نگاه خدا ( از خاطرات شهید عبدالحمید دیالمه )
بسم الله الرحمن الرحیم
چند خانم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسند ،در تمام مدت سرش بالا نیامد…
نگاهش هم به زمین دوخته بود..
خانم ها که رفتند، رفتم جلو گفتم: تو انقدر سرت پایینه نگاهم نمی ندازی به طرف که داره حرف میزنه باهات، اینا فکر نکنن تو خشک ومتعصبی و اثر حرفات کم شه..
گفت: من نگاه نمیکنم تا خدا مرا نگاه کند!
منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا
برای شادی روح شهیدان صلوات