فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

وصیت نامه شهید تیمور نیک روش

14 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

ای جوانان با شما هستم مبادا در کنج خانه بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد.

بسم الله الرحمن الرحیم
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون
با حمد و ستایش حضرت باری تعالی و با درود بر پیامبران به ویژه پیامبر بزرگ اسلام پایان بخش رسولان و اهل بیت عصمت و طهارت و نائب بر حقش حضرت صاحب الزمان(عج) و حضرت امام خمینی(ره) و درود و رحمت خداوند بر شهدای گران قدر صدر اسلام تا کنون
شخن خود را با چند سطری خطاب به هموطنان عزیز انشا کرده باشم که ای منافقان ،غافلان و از دنیا بی خبران از خواب غفلت بیدار شوید تا بتوانید خود راب ه ساحل نجات برسانید.شما قضاوت کنید وقتی دزدی وارد خانه شما میشود و خانواده شما را تهدید می کند و حتی ان ها را می کشد و اموال شما را به یغما میبرد آیا شما او را رها خواهید ساخت و تلاشی نمی کنید. مسلماً درپی او روان خواهی شد مگر این که بی غیرت باشی.
بنابراین ،چرا نباید جهاد کرد؟چرا در مقابل کفر ایستاده ایم و چرا جان فشانی می کنیم؟
ای منافقین کوردل شما هرگز درک نخواهید کرد.
شما میدانید که این جنگ استعمارگران و جهانخواران و ستمکاران است که آن را بر ما تحمیل کرده اند .می خواستند دین و شرف و حیثیت و ناموس ما را ببرند و به خطر اندازند و سرزمین ما را از چنگمان به بیرون اورند.

البته خدا خود دین خود را حفظ خواهد کرد و احدی را یارای مقابله با او نیست. این من و شماییم که در حیطه امتحان الهی قرار گرفته ایم و باید خودمان را به ریسمان الهی بچسبانیم و متفرق نشویم. ای مردم به یاد بیاورید گفته مولا علی را که در جنگ با یارانیان خطاب به ملت عرب فرمودند: ای مسلمانان همین مردمی که شما با ان ها می جنگید تا ان ها را مسلمان کنید روزی فرا خواهد رسید تا با شما بجنگند و شما را مسلمان کنند.
آیا آن روز فرا رسیده است؟ آیا آن روز امروز نیست که مولا فرمود .
به تاریخ مراجعه کنید که اگر غیر از امروز روزی را یافتید به ما هم خبر دهید.
پیروان واقعی پیامبر و معصومین و ولایت فقیه کسانی هستند که به گفته آنان عمل کرده و درحد توانایی از هر نظر راه انان را ادامه میدهند و اگر در وجود خود این طور نیستی بیهودگی را کنار بگذار و لاف نزن.
ای جوانان با شما هستم مبادا در کنج خانه بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد.
ای مادران مبادا عجز و لابه سر دهید که در این صورت زینب کبری سزاوارتر بود ولی این کار را نکرد و هم چوعلم در مقابل یزیدیان سربرافراشت.
البته نمی گویک گریه نکنید.اگر گریه های شما برای جدای ما است که ان خوب است ولی اگر به خاطر دنیا است و این که ناکام از دنیا رفته ایم گریه شما زشت و ناپسند است .مگر ما کجا رفته ایم ؟مگر شما هم به آن جا نخواهی آمد؟فکر می کنید تا ابد زنده خواهید ماند، خیر .اگر دنیا جای ماندن بود و وفا می کرد به علی و پیغمبر وفا می کرد.
ما از خداییم و به سوی او بازمی گریدم.
برای من لباس سیاه بر تن نکنید لباس سیاه مکروه است
صورت ها را نخراشید که مرتکب معصیت شده اید.
اگر می خواهید برایم نیکی بفرستید برایم قرآن بخوانید و دعا کنید و از مخارج بیهوده صرف نظر کنید
خداوند یار و یاور شما باد
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
من ا…التوفیق
تیمور نیک روش

عکس شهید

منبع : www.fatehan.ir

 

 

 

 

 1 نظر

وصیتنامه شهید غلامحسین (حمید ) عارف

14 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

خدایا من خجالت می کشم در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم. بار پروردگارا از تو می خواهم هر زمان که صلاح دانستی شهید شوم ضمن این که به تمام مقربانت قسمت می دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی و اگر شهادت را نصیبم گردانی بدنم را تکه تکه شود که در صحرای محشر شرمنده نباشم.

حمد خدای بزرگ را که راه انسان شدن را به ما آموخت و ستایش بی حد ذات مقدسش که جنگ را برای سازندگی و تزکیه مردم و تطهیر محیط و آگاهی انسانها مقرر داشت.

درود بر پیامبر راستین اسلام که راه هدایت بشر را گشود و به ما درس زندگی داد و بر جانشینش (علی و یازده فرزندانش) مخصوصاً امام حسین(ع) که درس شهادت و ایثارگری را برای ما به یادگار گذاشت که همیشه رهروان صدیق ایشان با الهام از خونهای پاک آنان طغیانگران را به زانو درآوردند و درود بر امام عزیز خمینی بت شکن که بار دیگر کربلا را زنده کرد و سلام بر شهدای اسلام که خونشان اسلام را بیمه کرد و آن را حیات بخشید.

هر مسلمان بر حسب وظیفه باید شش ماهی یکبار وصیتنامه خودش را بنویسد که این تجلی اعتقاد به معاد است اما این مسئله در عصر حاضر مدتش کوتاه گردیده چرا که دانشگاهی باز شده که یکی از شرایط آن ثبت نام آن نوشتن وصیتنامه است.

به هر صورت اینجانب که می خواهم برای سومین بار جهت دفاع از مکتب و حفاظت و حراست از سرزمین اسلامیمان به جبهه بروم بر سب این که بر هر انسان واجب است تا از مرزهای اسلام دفاع کند و این نه حق هر مسلمان بلکه حق هر موجود زنده ایست که وقتی به او تجاوز می شود بر حسب غریزه از خود دفاع کند چه رسد به ما که انسانیم و مسلمان قرآن کریم راهدفاع را با تمام ابعادش برای ما روشن نموده است. در هر صورت وصیتنامه بنده از اینجا شروع می شود.

«ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداٌ علیه حقاً فی التورته و الانجیل»

در اینجا حرف از جهاد است و معامله با خدا، حرف از مال است و جان و ایثار است و عشق، حرف از جنگیدن در راه خدا و کشتن و کشته شدن است. حرف از رهایی از اسارتهاست و حرف از آزادی روح از قفس و حرف از لبیک گفتن به ندای هل من ناصر ینصرنی امام خمینی این حسین زمان بنابراین عرضه می دارم. اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول ا… و اشهد ان علیاً ولی الله و …. ضمن اعلام قبول رهبریت و مرجعیت و ولایت امام خمینی و نایب بودن ایشان از طرف امام عصر(عج) و احترام و اعتقاد کامل به روحانیت در خط امام و همچنی قبول قانون اساسی که خون های شهیدان انقلاب اسلامی است ونیز قبول قوای سه گانه و تمام مراکز و ارگانهایی که در خدمت جمهوری اسلامی هستند.

مطالبی را به شرح زیر می نگارم:

بیش از 1300 سال است که مسلمانان جهان و شیعیان راستین پیرو علی(ع) پس از شهادت امام حسین(ع) به صورت عمومی و فراگیر قیامی خونین علیه مخالفین اسلام نداشته اند و یکی از درهای بهشت که باب جهاد است تقریباً بسته بود و شجاعت و فداکاری حماسه آفرینان کربلا کم کم حالت داستان به خود گرفته بود و همه باورشان شده بود که اسلام فقط دین عبادت است و عده ای هم می گفتند حکومت اسلامی فقط از آن معصوم(ع) است و هیچکس به مسئله حکومت فکر نمی کرد که یکبار دیگر عاشورایی به وقوع بپیوندد و کربلایی احداث گردد که نتیجه اش برقرار حکومت اسلامی گردد.

اما چون خداوند فرموده ان الله لا یغیروا ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم، مردم با الهام از این آیه شریفه شجاعانه تصمیم به تغیر گرفته و ابتدا درون خودشان راه اصلاح کرده و بعد به اصلاح جامعه پرداختند و انقلاب کردند انقلابی که پرچمدار آن از سلاله پاک رسول خدا(ص) و از فرزندهای زهرای مرضیه از ادامه دهندگان راه حسین(ع) است یک بار دیگر درب جهاد بهشت را به روی مشتاقان بهشت که خدا به آنها لطفی فرموده گشود و پس از تشکیل حکومت اسلامی همانند زمان پیامبر و علی خداوند برای تزکیه و آزمایش مسلمانان و نمودار معجزات و عملی شدن آیات کریمه اش و برای صدور انقلاب به نقاط دور دست جهان بر امت اسلامی ما جنگ را مقرر داشت که در این جنگ نعمتهای بسیار نهفته است که سراسر درس و آزمایش و عاملی است برای استوار شدن اعتقادات و همچنی ارشاد و اصلاح جوانان و دگرگونی افکار پوسیده و تطهیر سرزمینهایی که روزی فساد و عیاشی در ان به اوج رسیده بود و این سرزمین امروز تربت پاک رهروان حسین(ع) شده است و این بنده ناقابل نیز مانند ه مسلمان دلسوخته ای برای حفظ انقلاب از لحظه شروع جنگ در این فکر بودم که چگونه می توانم از این باغ گلی بچینم و از نعمتهای الهی بهره مند گردم تا این که خداوند نظر لطف فرمود و کعبه مقصود را زیارت کردم و در آنجا با چشم خود دیدم معجزات الهی را دیدم و امدادهای غیبی را و مشاهد کردم مطابق آیات قرآن را با صحنه های عملی و اکنون برای سومین بار عازم جبهه هستم در پیشگاه خداوند شرمسارم که نتوانستم تا کنون برای جمهوری اسلامی خدمتی کنم امیدوارم که خداوند مرا عفو نماید.

اما حقیقتی که باید بگویم این است که این پیکرهای شرک و بدنهایی که هوای نفسانی مانند خوره آزارش می دهد فقط خون است که می تواند تطهیرش دهد و چه خوب می دهد و در این راه عزیزان ما یکی پس از دیگری خدایشان را ملاقات می کنند و ثابت می کنند که پاک هستند و خالص و شایسته معامله با خدا را دارند و چه معامله ای از این بهتر که خون بدهی و خونبهایت خدا باشد تا از آتش دوزخ رهایی یابی و فشار قبر نداشته باشی و در بهشت و در نعمتهای الهی غوطه ور باشی و همچنین با رسول الله(ص) و ائمه اطهار باشی و خداوند از سر تقصیراتت بگذرد و بتوانی دیگران را شفاعت کنی و نزد پروردگارت روزی بخوری و مگر این مقام را جز راه شهادت می توانی کسب کنی؟ ولی مرگ معمول را چه کسی می تواند مجازاتش را تحمل کند در حالی که در عالم دیگر و در صف محشر برای هر خلاف باید سالها معطل بمانی بس باید تا غرصت از دست نرفته استفاده کنیم اما این راه هم بگویم که در پشت جبهه هم می توان به چنین موهبتی رسید به شرط این که راهت خدایی باشد.

اما یادآوری چند نکته لازم است:

1- به همه مردم توصیه می کنم خصوصاً به جوانان عزیز که فقط راه امام و خط او را دنبال می کنند و مطیع قانون باشند و یاور محرومان و طرفدار بیچارگان اما در چهار چوب مکتب.

2- به روستائیان عزیز سفارش می کنم که فقط اطاعت از قوانین جمهوری اسلامی می تواند شما را از زیر یوغ فئودالها و خوانین و کسانی که خون شما را می مکیده اند نجات دهد و در سایه رهبری امام است که شما می توانید به حقتان برسید لذا به عنوان یک برادر که در جریانات شما بودم و دوست دارم که بر اساس معیارهای الهی بر مستکبرین غلبه یابید تاکید می نمایم که در همه کارهایتان اسلام را فراموش نکرده و برای رسیدن به مال و ثروت از روشهای غیر مشروع وارد نشوید و گول شعارهای منحرفین را نخورید و مطمئن باشید که هدف این حکومت اسلامی رسیدگی به وضع مستضعفان است منتها باید صبر پیشه کنید.

3- به دانش آموزان عزیز سفارش می کنیم که مرام حزب الهی خود راحفظ کرده و با تشکیلات منسجم همراه با ضابطه های اسلامی(محل) جلو هر انحرافی را بگیرند و خودتان را برای جبهه ها آماده نمایید قلب شما پاک است خودتان را بسازید و گرد گناه مگردید درس بخوانید که آینده کشور به وجود شما بستگی دارد زیرا بدون آگاهی و سواد مقدور نیست و خود را به سلاح اسلام مسلح کنید چه ممکن است هر شعار انحرافی در شما تزلزل ایجاد نماید.

4- به خواهران اعلام می دارد که حجاب و عفت شما سرآمد هر برنامه ای است زینب(س) را الگو قرار دهید و پیام امام را مخصوصاً در رابطه با روز زن فراموش نکرده و از عمق جان پیروی کنید مسئله ازدواج را همانطوری که اسلام خواسته همل کنید و در این رابطه سفارشات امام یادتان نرود.
خواهرهای بزرگتر کوچکترها را برای آینده تربیت می کنند و این را باید بدانند که آینده اسلام به تربیت و تولد فرزندان شما بستگی دارد زیرا که ریشه کار شمایید. انشاء الله که عمل نمایید.

5- به پاسداران و بسیجیها که لباسشان کفنشان است می گویم که تزکیه نفس و تهذیب اخلاق را فراموش نکرده و در تمام کارهایتان قصد قربت و رضای خدا باشد. یادتان باشد که پاسدار خون شهدا و حامی محرومین و ضابط قوانین و پیرو ولایت فقیه هستید از آن تخطی ننمایید.

6- و سخنی هم با فرصت طلبهای ضد انقلابها و گروهکهای چپ و راست و منافقین و ابر قدرتهای شیطانی و کلیه کسانی که حتی بوی مخالفت با اسلام و خط امام از آنها به مشام می رسد باید بدانید که شما دیگر عمرتان تمام است و این انقلاب بدست مهدی(عج) ختم می شود اما من خوشحالم که در برابر شما سازش نکردم و تسلیم نشدم و توصیه ها را نپذیرفتم و حتی به شما رحم نکردم و تنها رضای خدا را در نظرم بود و بس امید است که خداوند قبول فرماید.

7- به دوستان نزدیکم و هم فکر خودم هم بگویم که شما هم باید آماده شوید برای دفاع از اسلام و نجات قدس و برای جنگیدن در رکاب امام زمان(عج) که سرانجام این را پیوستن به خداست و تذکر دهم که افراد ضد انقلاب و فرصت طلبان و ابلهان تحریک شده و چنانچه من شهید شوم شما را سرزنش خواهند کرد در این مورد صبر پیشه کنید که ان الله مع الصابرین در تمام امور حتماً فکرتان و عملتان و برخودتان و … از اسلام فقاهتی گرفته شود که غیر از این باشد انحراف چون دهانه زاویه است ابتدا کم سرانجام آن بینهایت است و لذا مطالب همیشگی را توصیه می کنم که از روحانیت خط امام هر چند دارای بیتش سیاسی نباشند جدا نشوید زیرا که سوء استفاده چپیها و فرصت طلبان و افراد ابن الوقت جای خالی شما را پر می کنند خصوصاً این که چون در کار اجرایی نبوده اند بیشتر از ما جاذبه دارند ولی در این مورد باید در تشخیص خطوط دقت لازم و کافی را داشته باشید. چنانچه شهادت نصیبم شد مراسم و چگونگی برگزاری آن و هر گونه تصمیم به دست خود شماست اما چون سپاه خوب شده هماهنگ کنید.

یکی از اثرات جنگ را این تشییع جنازه ها و سینه زنیها می دانم لذا می خواهم که سینه زنی و عزاداری خوبی شود نه برای شخص من بلکه برای پاک شدن دلها و آگاهی بیشتر از این مراسم برای تحریک مردم به سوی جبهه ها استفاده کنید.

به خانواده شهدا بیشتر سر بزنید و با دعا خواندن آنها را دلداری دهید.

خانه هایشان را به حسینیه تبدیل کنید که پیام خونشان صادر شود.

بچه ها را رها نکنید و سازمان دهید که در آینده مسئله بسیار داریم در رابطه با مسئله داراب باید بگویم که چون از اول رضای خدا در کار بوده الحمدلله خداوند خودش کارها را اصلاح می کند. شما محکم بایستید و تسلیم و سازش هرگز در کارتان نباشد که خیانت به اسلام است اما در همه حال رضای خدا را فراموش نکنید و اصالت مکتب یادتان نرود.

امید است روحانیت محترم و عظیم الشان در مورد جریانات دارای تحقیقات بیشتر بنمایند و به افراد مفتری و تهمت زن که باعث هتک آبروی محترمین و خدمتگزاران اسلام شده اند آیات عذاب را قرائت و به آنها توضیح دهند که روز قیامت هم هست و به تمامی اعمال نیک و بد بندگان دقیقاً رسیدگی می شود امید است که این عزیزان ما که صادقانه اما بدون تحقیق قضاوت کردند روزی به حقیقت پشت پرده پی ببرند و خادم را از خائن بازشناسند و امید آن که خداوند همه ما را ببخشاید.

برادران دست اتحاد به هم داده و همکاری با ارگانها را فراموش نکنید حضور را از یاد نبرید و از دوستان می خواهم که برادرهای کوچک من را با خط اصیل اسلام و امام آشنا کنند.

در رابطه با کارهای شخصی من با کسی مخالفتی ندارم و آنچه هست به خاطر خدا بوده مهم نیست. از وقتی خدا را شناختم و خودم و اسلام را و درد ضعیفان و مردم محروم و جمهوری اسلامی را درک کردم لحظه ی از پای ننشستم و انشاء الله که خداوند از من راضی باشد و از خدا می خواهم که گناهان گذشته مرا ببخشاید. در طول عمرم خیانت و ظلم و دزدی نگردم و عمل ناشایست انجام ندادم و از خدا می خواهم که از اعمال خلاف من در سن غیر تکلیف که از روی ناآگاهی بوده در گذرد.

در انقلاب و بعد از انقلاب کارها و عملها نمی توانست مرا ارضا کند لذا ناچار بودم بعضی وقتها تکروی کنم همیشه طرحهایی برای نابودی ظلم و رهایی محرومین داشتم اما مواضع کند مرا باز می داشت. دلم می خواست خیلی سریع جلو خلافها گرفته شود و فوری عمل گردد.

مطالعه ای نداشتم و چیزی سرم نمی شد اما نمی دانم و هرگز نتوانستم بفهمم که چه انگیزه ای باعث می شد که من از همه چیز بگذارم از هیچ چیز و هیچ کس ترسی نداشتم و هیچ مانعی و متخلفی برایم قوی نبود بر همه چیز و همه کس (اعمال افراد خلاف اسلام) مسلط بودم، هرگز احساس یاس نمی کردم همیشه احساس می کردم که خدا به موقع کمک می کند از مرگ باکی نداشتم زیرا اعتقادم این بود که هر انسان روزی می میرد و آن روز مشخص شده و هر کجا که باشی به سراغت می آید لذا بدون احتیاط به قلب خطرات می زدم به خصوص در جبهه

نمی دانم در درون من چه بود که به خدا نزدیکم کرده بود. خدا را در همه جا حاضر می دیدم همیشه با خود می گفتم که مسئولیت از آگاهی است و من که آگاهیم زیاد نیست اما چرا مسئولیت را آنچنان درک می کنم که اگر عمل نکنم به خصوص در مواقع حساس چون شیری زخم خورده به خود می پیچیم و تا آن مسئولیت را انجام ندهم آرام ندارم. الان هم نمی دانم چرا نشسته و اینها را می نویسم.

چیزهایی به نظر می رسید شاید لحظه موعد نزدیک شده.

اما سفارشات آخرم:

تاکید می کنم که امام عزیز را هنوز کسی به درستی نشناخته در این زمینه کار کنید و برایش دعا کنید. در برابر ناملایمات صبر انقلابی پیشه کنید و تسلیم زر و زور نشوید. با فئودالها و سرمایه داران و گروهکهای منحرف و خائنین تفاهم نکنید و آنها را از خود برانید و برادران من در هیچ مورد نظرتان را از شرع اسلام پیش بینی نگیرد و خدا نکرده تابع هوی و هوس نشوید.

خدایا من خجالت می کشم در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم.

بار پروردگارا از تو می خواهم هر زمان که صلاح دانستی شهید شوم ضمن این که به تمام مقربانت قسمت می دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی و اگر شهادت را نصیبم گردانی بدنم را تکه تکه شود که در صحرای محشر شرمنده نباشم.

به هر کس بدی کردم مرا حلال کند. در کفنم جمله ای که روی کفن حضرت سلمان نوشته شده بگذارید. لباس را با آرم سپاه در قبر بگذارید و اگر با فتوای امام مغایر نباشد بدنم را نشویید.

درباره شهید

شهید غلامحسین (حمید) عارف دارابی

تولد : 1336 _ استان فارس ، داراب ، (13 رجب) مصادف با میلاد امام علی (ع)

سمت : فرمانده عملیات سپاه داراب و بوشهر

شهادت : 1367 , عملیات رمضان ، (21 رمضان) مصادف با شهادت امام علی (ع)

چشمهایی که روزهای زخمی شان را بر چنار های مجروح ” پیر مراد ” دخیل بسته اند ، ( عارف ) را بهتر از تمام مردم شهر می شناسند ، شاید شب گریه های زهرایی اسلامی نسب را در پس کمنامی شهر به یاد نیاورند اما عارف رنجمویة سالیان آنهاست.

چشمت که به سواد شهر می افتد تصویر آفتابی و ملکوتی مردی را می بینی که خیلی ها او را به نام آقای عارف می شناسند شاید هم آنهایی که در کلاسهای درس او ، الفبای مهربانی را عارفانه آموختند ، اما بچه های هشت سال دفاع مقدس بارها حمید را در سادگی نامش صدا کردند . از دوست شاعرم اسماعیل خواسته بودم تا کمی از حمید برایم بنویسد و او با قلم شیوایش ، زخمهای بی مرهم خویش را این گونه برسپیدکاغذ رانده بود : «فرشتگان در آسمان ، گرم پای کوبی میلاد مولود کعبه بودند که اولین بغض حمید عارف در خانواده ای معطر به بوی اذان واقامه شکست. دوران پرخاطره کودکی را در بوستان آغوش پدر و مادری رنجدیده زیست و چون جوانه نضج کرد و قد کشید و با شروع سن تحصیل نام دوست را در مشقهای شبانه اش تکرار کرد . هنوز سال دوم دبیرستان را به پایان نرسانده بود که فقر و فاقه ای که سالکان دوست هیچ گاه با آن غریب نبوده اند ، او را ازادامه تحصیل بازداشت اما او خستگی ناپذیر و مصمم در مدرسه شبانه ، دستهای از کار پینه بسته اش را شبها با قلم آشنا کرد و سرانجام درسال 1355 پاداش رنج تحصیلش را با اخذ مدرک دیپلم دریافت کرد . وی سپس در دانش سرای مقدماتی شیراز در رشته حرفه وفن مشغول تحصیل گردید.اولین سال دانشسرا خاطره انگیز ترین سال زندگی حمید بود زیرا در آن سال پیوند سبز و مبارکی را با شریک همواره زندگی اش بست و این در حالی بود که مبارزات انقلابی او علیه رژیم طاغوت به اوج خود رسیده بود .

بعد از پیروزی انقلاب سایه مهربان حمید به عنوان معلمی دلسوز برسر دانش آموزان روستا های محروم اطراف داراب کشیده شد و یقیناً آن دانش آموزان هیچگاه چهره مأنوس و مهربان ( آقای عارف ) را از یاد نخواهند برد سال 1358 سنگر جهاد سازندگی داراب پذیرای قدمهای استوارش گردید و به عنوان مسؤول جهاد مشغول به خدمت شد . بعد از شش ماه سپاهیان داراب مقدم او را به عنوان فرمانده سپاه گلباران کردند . درایت ، کاردانی و مدیریت شایسته شهید عارف باعث شد تا با حفظ سمت به عنوان شهردار منصوب گردد تا زمینه آسایش و زیبایی شهر مرد پرور امام حسن مجتبی (ع) را فراهم آورد .

… اما حمید متعلق به اینجا نبود و سرانجام بهشت زمینی اش را پیدا کرد . جبهه های نبرد اسلام و کفر ، جایگاه واقعی او بودند عملیاتهای مختلف مانند شکست حصر آبادان و رمضان هنوز نعره های مردانه حمید را به خاطر دارند و او از هر عملیات ترکشی را به یادگار در بدنش نگه می داشت .

… و سرانجام در سال 1361 وبه هنگام غروب خونرگ بیست و یکم رمضان ، شمشیر ملجم صفتان ، پیشانی روشن فرماندة قهرمان گردان 939 لشکر المهدی (عج) را شکافت تا او که میلادش به میلاد مولایش علی (ع) گره خورده بود همصدا با محبوبش ندای “فزت و رب الکعبه” را سردهد و راه آسمان را درپیش گیرد . »

عکس شهید

منبع : www.fatehan.ir

 

 نظر دهید »

وصیتنامه شهید طالب ابراهیمی

14 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

من امروز که این وصیتنامه را می نویسم ، همچون میثم تمار آماده و مهیا هستم که با دشمنان اسلام و مسلمین بجنگیم. من افتخار می کنم که از طبقه محروم جامعه هستم و ما مستضعفین هستیم که به جبهه می رویم تا از کیان اسلام دفاع کنیم .

بسم الله الرحمن الرحیم

من امروز که این وصیتنامه را می نویسم ، همچون میثم تمار آماده و مهیا هستم که با دشمنان اسلام و مسلمین بجنگیم. من افتخار می کنم که از طبقه محروم جامعه هستم و ما مستضعفین هستیم که به جبهه می رویم تا از کیان اسلام دفاع کنیم . من خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتب محمد و علی می کنم افتخار میکنم که ایدئولوژی ام اسلام است ، اسلامی است که به من بفهماند چگونه بیندیشم و چگونه راهم را انتخاب کنم.

در واقع زمانی توانستم اسلام واقعی را بیابم که پا به بسیج نهادم و از جو درونی بسیج استفاده کردم و بهتر توانستم به مکتبم آشنا شوم تا آنجا که خونم را نثار این مکتب می کنم و از این انقلاب الهیچه در جبه داخلی و چه در جبهه خارجی حراست و پاسداری می نمایم، ملت عزیز و شهید پرور ایران وصیت من اینست که قدر این انقلاب بدانید و هیچ گاه از فکر این انقلاب خارج نشوید . و دست از رهبری پیامبر گونه امام امت بر ندارید که به ذلت و خواری کشیده خواهید شد . دوستان من اگر از من خطایی دیدید به بزرگی خودتان از من ببخشید و همیشه بر ضد منافقین باشید و همچون گذشته دست از سر آنها بر ندارید.

مادر جان ! بعد از شنیدن خبر شهادت من خواهش می کنم اشک نریزید و به خواهرانم بگو که برای من نگریند که اجر و صواب من کم می شود و همچون زینب که در بالای سر بریده برادرش بود مقاوم و استوار باشید و هیچ خللی در روحیه ی انقلابی شما رخ ندهد.

برادرانم! هرگز از اینکه شهید شده ام ناراحت نشوید و همچون امام خود مقاوم بایستید و دفتر و کتابم را اسلحه ام را بردارید و راهم را که همان راه علی اکبر است ادامه دهید.

پدر جان ! به بزرگی خودت مرا ببخش که من در حال تو خیلی بد بودم شرمنده هستم و الان پشیمان شده ام و همچون امام حسین تا بر بالین پسرش آمد ، بیا و حاضر شو و پیام مرا به همکلاسانم برسان که تو پیام رسان خوبی هستی . همکلاسانم! هرگز نگذارید در مدرسه ها کسانی اخلال کنند و همواره در سنگر مدرسه بمانید و مشتی محکم به دهان منافقین بزنید.

درباره شهید

نام پدر: محمد

نام مادر:فضه

تاریخ تولد:1344

محل تولد: بردستان

تحصیلات: دوم متوسطه

وضعیت اشتغال: دانش آموز

عضویت: بسیج

تاریخ شهادت:2/1/1361

محل شهادت: شوش

عملیات: فتح المبین

محل دفن: بردستان

پرواز تا بی نهایت

تقویم ایّام سال 1344 را نشان می داد ، عقربه های ساعت دل نگران و زمان منتظر قدوم نوزادی در خانه ای فقیر اما مذهبی بود. در گوشه ای از بردستان و در محله سادات پا به حیات می گذارد. نامش را «طالب» انتخاب می کنند. پدر و مادری برق نگاهشان از تولد او ، همه را تحیر می سازد ، آرام و متین ، لبخند را بدرقه همسایگان و اقوام و خویشان می سازند. کودک آرام آرام روزگار را سپری می سازد ، همبازی هایش از او به نیکی یاد می کنند.

همسایه بود با شهدا نوجوانی اش با جنگ رفته بود تمام جوانی اش

ما با هم همسایه بودیم و درب خانه هایمان رو به روی همدیگر بود . اغلب اوقات را با هم به سر می بردیم . خانواده ای مذهبی و با ایمان بودند . فقیر بودند و بی آزار و با تنگدستی و فقر روزگار را سپری می کردند . در سال های مدرسه ، از نظر درسی از همه غنی تر بود و همکلاسی ها همه به او نیازمند بودند . در تمامی درس ها پیشتاز بود ، انشاء را خوب می نوشت ، نه تنها ما ، بلکه معلم ها هم از انشاهای او ذوق زده نشان می دادند. آرزویش و علاقه اش خلبانی بود و شاید هم آرزوی پرواز تا بی نهایت. به نمازش اهمیت می داد و هیچ گاه مسجد را رها نمی کرد . با هم در یک تیم فوتبال بازی می کردیم ، دروازه بان تیم ما بود . روح و روان جوانان و نوجوانان در آن سال ها از سلامت برخوردار بود ، معنویت را می شد یه وضوح دید ، ریا جایی نداشت و همین امر بود که هر روز یکی از بچه ها امام جماعت می شد . اعتماد بود ، تقوا بود ، خلوص بود ، صفا و صمیمیت بود و آن روزگار تصور روزگاری چنین نداشتیم. هر چه بود برای خدا بود.

طالب شهادت

از زمانی که به مکتب رفتم با هم بودیم ، با هم قرآن را ختم کردیم و با هم وارد مدرسه شدیم با خانواده اش رفت و آمد کامل داشتیم با اینکه فقیر و تنگدست بودند ولی هیچ کس فقر را در نگاهش نمی دید و بارها شده بود که تمام روز را گرسنه می ماند و شکوه ای نمی کرد. در درس و بحث کم نظیر بود و فوتبال را خوب بازی می کرد و دروازبان خوبی بود و در سال های حماسه بزرگ به معنای واقعی کلمه طالب شهادت بود و در جبهه همه به عنوان کسی که به زودی شهید می شود . انگشت اشاره را به سوی او نشانه می رفتند.

عشق و علاقه به کتاب و کتابخوانی در او موج می زد ، اهل مطالعه بود . در آن روزها ، روستا دارای کتابخانه ای ساده بود و او به عنوان پایه گذار کتابخانه روز وشب را در آنجا سپری می کرد ، به عنوان مسئول کتابخانه ، مأمن و جایگاه برای همفکران و دوستانش قرار داده بود ، بحث می کردند و می نوشتند و می خواندند. سال های حضورش در کتابخانه به عنوان مؤثر ترین دوران شکل گیری نوجوانی و جوانی اش قلمداد می شود.

از بنیان گذاران کتابخانه بود و دوست داشت همه اهل مطالعه و کتابخوان شوند. فعالیت های شبانه روزی او سبب شده بود که کتابخانه پایگاهی برای نیروهای انقلابی باشد و جایگاهی برای مبارزه با کج اندیشان ، با اینکه سن و سال کمی داشت ولی افراد با سواد نیز از مباحثه با او کم می آوردند. در جذب بچه ها و تشویق آنان به کتابخوانی مؤثر بود . در همه زمینه ها استعداد بالقوه و خوبی داشت و در همه زمینه ها فعالیت می کرد. هم مسئول کتابخانه بود هم عضو انجمن ابوذر و هم دروازبان تیم فوتبال در زمان جنگ نیز یا در جبهه بسر می برد یا در کتابخانه مه در آن زمان پایگاه نیروها و بسیج شده بود . خاطرات روز و شب های حضور در بسیج و کتابخانه هرگز از ذهن پاک نمی شود.

سال های آغازین جنگ تحمیلی از ساختمان کتابخانه به عنوان بسیج استفاده می شد و عده ای از جوانان به عنوان نیروهای مردمی کار حراست از روستا را بر عهده داشتند و هم آنجا نیز پله صعودشان به جبهه می شد. شب ها به عنوان نگهبان در بسیج فعالیت می کردند . شبی از فرط خستگی در حین نگهبانی خوابم برد ، صبح که بیدار شدم ، متوجه شدم در جایی غیر از پست نگهبانی خوابیده ام ، خیلی تعجب کردم ، که صدای او مرا متوجه ساخت گفت: هنوز زنده ای؟ گمان کردم مرده ای . دیشب سرنگهبانی خوابت برده بود . من تو را به اینجا آورده ام و این از روحیه ایثارگری و مجاهدت او بود .

سال های حضورش در کتابخانه و انجام امورات فرهنگی و عضویت در انجمن اسلامی ابوذر از زبان یکی از دوستان او شنیدنی است.

من مسئول حزب الله و مسئول انجمن اسلامی بودم و ارتباط خاصی با همه جوانان داشتم. یکی از اتاق های خانه ام مقر انجمن بود که اغلب جوانان به آنجا می آمدند. از لحاظ اعتقادی مجبور بودیم با یک سری جریان های انحرافی که در جامعه وجود داشت مبارزه کنیم . با یک سری تلاش هایی که انجام شد توانستیم ساختمان کتابخانه را بسازیم که برای گرفتن مجوز ساخت کتابخانه به همراه زنده یاد سید محمد پوزش راهی روستای گنخک شدیم تا بتوانیم واسطه ای جهت گرفتن مجوز از مراجع پیدا نماییم. که این کار انجام شد و توانستیم شروع به ساخت نماییم. در این راه همه مردم و جوانان کمک شایانی نمودند. که بعد از تکمیل ساختمان ، مقر انجمن اسلامی و حزب الله به آنجا منتقل شد و عمده فعالیتها در آنجا بود . از همان ابتدا او به عنوان مسئول کتابخانه انتخاب شد ، به ایشان علاقه زیادی داشتم و بیشترین ارتباطم با او بود. اطلاعات عمومی خوبی داشت در درس و تحصیل موفق بود. بسیار خوشرو بود و در انجام ماموریت فرهنگی سعی وافری داشت هم مؤذن بود و هم مجری برنامه ها. با سن و سال کمی که داشت ولی بسیار پر جنب و جوش بود و فعال. تا دیر وقت در کتابخانه بود در مورد همه مسائل تحقیق می کرد و تمام نکات روزنامه ها و رادیوها را یادداشت می کرد.هیجان و شور سالهای جنگ همه جوانان این مرز و بوم را فرا گرفته بود و همه داوطلب رفتن به جبهه بودند. او نیز عاشق جبهه و جنگ بود و عاشق شهادت . ولی چون قد و قامت کوتاهی داشت ، مانع رفتن او به جبهه می شدند ، مرحله اول که ما اعزام شدیم او ماند و آن هنگام که ما بعد از چند ما برگشتیم او با کاروان دیگر اعزام شده بود . در مرحله دوم با هم اعزام شدیم. عملیات فتح المبین بود . دشمن با تمام توان حمله می کرد ، شب قبل از عملیات دعای کمیل را زمزمه کردیم ، او حالت عجیبی داشت ، بسیار اشک می ریخت ، گویا اصرار به اصرار شهادت خود را از خدای خویش طلب می کرد . عملیات شروع شد ، گروه و دسته ما باید دشمن را سرگرم و گیج می کرد و گروه و دسته ای که او نیز جزء آنان بود باید به دشمن حمله می کرد ، جنگ سختی در گرفت . نزدیکی های صبح ، مهمات تمام شد و او برای آوردن مهمات برگشته بود که در راه بر اثر اصابت گلوله در کنار درختی و بر بالای تپه ای به مرگ لبخند می زند.

آتش دشمن بسیار سنگین بود و کسی نمی توانست اجساد مطهر شهدا را به عقب منتقل نماید. با تلاش رزمندگان غیور ، توانستیم دشمن را به عقب برانیم و اجساد مطهر شهدا را به پشت خط منتقل نماییم. در حالی که بدن پاره پاره « حسین حسن زاده» را جابجا می کردیم و به بدن غرق به خون او رسیدیم. اجساد را با آمبولانس انتقال دادیم. از روز اعزام تا روز تشییع پیکر مطهرش 40 روز طول کشید . اخلاص او فراموش شدنی نیست ، صدایش عارفانه بود و تحقیق و مطالعه بود . به امام عشق و علاقه نشان می داد ، بزرگ منشی و اخلاق نشانگر ایمان او بود . توصیه ی همیشگی اش این بود: سنگر مدرسه را خالی نکنید.

یکی از همکلاسیهایش می گوید: با هم در یک کلاس درس می خواندیم. بسیار مؤدب و با شخصیت بود . در کارهایش عشق و علاقه و جدیت موج می زد . از لحاظ درس شاگرد ممتازی بود ، با آنکه بیشتر در کارهای فرهنگی شرکت می کرد ولی هیچ گاه از نظر درس عقب نمی افتادو بسیار پر جنب و جوش و فعال بود . به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد و مقالات و نوشته های خوبی داشت ، خط قشنگی داشت ، انشا را خوب می نوشت و خوب قرائت می کرد ، در زمان جنگ ما سال چهارم دبیرستان بودیم ، همه حال و هوای عجیبی داشتند و هر کس به طریقی می کوشید تا خود را به جبهه برساند ، با آنکه سن و سال کمی داشتیم ولی با اصرار زیاد توانستیم به جبهه ها اعزام شویم . حدود 48 نفر بودیم که در اهواز ما را به 3 دسته تقسیم کردند که او و حسین حسن زاده و عبدالحسین بلغار از ما جدا شدند.

آن زمان همه به فکر حفظ آبرو و حیثیت نظام بوند ، همه فعال بودند . اختلافات را کنار گذاشته بودند و به کارهای فرهنگی می پرداختند . یکدل و مهربان و در تمام کارها یار و مددکار هم بودند.

و سرانجام روح پاکش دومین روز از بهار 1361 در منطقه شوش و در عملیات فتح المبین که به عنوان آر پی چی زن در صف لشکریان توحید ، عاشقانه نبرد می کرد ، به پرواز در آمد و در روز تشییع شهیدان ابراهیمی و حسن زاده اولین تجمع مردمی در سال های آغازین جنگ و تصویری است که هیچ گاه از ذهن نگارنده پاک نمی شود .

او معنی عشق و آیه ایمان بود تا بنده ترین ستاره عرفان بود
« طالب» که کتاب عشق را می فهمید از جنس شکوفه ی باران بود

عکس شهید

 

منبع : www.fatehan.ir

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 1110
  • 1111
  • 1112
  • ...
  • 1113
  • ...
  • 1114
  • 1115
  • 1116
  • ...
  • 1117
  • ...
  • 1118
  • 1119
  • 1120
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)

آمار

  • امروز: 47
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 973
  • 1 ماه قبل: 7289
  • کل بازدیدها: 238614

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت‌نامه شهید شهید حمید احدی (5.00)
  • اولین شهید دهه هفتادی ایران ( از خاطرات شهید حامد جوانی ) (5.00)
  • وصیت نامه شهید محمد حسین یاوری (5.00)
  • شهید اقتداری که با اصرار جواز شهادت گرفت (5.00)
  • بعثی ها با دست های بسته پاهای ما را به پنکه سقفی می بستند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس