هدف من از جبهه رفتن این است که به ندای سرور شهیدان و نایب امام جواب مثبت داده باشم و هم در دانشگاهی ثبت نام کرده باشم که معلمش مهدی زهرا(ع) است
بسم الله الرحمن الرحیم
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل ا… امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
هرگز مپندارید آنانکه در راه خدا شهید شدند مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند
سلام بررهبر کبیر انقلاب روح خدا و فرقان مبین ،سلام و درود خدا برشهیدان انقلاب و جنگ تحمیلی که با خون سرخ خویش درخت اسلام را آبیاری کردند و با رهبری امام کبیر و بزرگوارمان بارور شد وسلام و درود خدا به سرور شهیدان آزاد مرد بشریت یعنی حسین بن علی(ع)که حق را از باطل تمیز داد و حق را از باطل جدا کرد اینجانب زین العابدین رنجبر فرزند علی به شماره شناسنامه 481 متولد 1342 انک وصیتنامه خود رادرحالیکه عازم جبهه های حق علیه باطل هستم با بینشی کامل و قلبی مطمئن بطورمختصر تشریح میکنم ،امیدوارم که جوانان عزیز ما همیشه بیاد خدا و به فکر جنگ باشند. اینجانب در سال فوق درجهرم در خانه ای محقر ولی تمام مذهبی چشم به جهان هستی گشوده و بعد از مدتی ادامه تحصیل تعهد پاسداری را قبول کردم تا خود را بتوانم بهتر و بهتر بشناسم لذا ازتمام جوانان عزیز می خواهم که پاسداری از اسلام عزیز را فراموش نکنند و امام عزیزمان را تنها نگذارند و پیرو فرامین امام بزرگوار باشند و به ندای هل من ناصر ینصرنی این نائب امام(ره) روح خدا دام ظله جواب مثبت بدهند.
هدف من از جبهه رفتن این است که به ندای سرور شهیدان و نایب امام جواب مثبت داده باشم و هم در دانشگاهی ثبت نام کرده باشم که معلمش مهدی زهرا(ع) است و اگر قبول شدم این چند قطره خون ناقابل به مشتری واقعیش خداوند تبارک و تعالی عرضه کنم چونکه واقعا خریداری بهتر از او سراغ ندارم و نداشتم ، لذا چونکه مشتری من خداست پس با دید بسوی او میروم تا اینکه متاع خود را به او بفروشم .
ای عزیزان اسلام ، ای کسانیکه این وصیت نامه مرا ، این چند کلمه ناقابل را میخوانید و میشنوید دنیا مثل اسبی سرکش است که دارای خطو خال فروانی باشد.پس گول دنیا را مخورید مبادا زرق و برق دنیا این اسب سرکش شما بفریبد که آنکس که سوار شد و خط و هدف خود را شناخت و با تمام وجود دلبستگی به این دار فانی پیدا کرد مقصدش در اعماق جهنم است و برای همیشه مخلد. از تمام برادران و خواهران گرامی می خواهم که پیرو هوای نفسانی خود نشوید و با نفس اماره خویش مبارزه کنند که مبارزه با نفس خود جهاد اکبر است و از تمام دوستان و مادر و برادر و خواهرانم می خواهم که وقتی من شهید شدم متاسف نشوند و گریه از روی تاسف نکنند و از تمام خواهرانم عاجرانه تقاضا دارم که حجاب خود را حفظ کنند که خون من در سنگرو حجاب تودر پشت سنگرخود مشت محکمی است بردهان ضد انقلاب و همچنین ازبرادرانم و خواهرانم می خواهم که در نماز جماعت و جمعه شرکت کنند ، پیرو قران و فرامین امام عزیز باشند که خود صراط مستقیم است. و نکند خدای نخواسته نفس شیطانی بر الهی پیروز شود وشما را از راه مستقیم بیرون کند که مقصدش مخلد در نار است. تنها گذاشتن امام یعنی شرکت نکردن درجماعات خالی کردن سنگرها ، بی تفاوت بودن ، یعنی جدا شدن از اهل بیت(ع) و شب و روز هم و غمتان این باشد که خود را بشناسید که اگر خود را شناختید با یک بینش خوب اسلامی دیگر خداوند تبارک و تعالی را شناختید آنوقت است که دیگرتمام مسایل حل می شود و تمام گرفتاری ما از این است که خود را گم کرده ایم وقتی آدم خود را شناخت آنوقت است که می فهمد هدف خداوند تبارک و تعالی از خلقت او چه بوده .آنوقت است که دیگردست خارجی به او نمی رسد
والسلام
درباره شهید
نام:زين العابدين
نام خانوادگی:رنجبر
نام پدر:ميرزا علي
شماره شناسنامه:481
تاریخ تولد:1342
تاهل:مجرد
تاریخ شهادت:1364/04/17
محل تولد:جهرم
زندگینامه شهید زين العابدين رنجبر
زین العابدین (رضا) فرزند علی در سال 1342 در خانه ای محقر ولی به تمام معنا مذهبی و پرازایمان در شهر جهرم چشم به جهان گشود،در سن 9 سالگی پدر با ایمان خود را از دست داد و از همان وقت که روانه مرسه شده بود و به مذهب و دستورات اسلامی تعصب بسیار داشت و با همان سن کم به دیگران هم درس اسلام و نماز وروزه یاد آورمیشد.دوران تحصیلات ابتدایی رادر دبستان شاپورسابق به پایان برد و سپس در مدرسه شرف دوران راهنمایی راسپری نمود وی در حین تحصیل به کارو کسب جهت معاش امور زندگی می پرداخت تا بتواند کمکی به خانواده اش بنماید. هنوز دوران تحصیلات راهنمایی را تمام نکرده بود که به اوایل انقلاب برخورد کرد و چون علاقه بسیار به امام (ره) و انقلاب داشت به پایگاه مردمی بسیج روی آورد و در همه وقت شبانه روز برای رضای خدابا همین سن کم ولی قلبی پراز ایمان به خدا به پاسداری از انقلاب مشغول فعالیت بود و بعد از 2.5 سال که در بسیج فعالانه خدمت مینمود دوباره جهت معاش زندگی به بنایی رفت ولی چون علاقه بسیار به اسلام ودین داشت دوباره به بسیج سپاه رفت سپس چون هنگام خدمت سربازیش بود بعنوان سربازی در سپاه ثبت نام نمود که درپادگان جلدیان از طرف سپاه خدمت می کرد و درضمن در حین سربازی چندین باردرجبهه های حق علیه باطل شرکت کرد که تماما برای رضای خدا و خدمت به اسلام در لباس سپاهی جانفشانی مینمود و بدون هیچ حقوقی برای هدف خود که همان خدمت به اسلام بود فعالانه زحمت بکشید و در حین تمامی خدمتها در جبهه چندین بار مجروح و زخمی گشت دوباره در والفجر 2 در پادگان حاج عمران عراق ، در جبهه کردستان و جنوب درآبادان و خرمشهرودربستان و تپه شیاکوه خودش فعالانه بدون اینکه حقی درخواست کند مداوا میکرد و دین خودش را ادا مینمود تا اینکه به هدف خود که همانا شهادت بود رسید و در تاریخ 17/4/64 در جبهه خرمشهر به لقاء الله پیوست
منبع : سایت فاتحان