانند ه مسلمان دلسوخته ای برای حفظ انقلاب از لحظه شروع جنگ در این فکر بودم که چگونه می توانم از این باغ گلی بچینم و از نعمتهای الهی بهره مند گردم تا این که خداوند نظر لطف فرمود و کعبه مقصود را زیارت کردم و در آنجا با چشم خود دیدم معجزات الهی را دیدم و امدادهای غیبی را و مشاهد کردم مطابق آیات قرآن را با صحنه های عملی و اکنون برای سومین بار عازم جبهه هستم در پیشگاه خداوند شرمسارم که نتوانستم تا کنون برای جمهوری اسلامی خدمتی کنم امیدوارم که خداوند مرا عفو نماید.
اما حقیقتی که باید بگویم این است که این پیکرهای شرک و بدنهایی که هوای نفسانی مانند خوره آزارش می دهد فقط خون است که می تواند تطهیرش دهد و چه خوب می دهد و در این راه عزیزان ما یکی پس از دیگری خدایشان را ملاقات می کنند و ثابت می کنند که پاک هستند و خالص و شایسته معامله با خدا را دارند و چه معامله ای از این بهتر که خون بدهی و خونبهایت خدا باشد تا از آتش دوزخ رهایی یابی و فشار قبر نداشته باشی و در بهشت و در نعمتهای الهی غوطه ور باشی و همچنین با رسول الله(ص) و ائمه اطهار باشی و خداوند از سر تقصیراتت بگذرد و بتوانی دیگران را شفاعت کنی و نزد پروردگارت روزی بخوری و مگر این مقام را جز راه شهادت می توانی کسب کنی؟ ولی مرگ معمول را چه کسی می تواند مجازاتش را تحمل کند در حالی که در عالم دیگر و در صف محشر برای هر خلاف باید سالها معطل بمانی بس باید تا غرصت از دست نرفته استفاده کنیم اما این راه هم بگویم که در پشت جبهه هم می توان به چنین موهبتی رسید به شرط این که راهت خدایی باشد.
اما یادآوری چند نکته لازم است:
1- به همه مردم توصیه می کنم خصوصاً به جوانان عزیز که فقط راه امام و خط او را دنبال می کنند و مطیع قانون باشند و یاور محرومان و طرفدار بیچارگان اما در چهار چوب مکتب.
2- به روستائیان عزیز سفارش می کنم که فقط اطاعت از قوانین جمهوری اسلامی می تواند شما را از زیر یوغ فئودالها و خوانین و کسانی که خون شما را می مکیده اند نجات دهد و در سایه رهبری امام است که شما می توانید به حقتان برسید لذا به عنوان یک برادر که در جریانات شما بودم و دوست دارم که بر اساس معیارهای الهی بر مستکبرین غلبه یابید تاکید می نمایم که در همه کارهایتان اسلام را فراموش نکرده و برای رسیدن به مال و ثروت از روشهای غیر مشروع وارد نشوید و گول شعارهای منحرفین را نخورید و مطمئن باشید که هدف این حکومت اسلامی رسیدگی به وضع مستضعفان است منتها باید صبر پیشه کنید.
3- به دانش آموزان عزیز سفارش می کنیم که مرام حزب الهی خود راحفظ کرده و با تشکیلات منسجم همراه با ضابطه های اسلامی(محل) جلو هر انحرافی را بگیرند و خودتان را برای جبهه ها آماده نمایید قلب شما پاک است خودتان را بسازید و گرد گناه مگردید درس بخوانید که آینده کشور به وجود شما بستگی دارد زیرا بدون آگاهی و سواد مقدور نیست و خود را به سلاح اسلام مسلح کنید چه ممکن است هر شعار انحرافی در شما تزلزل ایجاد نماید.
4- به خواهران اعلام می دارد که حجاب و عفت شما سرآمد هر برنامه ای است زینب(س) را الگو قرار دهید و پیام امام را مخصوصاً در رابطه با روز زن فراموش نکرده و از عمق جان پیروی کنید مسئله ازدواج را همانطوری که اسلام خواسته همل کنید و در این رابطه سفارشات امام یادتان نرود.
خواهرهای بزرگتر کوچکترها را برای آینده تربیت می کنند و این را باید بدانند که آینده اسلام به تربیت و تولد فرزندان شما بستگی دارد زیرا که ریشه کار شمایید. انشاء الله که عمل نمایید.
5- به پاسداران و بسیجیها که لباسشان کفنشان است می گویم که تزکیه نفس و تهذیب اخلاق را فراموش نکرده و در تمام کارهایتان قصد قربت و رضای خدا باشد. یادتان باشد که پاسدار خون شهدا و حامی محرومین و ضابط قوانین و پیرو ولایت فقیه هستید از آن تخطی ننمایید.
6- و سخنی هم با فرصت طلبهای ضد انقلابها و گروهکهای چپ و راست و منافقین و ابر قدرتهای شیطانی و کلیه کسانی که حتی بوی مخالفت با اسلام و خط امام از آنها به مشام می رسد باید بدانید که شما دیگر عمرتان تمام است و این انقلاب بدست مهدی(عج) ختم می شود اما من خوشحالم که در برابر شما سازش نکردم و تسلیم نشدم و توصیه ها را نپذیرفتم و حتی به شما رحم نکردم و تنها رضای خدا را در نظرم بود و بس امید است که خداوند قبول فرماید.
7- به دوستان نزدیکم و هم فکر خودم هم بگویم که شما هم باید آماده شوید برای دفاع از اسلام و نجات قدس و برای جنگیدن در رکاب امام زمان(عج) که سرانجام این را پیوستن به خداست و تذکر دهم که افراد ضد انقلاب و فرصت طلبان و ابلهان تحریک شده و چنانچه من شهید شوم شما را سرزنش خواهند کرد در این مورد صبر پیشه کنید که ان الله مع الصابرین در تمام امور حتماً فکرتان و عملتان و برخودتان و … از اسلام فقاهتی گرفته شود که غیر از این باشد انحراف چون دهانه زاویه است ابتدا کم سرانجام آن بینهایت است و لذا مطالب همیشگی را توصیه می کنم که از روحانیت خط امام هر چند دارای بیتش سیاسی نباشند جدا نشوید زیرا که سوء استفاده چپیها و فرصت طلبان و افراد ابن الوقت جای خالی شما را پر می کنند خصوصاً این که چون در کار اجرایی نبوده اند بیشتر از ما جاذبه دارند ولی در این مورد باید در تشخیص خطوط دقت لازم و کافی را داشته باشید. چنانچه شهادت نصیبم شد مراسم و چگونگی برگزاری آن و هر گونه تصمیم به دست خود شماست اما چون سپاه خوب شده هماهنگ کنید.
یکی از اثرات جنگ را این تشییع جنازه ها و سینه زنیها می دانم لذا می خواهم که سینه زنی و عزاداری خوبی شود نه برای شخص من بلکه برای پاک شدن دلها و آگاهی بیشتر از این مراسم برای تحریک مردم به سوی جبهه ها استفاده کنید.
به خانواده شهدا بیشتر سر بزنید و با دعا خواندن آنها را دلداری دهید.
خانه هایشان را به حسینیه تبدیل کنید که پیام خونشان صادر شود.
بچه ها را رها نکنید و سازمان دهید که در آینده مسئله بسیار داریم در رابطه با مسئله داراب باید بگویم که چون از اول رضای خدا در کار بوده الحمدلله خداوند خودش کارها را اصلاح می کند. شما محکم بایستید و تسلیم و سازش هرگز در کارتان نباشد که خیانت به اسلام است اما در همه حال رضای خدا را فراموش نکنید و اصالت مکتب یادتان نرود.
امید است روحانیت محترم و عظیم الشان در مورد جریانات دارای تحقیقات بیشتر بنمایند و به افراد مفتری و تهمت زن که باعث هتک آبروی محترمین و خدمتگزاران اسلام شده اند آیات عذاب را قرائت و به آنها توضیح دهند که روز قیامت هم هست و به تمامی اعمال نیک و بد بندگان دقیقاً رسیدگی می شود امید است که این عزیزان ما که صادقانه اما بدون تحقیق قضاوت کردند روزی به حقیقت پشت پرده پی ببرند و خادم را از خائن بازشناسند و امید آن که خداوند همه ما را ببخشاید.
برادران دست اتحاد به هم داده و همکاری با ارگانها را فراموش نکنید حضور را از یاد نبرید و از دوستان می خواهم که برادرهای کوچک من را با خط اصیل اسلام و امام آشنا کنند.
در رابطه با کارهای شخصی من با کسی مخالفتی ندارم و آنچه هست به خاطر خدا بوده مهم نیست. از وقتی خدا را شناختم و خودم و اسلام را و درد ضعیفان و مردم محروم و جمهوری اسلامی را درک کردم لحظه ی از پای ننشستم و انشاء الله که خداوند از من راضی باشد و از خدا می خواهم که گناهان گذشته مرا ببخشاید. در طول عمرم خیانت و ظلم و دزدی نگردم و عمل ناشایست انجام ندادم و از خدا می خواهم که از اعمال خلاف من در سن غیر تکلیف که از روی ناآگاهی بوده در گذرد.
در انقلاب و بعد از انقلاب کارها و عملها نمی توانست مرا ارضا کند لذا ناچار بودم بعضی وقتها تکروی کنم همیشه طرحهایی برای نابودی ظلم و رهایی محرومین داشتم اما مواضع کند مرا باز می داشت. دلم می خواست خیلی سریع جلو خلافها گرفته شود و فوری عمل گردد.
مطالعه ای نداشتم و چیزی سرم نمی شد اما نمی دانم و هرگز نتوانستم بفهمم که چه انگیزه ای باعث می شد که من از همه چیز بگذارم از هیچ چیز و هیچ کس ترسی نداشتم و هیچ مانعی و متخلفی برایم قوی نبود بر همه چیز و همه کس (اعمال افراد خلاف اسلام) مسلط بودم، هرگز احساس یاس نمی کردم همیشه احساس می کردم که خدا به موقع کمک می کند از مرگ باکی نداشتم زیرا اعتقادم این بود که هر انسان روزی می میرد و آن روز مشخص شده و هر کجا که باشی به سراغت می آید لذا بدون احتیاط به قلب خطرات می زدم به خصوص در جبهه
نمی دانم در درون من چه بود که به خدا نزدیکم کرده بود. خدا را در همه جا حاضر می دیدم همیشه با خود می گفتم که مسئولیت از آگاهی است و من که آگاهیم زیاد نیست اما چرا مسئولیت را آنچنان درک می کنم که اگر عمل نکنم به خصوص در مواقع حساس چون شیری زخم خورده به خود می پیچیم و تا آن مسئولیت را انجام ندهم آرام ندارم. الان هم نمی دانم چرا نشسته و اینها را می نویسم.
چیزهایی به نظر می رسید شاید لحظه موعد نزدیک شده.
اما سفارشات آخرم:
تاکید می کنم که امام عزیز را هنوز کسی به درستی نشناخته در این زمینه کار کنید و برایش دعا کنید. در برابر ناملایمات صبر انقلابی پیشه کنید و تسلیم زر و زور نشوید. با فئودالها و سرمایه داران و گروهکهای منحرف و خائنین تفاهم نکنید و آنها را از خود برانید و برادران من در هیچ مورد نظرتان را از شرع اسلام پیش بینی نگیرد و خدا نکرده تابع هوی و هوس نشوید.
خدایا من خجالت می کشم در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم.
بار پروردگارا از تو می خواهم هر زمان که صلاح دانستی شهید شوم ضمن این که به تمام مقربانت قسمت می دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی و اگر شهادت را نصیبم گردانی بدنم را تکه تکه شود که در صحرای محشر شرمنده نباشم.
به هر کس بدی کردم مرا حلال کند. در کفنم جمله ای که روی کفن حضرت سلمان نوشته شده بگذارید. لباس را با آرم سپاه در قبر بگذارید و اگر با فتوای امام مغایر نباشد بدنم را نشویید.
درباره شهید
شهید غلامحسین (حمید) عارف دارابی
تولد : 1336 _ استان فارس ، داراب ، (13 رجب) مصادف با میلاد امام علی (ع)
سمت : فرمانده عملیات سپاه داراب و بوشهر
شهادت : 1367 , عملیات رمضان ، (21 رمضان) مصادف با شهادت امام علی (ع)
چشمهایی که روزهای زخمی شان را بر چنار های مجروح ” پیر مراد ” دخیل بسته اند ، ( عارف ) را بهتر از تمام مردم شهر می شناسند ، شاید شب گریه های زهرایی اسلامی نسب را در پس کمنامی شهر به یاد نیاورند اما عارف رنجمویة سالیان آنهاست.
چشمت که به سواد شهر می افتد تصویر آفتابی و ملکوتی مردی را می بینی که خیلی ها او را به نام آقای عارف می شناسند شاید هم آنهایی که در کلاسهای درس او ، الفبای مهربانی را عارفانه آموختند ، اما بچه های هشت سال دفاع مقدس بارها حمید را در سادگی نامش صدا کردند . از دوست شاعرم اسماعیل خواسته بودم تا کمی از حمید برایم بنویسد و او با قلم شیوایش ، زخمهای بی مرهم خویش را این گونه برسپیدکاغذ رانده بود : «فرشتگان در آسمان ، گرم پای کوبی میلاد مولود کعبه بودند که اولین بغض حمید عارف در خانواده ای معطر به بوی اذان واقامه شکست. دوران پرخاطره کودکی را در بوستان آغوش پدر و مادری رنجدیده زیست و چون جوانه نضج کرد و قد کشید و با شروع سن تحصیل نام دوست را در مشقهای شبانه اش تکرار کرد . هنوز سال دوم دبیرستان را به پایان نرسانده بود که فقر و فاقه ای که سالکان دوست هیچ گاه با آن غریب نبوده اند ، او را ازادامه تحصیل بازداشت اما او خستگی ناپذیر و مصمم در مدرسه شبانه ، دستهای از کار پینه بسته اش را شبها با قلم آشنا کرد و سرانجام درسال 1355 پاداش رنج تحصیلش را با اخذ مدرک دیپلم دریافت کرد . وی سپس در دانش سرای مقدماتی شیراز در رشته حرفه وفن مشغول تحصیل گردید.اولین سال دانشسرا خاطره انگیز ترین سال زندگی حمید بود زیرا در آن سال پیوند سبز و مبارکی را با شریک همواره زندگی اش بست و این در حالی بود که مبارزات انقلابی او علیه رژیم طاغوت به اوج خود رسیده بود .
بعد از پیروزی انقلاب سایه مهربان حمید به عنوان معلمی دلسوز برسر دانش آموزان روستا های محروم اطراف داراب کشیده شد و یقیناً آن دانش آموزان هیچگاه چهره مأنوس و مهربان ( آقای عارف ) را از یاد نخواهند برد سال 1358 سنگر جهاد سازندگی داراب پذیرای قدمهای استوارش گردید و به عنوان مسؤول جهاد مشغول به خدمت شد . بعد از شش ماه سپاهیان داراب مقدم او را به عنوان فرمانده سپاه گلباران کردند . درایت ، کاردانی و مدیریت شایسته شهید عارف باعث شد تا با حفظ سمت به عنوان شهردار منصوب گردد تا زمینه آسایش و زیبایی شهر مرد پرور امام حسن مجتبی (ع) را فراهم آورد .
… اما حمید متعلق به اینجا نبود و سرانجام بهشت زمینی اش را پیدا کرد . جبهه های نبرد اسلام و کفر ، جایگاه واقعی او بودند عملیاتهای مختلف مانند شکست حصر آبادان و رمضان هنوز نعره های مردانه حمید را به خاطر دارند و او از هر عملیات ترکشی را به یادگار در بدنش نگه می داشت .
… و سرانجام در سال 1361 وبه هنگام غروب خونرگ بیست و یکم رمضان ، شمشیر ملجم صفتان ، پیشانی روشن فرماندة قهرمان گردان 939 لشکر المهدی (عج) را شکافت تا او که میلادش به میلاد مولایش علی (ع) گره خورده بود همصدا با محبوبش ندای “فزت و رب الکعبه” را سردهد و راه آسمان را درپیش گیرد . »
منبع : www.fatehan.ir